دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

تحول‌ دانشگاه‌ها از تأسیس‌ دانشگاه‌ تهران‌ تا پیروزی‌انقلاب‌ اسلامی‌


تحول‌ دانشگاه‌ها از تأسیس‌ دانشگاه‌ تهران‌ تا پیروزی‌انقلاب‌ اسلامی‌
در سال‌ ۱۳۱۰، دکتر عیسی‌ صدیق‌ از طرف‌ دولت‌ آمریکا برای‌مطالعه‌ در امور آموزش‌ و پرورش‌ آن‌ کشور دعوت‌ شد و همان‌ وقت‌، وزیر دربار عبدالحسین‌ تیمورتاش‌، ملقب‌ به‌ سردار معظم‌ به‌ دستور رضاخان‌ وی‌ را مأمور ساخت‌ که‌ طرحی‌ برای‌ تأسیس‌ یک‌ دارالفنون‌ (که‌بعدها دانشگاه‌ تهران‌ خوانده‌ شد) در تهران‌ با تعیین‌ نوع‌ تأسیسات‌، عده‌‌ معلم‌ و بودجه‌‌ آن‌ تهیه‌ و تقدیم‌ دارد. وی‌ نیز طرح‌ کلی‌ را تهیه‌کرد و در خرداد ماه‌ ۱۳۱۰ آن ‌را از نیویورک‌ برای‌ وزیر دربار فرستاد.سپس‌ طرح‌ مزبور مورد تصویب‌ رضاخان‌ قرار گرفت‌ و دستور اجرای‌ آن ‌را به‌ وزیر معارف‌ وقت‌، یحیی‌ خان‌ قراگوزلوی‌ اعتمادالدوله‌ داد. قانون ‌تأسیس‌ دانشگاه‌ در کمیسیونی‌ مرکب‌ از دکتر صدیق‌ ـرییس‌ دارالفنون‌عالی‌ ـ دکتر شفق‌، دکتر سیاسی‌، دکتر حسابی‌ و محمد علی‌ گرگانی‌ـرییس‌ وقت‌ اداره‌ی‌ بازنشستگی‌ کشورـ مورد مطالعه‌ و رسیدگی‌قرار گرفت‌. سرانجام‌ در سال‌ ۱۳۱۳ ه.ش‌ فکر تأسیس‌ دانشگاه‌ و مرکزی ‌که‌ جامع‌ همه‌ یا اغلب‌ مدارس‌ عالیه‌ باشد به‌ مرحله‌ عمل‌ درآمد.
الف) نحوه‌ی‌ تأسیس‌ دانشگاه‌ تهران‌
قبل‌ از تأسیس‌ دانشگاه‌ تهران‌، مراکز علمی‌ به‌ صورت‌ پراکنده‌ و جدا ازیکدیگر قرارداشتند، اما بعدها به‌ منظور تمرکز مدارس‌ عالی‌ در یک‌محدوده‌ی‌ معین‌ و برای‌ آن‌که‌ تعلیمات‌ عالیه‌ در ایران‌ بر پایه‌ی‌ اساسی‌استوار گردد و امور آموزشی‌ و علمی‌ مدارس‌ عالیه‌ تحت‌ نظم‌ و ترتیب‌معینی‌ درآید، قانون‌ تأسیس‌ دانشگاه‌ تهران‌ در خرداد ماه‌ ۱۳۱۳ به‌تصویب‌ مجلس‌ رسید.
فکر تأسیس‌ دانشگاه‌ از سال‌ ۱۳۰۷ و در زمان‌ وزارت‌ معارف‌ سیدمحمدتدین‌ به‌وجود آمد، ولی‌ چون‌ امکانات‌ لازم‌ فراهم‌ نبود، اجرای‌ آن‌به‌ تأخیر افتاد؛ با این‌ توضیح‌ که‌ در سال‌ ۱۳۰۵ در مذاکرات‌ قبل‌ از دستورمجلس‌ شورای‌ ملی‌، دکتر سنگ‌ درباره‌ی‌ تأسیس‌ «اونیورسیته‌» از وزیرمعارف‌ پرسید که‌ «آیا اقدامی‌ شده‌ یا نه‌؟»، و در ادامه‌ اضافه‌ کرد:«به‌واسطه‌ی‌ نداشتن‌ اونیورسیته‌ است‌ که‌ محصل‌ به‌ اروپا می‌رود و دست‌ما به‌طرف‌ خارجی‌ها برای‌ جلب‌ مستخدمین‌ خارجی‌ دراز است‌.»
