دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

ستادهای چاق، صف‌های خسته و پادشاهان لخت


ستادهای چاق، صف‌های خسته و پادشاهان لخت
یکی از بچه‌های جنگ تعریف می‌کرد: «بعد از عملیات والفجر۸ بعثی‌ها از ۲۲بهمن تا نیمه فروردین پاتک می‌کردند که فاو را پس بگیرند. حجم و شدت پاتک‌ها بچه‌ها را خسته کرده بود و کم کم زمزمه‌هایی در گرفته بود که چرا مرخصی نمی‌دهید. چرا نیروی تازه نفس نمی‌آورید و... یک روز دیدیم ماشین‌های تبلیغات آمدند خط. بلندگوها‌یشان را راه انداختند و سرود پخش کردند و توی هرکدام از سنگرها بسته ای انداختند. بسته را باز کردم دیدم جزوه‌ای است. نوشته بود: "آه نفسم به من می‌گوید برو مرخصی ولی ای نفس! من..." ادامه ندادم. با فحشی زیر لب جزوه را پرت کردم آن طرف خاکریز. گذشت تا بالاخره ترخیص شدیم. آمدیم اهواز که برگردیم تهران. در اهواز یکی از بچه های دانشگاه را دیدم. گفت راستی فلانی و فلانی و فلانی آمده‌اند جبهه. تعجب کردم! گروه خونشان به این جور حرف‌ها نمی‌خورد. آدرس گرفتم. رفتم پیششان. در یکی از خانه مصادره‌ای های بالای شهر اهواز زیارتشان کردم. با عرقگیر زیر باد کولر گازی دراز کشیده بودند و داشتند برای "خط" جزوه می‌نوشتند: "آه نفسم به من می‌گوید برو مرخصی!"
۱) نظام جمهوری اسلامی تا دلتان بخواهد چشم اندازنویس و سیاست گذار و ممیز و ناظر و بازرس دارد.
وارد هرکدام از دستگاه های عریض و طویل فرهنگی جمهوری اسلامی که بشوید با آدم های یقه سفیدی طرفید که سرگرم راهبرد نویسی و سیاستگذاری هستند و هر منتقدی را هم به ورود در این سرگرمی دعوت می کنند.
نیروهای ستادی با اشتیاق از هر ایده ای که بشود برایش فراخوان ها و همایش های آنچنانی برگزار و ویژه نامه ها و دبیرخانه های آنچنانی تر ایجاد کرد، استقبال می کنند، خواه آن ایده «جامعه مهدوی» باشد یا «مهندسی فرهنگی» یا «چشم انداز بیست ساله» یا «دولت اسلامی» یا «جامعه مدنی» یا «گفتگوی تمدنها» یا...
۲) مدیران اجرایی و ستادی در رسانه ها سرگرم طرح بحث های جدید و عمیق و گسترده نظری هستند. طرف سالهاست مدیر یک دستگاه هنری یا رسانه ای است و می بینی با چه شدت و حدتی از عدم تبیین نسبت رسانه با سنت یا فقدان تعریف هنر دینی یا... سخن می گوید و اینکه باید در زمینه این مباحث کار بشود! جالب است که برای صمیمی تر شدن بحث و شکستن گارد مخاطب افعال اول شخص هم بکار می برند: «متأسفانه ما هنوز تبیین نکرده ایم، تعاریف را، مرزها را مشخص نکرده ایم... پس می بینید که باید ابتدا تکلیفمان را با این مفاهیم مشخص کنیم تا...»
و البته صیغه اول شخص جمع بر همه تطبیق می کند جز بر خود گوینده! شخص اول هر کدام از این دستگاهها اولین ویژگی اش آن است که هیچکدام از معایب آن مجموعه به او ربطی ندارد و فقط با یک سری مفاهیم انتزاعی که هنوز تکلیفمان را بقول آقای رییس با آنها مشخص نکرده ایم، ربط دارد.
در ادارات طرح و برنامه و پژوهشکده ها و سمینارهای تحت مدیریت این حضرات هم سالهاست که مطالعاتی در دست اقدام و کار کارشناسی دقیقی در حوزه های مختلف در حال اجراست. کار کارشناسی و تئوریک در نگاه حضرات معنایی معکوس دارد و به جای آنکه به دنبال ساده کردن و به جواب رساندن پیچیده ها باشد، در پی پیچیده کردن بداهت هاست تا هر یقینی را به تردید و هر عزمی را به حزم تبدیل کند. به حداکثر رساندن "مطالعات" از آن دست تنها غایتش این است: به صفر رساندن « مطالبات ».
