دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

اولویتهای فرهنگی امروز نظام جمهوری اسلامی


اولویتهای فرهنگی امروز نظام جمهوری اسلامی
هیچ کس تردیدی ندارد که اساس استواری و استحکام یک نظام سیاسی به غنای بنیان های نظری آن باز می گردد و بی تردید آسیب پذیرترین بعد نظام های سیاسی، بعد نظری و فرهنگی آنهاست. سرشت حیطه فرهنگ و نظر، نرم افزاری بودن، غیرقابل کمی سازی و بازدهی طولانی مدت است و همه این خصایص به معنای آن است که آسیب ناشی از حیطه های فرهنگی و نظری، چندان قابل مشاهده نیست و در نهایت در طولانی مدت آثار خود را می گذارد و بروز می دهد.
اغلب ادبیاتی که در حیطه موضوع فوق در کشور ما تولید شده است، بلافاصله سپس از بحث فوق، وارد حیطه دشمن شناسی و توطئه های گوناگون در حال طراحی و اجرا جهت تخریب اساس نظری و الگوی فرهنگی نظام شده اند که طی دو دهه گذشته ذیل عناوین کلی «تهاجم فرهنگی» «شبیخون فرهنگی» و ... نام بردار شده است. اغلب در این سطح عنوان می شود که قدرتها و گروه های ضد ساختار نظام، اغلب سعی دارند تا از ابعاد فرهنگی و نظری تر وارد شده تا بتوانند در یک روند طولانی دگرگونی هایی در تعلقات و تلقی ها بوجود آورند و از آن جهت اساس استقرار انقلاب و نظام را سست کنند. در صحت دیدگاه فوق تردیدی نیست، چرا که تجربه انقلاب اسلامی دقیقا نشان دهنده آن هست و از این روست که در کلام امام (ره) و مقام معظم رهبری به ضرورت توجه به این حیطه اشاره شده است.
اما بعد دیگری که در ایدئولوژی انقلاب اسلامی نهفته است و بارها توسط حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبری مورد تاکید قرار گرفته است، بعد اثباتی قضیه است. بعد اثباتی قضیه به این نکته می پردازد که گر چه دشمن خارجی و داخلی و تلاش ها و توطئه های آنها امری صحیح است و باید تلاش در جهت مقابله با آسیب های ناشی از آن باشد، ولی در واقع بعد سخت تر قضیه آن است که اساس نظری و فرهنگی نظام به گونه ای تقویت شود که بتواند پاسخ نیازها و مناقشات را داده و پویایی خود را حفظ کند. سخن کوتاه آن که، بعد درونی قضیه آن است که فرهنگ و هویت ناشی از آن باید همیشه تناور باشد تا از هیچ طوفانی به خود نلرزد.
هیچ تردیدی نیست که انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی دارای پایگاه و ریشه قدرتمند نظری و فرهنگی می باشد و مشروعیت و الگوهای فرهنگی مدنظر آن از دل وجدان دینمدار و تاریخی ایرانیان برآمده و استحکام یافته است. اما نکته آن است که روزگار همیشه در یک حالت باقی نمی ماند. جوامع در اثر عوامل گوناگون داخلی و خارجی چون رشد جمعیت، مهاجرت، رشد تحصیلات و ... تغییر می کنند، نسل ها و اندیشه ها و خواسته ای جدید به عرصه می آیند و در اولیه ترین خواسته خود خواهان آن هستند که الگوی فرهنگی و نظری موجود، که نظام بر آن استوار است، پاسخگوی نیازهای آنها باشد. مسئله توانایی پاسخگویی در این مراحل اهمیت محوری در استواری و تداوم یک نظام سیاسی دارد. چنانکه گفتیم رشد و تحول خواست ها و گروه های جدید، تدریجی و طولانی مدت است و عدم توانایی نظام سیاسی برای درک روندهای در حال تحول در جامعه، در نهایت استواری نظام را مورد تهدید قرار خواهد داد. از این پرداختن جدی به مساله، اهمیت محوری برای نظام اسلامی دارد.
