سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا
برای خوردن سپهسالار ، برای دعوا بنه پا
این مثل در مورد كسی گفته می شود كه همیشه شانه از زیر هر نوع كار و مسئولیتی خالی كند و در عوض پر توقع و ناراضی باشد و منافعش را بیش از دیگران در نظر بگیرد.
می گویند دو برادر بودند كه همیشه و همه اوقات حتی در سفر هم با هم بودند. چون در قدیم دزد سر گردنه زیاد بود، در سفرها عده ای جلو می رفتند و جاده و گردونه را می پاییدند و راه را برای كاروان باز می كردند تا مسافرها با خیال راحت به راهشان ادامه دهند. اما بشنوید از این دو برادر.
برادر بزرگتر كه همیشه ادعای برتری و آقایی می كرد، وقتی به گردنه یا محل نا امنی می رسیدند به برادر كوچكتر می گفت: « برادر! تو ماشاءالله جوانی و پرزور، برو جلو مواظب باش، من هم اینجا پهلوی بار و بنه ها می مانم و بنه پایی می كنم تابرگردی.» و به این ترتیب برادر بیچاره را همیشه به استقبال خطر می فرستاد و خودش از تیررس راهزنان در امان می ماند. هنگامی كه متوجه می شد خبری از دزدان نیست و راه، امن و امان است، با كبكبه و دبدبه و سر و صدا دستور می داد: « همین جا بار بیندازید.» و چنان وانمود می كرد كه یكه بزن دوران است. وقت خورد و خوراك هم كه می شد، سینه را جلو می انداخت و می گفت: « یالا غذا را بیارین دلم از گرسنگی داره میره. دیگه خسته شدم. این چه وضعیه؟ یالا جُم بخورین بی عرضه ها، بی خاصیتها. از صبح تا عصر زحمت می كشم و از همه مواظبت می كنم. اما شما همه اش كارتان خوردن و خوابیدن است.» و با گفتن این جملات و سرو صدا راه انداختن از همه پُرتَر می خورد و كمتر می دوید. دیگران هم كه او راشناخته بودند می گفتن : « برای خوردن، سپهسالار است برای دعوا بُنه پا.»
می گویند دو برادر بودند كه همیشه و همه اوقات حتی در سفر هم با هم بودند. چون در قدیم دزد سر گردنه زیاد بود، در سفرها عده ای جلو می رفتند و جاده و گردونه را می پاییدند و راه را برای كاروان باز می كردند تا مسافرها با خیال راحت به راهشان ادامه دهند. اما بشنوید از این دو برادر.
برادر بزرگتر كه همیشه ادعای برتری و آقایی می كرد، وقتی به گردنه یا محل نا امنی می رسیدند به برادر كوچكتر می گفت: « برادر! تو ماشاءالله جوانی و پرزور، برو جلو مواظب باش، من هم اینجا پهلوی بار و بنه ها می مانم و بنه پایی می كنم تابرگردی.» و به این ترتیب برادر بیچاره را همیشه به استقبال خطر می فرستاد و خودش از تیررس راهزنان در امان می ماند. هنگامی كه متوجه می شد خبری از دزدان نیست و راه، امن و امان است، با كبكبه و دبدبه و سر و صدا دستور می داد: « همین جا بار بیندازید.» و چنان وانمود می كرد كه یكه بزن دوران است. وقت خورد و خوراك هم كه می شد، سینه را جلو می انداخت و می گفت: « یالا غذا را بیارین دلم از گرسنگی داره میره. دیگه خسته شدم. این چه وضعیه؟ یالا جُم بخورین بی عرضه ها، بی خاصیتها. از صبح تا عصر زحمت می كشم و از همه مواظبت می كنم. اما شما همه اش كارتان خوردن و خوابیدن است.» و با گفتن این جملات و سرو صدا راه انداختن از همه پُرتَر می خورد و كمتر می دوید. دیگران هم كه او راشناخته بودند می گفتن : « برای خوردن، سپهسالار است برای دعوا بُنه پا.»
منبع : واحد مرکزی خبر
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
آمریکا یمن رهبر انقلاب شورای نگهبان مجلس مجلس شورای اسلامی صادق زیباکلام دولت دولت سیزدهم انتخابات مجلس انتخابات مجلس دوازدهم
بارش باران پلیس راهور هواشناسی شهرداری تهران قوه قضاییه پلیس قتل سیل سازمان هواشناسی سلامت زلزله وزارت بهداشت
خودرو مسکن بانک مرکزی قیمت دلار سایپا قیمت طلا قیمت خودرو بازار خودرو بورس گاز حقوق بازنشستگان دلار
نمایشگاه کتاب تهران تهران کتاب نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران دفاع مقدس حج سینمای ایران تلویزیون تئاتر رضا عطاران سریال سینما
وزارت علوم دانشگاه تهران
اسرائیل رژیم صهیونیستی غزه فلسطین جنگ غزه حماس روسیه افغانستان طوفان الاقصی نوار غزه اوکراین ترکیه
استقلال فوتبال فولاد خوزستان پرسپولیس مهدی طارمی لیگ برتر رئال مادرید فولاد بازی لیگ برتر ایران لیگ برتر فوتبال ایران باشگاه استقلال
فناوری شفق قطبی تبلیغات نوآوری ایلان ماسک ناسا اپل
کودک خواب واکسن شیر تجهیزات پزشکی فشار خون افسردگی