۳) فساد نهادینه شده در ستادهای چاق عملیاتها را به شکست نزدیک و نزدیک تر می کند. جماعت «یقولون ما لا یفعلون» که در ستادها پناه گرفته اند و وظیفه ای جز بیلان کار بافتن و ویترین ساختن و توجیه سردرگمی و بی آرمانی برای خود نمی شناسند حتی بیش از دشمنانی که روبروی «صف» به خط شده اند، نیروهای عملیاتی را می آزارند.
ستادها آماس کرده اند و صف ها روز به روز لاغرتر می شوند.
هر چه عملیاتی ها افسرده تر و منزوی تر می شوند، لپ ستادی ها بیشتر گل می اندازد و جلسات و محافل پر زرق و برقشان رونق بیشتری می گیرد و گنده گویی هایشان بیشتر می شود.
جالب اینجاست که یک دهم دغدغه ای که برای پاسخ به شبهات و تربیت نیروی فکری! و کارشناس! پروری در ستاد ها موج می زند، انگیزه ای برای پر کردن خط و حمایت از عملیاتی ها وجود ندارد. ملالی هم نیست. تا دلتان بخواهد تکنوکرات ها و فرصت طلب ها هستند و می توانند همزمان که ستادی ها به خاله بازیهای تئوریک و استراتژیکشان مشغولند و از آن لذت می برند، با استفاده از امکانات نظام مقدس جمهوری اسلامی صف ها را تسخیر و بیلان کار آقایان را تزیین و فساد سفیدشان را پنهان کنند. وقتی که بیلان کار با مانور هم پر می شود، دیگر چه نیازی به عملیات؟ چه نیازی به خط شکن ها؟
۴) در سالهای اخیر هم با به راه افتادن اردوهای تئوریک متعدد و دوره های متنوع آشنایی با مبانی و پاسخ به شبهات نسل جدیدی از ستادی های جوان تربیت شده اند که زینت المجالس مدیران کار کشته قبلی اند و محفل آرای جلسات محافظه کارها و بوروکرات های بی آرمان.
نسل نو هم می تواند انتخاب کند: یا به اردوی یقه سفیدهای ستادی بپیوندد و در سر خیال پست و پول و پرستی‍‍‍‍‍ز و پیشرفت بپزد یا به سلک عملیاتی ها در آید و زیر بار نگاه عاقل اندر سفیه پادشاهان لخت ستادها کمر خم کند.
۵) اگر امسال سال نوآوری است باید حواسمان باشد که این ستادهای کهنه که هر ازچندی بزک دوزک جدیدی می کنند، آمادگی دارند که هر ایده جدیدی را به زیباترین شکل ممکن خنثی کنند چرا که آنها ستادند! و اگر قرار باشد«عملیات» جدی بشود که ستادها -این ستادها- دیگر شأنی ندارند. خصوصاً که آن ایده "نوآوری" باشد و در تضاد با ماهیت "محافظه کاری" که مکتب مقدس ستادی هاست. "مانور" نوآوری مطمئناً از عملیاتش آسان تر و کم خطر تر است.
۶) تعارف ها و تملق های رایج در ستادهای چاق و بی مصرف، بر مفهوم مبهمی به نام «تعریف» بنا شده است. هرچه بگویی بلافاصله سر بر می دارند که «تعریف شما از این مسئله چیست؟» و از کجا معلوم که این تعریف درست باشد؟ و تعریف در نگاه اینان بیشتر به تحریف شبیه است. آنقدر راجع به واژه ها حرف بزنند تا یادتان برود که هدف از همه این بحث ها و تعریف ها عمل و اقدام و تحقق بوده است.
قاعدتاً وقتی هیچ تعریفی قطعیت نداشته باشد، هیچ معروفی هم وجود نخواهد داشت و «امر به معروف» نیز سالبه به انتفای موضوع است!