در سال‌ ۱۳۱۰، دکتر عیسی‌ صدیق‌ از طرف‌ دولت‌ آمریکا برای‌مطالعه‌ در امور آموزش‌ و پرورش‌ آن‌ کشور دعوت‌ شد و همان‌ وقت‌،وزیر دربار، عبدالحسین‌ تیمورتاش‌، ملقب‌ به‌ سردار معظم‌ به‌ دستوررضاخان‌ وی‌ را مأمور ساخت‌ که‌ طرحی‌ برای‌ تأسیس‌ یک‌ دارالفنون‌ (که‌بعدها دانشگاه‌ تهران‌ خوانده‌ شد) در تهران‌ با تعیین‌ نوع‌ تأسیسات‌،عده‌ی‌ معلم‌ و بودجه‌ی‌ آن‌ تهیه‌ و تقدیم‌ دارد. وی‌ نیز طرح‌ کلی‌ را تهیه‌کرد و در خرداد ماه‌ ۱۳۱۰ آن‌را از نیویورک‌ برای‌ وزیر دربار فرستاد.سپس‌ طرح‌ مزبور مورد تصویب‌ رضاخان‌ قرارگرفت‌ و دستور اجرای‌ آن‌را به‌ وزیر معارف‌ وقت‌، یحیی‌ خان‌ قراگوزلوی‌ اعتمادالدوله‌ داد. قانون‌تأسیس‌ دانشگاه‌ در کمیسیونی‌ مرکب‌ از دکتر صدیق‌ ـرییس‌ دارالفنون‌عالی‌ ـ دکتر شفق‌، دکتر سیاسی‌، دکتر حسابی‌ و محمد علی‌ گرگانی‌ـرییس‌ وقت‌ اداره‌ی‌ بازنشستگی‌ کشورـ مورد مطالعه‌ و رسیدگی‌قرارگرفت‌. سرانجام‌ در سال‌ ۱۳۱۳ ه.ش‌ فکر تأسیس‌ دانشگاه‌ و مرکزی‌که‌ جامع‌ همه‌ یا اغلب‌ مدارس‌ عالیه‌ باشد به‌ مرحله‌ی‌ عمل‌ درآمد. به‌موجب‌ قانون‌ مصوب‌ خرداد آن‌ سال‌، تأسیس‌ «دانشگاه‌ از تصویب‌مجلس‌ شورای‌ ملی‌ گذشت‌. افتتاح‌ رسمی‌ دانشگاه‌ تهران‌ روز جمعه‌ ۲۴اسفند ۱۳۱۳ یک‌ ساعت‌ و نیم‌ پیش‌ از ظهر در دانشکده‌ی‌ حقوق انجام ‌پذیرفت‌.»
در قسمتی‌ از سخنرانی‌ نخست‌ وزیر وقت‌ در مراسم‌ افتتاحیه‌ آمده‌است‌: «اینک‌ دانشگاهی‌ که‌ تأسیس‌ می‌کنیم‌، باید به‌ آن‌ مقام‌ برسد که‌ درساختن‌ علم‌ با دانشگاه‌های‌ ممالک‌ دیگر هم‌قدم‌ شود.» هم‌چنین‌محمد علی‌ فروغی‌، درنطق‌ خود پیرامون‌ مقام‌ ریاست‌ دانشگاه‌ چنین‌گفت‌: «قسمت‌ اعظم‌ امور دانشگاه‌ بر عهده‌ی‌ هیأت‌ شورایی‌ مرکب‌ ازاساتید محول‌ می‌شود و رییس‌ هم‌ باید داشته‌ باشد، ولی‌ چون‌ وزارت‌معارف‌ هنوز نتوانسته‌ است‌ در انتخاب‌ رییس‌ دانشگاه‌ تصمیم‌ قطعی‌بگیرد و برای‌ این‌که‌ در کار تأخیر نشود، نظر دولت‌ بر این‌ شد که‌ آقای‌وزیر معارف‌ که‌ از بدو تصدی‌ خود به‌ خدمت‌ معارف‌، کمال‌ اهتمام‌ ومراقبت‌ را در تکمیل‌ و ترقی‌ آن‌ امور به‌ کار برده‌اند، فعلاً ریاست‌ دانشگاه‌را کفالت‌ کنند تا وقتی‌ که‌ تصمیم‌ قطعی‌ در این‌ باب‌ گرفته‌ شود...»
