جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


این که لباس به تن ندارد؛ این چرا برهنه است؟!


این که لباس به تن ندارد؛ این چرا برهنه است؟!
شاید شما نیز آن داستان معروف «کریستین آندرسن» را شنیده اید، برای آغاز گفتار، شنیدن این داستان خالی از لطف نیست. مضمون این داستان به این شرح است:
در زمانهای قدیم دو خیاط به شهری وارد شدند و پرسان پرسان سراغ قصر پادشاه را گرفتند. بعد از ملاقات با پادشاه، او را فریفتند که ما در فن خیاطی استادیم و بهترین لباسها را که برازنده قامت بزرگان باشد می دوزیم اما از همه مهمتر، هنر ما این است که می توانیم لباسی برای پادشاه بدوزیم که فقط حلال زاده ها قادر به دیدن آن باشند و هیچ حرام زاده ای آن را نبیند، اگر اجازه فرمائید، چنین لباسی برای شما نیز بدوزیم، پادشاه با خود فکر کرد که چرااز اولین پادشاهانی نباشد که چنین لباس عجیبی بر تن می کند، لذا بر احترام آن دو خیاط افزود و با خوشحالی با پیشنهاد آن دو خیاط موافقت کرد و دستور داد مقادیر هنگفتی طلا و نقره در اختیار دو خیاط گذاشتند تا لباسی با همان خاصیت سحر آمیز بدوزند که تارش از طلا و پودش از نقره باشد.
خیاطها پول و زر و سیم را گرفتند و کارگاهی عریض و طویل دایر کردند و دوک و چرخ و قیچی و سوزن را به راه انداختند و بدون آن که پارچه و نخ و طلا و نقره ای صرف کنند، دستهای خود را چنان استادانه در هوا تکان می دادند که گفتی مشغول دوختن لباس اند. هر روز خدمتگزاران شاه نیز طلا و نقره نزد خیاط ها می آوردند و آن دو خیاط، چون سیاهی شب غالب می شد به بهانه هایی از قصر خارج می شدند و مجموعه جواهراتی را که در روز بدست آورده بودند شبانه از شهر خارج می کردند و فردای آن روز دوباره تقاضای طلا و نقره بیشتر می کردند.
روزی پادشاه نخست وزیر را به دیدن لباس نیمه کاره فرستاد اما صدر اعظم هر چه نگاه کرد چیزی ندید. از ترس آن که مبادا دیگران بفهمند که او حلال زاده نیست، با جدیت تمام زبان به تعریف از لباس و تمجید از هنر خیاطان گشود و به پادشاه گزارش داد که کار تهیه لباس به خوبی رو به پیشرفت است. مأموران عالی رتبه دیگر هم به تدریج از کارگاه خیاطی دیدن کردند و همه پس از آن که با ندیدن لباس به حرام زادگی خود پی می بردند، این حقیقت تلخ را پنهان می کردند و در تأئید کار خیاطان و توصیف لباس بر یکدیگر سبقت می گرفتند.
بالاخره نوبت به خود پادشاه رسید و او به خیاط خانه سلطنتی رفت تا لباس زربافت عجیب خود را به تن کند. البته چیزی ندید و پیش خود گفت معلوم می شود فقط من در میان این همه حلال زاده نیستم. پس در کمال دیرباوری و ناراحتی، ناچار وجود لباس و زیبایی و ظرافت آن را تصدیق کرد و در مقابل آیینه ایستاد تا آن را به تن او اندازه کنند. خیاطان پس می رفتند و پیش می آمدند و لباس موهوم را به تن پادشاه راست و درست می کردند و آن بیچاره لخت ایستاده بود و از ترس سخن نمی گفت و ناچار دائما از داشتن چنین لباسی اظهار مسرت نیز می نمود. سرانجام قرار شد جشنی عظیم در شهر به پا شود تا پادشاه جامه ی تازه را بپوشد و خلائق همه او را در آن لباس ببینند. مردم به عادت معمول در دو سمت خیابان ایستادند و پادشاه لخت با آداب تمام، با آرامش و وقار از برابر آنها عبور می کرد و دو نفر از خدمه دربار دنباله لباس او را در دست داشتند تا به زمین مالیده نشود. درباریان، رجال، و وزیران با احترام و حیرت و تحسین پشت سر پادشاه در حرکت بودند. مردم نیز با آن که هیچ کدامشان لباس بر تن پادشاه نمی دیدند، از ترس تهمت حرام زادگی غریو شادی سر داده بودند و لباس جدید را به پادشاه تبریک می گفتند.
