چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا

سوار بر امواج شک و تردید!


سوار بر امواج شک و تردید!
«ویلهلم فردریش نیچه» از تأثیرگذارترین فیلسوفان مدرن است. نه تنها فیلسوفان قاره ای، بلکه فیلسوفان تحلیلی - بخصوص کسانی که بر نقش زبان تأکید می کنند - توجه خاصی به نیچه داشته اند. آثار وی از جمله «زایش تراژدی و انسانی»، «دانش طربناک»، «فراسوی نیک و بد» و «تبارشناسی اخلاق» تأثیرات زیادی بر آرای متفکران، اندیشمندان، و حتی هنرمندان و دیگر متخصصان گذاشته اند. معروفترین کتاب وی «چنین گفت زرتشت» را حتی افراد غیرمتخصص هم مطالعه می کنند. او از «شوپنهاور» و «واگنر» تأثیر پذیرفت، اگرچه بعدها از آنها فاصله گرفت و حتی به جدال علیه واگنر پرداخت.
● هویت فکری نیچه
هویت فکری نیچه بیش و پیش از آنکه به نظامی فلسفی که ساخته است مربوط باشد، به نقدها و ایرادهایی مربوط است که وی به سنتهای مختلف بشری وارد می کند. به همین دلیل، در مورد وی به درستی گفته اند که جنبه های سلبی زندگی فکری - فلسفی نیچه از جنبه های ایجابی آن مهمتر هستند. او نه به جهت نظامی که ساخته، بلکه به جهت نقدهایش بر روند فکر و فرهنگ اهمیت یافته است. نیچه مهمترین منتقد حقیقت ثابت و جهانشمول است. از این جهت، او به عقل جدید هم که با کمک علم، قصد نشان دادن برتری و جهانشمولی خود دارد، ایراد وارد می کند. طبیعی است، نیچه برای نقد عقل و معرفت و علم به سرچشمه آن که تفکر فلسفی یونان باستان است، می رود و سقراط و افلاطون و ارسطو را در معرض نقد تیز خود قرار می دهد. افلاطون را نکوهش می کند که کسی را قهرمان خود معرفی کرده (سقراط) که تنها هنرش حرف زدن و نه عمل کردن است. او حتی مسیحیت را نیز افلاطون گرایی عامیانه معرفی می کند و بدان می تازد.
● نیچه و روش تحلیل مضامین
نیچه خود از تصور تاریخی که در سده نوزدهم رواج داشت، متأثر بود. براساس این رویکرد، یک پدیده از تاریخ خود متأثر است و برای فهم هر پدیده، باید به منشأ و سیر تحول آن برگشت. او در مورد اخلاق این کار را کرده است. «داروین» هم برای انواع موجودات زنده، این روش را اتخاذ می کند. حتی «هگل» در مورد کل تاریخ بشری مبتنی بر روح مطلق، این روش را به کار برده است. همچنین، مارکس در مورد حیات مادی بشر، این ابزار را گرفته است. گاهی به این رویکرد انتقادهایی وارد می کنند. بر طبق این نقد، هر چند منشأ یک پدیده نقش مهمی در سامان آن دارد، اما تنها عامل شکل دهنده به آن نیست، زیرا عوامل زیادی در شکل گیری یک پدیده نقش ایفا می کنند و بدین دلیل، یک پدیده ممکن است حتی به ضد منشأ آن تبدیل شود.
● نقد نیچه به اخلاق
نیچه به ارزشها و هنجارهایی که به ما ارث رسیده نیز ایراد وارد می کند و آنها را ناکارآمد، غیرواقعی و غیراصیل می داند. او می گوید، ما چیزهایی را به عنوان عقاید و اصول خود برگزیده ایم که قراردادهایی بیش نیستند. به همین دلیل است که شیوه و روش زندگی ما بدون اصالت و بی روح شده است. نیچه با تکیه بر این نکات، شعار احیای ارزشهای جدید را سر می دهد.
نیچه به چهار سنت اخلاقی نقد وارد کرده است؛ یکی سنت اخلاق مسیحی، دیگری سنت اخلاق مدرن که فیلسوفان اخلاق واضع آن بوده اند، دیگری سنت اخلاق عرفی و رایج در نهایت، سنت به جا مانده از یونان باستان. به عنوان مثال، او به این آموزه مسیحیت که «اگر به یک طرف گونه ات سیلی زدند، طرف دیگر را هم آماده سیلی زدن کن» و یا «همسایه ات را به اندازه خود دوست بدار» ایراد وارد می کند. به نظر وی، مسیحیت طرفدار بازنده هاست، طرفدار کسانی است که از ایستادن بر روی پای خویش عاجز و ناتوانند.
او البته با غمخواری فرد نیرومند مشکلی ندارد، مشکل وی با شفقت ورزی فرد ناتوان است.