این مساله که اغلب ذیل عنوان «اسلام و مقتضیات زمان» طرح می شود، در ذیل خود می تواند شامل بحث مهم «انقلاب نظام و متقضیات زمان» نیز باشد. بی تردید در نزد احیاگران مسلمان مانند امام (ره) یا شهید بهشتی و شهید مطهری، توجه به مقتضیات زمان، به معنای تهی کردن مفاهیم دینی و ارزشی از محتوای خود، به منظور در آوردن آنها مطابق میل افراد و گروه های امروزی نبود. منظور در اینجا آن بود که تلاش شود، امکانات نهفته در متون دینی و انقلابی به گونه ای آشکار شود که به نیازها و سوالات نو پاسخی ارائه شود و امکان آن فراهم آید که جامعه پراکنده، حول مفاهیم و ارزش هایی اجماع کرده و اهداف و مسیر خود را تعریف کند و چنانکه تجربه عالیقدر انقلاب نشان می دهد، این اتفاق افتاد. در سایه این احیاگری بود که اسلام در سال ۱۳۵۷ چونان ریسمان محکمی شد که مردم ایران را حول خود جمع کرد و این نبود جز در سایه تلاش بزرگانی که اسلام را زنگارزدایی کردند و زبان و معارف آن را به زبان عصر ارائه کردند، بدون آن که ذره ای از هویت و اصالت آن را کاسته باشند.
انرژی و نیروی دینی و ایدئولوژیکی آزاد شده از سوی امام و همراهان او تا مدت ها و حتی تا امروز جامعه و نظام اسلامی ما را تغذیه کرده و استوار ساخته است، ولی به نظر می رسد که طی دو دهه گذشته، تلاشی جدی، نظام مند و استوار برای طرح مجدد مساله صورت نگرفته است. تردیدی نیست که دغدغه و اهمیت مسائل توسط بسیاری از بزرگان، خصوصا مقام معظم رهبری، بارها گوشزد شده است، ولی در واقعیت، زمینه های یک بحث نوین و جدی در حیطه نسبت مباحث دینی و انقلابی با جهان جدید و تحولات زمانه فراهم نیامده است و از این رو ما در طی ۳ دولت پس از جنگ، شاهد کمترین انسجام برنامه ریزی در حیطه فرهنگ و نیز جامعه بوده ایم. این تشتت موجود در سیاستگذاری، در شرایطی شکل می گیرد که جامعه ایران در طی ۲۰ سال گذشته، تغییرات گوناگونی را از سر گذرانده و شاهد ظهور گروه ها و خواست ها و اندیشه های نوینی بود ولی به واسطه فراهم نیامدن امکان بحثی جدی در باب نسبت دیروز با امروز و یک نواندیشی نوین، سیاستگذاری های عمده دولتی در حیطه فرهنگ، عملا در خلا» نظری شکل می گیرند و در نهایت همدیگر را نفی می کنند، چون اجماعی که حیطه فرهنگ و نیز نظام سیاسی به آن نیاز دارد، در بین گروه های اجتماعی و احزاب سیاسی وجود ندارد.
گرچه تردیدی نیست که توانایی ایدئولوژی و فرهنگ انقلابی آنقدر قدرتمند بوده است که قادر باشد جامعه و نظام سیاسی ما را از خطرات گسیختگی و ... در امان دارد، ولی واقعیت آن است که جمهوری اسلامی، در حال ورود به دهه چهارم حیات خود است و قطعا نیازمند نواندیشی ها و تعیین نسبت اسلام، هویت انقلابی و دنیای امروز و گرو ه های اجتماعی و فرهنگی می باشد. این تعیین نسبت با اتخاذ رویکرد تهاجمی و نفی گرایانه به وجود نمی آید. همان طور که گفته شد، تلاش باید در جهت شکل دهی به اجماع عام باشد که مبتنی بر اقناع است و اقناع تنها در وجود یک اندیشه نیرومند و دارای پیوند با اصالت های فرهنگی و نیز دارای توانایی پاسخگویی به سوالات نوین فراهم می آید.
منبع : سایت امید
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید