شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


نواندیشی دینی


نواندیشی دینی
احمد علوی در سال ۱۳۴۴ در خوزستان متولد شد. سال ۱۳۵۹ در رشته اقتصاد از دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد. دوره فوق‌لیسانس و دكترای خود را در رشته اقتصاد در دانشگاه استكهلم (سوئد) به پایان رسانید. وی هم‌اكنون با درجه پی.اچ.دی، در رشته اقتصاد، استاد چند دانشگاه در سوئد می‌باشد. علاوه بر مقالات متعدد كتابی نیز با نام "اقتصاد انرژی" از ایشان به چاپ رسیده است.
دكتراحمد علوی به‌تازگی كتابی درباره نواندیشی دینی نوشته‌اند كه پیش‌درآمدی از آن، در این مقاله از نظر خوانندگان می‌‌گذرد. گرچه در این مقاله، مأخذ همه گزاره‌های نقل شده نیامده است، ولی برای پژوهشگران خالی از لطف نیست و امیدواریم كه با انتشار كتاب ایشان، نسل نو نیز بتواند بهره كامل از آن ببرد.
نفوذ اندیشه دینی و افکار مذهبی در فرهنگ ایرانی انکارناپذیر است. به‌طوری‌که می‌توان ادعا کرد بدون شناخت گروه‌بندیهای دینی و مذهبی ایران، شناخت این جامعه امكان ندارد. در همین راستا می‌توان ادعا کرد هر تحولی در ایران مشروط به تحول در نهادهای مذهبی و اندیشه دینی در این جامعه است. از این‌رو بی‌آن‌كه نفوذ مذهب در ایران را مثبت یا منفی تلقی کنیم، باید بپذیریم كه بدون شناخت اندیشه دینی رایج، هر اظهارنظری پیرامون فرهنگ ایرانیان نارساست. در سه دهه اخیر نیروهای جدید مذهبی به‌نام نواندیشان دینی، به تدریج به یک عامل تأثیر گذار تبدیل شده‌اند و همین تأثیرگذاری موجب میشود تا این گروهها از نظر تحقیقی موضوعیت پیدا کنند و تفاوتها و شباهتهای آنها با دیگر گرایشهای مذهبی یا غیر مذهبی مورد توجه واقع شود. اما پرسش این است که کدام مدل توصیفی، اساسیترین ویژگی آنها را به نمایش میگذارد. استفاده از کدام مدل می‌تواند با داوری منصفانه بررسی این جریانها را امكان‌پذیر کند. به گمان بسیاری از پژوهشگران علـوم اجتمـاعـی، مـدلی کــه ویـژگی‌هـای اسـاسی یــک نظـرگــاه (پــارادایـم) یعنـی عنـاصـر معرفتشناسـانـه (Epistemological) و جامعهشناسانه(Sociological) آن را آشکار میکند، مدل توصیفی مناسبی است، چرا که این دو عنصر، عناصر پایه، پایدار و پنهان ایدئولوژیها و دیدگاههای گوناگون است. البته این مولفهها از متد(method)، منظر(Perspective) و منبع معرفتی(Source) جدا نیست و رابطه‌ای دوسویه با آن دارد. نماگر زیر یک مدل توصیفی را که بر مولفه‌های معرفت‌شناسانه و جامعه‌شناسانه بنا شده به نمایش میگذارد.
برای این‌که فهم قطب‌های گوناگون این نماگر آسان شود، لازم است که به‌طور خلاصه تفاوت میان آنها تشریح شود. دیدگاههای گوناگون دیگر همواره طیفی هستند که در میان چهار قطب یاد شده قرار گرفتهاند. چهار مکتب نظری از ترکیب این چهار قطب تشکیل میشود که شامل محور معرفت‌شناسانه و جامعه‌شناسانه به شرح زیر میباشد.
بر اساس "جامعه شناسی تغییر"، تصور میشود که جامعه پدیدهای در حال تلاشی و تحول است و ثبات و قرار، ذاتی آن نیست، بلکه از سوی سلطهگران بر آن تحمیل میشود. از این‌رو کشمکش و ناسازگاری پدیده‌ای طبیعی به شمار میآید. بر همین اساس ظهور طبقات در شکل‌های كنونی جامعه به معنی نابرابری است و کشمکش و نیاز به تحول را ضروری میسازد. جامعهشناسی وفاق و هماهنگی(هارمونی)، برعکس، نابرابری را امری طبیعی دانسته و وفاق و ثبات را امری نرمال تلقی میکند. طرفداران نگرش کشمکش، در مورد آزادی بشر نظر یکسانی ندارند. برخی از آنها مانند انسانگرایان رادیکال بر آزادی انسان تأکید دارند، حال آن‌که طرفداران مکتب "کشمکش ساختاری" بر قدرگرایی و دترمینیسم پای میفشرند. قطبهای معرفت شناسانه نماگر یادشده نیز شامل معرفت شناسی اثباتی و تأویل‌گرا است.