اعتراض بعدی وی به متفکران جهان جدید «کانت» است که در صدد هستند اخلاقی را با تکیه بر عقل بنا نهند. او به طور مثال، امر مطلق کانت که می گوید، «چنان رفتار کن، گویی می خواهی رفتار تو به قاعده ای اخلاقی بدل شود» را از دریچه ای خاص به نقد می کشد.
به نظر وی، هر تلاشی برای قانونمند کردن اخلاق و ارائه قوانین اخلاقی که می خواهد انسان را در چارچوبهایی خاص مطرح کند، محکوم به شکست است. به نظر وی، قدر مشترک انسانها به ناگزیر، امر دندانگیر و متعالی نیست و کمتر مایه برجستگی و امتیاز است. با تکیه بر همین پیش فرض است که وی، اخلاق عامه را هم نقد می کند. به نظر وی، عامه بر امور متعالی دست نمی گذارند. نیچه کلاً فیلسوف نخبه گرایی است که حتی به دموکراسی بدان جهت که حمایت نمایندگان اکثریت انسانهاست، روی خوش نشان نمی دهند. او عقیده دارد، ابر مرد، قانون خودش را دارد و نباید محدود به ملاحظات مربوط به انسانهای عادی باشد. به تعبیر دیگر، ابر مرد، خود خالق ارزشهاست و نه کسی که از ارزشهای انسانهای دیگر پیروی می کند. از این لحاظ، این دیدگاه نیچه را می توان با شعار معروف مدرنیته که «شجاعت دانستن داشته باش» تأویل و تفسیر کرد.
سنت چهارم، سنت اخلاقی یونان باستان است. نیچه یکی از دانشمندان درخشان در زبان و معارف لاتین و یونانی بود و درباره یونان قدیم اطلاعات عمیقی داشت. با وجود این، او مانند هایدگر، دشمن آشتی ناپذیر سنتی شد که از سقراط سرچشمه می گرفت. نیچه دوران پیش از سقراط را نوعی عصر زرین می دانست که با سقراط، همه آن مؤلفه ها بی روح می شوند؛ یعنی نیرو و نیکخواهی و گرمی و زیبایی جای خود را به عقل می دهند.
● جنبه ایجابی اندیشه نیچه
باز هم یادآوری کنیم، نیچه را بیشتر با جنبه های سلبی اش می توان شناخت تا جنبه های ایجابی. او برای خراب کردن تفکر می کند نه برای ساختن. با همه اینها، برخی افراد به شارحان نیچه گفته اند، اگر بخواهیم بر روی مؤلفه ای دست بگذاریم که جنبه های ایجابی اندیشه های وی را نشان می دهند، این مؤلفه شعار «خودت باش» است، یعنی هر چه هستی به منتهای درجه باش، دل به دریا بزن و زندگی کن، لبریز از زندگی باش، این شعار را حتی می توانیم شعار اخلاقی نیچه به شمار آوریم که اندیشه های اخلاقی وی بر آن استوارند.
علاوه بر این، نیچه در بحث سیر تاریخ هم به صورت ایجابی سخن گفته است. به نظر نیچه، تاریخ تکرار می شود. این نظریه در ظاهر بدان معناست که هر لحظه ای که ما در آن به سر می بریم، بارها در گذشته تکرار شده و بارها در آینده هم اتفاق می افتد. این نظریه شبیه برخی از آرای عرفانی در مشرق زمین است. البته، برخی از مفسران نیچه این رأی وی را هم تفسیر اخلاقی کرده اند. به نظر آنها، نیچه می خواهد به ما بگوید، هرکاری را که می خواهی انجام دهی، چنان انجام بده که بارها و بارها هم اگر آن وضعیت رخ داد، همان کار را انجام می دهی.
● حکیم نسبی گرا
نیچه یک نسبی گرای اخلاقی به شمار می آید. او معتقد است، افراد مختلف حق دارند رفتارهای فردی متفاوتی داشته باشند و تکه هایی از دانش را انتخاب کنند که در هر مورد به طور فردی تعیین می شوند. او عقیده داشت، معرفت و دانش نباید هدف غیابی ما تلقی شود و هر تمدنی حق دارد به دنبال معرفتی برود که برای آن تمدن سودمند است.
او به دانشی فکر می کرد که می تواند زیانبار باشد و حامل خود را نابود کند. عده ای این آموزه نیچه را با آموزه پیامبران مقایسه می کنند که بر طبق آن، هر دانشی را دانشی سودمند معرفی نمی کنند و میان دانش سودمند و دانش زیانبار تمایز می افکنند. برخی دیگر، این نکته نیچه را هشدار و پیش بینی برای بمب هسته ای می دانند که در روزگاری امکان داشت جهان ما را به نابودی بکشاند.
