جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

آموزش بد - BAD EDUCATION


آموزش بد - BAD EDUCATION
سال تولید : ۲۰۰۴
کشور تولیدکننده : اسپانیا
محصول : اگوستین آلمودووار و پدرو آلمودووار
کارگردان : پدرو آلمودووار
فیلمنامه‌نویس : خوزه لوییس آلکاین
فیلمبردار : آلبرتو ایگلسیاس
آهنگساز(موسیقی متن) :
هنرپیشگان : گائل گارسیا برنال، فله مارتینس، دانیل خیمنس کاچو، یوییس هومار، فرانسیسکو مائستر، خوآن فرناندس، ایگناسیو پرس، پترا مارتینس و فرانسیسکو بویرا
نوع فیلم : رنگی، ۱۰۶ دقیقه


̎انریکه گودد̎ (فله مارتینس)، فیلم‌سازی اسپانیائی است که برای عملی کردن پروژهٔ جدیدش به مشکلاتی برخورده تا این‌که یک روز ̎ایگناسیو رودریگس̎ (برنال) دوست صمیمی دوران مدرسه‌اش به سراغش می‌آید. ̎گوود̎ که زمانی به ̎ایگناسیو̎ علاقه داشته، می‌پذیرد تا قصهٔ کوتاهی را که ̎ایگناسیو̎ نوشته، بخواند. آشکار می‌شود که این قصه، حکایتی نیمه‌خودسرگذشت‌نامه‌ای است که ماجراهای دوران نوجوانی‌شان را ـ زمانی را که در مدرسهٔ کاتولیک، زندگی می‌کردند ـ روایت می‌کند. ̎گوود̎ تصمیم می‌گیرد از قصهٔ ̎ایگناسیو̎ به‌عنوان درون‌مایهٔ اصلی فیلم بعدی‌اش استفاده کند و ̎رودریگس̎ که بازیگری بی‌کار است اظهار تمایل می‌کند تا نقش قهرمان اصلی فیلم را ایفا کند. اما ̎گوود̎ نه‌تنها در مورد قابلیت‌های بازیگری ̎رودریگس̎ شک دارد بلکه، مطمئن هم نیست که او همان کسی باشد که ادعایش را دارد. درگیری خشونت‌آمیزی بین او و ̎رودریگس̎ باعث می‌شود ̎گوود̎ سرنخ‌هائی را دنبال کند که به مادر ̎ایگناسیو̎ی واقعی (پترا مارتینس) ختم می‌شوند.
● آلمودووار، پیونددهندهٔ سلیقهٔ خاص با قالب عامه‌پسند، در آموزش بد حتی بیش از فیلم اسکاری همه چیز دربارهٔ مادرم (۱۹۹۹) به سمت دوم گرایش پیدا می‌کند و برای دستکاری در قالب، قانع است به تغییر دادن جنسیت شخصیت‌های یک ملودرام نوآر و به‌طور مشخص‌تر چیزی در مایه‌های میلدرد پیرس (مایکل کورتیز، ۱۹۴۵). از این لحاظ آموزش بد، بیشتر به قلمروی راینر ورنر فاس‌بیندر تعلق دارد تا به دنیای پیش از این بر آشوبندهٔ آلمودووار. البته فیلم با یک شاهکار کوچک یعنی عنوان‌بندی شروع می‌شود که طی آن لایه‌هائی از تصاویر رنگارنگ گرافیکی از روی هم‌ کنده می‌شوند و الهام گرفته از پوسترها و آگهی‌های روی هم چسبانده شده و بعد کنده شدهٔ فیلم‌ەا و بازیگران روی دیوارهاست (و با ساختار فیلم ـ پرده‌برداری پی‌درپی از گذشتهٔ شخصیت‌ها ـ خوب هماهنگ است)، اما در ادامه به یک فیلم کمابیش معمولی برای کارگردانش می‌انجامد. برخلاف سروصدائی که پیش از نمایش فیلم به راه افتاد، بخش اول داستان ̎ایگناسیو̎ و ̎انریکه̎ که در مدرسهٔ مذهبی دوران فرانکو می‌‌گذرد، بسیار متعارف و احساساتی با مضمون حساس کودک‌آزاری برخورد می‌کند (و می‌توانست کار جوزپه تورناتوره یا هر کارگردانِ نوستالژی‌دوست دیگری باشد). پس از این رجعت به گذشته، فیلم صرفاً سرگرم بازی با روایت‌های تودرتویش می‌شود و از گوشه و کنار ـ از جمله سرگیجه (آلفرد هیچکاک، ۱۹۵۷) ـ نقلِ معنا می‌کند. هوشمندی آلمودووار البته تمام نمی‌شود: مثلاً در استفاده از همان بازیگران و میزانسنِ رجعت به گذشته‌های ذهنی برای صحنهٔ قتل ̎ایگناسیو̎ که پایان فیلم در فیلم ̎انریکهٔ̎ کارگردان است (جائی‌که پیچیدگیِ روایت، نقطهٔ دید و رابطهٔ سینما و واقعیت خیره‌کننده می‌شود). فیلم نمایشی بی‌دریغ و بی‌امان از چند هویتی بودن و دورغ و ریاست و به کمک برنالِ فوق‌العاده که به سادگی آب خوردن، رنگ و نقش و هویت عوض می‌کند، گاهی تماشاگر را به فکر مخاطرات اخلاقی و روحی‌ای می‌اندازد که می‌تواند برای یک بازیگر بالفطره و اطرافیانش به وجود بیاید. هرکسی در فیلم بی‌اغراق فقط به فکر خویش است، از جمله خود ̎انریکه̎ که می‌خواهد داستانی جنجالی را به فیلم برگرداند و برای راه افتادن کارش تا آخر فیلم‌برداری به ̎خوآن̎/ برنال نمی‌گوید که هویت واقعی‌اش را می‌شناسد. عجیب است که با تمام این تمهیدات و گره‌ها/ آموزش بد به نظر قابل پیش‌بینی می‌رسد و به درون شخصیت‌های پُرابهام خود راهی نمی‌جوید. آن‌چه بیشتر لذت‌بخش است، تماشای ترکیب‌بندی و رنگ‌آمیزی قاب تصویر به سیاق استادانهٔ آلمودووار است و تعجبی ندارد که گاه نقش و نگار دیوار حواس آدم را از شخصیت‌ها پرت کند: مهارت در کارگردانی، هر لحظه پیش چشم تماشاگر است. ضمناً بنابر قراین، آلمودووار جنبه‌هائی خودزندگی‌نامه‌ای هم در شخصیت ̎انریکه̎ گنجانده است. حالا این‌که این جنبه‌ها تا چه حد واقعی و تا چه حد تغییر شکل یافته‌اند، خود یکی از ابهام‌های آموزش بد باقی می‌ماند.