اولین‌ جلسه‌ی‌ شورایی‌ دانشگاه‌ قبل‌ از ظهر روز شنبه‌ ۲۵ اسفند ماه‌۱۳۱۳ تشکیل‌ شد و مطابق‌ مقررات‌ قانون‌ که‌ بایستی‌ رییس‌ هریک‌ ازدانشکده‌ها و حداقل‌ یک‌ تن‌ استاد به‌ نمایندگی‌ آن‌ دانشکده‌ در شورای‌دانشگاه‌ برگزیده‌ شود، انتخاب‌ مزبور به‌ عمل‌ آمد.
دانشگاه‌ تهران‌ همچنین‌ دارای‌ شعبی‌ بود که‌ هریک‌ در ردیف‌دانشکده‌ محسوب‌ می‌شدند. این‌ دانشکده‌ها عبارت‌ بودند از:
۱) طب‌ و شعب‌ و فروع‌ آن‌؛
۲) حقوق و علوم‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌؛
۳) فنی‌؛
۴) علوم‌ معقول‌ و منقول‌؛
۵) علوم‌ طبیعی‌ و ریاضی‌؛
۶) ادبیات‌، فلسفه‌ و علوم‌ تربیتی‌.
به‌ موجب‌ قانون‌ تأسیس‌ دانشگاه‌ تهران‌، دانش‌سرای‌ عالی‌ ممکن‌ بود از مؤسسات‌ دانشگاه‌ محسوب‌ شود. به‌علاوه‌ پیش‌ بینی‌ شده‌ بود که ‌مؤسسات‌ دیگری‌ بنا بر اقتضا به‌ دانشگاه‌ منضم‌ گردد.«دانشسرای‌عالی‌ در سال‌ ۱۳۳۸ از دانشگاه‌ تهران‌ جدا شد و استقلال‌ یافت‌. تا سال‌۱۳۲۰ دانشگاه‌ها و مؤسسات‌ آموزش‌ عالی‌ کشور منحصر به‌ دانشگاه‌تهران‌ ـ دانشسرای‌ عالی‌ ـ سه‌ آموزشگاه‌ و دو هنرستان‌ بود که‌ تا سال‌۱۳۲۷ آموزشگاه‌ عالی‌ بهداری‌ اصفهان‌ و شیراز، آموزشگاه‌ عالی‌اختصاصی‌ هواپیمایی‌ کشوری‌ و آموزشگاه‌ عالی‌ پرستاری‌ به‌ آن‌ها افزوده‌شد.»
ب) تأسیس‌ دانشگاه‌های‌ شهرستان‌ها
از سال‌ ۱۳۲۶ش‌ با تأسیس‌ دانشگاه‌ تبریز، دولت‌ به‌ فکر ایجاددانشگاه‌هایی‌ در شهرستان‌ها افتاد. در تاریخ‌ سوم‌ خردادماه‌ ۱۳۲۸ بنا به‌تصویب‌ مجلس‌، به‌ وزارت‌ فرهنگ‌ اجازه‌ داده‌ شد که‌ در شهرستان‌های‌مشهد، اصفهان‌، شیراز و هر شهرستان‌ دیگری‌ که‌ وزارت‌ فرهنگ‌ لازم ‌بداند، به‌تدریج‌ دانشگاه‌ تأسیس‌ نموده‌ و دانشگاه‌ تبریز را تکمیل‌ و در اهواز اقدام‌ به‌ تأسیس‌ دانشکده‌ی‌ پزشکی‌ نماید. آموزشگاه‌ عالی‌ بهداری ‌مشهد که‌ در سال‌ ۱۳۱۸ و آموزشگاه‌های‌ بهداری‌ اصفهان‌ و شیراز که‌ هردو در سال‌ ۱۳۲۵ تأسیس‌ یافته‌ بودند، به‌ ترتیب‌ هسته‌های‌ نخستین‌ ایجاددانشگاه‌های‌ مشهد، اصفهان‌ و شیراز را تشکیل‌ دادند. دانشگاه‌ شیراز که‌در سال‌ ۱۳۳۵ رسمیت‌ یافته‌ بود، در سال‌ ۱۳۴۱ با ارائه‌ی‌ طرحی‌ نوین‌تبدیل‌ به‌ دانشگاه‌ پهلوی‌ شد و از سال‌ ۱۳۴۰ به‌ بعد، دولت‌ اجازه‌ی‌تأسیس‌ مدارس‌ عالی‌ به‌ اشخاص‌ و هیأتهای‌ خصوصی‌ را هم‌ صادر کرد.از سال‌ ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۱ دانشگاه‌ اهواز، ملی‌، مدرسه‌ی‌ عالی‌ نقشه‌برداری‌،مدرسه‌ی‌ عالی‌ ادبیات‌ و زبان‌های‌ خارجی‌، دانشکده‌ی‌ پلی‌تکنیک‌ وانیستیتو خواروبار به‌وجود آمدند و تا سال‌ ۱۳۵۷ تعداددانشگاه‌ها ومؤسسات‌ آموزش‌ عالی‌ کشور به‌ ۲۳ دانشگاه‌ و ۲۰۶ مؤسسه‌ی‌آموزش‌ عالی‌ در دوره‌های‌ روزانه‌، شبانه‌ ودر سطوح‌ مختلف‌ تحصیلی‌ بالغ‌ گشت‌.
ج) اداره‌ی‌ امور آموزش‌ عالی‌
از ابتدای‌ بنیاد دستگاه‌ نوین‌ آموزش‌ و پرورش‌ درایران‌، اداره‌ی‌ آن‌ ازابتدایی‌ تا عالی‌ دارای‌ دو جنبه‌ی‌ مشخص‌ بوده‌ است‌. نخست‌ آن‌که‌ کلیه‌ی‌امور آموزشی‌، فرهنگی‌ و تربیتی‌ تحت‌ اداره‌ و نظارت‌ دولت‌ و دستگاه‌صلاحیت‌دار در این‌ وزارت‌خانه‌ مطابق‌ قانون‌ ۱۳۰۰ ش‌، همانا شورای‌عالی‌ فرهنگ‌ بود و دوم‌ آن‌که‌ در اداره‌ی‌ امور آموزش‌ و پرورش‌ از ابتدایی‌تا عالی‌، همواره‌ شیوه‌ی‌ اداری‌ متمرکز اعمال‌ می‌گردیده‌ است‌.
نحوه‌ی‌ اداره‌ی‌ امور آموزشی‌ تا پیش‌ از دانشگاه‌ تهران‌، به‌ موجب‌اصل‌ ۱۹ قانون‌ اساسی‌ بدین‌ ترتیب‌ بوده‌ است‌ که‌ تمام‌ مدارس‌ و مکاتب‌تحت‌ ریاست‌ عالیه‌ و مراقبت‌ وزارت‌ علوم‌ ومعارف‌ قرارداشت‌. بنابراین‌ سازمان‌فرهنگ‌ ایران‌ مانند دیگر تشکیلات‌ مملکتی‌ بر اصل‌ تمرکز پی‌ریزی‌ شده‌ و قانون‌اداری‌ فرهنگ‌، مصوب‌ ۱۲۸۹ ش‌ و قانون‌ اساسی‌ فرهنگ‌، مصوب‌ ۱۲۹۰ ش‌سازمان‌ فرهنگ‌ را متمرکز ساخته‌ بود. دولت‌، مدارس‌ رسمی‌ رادر سراسر کشورتأسیس‌ و اداره‌ می‌کرد و بر دیگر آموزشگاه‌ها نظارت‌ داشت‌.