معرفت شناسی تأویلی غیراثباتی معرفت شناسی اثباتی
معرفت اجتماعی، سوبژکتیو است معرفت اجتماعی، ابژکتیو است
معرفت، وابسته به شناساگر است معرفت، مستقل از شناساگر است
معرفت اجتماعی، اعتباری است معرفت اجتماعی، حقیقی است
در ادامه نوشته تلاش می‌شود تا مدل فوق بر سه شاخه متفاوت جنبش نواندیشی دینی ایران انطباق یابد. دلایلی که موجب شد تا این سه دیدگاه انتخاب شوند عبارت است از:
الف ـ بازرگان، شریعتی و بنیانگذاران مجاهدین به یك جنبش‌ اجتماعی تبدیل شده و از صورت فردی خارج شدند و به همین دلیل اندیشه و كاركرد آنها مورد نقد و یا حمایت قرار گرفت.
ب ـ هر كدام از این سه جنبش‌ دارای تمایز آشكاری با دستگاه سنتی ـ مدیریتیِ معرف فقهی مشخصی بوده‌اند. این تمایز، هم در عرصه نظری و هم در عرصه عمل اجتماعی قابل مشاهده و تشخیص‌ است.
ج ـ استراتژی و همچنین هدف این سه جنبش‌ با گرایش‌های دیگر درون ایران نیز متفاوت بوده است.
د ـ مخاطبان این سه جنبش‌ نیز از مخاطبان سنتگرایان مذهبی و روحانیون متفاوت‌اند.
●بازرگان
بازرگان یكی از نوگرایان مهم دینی ایران به شمار می‌آید. وی از آن‌رو نوگرا به شمار می‌آید كه دارای روش‌شناسی و روش‌، مبدأ عزیمت، زبان، مخاطبان و دیگر مولفه‌هایی بود كه به‌گونه‌ای با نوگرایی دینی پیوند خورده است. بازرگان چه در عرصه اندیشه‌گری و همچنین نقش‌‌آفرینی همواره در دگرگونی بود. نقش‌‌هایی كه بازرگان در چند دهه فعالیت‌های دینی، اجتماعی و سیاسی اخیر به عهده گرفت متنوع بود. او گاه به‌عنوان مبتكر یك حركت دینی ظاهر شد، گاه به‌عنوان لیدر یك گرایش‌ و جریان سیاسی و گاه به‌عنوان یك تكنوكرات و دست آخر به‌عنوان دولتمرد و منتقد و ناراضی حكومت. در هركدام از این نقش‌ها او دارای وجوه تمایز، اثر و همچنین محدودیت‌هایی بود. بازرگان هرچند تخصص‌ مربوط به حرفه و شغلش را در غرب آموخت، ولی همزمان با ادبیات بومی آشنا بود و بر منابع دینی تسلط داشت. تسلط او بر منابع دینی به‌گونه‌ای بود كه به او این امكان را داد تا یكی از پركارترین و پرتولیدترین افراد عرصه معرفت دینی باشد. مخاطبان بازرگان اغلب طبقه متوسط شهری و بخصوص‌ طبقه متوسط شهری نو ایران بود. دانشجویان ، آموزگاران، استادان دانشگاه، كارمندان و تكنوكرات‌هایی‌كه دارای پیشینه فعالیت‌های دینی و مذهبی بودند، بخش‌ عمده مخاطبان او را تشكیل می‌دادند.
اما این بدین معنا نیست كه دیگر گروه‌ها و اقشار اجتماعی از محصولات او بی‌بهره بودند، به همین دلیل كم نبودند روحانیونی كه از آثار او برای روزآمدكردن معارف دینی و علمی خود استفاده می‌كردند. بازرگان خود مایل نبود كه جنبه طبقاتی و ویژه به مخاطبان خود بدهد، اما خاستگاه و پایگاه طبقاتی او زمینه‌های اجتماعی رشد شخصی و شخصیتی او و همچنین زبان و آموخته‌های او به‌هرحال نوعی تعین به آثار او می‌داد كه گروه‌های اجتماعی خاصی را به او جلب می‌نمود. پرسش‌های مخاطبان بازرگان اغلب همان پرسش‌های متدینین سنتی نبود. آنان برای اندیشه دینی، میدانی بیشتر از آنچه روحانیت سنتی باور داشت قائل بودند و تلاش‌ می‌كردند با الهام از دین پرسش‌هایی‌ را پاسخ گویند كه به نیازهای اجتماعی و سیاسی مربوط می‌شد. شخصیت بازرگان در دوران شكوفایی علوم تجربی ـ كه بیشتر در فیزیك یا علوم طبیعی متبلور می‌شد ـ شكل گرفت. حرفه او نیز در میدان علوم تجربی قرار داشت، به همین دلیل عجیب نیست اگر او برای فهم دین از دستاوردهای این معارف یاری می‌جوید.
در آن روزها حتی علوم اجتماعی نیز از علوم‌طبیعی تأثیر می‌گرفت و پژوهشگران علوم‌اجتماعی نیز با الهام و الگوگیری از علوم طبیعی با استفاده از كاوش‌های تجربی در پی كشف قوانین جاودان حاكم بر جهان بودند. فهم دین از منظر یك متخصص‌ ترمودینامیك كه به حرفه خویش‌ عشق می‌ورزید و دارای اختراع و كشفیاتی نیز بود، پدیده شگفت‌آوری نیست. بخصوص این‌كه به یاد بیاوریم او دارای انضباطی تحسین‌انگیز در عرصه تحقیق و عمل اجتماعی بود؛ همین انضباط به نوعی با پارادایم او از نظام هستی پیوند داشت و تجربه دینی او را نیز شكل می‌داد. بی‌تردید بازرگان در عرصه اندیشه دینی خردگرا بود، اما خرد‌گرایی او از نوع خرد‌گرایی معتزله نبود، بلكه ویژگی خاص‌ خود را داشت كه اندیشه دینی در دوران اولیه اسلام را تداعی می‌كرد؛ اما همزمان، با ظاهری‌گری در تجانس‌ نبود.
بازرگان باطنی و تأویل‌گرا هم نبود. چه، معرفت▪شناسی غالب بازرگان اثباتی(پوزیتویستی) بود. او از پیشگامان بازگشت به قرآن و تلفیق خرد‌گرایی و بخصوص‌ معارف تجربی با قرآن بود و قطعاً یكی از قرآن‌شناسان برجسته ایران به‌شمار می‌آید. او تلاش کرد با استفاده از روشهایی که اغلب مورد استفاده اثبات‌گرایان (پوزیتیویست‌ها) بود، فرودآمدن (نزول) نشانههای(آیات) قرآنی را تحلیل نماید. بازرگان در نوشته‌های نخستین خود پیش‌ از این‌كه فقه سنتی را نقد كند، آن را با دستاوردهای علوم طبیعی توضیح داده و موجه می‌دانست. شاید بتوان گفت كه نقد بازرگان به فقه در سال‌های پایانی عمر، آن هم به بخش‌های سیاسی و اجتماعی معارف فقهی متوجه شد. در آثار بازرگان در سال‌های میانی فعالیت او گرایش‌ به بینش‌ سیستمی بیشتر نمود پیدا كرد و بدین‌ترتیب اندیشه ترمودینامیكی او كه بیشتر از معارف فیزیكی تأثیر پذیرفته بود، از علوم تجربی اجتماعی نیز بهره برد.
زبان بازرگان ساده و بیشتر اقناعی ـ توضیحی است، هرچند از تبیین نیز خالی نیست. اما از آن جهت كه انگیزه رویارویی با ماركسیم بخصوص‌ ماركسیسم نوع روسی كه حزب توده نماد آن بود دست كم در آثار اولیه بازرگان قوی است، می‌توان زبان اقناعی و گرایش‌ كلامی ـ البته به سبك نو ـ را بیشتر دید. با این همه بازرگان هیچ‌گاه دارای نظام اندیشه بسته و اكسكلیوسیویستی (Exclusivist) نبود. این امر را شاید بتوان تاحدی با خاستگاه طبقاتی و مسیر تكامل شخصیتی، مخاطبان او، گروه‌بندی كه او در آن نقش‌ ویژه داشت و همچنین گرایش‌ او به تجربه‌گرایی علمی توضیح داد. نمادهای زیادی در آثار و گفتارهای بازرگان وجود دارد كه می‌تواند موجب شود تا او را به‌عنوان طرفدار نظریه ثبات اجتماعی و هارمونی در نظریه اجتماعی طبقه‌بندی نماییم، به‌همین‌دلیل او را می‌توان "محافظه‌كار" تلقی كرد. نظریه سیاسی وفاق و همگرایی او از همین نگاه جامعه‌شناسی سرچشمه می‌گیرد. از این‌رو او همیشه اصلاح‌گرا باقی ماند. جمله او در تشبیه انقلاب ایران به سیل ناخواسته بیان همین نظریه اجتماعی و سیاسی او بود. مطالعه آثار بازرگان بیان گفت‌وگوی مداوم او با محیط پیرامون اوست. كتاب‌های او معمولاً از سخنرانی‌های او كه در مجامع كوچكی همچون انجمن‌های گوناگون و یا در زندان فراهم آمده تأیید همین مطلب است. نقش‌ او در این سخنرانی‌ها و پژوهش‌‌ها معمولاً نقش‌ محققی بود كه اثری را كه پیش‌ از آن فراهم آمده بود به معرض‌ آرای عمومی می‌گذاشت.
