پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


فقط یک علامت


فقط یک علامت
وقایعی که در پی اعلام سهمیه بندی بنزین رخ داد، از دید عده ای ناشی از فقدان برنامه ریزی صحیح در نحوه اعلام قضیه بود. اما به نظر می رسد که واقعیت قضیه چنین نیست. اگر دولت موظف شده بود که بنزین را سهمیه بندی کند، مسیر انجام شده برای تحقق این هدف کم خطا بود. طبیعی است که بخش اعظم کارت ها صادر شده بود و مردم هم حدود یک ماه با این کارت ها بنزین می خریدند و طبعاً به استفاده از آن عادت کرده بودند و نواقص احتمالی پمپ های بنزین نیز معلوم و رفع شده بود.از سوی دیگر این مقدار بنزین اعلام شده، برای هیچ گروهی، حداقل در زمان اعلام کم نبود.
حتی آنان که مسافرکش بودند، از زمان اعلام قضیه می توانستند تا مدت ها به روال سابق عمل کنند تا بلکه مشکلشان حل شود و از نیمه شب سه شنبه هم مردم چون روال یک ماه گذشته می توانستند بنزین بزنند.
حداکثر احتمالی که می رفت، این بود که از زمان اعلام تا ساعت ۲۴ که سهمیه بندی شروع می شد، مردم برای اخذ بنزین قبل از زمان سهمیه بندی به سوی پمپ های بنزین سرازیر شوند و تراکمی در جلوی پمپ های بنزین رخ دهد که این مساله در بسیاری از مواقع مرسوم بوده است و چنین امری به خودی خود نمی توانست موجب مشکل شود.
بنابراین دست اندرکاران امر طبعاً خطایی مرتکب نشده بودند، گرچه عده ای معتقدند که باید پیش بینی این وقایع را می کردند و با استقرار نیروهای انتظامی در پمپ های بنزین، مانع بروز این رویدادها می شدند، اما این کار اگر هم می شد، اولاً معلوم نبود تا چه حد موجب حل مشکل می شد و ثانیاً مساله این یادداشت هم تشریح این نکته است که چرا باید چنین رویدادهایی در این مساله حادث شود.یک دلیل بروز این رویداد، فقدان زمینه های لازم برای پذیرش سهمیه بندی است.
سهمیه بندی در زمان جنگ و بحران ها، امری پذیرفته شده است، اما در شرایط دیگر مردم تمایلی به پذیرش نظام سهمیه بندی ندارند. در واقع تا وقتی که می توان از خلال ساز و کار بازار اقدام کرد، دلیلی برای سهمیه بندی وجود ندارد. البته در شرایط جنگی پذیرفته می شود که سازوکار بازار و قیمت گذاری موقتاً در برخی زمینه ها کاملاً تعطیل شود، اما در شرایط عادی و وفور درآمدهای نفتی، چنین مساله ای جا نمی افتد.
البته این بدان معنا نیست که همه مردم با سهمیه بندی مخالف هستند، بلکه کافی است عده ای مخالف باشند و آن را نپذیرند و بقیه هم مخالفت جدی با آن نداشته و در برابر مخالفت گروه اول بی تفاوت رفتار کنند.
دلیل فوق به تنهایی آنقدر اهمیت ندارد که توجیه کننده اتفاقات رخ داده شود. مشکل اصلی فقدان انسجام اجتماعی و نظم خودجوش در جامعه ایران است. بی تفاوتی مردم و جامعه به دلیل فقدان مشارکت مدنی در امور جامعه، زمینه را برای بروز این بحران ها فراهم می کند. انسجام ظاهری جامعه ما عموماً ناشی از حضور دولت است و از تعامل سازنده اجزای جامعه (اعم از افراد و نهادهای غیردولتی) با یکدیگر و دولت حاصل نمی شود.
