شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

تفاوت‌های مردم سالاری دینی و دموکراسی لیبرال


تفاوت‌های مردم سالاری دینی و دموکراسی لیبرال
شناخت و بازشناسی تمایزها ، درخلق آنچه اثری جدید نامیده می شود ، تأثیری بسزا دارد . در گفت و گوی حاضر ، سعی شدن تمایزها آشکار شود. تمایز میان مردم سالاری دینی و دموکراسی لیبرال ،‌دراین گفت و گو سعی شده تمایزها رااز میان مفاهیم کلیدی و نحوه مواجهه هریک از دو نحله مورد اشاره ، در مقام نظر و عمل به دست بیاوریم . مفاهیم کلیدی به شرح زیر هستند ،‌تمایز میان لیبرالیسم واسلام نظام لیبرالیستی ونظام اسلامی دربرخورد باحق وتکلیف ، فرد و خواسته های او ، انتخاب فردی محدودیت ها در انتخاب فردی ، وفای به عهدو اخلاق،‌نسبیت و «من» انسانی . این گفت و گو را با هم می خوانیم .
▪ تمایز میان لیبرالیست واسلام در برخورد با حق و تکلیف چیست ؟
ـ هم اسلام و هم لیبرالیسم برای افراد حق و حقوقی قائل هستند . بسیاری از این حقوق در هر دو دیدگاه مشترک هستند : حق برابری افراد در برابر قانون ، حق برخورداری افراد از حقوق مساوی بدون درنظر گرفتن رنگ و نژاد و زبان ، تساوی حقوق زن و مرد ، حق برخورداری از امنیت ، حق مصونیت ازتجسس ، حق برخورداری از آزادی های سیاسی ، فکری ، عقیدتی ، حق تأمین اجتماعی و .. . در همین حال هر دو مکتب به ویژه لیبرال های متاخر بر این باور نیستند که فرد حق بهره مندی مطلق از آزادی را دارد . اگر آزادی افراد ، نامحدود باشد ،‌این آزادی به صورت مجوزی برای آسیب رساندن به دیگران در می آید.
بنابراین همه مکاتب از جمله لیبرالیسم واسلام محدودیت هایی را برای حق و آزادی افراد قائل هستند . با این حال چند تقاوت اساسی میان لیبرالیسم واسلام درمورد حق و تکلیف وجود دارد :در لیبرالیسم بیشتر تاکید بر حق «خودنگرانه » فرد است اما در اسلام تاکید بر حق « غیرنگرانه » نیز می باشد . همچنین در لیبرالیسم بیشتر بر حق مردم بر مردم سخن رانده می شود اما در اسلام برحق خدا بر مردم نیز تاکید خاصی شده است .
در لیبرالیسم ، بهره برداری بیشتر از لذت های مادی یک اصل است . به همین دلیل افراد از قید معارف وعقاید دینی واصول اخلاقی آزادند و می تواند هر کاری را انجام دهند مشروط بر این که با قوانین موضوعه در تعارض نباشد . از دید اسلام چنین آزادی و حقی روح انسانیت و ملکات فاضله را در انسان می کشد و ارزش های او تا حد یک حیوان کاهش می دهد ، همچنین وی را از تکاملی که ناموس خلقت برایس در نظر گرفته باز می دارد . این در حالی است که حقوق انسان ها هم مبتنی بر نظام تکوین الهی است و هم مبتنی بر نظام تشریع الهی و هم مبتنی بر قوانین موضوعه ، اسلام اساس آموزه های خود را بر توحید ، اخلاق و ملکات فاضله قرار داده و برای همه کارهای فردی و اجتماعی حدودی قائل است . مهمتر از همه در اسلام ، تکلیف از حق جدایی ناپذیر است . یعنی هر جا حقی وجود دارد تکلیف هم وجود دارد . زیرا اگر کسی حقی داشته باشد ،دیگران مکلف به رعایت آن حق هستند ، به عنوان مثال درمقابل حق پدر و مادر بر فرزند ، پدر و مادر نیز بر فرزند حق دارند . نکته مهم دیگر این است که ضامن اجرای حق و تکلیف در اسلام عقاب دنیوی و اخروی است . اما در لیبرالیسم تنها ضمانت اجرایی حق و تکلیف ، عقاب دنیوی است .