به بیان دیگر، كتاب‌های او بخشی از روند پژوهش‌های او بود كه از تولید گفت‌وگو با دیگران و یا پرورش ایده‌های او فراهم می‌آمد و سپس‌ به شكل سمینار عرضه می‌شد. او عادت داشت كه سخنرانی‌های خود را به شكل یك سمینار آماده نموده و پس‌ از سخنرانی با تغییراتی آن را منتشر كند. به زبان دیگر، معارف بازرگان دستاورد نوعی دیالوگ و كنش‌ و واكنش‌ با محیط پیرامون او بود. استفاده از چنین روشی کمتر در میان سنت‌گرایان مذهبی رواج داشت. به‌دلیل زنده بودن آثار بازرگان، مشارکت دیگران در تولید آن و موضوعیت مسائل مطرح شده در آن آثار را می‌توان حتی ده‌ها سال پس‌ از انتشار دریافت. این رابطه دوسویه با محیط و مخاطبان و نقشی كه بازرگان به عنوان یك پژوهش‌ برای خود در تولید آثارش‌ پذیرفته بود را می‌توان حتی در آخرین آثار او نیز یافت. جنبشی كه بازرگان از فعال‌ترین آن بود، بعدها در شاخه‌های گوناگون دیگری ادامه یافت. از آن جمله یكی جنبش‌ شریعتی و دیگری جنبش‌ بنیانگذاران مجاهدین خلق بود.●شریعتی
شریعتی اغلب به‌عنوان فرد تلقی و تحلیل می‌شود، حال آن‌كه بررسی شریعتی به‌عنوان زبان و بیان یك جنبش‌ اجتماعی، زوایای گوناگون فعالیت‌ها و آثار او را روشن‌تر می‌كند. شریعتی به یك معنا ادامه سنت خردگرایی دینی بازرگان و تكامل آن است. شریعتی برخلاف بازرگان دین را نه از منظر یك فیزیكدان و یا متخصص‌ ترمودینامیك، بلكه از منظر یك جامعه شناس‌ رادیكال به مباحثه و نقد می‌گذارد. یكی دیگر از نقاط جدایی شریعتی از اندیشه بازرگان تعلق‌خاطری است كه شریعتی به مكتب كشمكش‌ ساختاری در جامعه‌شناسی نشان می‌دهد.
او در بسیاری از آثارش‌ به‌عنوان جامعه شناس‌ جدالی ظاهر می‌شود كه نهادهای دینی و بخصوص روحانیت را به سود آرمان و ایمان به نقد می‌كشد. او هر چند به‌دلیل پارادایم خود در جامعه‌شناسی یعنی نظریه جدل ساختاری نمی‌تواند به انقلاب اجتماعی گرایش‌ نداشته باشد، ولی همزمان نسبت به آسیب‌شناسی انقلاب‌ها آگاه است و آن‌را به نقد می‌كشد. همین نكته از نكات برجسته در تكامل اندیشه شریعتی است كه شریعتی همواره نقاد باقی ماند. او حتی نظرات خود را بی نقد باقی نمی‌گذارد و همین مطلب تا حد زیادی دینامیزم نظری او را توضیح می‌دهد. اندیشه شریعتی برخلاف آنچه اخیر مشهور است، نمی‌تواند به‌عنوان اندیشه ایدئولوژیك كردن دین- آن‌گونه که در زمان ما توسط بعضی مطرح می‌شود- تلقی گردد، چه نظام نظری او یك نظام پلورالیستی بود كه همزمان از نگاه سیستماتیك باز برخوردار بود. معرفت‌شناسی نسبی‌گرای او و این مطلب كه وی معرفت بخصوص‌ معرفت سیاسی و اجتماعی را امری اجتماعی، سوبژكتیو و متأثر از مناسبات طبقاتی می‌داند (برای نمونه نگاه كنید به درك طبقاتی او از معرفت، بویژه در مباحث پیرامون روحانیت)، دلیل دیگری بر ارزیابی ما در مورد مطالب یادشده است.