انسجام موجود بیش از آنکه خودخواسته و مطلوب مردم باشد، ناشی از حضور قدرت و اعمال ابزارهای آن است. فقدان اعتماد اجتماعی، ناشی از بیگانگی جامعه با سیاست های جاری و کم رنگ تر شدن حضور و مشارکت اجتماعی، موجب گسیخته شدن انسجام اجتماعی و نظم و انضباط خودجوش می شود و به میزانی که نظم ناشی از حضور قدرت جایگزین چنین نظمی شود، بر شکنندگی نظم موجود افزوده می شود و جامعه تنها مترصد فرصتی است تا از مدار قدرت خارج شود و ماهیت اصلی رفتار اجتماعی خود را بروز دهد.
حجیم شدن دولت به قیمت کوچک شدن مشارکت مردمی از یک طرف و نیز بسته شدن دایره تصمیم گیری ها در جمع های محدود و به حاشیه رانده شدن جامعه و نخبگان، نتیجه ای جز این ندارد. اینکه یک روز تثبیت قیمت سوخت را به عنوان هدیه و عیدی به مردم اعلام کنیم (چیزی که مال خود مردم است را به نحو نامناسبی به خودشان دادن و منت بر آنان گذاشتن) و بعد آنها را به داشتن عادت بد و مذموم مصرف ارزان بنزین محکوم کردن، نتیجه ای جز غیبت مردم از صحنه اجتماعی و تصمیم سازی ندارد. مردم را موجوداتی منفعل و بی خاصیت خواستن، نتیجه ای جز نظاره گر بودن آتش سوزی ها که از ثروت های همان مردم هستند، ندارد.
اینجاست که ساز و کار خودفریبی فعال می شود و به جای پرداختن به ریشه وقایع و درک واقعیت، بلافاصله دست های خارجی و بیگانگان به میان آورده می شود و کسی هم نیست که بپرسد اینها چه بیگانگانی هستند که می توانند در عرض کمتر از یک ساعت نیروهای خود را بسیج کرده و این بلوا را فراهم کنند؟
این رویدادها فقط یک علامت بود، علامتی که دست اندرکاران می بایست بیش از پیش به آن توجه کنند. اگر امروز اهداف و آرزوهای بلندی در حوزه داخل و مهم تر از آن در عرصه بین المللی بیان می شود، باید به لوازم و ابزار این اهداف و آرزوها نیز ملتزم بود. با دمپایی ابری لا انگشتی نمی توان به قله اورست صعود کرد.
قدرتمندترین حکومت ها، آنهایی هستند که بیشترین انسجام و اعتماد اجتماعی را دارند و این سرمایه ای است که موجب افزایش بهره وری در سرمایه های فیزیکی، مالی و انسانی می شود و در غیاب چنین انسجام و اعتمادی، سرمایه هایی چون پول نفت، نه تنها مشکل گشا و نعمت نیست، بلکه مشکل ساز و نقمت است، چرا که با تکیه بر این سرمایه بادآورده تنها می توان مشکلات را به طور موقتی تسکین داد و بروز آنها را اندکی به تاخیر انداخت، اما پس از این تاخیر، با شدت و حدت بیشتری بروز پیدا می کند. واقعه رخ داده پس از سهمیه بندی بنزین، چون درد و تب در بیماری است.
می توان با یک مسکن یا قرار دادن حوله خیس بر بدن، درد را تسکین و تب را ناپدید کرد، اما چنین کاری اگر با هدف شناخت سرچشمه درد و تب همراه نباشد، صرفاً موجب خشنودی موقتی بیمار می شود. از این رو باید از کلیه دست اندرکاران جامعه، دوستانه و حتی عاجزانه درخواست کرد که این تذکرات و موارد مشابه را بیش از آن که از زاویه رقابت های سیاسی تلقی کنند، برای یک بار هم که شده آنها را مشفقانه و از سر دلسوزی برای کشور و حتی ساخت قدرت، مطالعه و برداشت کنند و مثل کشورهای پیشرفته، گروه های کاری بی طرف و کارشناسانه را برای بررسی و تجزیه و تحلیل این امور تعیین و بر اساس گزارش نهایی آنها، سیاست ها و برنامه های خود را اصلاح کنند. اگر امروز چنین کاری نکنند، فردا فرصتی برای این کار نیست.
عباس عبدی
منبع : روزنامه شرق