▪ تمایز میان شیوه برخورد حاکمیت لیبرالیستی و حاکمیت مردم سالار دینی با فرد و خواسته های او چیست ؟
ـ در حاکمیت لیبرالیستی دو نگرش درباره فرد و خواسته های او وجود دارد . در یک نگرش افراطی،افرادبشرغایت های فی نفسه فردی هستند.از این دید جامعه صرفاً مجموعه ای ازافراداست که می کوشندنیازهاوعلایق خودرابرآورده سازند ، چنین عقیده ای را « ذره گرایی» می نامند ؛ زیرا افراد را به منزله منفرد در درون جامعه می داند . دراین دیدگاه جامعه ای وجود ندارد بلکه جامعه مجموعه ای از افراد است . اما لیبرالیست های معتدل تر و متأخرتر براین باورند هر یک از افراد در برابر یکدیگر مسئولیت اجتماعی دارند .در دموکراسی اسلامی اگر چه فرد در جای خود مهم است اما شان و منزلت و جایگاه افراددرجامعه تعریف می شود . در لیبرال دموکراسی فرد می تواند خواسته های مختلفی داشته باشد . مگر این که با قانون مغایر باشد . حکومت نیز موظف است این خواسته ها را برآورده سازد. اما در دموکراسی دینی علاوه بر قانون،اخلاق، آداب و رسوم و ارزشهای دینی محدودیتهایی را پیش روی خواسته های فرد قرار می دهد . حکومت دینی در صورتی خود را موظف به برآوردن خواسته های فرد می داند که آن خواسته ها با اخلاقیات ، موازین دینی ، آداب و رسوم و قانون در تعارض قرار نگیرد.خواسته های فرد در جایگاه و چارچوب حاکمیت لیبرال در پوسته ای از اقدامات رفاه عمومی ( General Welfare)قابلیت تحقق پیدا می کند و در واقع جنبه ارضای غرایز اجتماعی او را دارد و بنا نیست این خواسته ها در چارچوب حاکمیت لیبرالیستی ، حالت رشد ومعرفت گونه ای پیدا کند که او را از دایره خواسته های مادی به سمت پایدار گشتن فرایند تکاملی مردمی ، خارج سازد ، و این ، به نفع دولت های مادی نگراست که شهروندان را در مدار بسته ای از تقاضاها و خواسته های مرتبط به رفاه عمومی محصور کرده که امکان رشد معنوی را برای آنان محدود نماید .
اما پاسخگویی نظام مردم سالار دینی به این خواسته ها در دو سطح انجام می گیرد :
الف) پاسخگویی فعالانه به خواسته ها و برآورده کردن آنها جهت کسب رضایت عمومی شهروندان که این امر بخشی از وظایف و تکالیف حاکمیت مردم سالار دینی محسوب می شود.
ب) فراهم کردن زمینه و بسترهای مناسب جهت رشد معنوی و تکامل انسان های جامعه وتعمیق معنویت و فضایل انسانی در جوامع که در این مسأله اختلاف نظر وسیعی میان حاکمیت های لیبرال و اسلام وجود دارد .
▪ نقش و جایگاه فرد در انتخاب نظام لیبرالیستی و نظام مردم سالار دینی چیست و پس از انتخاب نقش فرد در دو نظام مذکور چگونه استمرار می یابد ؟
ـ شاید از نظر فرایند مشارکت فرد در انتخاب میان نظام های سیاسی مبتنی بر مردم سالاری دینی و لیبرالیستی ، اختلاف و تمایز زیادی نباشد . هم در نظام مردم سالاری دینی و هم درنظام لیبرالیستی فرد از حق انتخاب سیستم سیاسی مورد نظر خویش برخوردار است . حال چه عواملی در حق انتخاب وی مؤثرند و یا این که سعی در اعمال نفوذ و فشار در انتخاب دارند.بحثی است که درجای خود مهم است ولی عجالتاً به موضوع مورد بحث ما ، ربطی ندارد .
تردیدی نیست که تمایز دو سیستم در مرحله بعد از انتخاب نمایان می گردد که این امر ، خود به خود ، به مسئله مشروعیت این سیستم ها دامن می زند .در سیستم مردم سالاری دینی ، از فرد هم برای انتخاب نظام سیاسی و هم ادامه حیات و پشتیبانی آن ، تعهد و مشارکت مسئولانه ، طلبیده می شود . بدین معنی است که یک فرد بایستی از طریق مشارکت خود ، چه از طریق رفتن بر سر صندوق های رأی و مشارکت در کلیه فرایندهای انتخابی ویا عمل به تکالیف خود به عنوان یک شهروند جامعه ، از بروز شکاف میان ملت -دولت جلوگیری به عمل آورد . به هر اندازه ای که شکاف ترمیم و پرشود بر میزان مشروعیت نظام سیاسی افزوده می شود . اما در سیستم لیبرالیستی برای سرخوردگی و بیزاری مردم نسبت به سیستم سیاسی حاکم چاره ای اندیشیده نشده ومی توان گفت مردم از هیچ طریقی نمی توانند نظم سیاسی حاکم را به چالش بکشند و لذا ، با عدم شرکت در انتخابات نارضایتی خود را نسبت به عملکرد سیستم حاکم ابراز می کنند .