ناگاه کودکی از میان مردم فریاد زد؛ «این که لباس به تن ندارد؛ این چرا برهنه است؟» هر چه مادر بیچاره اش سعی کرد او را از تکرار این حرف منصرف کند، نتوانست. کودک دوباره به سماجت گفت: «چرا پادشاه برهنه است؟» کم کم یکی دو بچه دیگر نیز همین حرف را تکرار کردند و بعضی از تماشاچیان با تردید این حرف را برای هم نقل کردند و دیری نگذشت که جمعیت یکپارچه فریاد زد که «چرا پادشاه برهنه است؟» و چرا ... و چرا ...
حال نیز همان داستان به شکلی دیگر در جامعه ما، تکرار شده است. در داستان کریستین آندرسن، پادشاه به این خاطر با پیشنهاد آن دو خیاط موافقت کرد که از اولین پادشاهانی باشد که چنین لباس عجیبی بر تن می کند، حال سئوال این است که امروزه به کدامین دلیل افرادی حاضر می شوند تا لباس «خیاطان استثمار فرهنگی»، را بر تن کنند؟ در داستان کریستین آندرسن، هدف آن دو خیاط به دست آوردن طلا و نقره بود، اما در جامعه ما اهداف «خیاطان استثمار فرهنگی» بیش از اینها است؛آنها خوب می دانند که جامعه بدون فرهنگ و هویت و ارزشهای دینی، معنا و مفهومی ندارد؛ بنابراین می خواهند فرهنگ، هویت و ارزش های دینی ما را بگیرند تا لباسی که سالها بر تن ما بود و هر تار و پودش از فرهنگ، هویت و ارزش های ما حکایت ها داشت، از تن ما به درکنند و لباسی را به تن جوان ایرانی کنند که نه تنها به تن او آراسته نیست، بلکه او را برهنه نیز ساخته است و این همان لباس «برهنگی فرهنگی» است؛ همان لباس عجیبی است که افراد جامعه ما را مجبور کرده از ترس آن که دیگران آنها را عقب مانده و دور از فرهنگ و نزاکت غربی خطاب کنند، سکوت اختیار کنند و نگویند که لباسی در کار نیست. اما آیا کودکی پیدا می شود که بدون هیچ ملاحظه ای و با صدای بلند بگوید: «این که لباس به تن ندارد؛ این چرا برهنه است؟!»
نمی خواهیم باز همان حرفهای تکراری را به اطلاع برسانیم و پند و اندرز دهیم، بلکه می خواهیم واقعیت ها را انعکاس دهیم و بگویم که فرهنگ ایرانی با فرهنگ غربی تفاوت های عمده دارد؛ فرهنگ ایرانی، یک فرهنگ اسلامی است که معنویت و روحانیت کمال مطلوب و غایت نهایی زندگی انسانهاست، در این فرهنگ ما آمده ایم تا زندگی کنیم و با حفظ اعتدال، از افراط و تفریط مصون بمانیم و تنها خود را ننگریم، فقط تن را ننگریم و جز به بهره مندی از مادیات به هیچ نیندیشیم. در فرهنگ اسلامی ما، انسان راه درازی در پیش دارد تا به سوی خدا که کمال مطلق و سرچشمه خوبی هاست، در حرکت باشد و در این مسیر هیچ گاه انسانیت آدمی به جسم و تن شناخته نمی شود و انسان در این مسیر وظیفه خود را خطیرتر از آن می بیند که تنها به تن آرایی و آرایش جسم بپردازد و اگر لباسی به تن می کند برای آن است که خود را بپوشاند و برای خود حریمی داشته باشد؛ حریمی که به منزله دیوار و دژی است که تن او را از دستبرد محفوظ می دارد و کرامت او را حفظ می کند. پس چرا باید انسان کمال خود را به ناچیز بفروشد و تن خود را چون کالایی تزئین کند و از کرامت و ارزش های والای انسانی فرسنگ ها فاصله گیرد.