از ابتدای‌ تأسیس‌ دانشگاه‌ تهران‌، بالاترین‌ دستگاه‌ راهنمایی‌ و نظارت‌داخلی‌ آن‌ ـ مطابق‌ ماده‌ی‌ ۵ قانون‌ تأسیس‌ دانشگاه‌ـ عبارت‌ از شورای‌دانشگاه‌ بود که‌ طرح‌ و مشورت‌ و تعلیمات‌ مربوط‌ به‌ کلیه‌ی‌ مدارج‌ و امورآموزشی‌ و شرایط‌ پذیرش‌ دانشجو و تصویب‌ آیین‌نامه‌های‌ دانشکده‌ها رابر عهده‌ داشت‌. از سوی‌ دیگر، مدیریت‌ این‌ مراکز نیز وارد مرحله‌ی‌جدیدی‌ شد و در طی‌ چند دهه‌ در درجه‌ی‌ نخست‌، قدرت‌ و اراده‌ی‌حکومت‌ و دولت‌های‌ وقت‌ بوده‌ که‌ مجاری‌ اصلی‌ آموزش‌ عالی‌ را دردست‌ داشت‌. کنترل‌های‌ مزبور از طریق‌ وزارت‌ آموزش‌ و پرورش‌ که‌ به‌نام‌ وزارت‌ فرهنگ‌ یا معارف‌ خوانده‌ می‌شد، صورت‌ می‌گرفت‌. به‌این‌ترتیب‌ از تأسیس‌ دانشگاه‌ تهران‌ تا سال‌ ۱۳۴۶، اداره‌ی‌ دانشگاه‌ها به‌عهده‌ی‌ وزارت‌خانه‌ی‌ مذکور بوده‌ است‌.
اما وزارت‌ معارف‌ به‌ دلیل‌ تغییرات‌ متوالی‌ رؤسای‌ آن‌ و عدم‌ استقلال‌لازم‌، توانایی‌ ممکن‌ برای‌ اجرای‌ برنامه‌های‌ مورد نیاز دانشگاه‌ها یامدارس‌ عالی‌ نوبنیاد در کشور را نداشته‌ است‌. هم‌چنین‌ ضعف‌ ناشی‌ ازتعویض‌ مدیریت‌ها در سطح‌ وزارت‌خانه‌ی‌ مزبور ـ از ابتدای‌ تأسیس‌ ـخود دلیل‌ برتغییرات‌ پی‌ در پی‌ است‌ که‌ در سیاست‌ گذاری‌های‌ آموزشی‌انجام‌ می‌پذیرفت‌. برای‌ مثال‌: درمدت‌ ۱۰۰ سال‌ ـ از آغاز تأسیس‌ در سال‌۱۲۳۲ تا ۱۳۳۲ش‌ ـ این‌ وزارت‌خانه‌ در مجموع‌ ۷۹ وزیر مختلف‌ داشته‌که‌ به‌ طور متوسط‌، هر ۱۴ ماه‌ یک‌ وزیر تعویض‌ می‌شده‌ است‌.
پیش‌ از ادامه‌ی‌ بحث‌، لازم‌ به‌ ذکر است‌ که‌ مدارس‌ عالی‌ به‌ سه‌ دسته‌تقسیم‌ می‌شدند:
۱) دسته‌ی‌ اول‌، مدارسی‌ بودند که‌ دولت‌ اقدام‌ به‌ تأسیس‌ آن‌ها کرده‌بود؛ بودجه‌ی‌ آن‌ از خزانه‌ی‌ دولت‌ پرداخته‌ می‌شد و کارکنان‌ آن‌ مستخدم‌رسمی‌ دولت‌ بودند. دانشگاه‌های‌ تهران‌، مشهد، تبریز، اصفهان‌ وگندی‌شاپور و مدارس‌ عالی‌ دانشسرای‌ عالی‌، هنرسرای‌ عالی‌،دانشکده‌ی‌ صنعتی‌، مدرسه‌ی‌ عالی‌ بازرگانی‌ و... در این‌ دسته‌ قراردارند.