۷) «مباحث تئوریکِ بدون توجه به خارج و واقعیات؛ غلط است ...گفتیم دارد تهاجم فرهنگی انجام می‏گیرد ...اگر می‏خواستند که تهاجم فرهنگی را نشان بدهم، با چشم خودم کأنّه دارم تهاجم فرهنگی را می‏بینم، می‏توانستم موارد را نشان بدهم. نشان هم دادم؛ اما بعضیها شروع کردند به انکار و گفتند نه آقا، چنین چیزی وجود ندارد.
...در اول جنگ تحمیلی عراق، دلسوزهای محلی می‏آمدند و می‏گفتند عراقیها به خاک ما حمله کردند؛ به مرز ما نفوذ و تجاوز کردند. به بنی صدر می‏گفتیم رئیس جمهور! شما چه خبر دارید؟ می‏گویند عراقیها حمله کردند؛ می‏گفت دروغ می‏گویند؛ این سپاه برای اینکه خودش امکانات دست و پا کند، این حرفها را می‏زند! آنها را متهم می‏کردند. بعد هم به دهلران رفت -که هنوز آن وقت دهلران را نگرفته بودند-، ایستاد و مصاحبه کرد؛ گفت: من الان در دهلرانم؛ می‏گویند عراقیها آمده‏اند؛ عراقیها کجایند؟! از دهلران بیرون آمد و دو ساعت بعد دهلران به وسیله‏ی عراقیها تصرف شد. نمی‏شود که واقعیات را با چشم روی هم گذاشتن انکار کرد.
بعضی این‏طوری‏اند؛ چشمشان را روی هم می‏گذارند؛ گفتند تهاجم فرهنگی نیست. بعد که قبول کردند تهاجم فرهنگی هست، به دنبال بحثهای ذهنی رفتند! «تهاجم یعنی چه؟»، «فرهنگ یعنی چه؟»، «فرهنگی چه چیزهایی را شامل می‏شود و چه چیزهایی را شامل نمی‏شود؟» ما به اینها چه کار داریم؟! نقل می‏کنند قدیمها که در یک شهری، یک سینما درست کرده بودند؛ یک عده‏ای رفتند پیش عالِم شهر -که آدم گوشه‏گیری بود- تا وادارش کنند که با این سینما مخالفت کند. گفتند آقا! در این شهر سینما ساخته‏اند، شما یک اقدامی بکنید. عالِم یک فکری کرد، گفت حالا ببینیم این سی‏نُماست یا سی‏نَماست یا سی‏نِماست! کدام درست است؟! بنا کردند بحث نظری کردن که ضبط لفظ سینما را پیدا کنند!» (۱)
۸) سی نما؟ یا سی نما؟ یا سی نما؟
بسیاری از مباحثی که امروز در ستادهای چاق در دست بررسی است، از این زمره است و صفی ها نیز با ترس از متهم شدن به افراطی گری، عمل زدگی و شعار محوری باید در وصف لباس های زربفت ستادیون برهنه چکامه سرایی کنند. از عجب و تفرعنی که در این ستادها موج می زند، صف هایی را که قرار است اجتماع مجاهدان مخلص همدل و همدست باشد، جز امواج یأس و خستگی نصیب می شود؟
جبهه فر هنگی انقلاب اسلامی مدت ها در چنبره اختاپوسی ستادهای چاق بی مصرف گرفتار بوده است. ستادهایی که مروج علم منهای عمل، راهبرد منهای کاربرد، حرف منهای اقدام، سلب منهای ایجاب، انقلاب فرهنگی منهای فرهنگ انقلابی و انقلاب اسلامی منهای اسلام انقلابی هستند.
پادشاهان لخت مستقر در ستادها انگشت اتهام خود را به سوی تفکرات بچگانه ای که ادعای بدیهی بودن بسیاری از محکمات انقلاب را دارند، گرفته اند تا برهنگی خود را از واضح ترین ارزشهای مدیریتی جمهوری اسلامی پنهان کنند.
۹) چه باید کرد؟
باید بداهت برهنگی این پادشاهان لخت را فریاد زد و لباسهای فاخری را که نه بر خود بلکه بر دیدگان ما پوشانده اند، خرق کرد.
وحید جلیلی
(۱) بیانات رهبر انقلاب در دیدار اساتید و دانشجویان‏ دانشگاههای سمنان ۱۸/ ۰۸/ ۸۵
منبع: سرمقاله شماره جدید ماهنامه راه
منبع : رجا نیوز


همچنین مشاهده کنید