▪شریعتی از چند جهت می‌تواند به عنوان نواندیش‌ تلقی شود:
▪وجه اول، انتقاد از فهم گسیخته و فراگمنت(Fragment) و استفاده آگاهانه از روش‌ هندسی برای ارائه فهم سیستماتیك از اندیشه دینی است. شریعتی توانست با پیاده كردن مدل هندسی خود، اجزای پراكنده مكتب را كه تا پیش‌ از این بمانند اصول و فروع(ریشه و شاخه) و یا ماده، بند و قاعده مطرح می‌شد، به‌گونه دیگری سازمان دهد. توحید برای شریعتی تنها یكی از اصول دین نیست، بلكه یك روش‌ است كه می‌بایست تمامی عرصه‌های مكتب را از این زاویه فهم كرد به‌طوری‌كه فلسفه (جهان شناسی )، تاریخ، جامعه، طبیعت و انسان نیز از همین زاویه نگریسته می‌شود. حتی مدل هندسی شریعتی نیز ـ به یك اعتبار ـ از آن جهت كه عناصر متشتت و پراکنده را سامان داده، سمت و سوی واحد می‌دهد، می‌تواند مدلی یگانه‌ساز (یا توحیدی به‌جای مدل هندسی) نامیده شود.
در دیدگاه شریعتی ایدئولوژی، برخاسته از جهان‌بینی و این جهان بینی شامل نگاه به انسان، جامعه و تاریخ است. این عناصر بخش‌‌های عمده‌ای از آنچه كه امروز پرسپكتیو یا پارادایم نامیده می‌شود را دربرمی‌گیرد. آنچه ما در اینجا نمی‌یابیم، نظریه شناخت‌شناسانه در این میان است. با این‌كه شریعتی از اهمیت شناخت‌شناسی در كشف مكتب بی‌اطلاع نبود اما دلیل ‌طرح‌نكردن وجه شناخت‌شناسانه از سوی او در مدل هندسی او در "اسلام‌شناسی ارشاد"* روشن نیست. شریعتی همزمان نسبی بودن معرفت ما نسبت به منابع دینی را طرح می‌كند و به نقش‌ مهم متدولوژی و حتی عناصر شناخت‌شناسانه ـ جامعه‌شناسانه، همچون عناصر طبقاتی تأكید دارد.
بخش‌ عمده منابع اطلاعات دینی شریعتی تقریباً همان است كه دیگران به‌كار می‌گیرند. شریعتی همچنین، برخلاف بسیاری دیگر با اطلاعات و منابع اطلاعاتی به‌طور گزینشی (سلكتیو) برخورد نمی‌كند. او اساساً تكیه‌اش‌ بر باز تفسیر همان منابع دینی گذشته است.
بیان شریعتی بیانی نو است، شریعتی به‌مثابه یك ادیب و زبان‌شناس، در این امر تبحر ویژه‌ای از خود نشان داد. ولی اشتباه است كه پنداشته شود، وجوه نوگرایانه ادبیات به‌كارگرفته شریعتی، تنها جوشیده از این نقطه‌قوت اوست. منطقی‌تر آن است كه ادبیات نو شریعتی ادامه نواندیشی وی در عرصه انتخاب پرسپكتیو و پیش‌ فهم‌ها و متدولوژی بود. چه، كسان دیگری در همان زمان بودند كه علیرغم به‌كارگیری ادبیات جدید، از آنجا كه از پرسپكتیو و روش‌شناسی سنتی مدد می‌گرفتند، نتوانستند از بیان نو با كارایی استفاده كنند. مخاطبان شریعتی نه انحصاراً بلكه عمدتاً جوانان و بویژه‌ جوانان وابسته به طبقات متوسط نو و طبقات پایینی جامعه آن روز ایران است. جوانانی كه در جوشش و فوران انقلابات در كشورهای مستعمره جهان آن روز داعیه همبستگی بین‌المللی با دیگر انقلابات را نیز داشتند. در آثار اولیه شریعتی در ارشاد، او اغلب از نیاز زمان سخن می‌گوید و توجه به مشكلات اجتماعی را آغاز جست‌وجوگری خود معرفی می‌كند. اولویت‌های شریعتی به بعد اجتماعی مشكلات جامعه آن‌ روز ایران، ممكن است این مخاطره را برای خواننده آثار او فراهم كند كه او به مسائل سیاسی توجهی ندارد.