۲) دسته‌ی‌ دوم‌، مدارس‌ عالی‌ آزاد بود که‌ اساسنامه‌ی‌ آن‌ها به‌ تصویب‌شورای‌ عالی‌ فرهنگ‌ یا شورای‌ مرکزی‌ دانشگاه‌ها رسیده‌ بود و ازخزانه‌ی‌ دولت‌ و شرکت‌ ملی‌ نفت‌ به‌ آن‌ها اعانه‌ داده‌ می‌شد، ولی‌ کارکنان‌آن‌ها عموماً مستخدم‌ رسمی‌ دولت‌ نبوده‌ و ملزم‌ به‌ رعایت‌ قوانین‌محاسباتی‌ و مالی‌ نبودند. دانشگاه‌ ملی‌ صنعتی‌ آریامهر، مدرسه‌ی‌ عالی‌خدمات‌ اجتماعی‌ و مدرسه‌ی‌ عالی‌ پارس‌ از این‌ جمله‌ بودند.
۳) دسته‌ی‌ سوم‌، مدارس‌ عالی‌ خصوصی‌ بودند که‌ بانی‌ خصوصی‌داشتند. مدرسه‌ی‌ عالی‌ ادبیات‌ و زبان‌های‌ خارجی‌، مؤسسه‌ی‌ علوم‌بانکی‌، مؤسسه‌ی‌ عالی‌ مطبوعات‌ و روابط‌ عمومی‌ جزء این‌ دسته‌ قرار دارند.
علاوه‌ بر این‌ها، مدارس‌ علوم‌ دینی‌ نیز طبق‌ وقف‌نامه‌های‌ تنظیم‌ شده‌از جانب‌ مؤسسان‌ آن‌ها، عمل‌ می‌کردند.
به‌طور کلی‌، مدیریت‌ها از لحاظ‌ استقلال‌ عمل‌ به‌ دو بخش‌ دولتی‌ وغیر دولتی‌ تقسیم‌ می‌شدند. پس‌ از سال‌ ۱۳۴۲ ش‌ و به‌ دنبال‌ رشد مراکزآموزش‌ عالی‌، بخش‌ خصوصی‌ رشد فزاینده‌ای‌ داشته‌ است‌؛ اما این‌مراکز هیچ‌گاه‌ موفق‌ به‌ ارائه‌ی‌ الگویی‌ بهتر در اداره‌ی‌ مؤسسات‌ آموزشی‌نبوده‌اند و رؤسای‌ این‌ مراکز مجبور بودند در چارچوب‌ برنامه‌های‌فرهنگی‌ و آموزشی‌ موجود عمل‌ کنند.
از نظر قدرت‌ مؤثر در برنامه‌ ریزی‌ آموزشی‌ هم‌، حرکت‌ سیستم‌آموزش‌ عالی‌ تا بیش‌ از سه‌ دهه‌ ناشی‌ از تصمیم‌گیری‌ها وبرنامه‌ریزی‌های‌دانشگاه‌ تهران‌ ـ به‌ عنوان‌ هسته‌ی‌ دانشگاه‌های‌ کشور ـ صورت‌می‌گرفت‌ و از بدو تأسیس‌ دانشگاه‌های‌ شهرهای‌ بزرگ‌ هم‌چون‌ تبریز، اصفهان‌،مشهد تا سال‌ ۱۳۴۰ ش‌، برنامه‌ ریزی‌ آموزشی‌ به‌ این‌ نحو بوده‌ است‌.