فرد در نظام لیبرال ذره ای در میان بی شمار ذره آزاد دیگر است . از ربایش ، جامعه و دافعه خلاق ونیک اندیشی اخلاقی مطلقاً خبری نیست .
▪ نظام لیبرالیستی در چه مرحله ای انتخاب فردی را محدود میکند و نظام مردم سالاری دینی در این باره چگونه عمل می کند ؟
ـ واضح است که معیار محدودیت در نظام لیبرالی، رعایت محدوده آزادی دیگران و خدشه دار نشدن آن است . این که عقلاً به تعداد آدمیان ، « بی نهایت » بدون فصل مشترک داشته باشیم در بنیان محل تردید و اشکال است . از دیگر سو ، در اسلام چیزی به عنوان محدودیت تعریف نمی شود . بلکه محدوده داریم این یعنی چارچوب نظری و طبیعی انسان که از ماهیت جدایی او سرچشمه می گیرد و به معنی تجدید و کندسازی دامنه عملکردها نیست . علاوه بر این در نظام های سیاسی لیبرال چه بسا افراد ، به عنوان هویت مستقل دیگر آن نقش پیشین خود را در پروسه ایجاد دولت ها و یابرکناری آنها ،از دست می دهند و احزاب سیاسی و مطبوعات و گروه های فشار ( اصطلاح رایج در غرب ) آرای افراد را به سمت دلخواه خویش کانالیزه می نمایند . این خود یک محدودیت بزرگ در سر راه بروز تمایلات مهم مردم وانتخاب آنان محسوب می شود . اما در نظام مردم سالاری دینی . هر فرد دارای یک رای است که بایدآگاهانه و برکنار از هرگونه فشار از عوامل بیرونی ، آن را در صندوق های رای بگذارد . بنابراین در نظام مردم سالاری دینی محدودیتی برای افراد در جهت انتخاب قائل نمی شود . زیرا این موضوع را جزو حقوق آنان به حساب می آورد . اما این رای در نظام های لیبرالیستی در فراز ونشیب های ناشی از کشمکش های احزاب با یکدیگر و متأثر از نفوذ وسیع و گسترده رسانه های گروهی، از افراد دریغ داشته می شود . اگر چه شکل و ظاهر انتخابات و رای افراد ، دست نخورده باقی می ماند .
▪ در نظام لیبرالی وفای به عهد و اخلاق چگونه معنا می یابد و در نظام مردم سالاری دینی ، چگونه تبلور می یابند ؟
ـ وفای به عهد و اخلاق جزو آموزه هایی است که در نظام سیاسی لیبرالیستی معنی و مفهوم مشخصی ندارد .به همین دلیل ، این نظام ، نگرش مادی وماتریالیستی داشته و تلاشی برای شکوفایی اخلاق حسنه وفضائل انسانی افراد انجام نمی دهد . و اصولاً به انسان می اندیشد واین جهانی است واین درحالی است که اخلاق و معنویت ، بخشی تفکیک ناپذیر از ساخت سیاسی مردم سالاری دینی است .این نظام سیاسی نظر به آباد ساختن دو جهان را دارد واز این رو که اخلاق ، جزو سمبل های اعلای انسانیت محسوب می شود ، جایگاه منحصر به فردی در این ساخت سیاسی دارد .
در لیبرالیسم ، مباحث اخلاقی سه مرحله را طی کرده است . در مرحله اول معیار امر اخلاقی عبارت بود از یافته های علمی ( علوم تجربی ) یعنی احکام اخلاقی بر مبنای یافته های تجربی تبیین می شد . در مرحله دوم ایمانوئل کانت این رهیافت را به نقد کشید و اعلام داشت مبنای امر اخلاقی « وجدان» است . در مرحله سوم ژان پل سارتر وارد عمل و گفت مبنای اخلاق « فرد » است . اخلاق یعنی انتخاب آزاد فرد ، یعنی هر آنچه را که فرد انتخاب می کند مدرک و میزان اخلاق است . در مجموع باید گفت نگرش لیبرالیسم به اخلاق اصولاً « فایده گرایانه » است . یعنی خبر اخلاقی همانی است که فرد به سود خود می پندارد . د راین تفکر «عقل بشر» یعنی همان عقل معاش مبنا و معیار اخلاق درنظر گرفته شده است واز سایر موازین از جمله «وحی» خبری نیست . اما در دموکراسی دینی آنچه معیار اخلاقی است « عقل فرقان» است که فقط به اهل تقوی موهبت می شود و حکم آن همان حکم شرع است .
دکتر محمد مهدی مظاهری
منبع : خانه احزاب ایران