یكی از كانون‌های مهم تمركز شریعتی، "فلسفه" تاریخ اوست. به باور او بدون داشتن یك فلسفه تاریخ، دین و تاریخ آن قابل فهم نیست. شریعتی با نقد گذشتگان، با فهم تاریخ به‌مثابه روندكشمكش‌ همیشگی بین محرومان و مثلث زر و زور و تزویر، به بسیاری از مفاهیم دینی فهم زنده، جنبنده و مدرنی عطا و القا میکند. چنین فهمی هرگز با درك سنتی از تاریخ كه آن را مجموعه حوادث بدون سمت‌وسو می‌بیند، امكان‌پذیر نیست. شریعتی در مدلی آرمانی ـ با تعریف وبری ـ كه از مكتب عرضه می‌كند، مكتب را متشكل از اركانی همچون جهان‌بینی، ایدیولوژی، جامعه ایده‌آل، انسان ایده‌آل و... می‌بیند. وی با استفاده از منابع موجود به امری می‌پردازد كه خود آن‌ را "پالایش‌ منابع فرهنگی" می‌خواند. با همین مصالح به‌تدریج پازل مكتب را تكمیل می‌كند. شریعتی با به‌كارگیری مدل هندسی و فلسفه تاریخ خود، به یك بازفهمی از همه واژگان شیعی دست می‌زند و بدون تغییر ظاهر ـ فرم در ادبیات او ـ با دمیدن روح جدید، پیوند آن به جهان‌بینی توحید، رخوت و سستی را از آن دور می‌كند. با فهم جدید از واژگان، قطعات منفصل و صامت و ایستای دیروز به پدیده‌های سازمانیافته، زنده و پویایی تبدیل می‌شوند كه در ضمن معنا داشتن به‌تنهایی، به قطعات دیگر نیز معنا می‌دهند.
روش‌ شناخت و روش‌شناسی اهمیت زیادی در آثار شریعتی پیدا می‌كند، به‌طوری‌كه علاوه بر گفتارها و نوشته‌های مختلف پیرامون آن یكی از نوشته‌های خاص‌ خود را به آن اختصاص‌ می‌دهد. بازفهمی اندیشه نونگری دینی در نزد شریعتی پروژه‌ای همیشگی است كه هیچ‌گاه پایان نمی‌پذیرد. او همواره دستاوردهای تلاش‌ نظری خود را در دسترس دیگران قرار می‌داد و تلاش‌ می‌كرد تا ضمن یك گفت‌وگو و داد و ستد آن دستاوردها را ـ كه هیچ‌گاه قطعی و پایان‌یافته نمی‌دانست ـ با هم‌اندیشی گفت‌وگو كنندگان خود كمال بخشد. همین مطلب موجب می‌شد تا او به دام روابط سنتی مذهبی كه رابطه میان تولیدكننده دانش‌ و دیگران را رابطه عمودی و یكسویه فهم می‌كند، نیفتد. همین روش او را موفق می‌كرد كه میان رابطه قدرت و رابطه علمی ـ حتی در سطح خرد روابط آن زمان ـ جدایی قائل شود تا این شرط ضروری سلامت تولید معرفت علمی را با این شیوه برآورده كند.●بنیانگذاران مجاهدین خلق
تغییر كهنگی‌ها به نوها ، بویژه در قلمرو اجتماعی كه "انسان" موضوع آن است، تنها وقتی‌كه به قدر كافی كمیت‌ها بروی هم انباشته شد، امكان‌پذیر می‌باشد (راه حسین، ص‌ ۱). این جمله که بازتاب بخش مهمی از ایدئولوژی بنیانگذاران مجاهدین است، کوششی است برای انطباق نظریه تکاملی و داروینیسیم اجتماعی (هربرت اسپنسر) بر تاریخ اسلام. این نظریه با معرفت‌شناسی اثباتی (پوزیتیویستی)، عینی‌گرایی فلسفی و جامعه‌شناسی کشمکش و تغییر جان میگیرد.
نظام اندیشه بنیانگذاران مجاهدین در بسیار از موارد ادامه اندیشه بازرگان بود. پیشینه همكاری آنها با بازرگان به همگامی در نهضت آزادی خلاصه نمی‌شود، بلكه بسیاری از آنان دانش‌‌ آموخته بازرگان در محیط‌های دانشگاهی آن زمان بودند و بنابراین همگامی آنها با بازرگان، امری مكانیكی و یكباره و ناگهانی نبود، بلكه حاصل رابطه پیگیر و داد و ستد فكری طولانی آنها با او بود. اما بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران با نقد پرسپكتیو و منظر سنتی و همچنین تفكر سیاسی نهضت‌آزادی و همچنین برخی از نقطه نظرات فلسفی ـ بجز نقد معرفت شناسی و گرایش‌ علم گرایی پوزیتیویستی آن ـ به‌تدریج نظرگاهی سوسیالیستی را برای بازفهمی دین برمی‌گزینند. در این نظرگاه، تاریخ به شكل یك روند رو به رشد تلقی می‌شود.