د) شورای‌ مرکزی‌ دانشگاه‌ها
براساس‌ قانون‌ مجلس‌ شورای‌ ملی‌ در سال‌ ۱۳۱۳ ش‌، دانشگاه‌ها حق‌داشتند مستقلاً به‌ استخدام‌ اساتید داخلی‌ و یا خارجی‌ مورد نیاز و نیزایجاد و یا تغییر گروه‌های‌ آموزشی‌ و رشته‌های‌ تحصیلی‌ و کمیت‌ و کیفیت‌دانشجویان‌ خود اقدام‌ نمایند که‌ این‌ عمل‌ موجبات‌ پراکندگی‌ حوزه‌ی‌عمل‌ دانشگاه‌ها و چندگانگی‌ در شیوه‌ی‌ عمل‌ را فراهم‌ می‌آورد.
به‌ منظور رفع‌ نارسایی‌ ناشی‌ از تعدد مراکز تصمیم‌گیری‌ درسمت‌دهی‌ آموزش‌ عالی‌، در سال‌ ۱۳۴۱ ش‌ اداره‌ی‌ دانشگاه‌ها چهره‌ی‌متمرکزی‌ به‌ خود گرفت‌. از آن‌ پس‌ زمینه‌های‌ تماس‌ و ارتباط‌ سازمان‌دانشگاه‌ها با یکدیگر افزایش‌ یافت‌ وخط‌ مشی‌ و برنامه‌ ریزی‌ واحد ومشترکی‌ برای‌ کلیه‌ی‌ مراکز آموزش‌ عالی‌ درنظرگرفته‌شد. به‌ دنبال‌ این‌ تصمیم‌ درسال‌ ۱۳۴۴ ش‌، شورای‌ مرکزی‌ دانشگاه‌ها زیر نظر وزارت‌ آموزش‌ و پرورش‌به‌وجود آمد و به‌ کار سیاست‌گذاری‌ و اداره‌ی‌ دانشگاه‌ها پرداخت‌.
در ماده‌ی‌ ۱ قانون‌ تأسیس‌ شورای‌ مرکزی‌ دانشگاه‌ها آمده‌ است‌:
« برای‌ رسیدگی‌ به‌ امور دانشگاه‌های‌ ایران‌ و کلیه‌ی‌ مؤسسات‌ آموزش‌عالی‌ و ایجاد هماهنگی‌ بین‌ آن‌ها شورایی‌ به‌ نام‌ شورای‌ مرکزی‌دانشگاه‌ها به‌ ریاست‌ وزیر آموزش‌ و پرورش‌ تشکیل‌ می‌شود» که‌وظایف‌ آن‌ نیز عبارت‌ است‌ از: اظهارنظر نسبت‌ به‌ خط‌ مشی‌ کلی‌تعلیمات‌ عالیه‌ی‌ کشور، تصویب‌ اصول‌ کلی‌ برنامه‌های‌ تحصیلی‌، تعیین‌شرایط‌ ورود دانشجو به‌ دانشگاه‌ها، تعیین‌ میزان‌ حق‌ التدریس‌ و شهریه‌ی‌دانشجویان‌، رسیدگی‌ به‌ سوابق‌ خدمت‌ و مدارک‌ تحصیلی‌ و صلاحیت‌هیأت‌ آموزش‌ پیشنهادی‌ دانشگاه‌ها، تصویب‌ و تشخیص‌ ضرورت‌تأسیس‌ دانشگاه‌ و دانشکده‌ و مدرسه‌ی‌ عالی‌ و ایجاد رشته‌های‌ تعلیماتی‌با رعایت‌ احتیاجات‌ و امکانات‌ کشور، تعیین‌ شرایط‌ اعطای‌ درجه‌ ودانش‌نامه‌، اعطای‌ درجات‌ افتخاری‌ و نظارت‌ در حسن‌ جریان‌ امور اداری‌و آموزشی‌ و انضباطی‌ دانشگاه‌ها.