او عقیده داشت، هر تمدنی می تواند دست به نابودی خودش بزند و پایه و مایه ای که به این برخورد نابود کننده تداوم می بخشد، همان شهوت سقراط وار دانش طلبی است. او باور داشت که هر کس مثل هر تمدنی، استحقاق آن مقدار دانش و شناختی را دارد که توان تحمل آن را داشته باشد. بدین جهت است که «فروید» در مورد نیچه می گوید، «نه هیچ کس مانند نیچه خودش را شناخته و نه می تواند خود را در آینده مثل او بشناسد». با این همه نیچه مانند «فروید» معتقد نبود که خودکاوی دایمی می تواند برای بشر سودمند باشد. او در این زمینه، طرفدار «گوته» بود که معتقد بود، افراط در درون نگری و خودکاوی، انسان را به جایی نمی رساند و انسان باید دست به عمل زند.
● اراده معطوف به قدرت
مفهوم «اراده معطوف به قدرت» را نیچه از «شوپنهاور» گرفت، اما دیدگاهش در مورد آن برخلاف شوپنهاور بود. شوپنهاور اراده را منشأ همه بدیها در جهان و سرچشمه بدبختی بشر می داند. این در حالی است که به نظر نیچه، اراده، اصل و مصدر نیروی انسان تلقی می شود. این جزوی از فرهنگ سالم است که آزادی لازم را فراهم آورد تا اراده، آنچه را می تواند به مرحله عمل درآورد، عملی کند. برخلاف تصور عامیانه و سطحی که از آرای نیچه در این زمینه وجود دارد، اراده معطوف به قدرت صرفاً به قدرت طلبی و نادیده گرفتن حقوق دیگران ختم نمی شود، بلکه به خود بر می گردد و باعث کم رنگ شدن ضعف و راحت طلبی و بی بند و باری انسانی می شود. او هم مانند شوپنهاور به دنبال آن است که از اراده در هستی - ونه صرفاً در موجود انسانی - سخن بگوید. در این منظومه، ابر مرد نیز کسی است که در حد کمال، دستاوردهای ارائه معطوف به قدرت را در اختیار دارد. او کامل و سرشار زندگی می کند و قادر است خواست و اراده اش را تا بی نهایت تکرار کند.
● نیچه و «بحران معنا»!
نیچه مانند بسیاری از متفکران مدرن، با بحث معنای زندگی کلنجار می رفت. او در زمانه ای زندگی می کرد که این معنا به پایین ترین حد خود رسیده بود.
به همین دلیل، عده ای از متفکران، دو سده نوزدهم و بیستم را دوره ای می دانند که بزرگترین ویژگی آن، «بحران معنا»ست. نیچه هم به هر چیزی فرا انسانی شک روا می داشت، بدین نکته اصرار می کرد که زندگی هیچ مقصود و هدفی فراسوی خودش ندارد و هر معنا و توجیهی که بخواهد داشته باشد، باید از درون خودش بتراود. زندگی صرفاً به خاطر خودش وجود دارد و اهمیت و معنایش فقط خودش است و بنا به این چشم انداز، مانند یک کار هنری است.
نیچه در کتاب «زایش تراژدی» بارها تکرار می کند که وجود انسان و جهان تنها در مقام یک پدیدار هنری قابل توجیه است. به معنای دیگر، در این جهان معنایی وجود ندارد و انسان تنها کاری که می تواند انجام دهد، آن است که برای خود معنایی بسازد و ایجاد نماید.
● فرودهای نیچه
در مورد ضعفهای اندیشه فلسفی و فکری نیچه چه می توان گفت؟ نیچه فیلسوف زمانه بحران است و این فیلسوفان، معمولا نظامی منظم برپا نمی کنند. چنانکه دیدیم، او در خراب کردن دیگران، ید طولایی دارد، اما در ساختن چیز دندانگیری ارائه نمی کند. او همچنین حتی به یک تعریف معتدل از عقل تن نمی دهد.
عقلانیت حتی در معنای باریک آن در نظام نیچه ای جایی ندارد. نیچه مانند بسیاری از فیلسوفان و متفکران دیگر، فیلسوفی تک بعدی است.
او نمی تواند دریابد که می توان تکثر انسانها را به رسمیت شناخت و در ضمن قایل به نظامی فکری برای اخلاق بود، می توان به ارائه و شور زندگی بها داد، ولی عقلانیت و معرفت را هم پذیرفت. همچنین می توان همه ارزشهای افراد عادی را نپذیرفت، ولی مثلاً به مردم سالاری به عنوان شیوه درست تقسیم قدرت اندیشید. نگاه های وی به دین، اخلاق، معرفت و قدرت، همه به گونه ای تک بعدی بودن و سیاه و سفید دیدن دچار هستند.
حسین فرزانه
منبع : روزنامه قدس