دین و پیامبران در این روند، تعالی یابنده فهم می‌شوند. چالش‌ بین پیامبران و حاكمان زمان كه در بینش‌ سنتی، صرفاً كشمكش‌ بین خداپرستان و خداناپرستان، یا قوای خیر و شر علی‌الاطلاق تعبیر می‌شد، اینك در بینش مجاهدین با توجه به فصل بندی مدارهای گوناگون و البته تكاملی تاریخ، درگیری ستمگران و ستم‌ستیزان، استثمارگران و استثمارشدگان، جباران و آزادیخواهان تلقی می‌شود. فهم تاریخ به‌مثابه خروج از ضرورت به اختیار و پویه، مملو از كشمكشی همواره بین طبقات استثمارگر و استثمار شونده، كلیدهایی بودند كه تأویل تاریخ مجاهدین را از سنت‌گرایان متمایز نمود. تلاش‌ برای فهم جلوه‌های گوناگون استثمار و ارائه یك نظرگاه دینی درباره آن، ازجمله كوشش‌هایی بود، كه مجاهدین نمی‌توانستند بدون دستیازی بدان، دستگاه نظری خود را كامل كنند. مجاهدین تلاش‌ كردند تا بدون دستكاری متون اسلامی و بویژه‌ شیعی، با قراردادن آنها در یك چارچوب (پرسپكتیو) متفاوت از نوع سنتی كه نو به شمار می‌آمد، با به‌كارگیری همان مصالح سنتی(اطلاعات و منابع)‍ فهم جدیدی را به مخاطبان خود عرضه كنند. البته در تولید این فهم خود را تنها به منابع سنتی محدود نكردند و تا آنجا كه ضرورت بود از منابع دیگر هم بهره بردند. پارادایم جامعه‌شناسانه مجاهدین نیز همانند شریعتی بیشتر درچارچوب جامعه‌شناسی كشمكش و جدال ساختاری می‌گنجد. در این جامعه‌شناسی برخلاف جامعه‌شناسی بازرگان، حركت و كشمكش جزو ذاتی و حالت طبیعی جامعه تلقی می‌شود. تكامل جامعه نه از مسیر هارمونی و وفاق بلكه از مسیر همین كشمكش‌ ذاتی و همیشگی گذر می‌كند.
به نظر آبراهامیان، مجاهدین نه‌تنها روش مدرنی را برای تفسیر متون دینی برگزیدند، بلكه معانی و روح جدیدی را به ترمینولوژی قدیم دمیدند. این پژوهشگر در كتاب "اسلام رادیكال" برخی از این كلمات را چنین بر می‌شمارد:
ـ معنی جهاد از جنگ مذهبی به "جنگ آزادیبخش"‌ تبدیل‌ شد.
ـ تعریف امام از رهبر مذهبی برداشته شد و به "رهبر پر جذبه و پر نفوذ انقلابی" اختصاص‌ پیدا كرد.
ـ مجتهد به "آگاه‌ترین و متقی‌ترین مسلمانان" تعبیر شد (رضایی، در راه حسین)
ـ و مهم‌تر از همه اینها تعریف مستضعفین بود كه از مردم افتاده و ضعیف به "توده‌های تحت ستم" تغییر یافت.
آبراهامیان در مورد این تغییر معنای ترمینولوژی و همچنین مراسم مذهبی ازجمله می‌نویسد: " مجاهدین به سمبل‌ها، مراسم سالگرد و آیین بزرگداشت شیعه آبادی تازه‌ای بخشیدند. به اعتقاد مجاهدین، محرم و عاشورا، فقط سالگرد یك مراسم مذهبی در گرامیداشت مصائب امام‌حسین نیست، بلكه بیشتر فرصتی است برای تجدید عهد برای مبارزه با همه اشكال ستم و بیدادگری"(همان منبع). بنیانگذاران مجاهدین با تأكید بر روش‌شناختی متفاوت از روش‌ شناخت سنتی ـ و البته روشمند و سازمان‌یافته ـ به معرفی اصول شناسایی دینامیك(دیالیكتیك) در اولین گام مطالعات خود پرداخته و از این امر به‌مثابه یكی از اساسی‌ترین قدم‌های خود در بازفهم مكتب انقلابی اسلام پرده برمی‌دارند.
مجاهدین نیز همچون شریعتی دین را به‌مثابه مكتب و نظامی اعتقادی می‌دانند و سعی می‌كنند تا اجزای منفكی را كه تا پیش‌ از این در قالب مباحث پراكنده ازسوی سنت‌گرایان مطرح می‌شود، درچارچوب یك سیستم تبیین نمایند. نظریه شناخت بنا به عقیده مجاهدین دارای اهمیت زیادی است، به‌طوری‌كه اولین اثر آموزشی آنها به این مطلب اختصاص‌ می‌یابد. بی‌گمان بنیانگذاران مجاهدین به این نكته پی برده بودند كه بدون دگرگونی در "نظریه شناخت"، اساساً دگرگونی در برداشت و پنداشت اعتقادی ناممكن است. آنها همچنین می‌دانستند كه اسلوب معرفت‌شناسانه دارای پیوندی نزدیك با چگونگی عمل اجتماعی می‌باشد.
افزون بر این بنیانگذاران مجاهدین توجه خاصی به فلسفه تاریخ ـ به‌جای جامعه‌شناسی تاریخی ـ داشتند. آنها به‌خوبی آگاه بودند كه یكی از اركان دگرگونی در بازفهمی اسلام ـ به‌مثابه اعتقادی كه دارای عناصری از فهم تاریخ است ـ یك بازنگری در فهم تاریخ می‌باشد، چرا كه بدون دگرگونی در این عنصر نمی‌توان وجه تمایز اساسی میان این جریان و نهادهای سنتی متصدی معرفت دینی برقرار كرد. معرفت‌شناسی بنیانگذاران مجاهدین، اثباتی(پزیتیویستی) است كه همین امر وجه ممیز مجاهدین از اندیشه بازرگان و فصل جدایی آنها با اندیشه شریعتی است. انشعابات و اشکالات بعدی در سازمان مجاهدین هم بی ارتباط با این معرفت‌شناسی نیست؛ چرا که در چارچوب این معرفت‌شناسی بسیاری از پدیدههای اجتماعی و دینی غیرقابل توضیح باقی میماند. از جمله پیامدهای پذیرش این معرفت شناسی، نگرش ایستا و جزمی به تحولات اجتماعی و سیاسی است.
اگر بتوان بر اساس‌ آثار محدود به‌جای مانده از بنیانگذاران مجاهدین داوری كرد، شاید بتوان گفت انسجامی كه در آثار شریعتی دیده می‌شود، كمتر در منابع اولیه مجاهدین دیده می‌شود. با این وجود می‌توان ادعا نمود كه بنیانگذاران مجاهدین نیز همچون شریعتی واژگان برجای مانده در ادبیات دینی را بازفهم نمودند. این بازفهمی در بسیاری از موارد شباهت‌های انكارناپذیری با بازفهمی شریعتی دارد. به‌همین دلیل شاید ناموجه نباشد اگر ادعا شود كه نقطه وصل و اشتراك درك شریعتی و بنیانگذاران مجاهدین به یك اعتبار، بازتاب‌ خواست زمان، خواست گروه‌های اجتماعی منطبق با آهنگ زمان و سرانجام جنبش‌ گسترده و نیرومندی بود كه بخشی در درك مجاهدین و بخشی در درك شریعتی متجلی شده بود. خاستگاه و پایگاه اجتماعی مجاهدین و گرایشی كه در كنار شریعتی نضج گرفت، تقریبا از یك سنخ بود. مخاطبان این دو گرایش نیز تفاوت چندانی با یكدیگر نداشتند. از جنبه نظری نیز شباهت‌هایی در این دو نگرش‌ در عرصه جامعهشناسی(و فلسفه تاریخ) دیده می‌شود. تولیدات نظری بنیانگذاران مجاهدین، محصول كار گروهی و گفتمان مداوم میان اعضا بود و طی روندی از كار پیگیر گروهی فراهم آمده بود.
پیدایش ـ پویش دیدگاههای بازرگان، شریعتی و بنیانگذاران مجاهدین به عنوان معرفت اجتماعی، مستقل از روند مدرنیزاسیون در ایران توضیح‌پذیر نیست. کاوش این رابطه درچارچوب جامعه‌شناسی معرفتی مجال دیگری را طلب میکند.
احمد علوی
*ـ منظور سلسله بحث‌های دكترشریعتی پیرامون اسلام‌شناسی در حسینیه ارشاد تهران است. وی سخنرانی‌هایی نیز در مشهد با همین عنوان داشته است كه به اسلام‌شناسی مشهد شهرت یافته است.


همچنین مشاهده کنید