و) هیأت‌ امنای‌ دانشگاه‌ها
به‌ منظور تمرکز بخشیدن‌ به‌ ابعاد فعالیت‌های‌ داخلی‌ هر دانشگاه‌ وایجاد هماهنگی‌ با سایر نهادهای‌ اجتماعی‌ و ایجاد تسهیلات‌ و سرعت‌ دراتخاذ تصمیمات‌ پیرامون‌ مصالح‌ دانشگاهی‌، هیأت‌ امنایی‌ مرکب‌ از رییس‌حکومت‌ و یا فرد منتسب‌ او برخی‌ وزرای‌ وزرات‌خانه‌های‌ نفت‌ ودارایی‌و نظایر آن‌ و دیگر شخصیت‌های‌ عالی‌ مقام‌ کشوری‌ و فرهنگی‌ تشکیل‌شد که‌ ریاست‌ عالی‌ هیأت‌ امنای‌ دانشگاه‌های‌ تبریز، مشهد، اهواز واصفهان‌ با خاندان‌ سلطنت‌ و ریاست‌ عالیه‌ی‌ هیأت‌ امنای‌ دانشگاه‌های‌تهران‌ با نخست‌ وزیر بود. با توجه‌ به‌ این‌که‌ انتصاب‌ رییس‌ دانشگاه‌ درصلاحیت‌ هیأت‌ امنا درآمده‌بود، قدرت‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌ دربار وگروه‌های‌ اجتماعی‌ پیرامون‌ آن‌ در چگونگی‌ انتخاب‌ رؤسای‌ دانشگاه‌هادخالت‌ داشته‌ است‌ و تعیین‌ هیأت‌ امنا به‌ظاهر جزء وظایف‌ وزارت‌ علوم‌و آموزش‌ عالی‌ محسوب‌ می‌گردید.
هـ) وزارت‌ علوم‌ و آموزش‌ عالی‌
هم‌زمان‌ با رشد کمی‌ مراکز آموزش‌ عالی‌ و توسعه‌ی‌ نیازهای‌اقتصادی‌ واجتماعی‌ در قبال‌ کارکرد آموزش‌ عالی‌ و هم‌چنین‌، لزوم‌اداره‌ی‌ این‌ مراکز در سازمان‌ متمرکز و درسطح‌ عالی‌ دولتی‌،وزارت‌خانه‌ای‌ به‌ نام‌ «علوم‌ و آموزش‌ عالی‌» در سال‌ ۱۳۴۶ ایجاد شد وکلیه‌ی‌ مدارس‌ عالی‌ تحت‌ نظر وزارت‌ علوم‌ و آموزش‌ عالی‌ درآمدند.
شماری‌ از وظایف‌ این‌ وزارت‌ به‌ قرار زیر بوده‌ است‌:
▪ تعیین‌ هدف‌های‌ علمی‌ و تحقیقاتی‌ و آموزشی‌ و تهیه‌ و تنظیم‌ برنامه‌های‌ مربوط‌به‌ علوم‌ و پژوهش‌های‌ علمی‌ و آموزش‌ عالی‌ با توجه‌ به‌ نیازمندی‌های‌ کشور؛
▪ تعیین‌ خط‌ مشی‌ آموزشی‌ کشور و تمرکز برنامه‌ ریزی‌ در امرآموزش‌ ملی‌ وتنظیم‌ طرح‌های‌ کلی‌ و اساسی‌ آموزشی‌ در کلیه‌ی‌ سطوح‌ و رشته‌های‌ تعلیماتی‌؛
▪ نظارت‌ بر اموردانشگاه‌ها و دانشکده‌ها و مؤسسات‌ آموزش‌ عالی‌ وصدور اجازه‌ی‌ تأسیس‌ یا توسعه‌ی‌ آن‌ها؛
▪ تعیین‌ خط‌ مشی‌ کلی‌ در مورد اعزام‌ دانشجویان‌ به‌ خارج‌ از کشور؛
▪ اهتمام‌ در توسعه‌ی‌ پژوهش‌های‌ علمی‌؛
▪ بسط‌ و توسعه‌ و ترویج‌ علوم‌ و فنون‌ در شئون‌ مختلف‌ کشور.
علی‌ رغم‌ تغییرات‌ ایجاد شده‌ی‌ مذکور پیرامون‌ اداره‌ی‌ اموردانشگاه‌ها، مسایل‌ و مشکلات‌ این‌ رکن‌ مهم‌ و اساسی‌ ادامه‌ داشته‌ است‌.
منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی


همچنین مشاهده کنید