شاید به جرات بتوان گفت که آنچه باعث شده امروزه در جامعه شاید تهاجم فرهنگی باشیم، کم کارهایی است که در عرصه فرهنگ ایرانی شکل گرفته است؛ با این که فرهنگ ایرانی و اسلامی طلایه دار فرهنگ و تمدن جهان بوده است اما امروز شاهد آن هستیم که این فرهنگ اصیل را باید در موزه ها به نظاره بنشینم.
● فرهنگ چیست؟
فرهنگ ماناترین وجه زندگی بشر است که مجموعه ای از معارف، اعتقادات، اخلاق، آداب و رسوم و نیز جهت گیری هایی است که در ابعاد مختلف به مسایل عمده هستی و حیات بشر و جوامع بشری معنا و مفهوم می بخشد. فرهنگ شکل و شیوه زندگی و آداب و رسوم و عادات مردم است. فرهنگ تجلی باورهای یک ملت در عرصه حیات فردی و اجتماعی است. فرهنگ روح بالنده بشر است که با خلق هویت واقعی انسان جوهره او را عینیت می بخشد، شخصیت فردی و اجتماعی او را شکل می دهد و در سایه روشن هجوم اندیشه ها، رازهای سربه مهر زندگی را برای او فاش می سازد و در تاریکی اوهام شمع پرفروغ چگونه بودن را برمی افروزد.
آری فرهنگ مثل نیازهای اولیه انسان همانند آب، هوا و غذا از ضروریات زندگی است و به همین جهت است که فرهنگ مثل آب و هوا و غذا، هر چه پاکتر و سالمتر و مقوی تر باشد، انسان را با نشاط و سالم و سعادتمند خواهد کرد.
فرهنگ دژ حیات یک ملت است که بر فراز قله هستی یک ملت بنا می شود. اگر دروازه های این دژ بر روی بیگانگان باز شود و یا به هر دلیل برج و باروی آن به تصرف معیارها و هنجارهای دیگران در آید و اگر بر فراز این قلعه پرچمی جز به رنگ های ارزش های خود برافراشته شود، بی شک آن ملت، خودآگاه یا ناخودآگاه پاسدار جاودان منافع مهاجمان پنهان فرهنگ می شود و حیات او، همان گونه که صاحبان معیارهای بیگانه اراده کنند، رقم خواهد خورد.
متاسفانه امروز شاهد آن هستیم که دروازه های دژ مستحکم فرهنگ ایرانی بر روی بیگانگان باز شده است و برج و باروی آن به تصرف معیارها و هنجارهای غربی درآمده است.
اگر بخواهیم به عمق فاجعه پی ببریم کافی است چند روزی به صفحات حوادث روزنامه ها و نشریات داخلی نگاهی بیندازیم؛ روزی نیست که خبر از جرم و جنایت در این صفحات چاپ نشده باشد، روزی نیست که خبر قتل های زنجیره ای زنان و دختران که به «قتل های سریالی» معروف شده اند، در محافل به گوش نرسد و…
اما مشکل کجاست؟ چرا ما فرهنگ خود را فراموش کرده ایم و رو به فرهنگی آورده ایم که به جای آنکه به ما هویت بخشد، هویت انسانی و فطری ما را نیز می گیرد، به جای آنکه به زندگی و هستی ما هدف بخشد، احساس پوچی را در ما می پروراند و ایجاد هستی را در نگاه ما به یک امر تصادفی هدایت می کند و در این صورت است که انسان خود را پوچ و بی معنا می یابد؛ هدفی از زندگی ندارد و تنها به این می اندیشد که چند صباحی در این دنیا زندگی خواهد کرد، پس چرا نباید به هنجارشکنی دست زد و به کاری که در ظاهر برای او دل خوشی و لذت دارد، دست زد و این همان چیزی است که در تهاجم فرهنگی منظور می گردد.
آری مشکل آنجاست که ما در ترویج فرهنگ ایرانی و اسلامی بسیار کم کار بوده ایم و بر عکس ما بیگانگان در ترویج فرهنگ غربی بسیار پرکار بوده اند و در این میان دستگاه هایی نیز در داخل کشور دست به دست هم داده و بیگانگان را در تهاجم فرهنگی یاری رسانند.
● چند سئوال
چرا امروز در جامعه شاهد آن هستیم که اگر نشریه ای عکس روی جلد خود را به عکس های بازیگران و خوانندگان غربی اختصاص دهد، آن نشریه به فروش خواهد رفت، اما برعکس اگر همان نشریه عکس روی جلد خود به آثار باستانی ایران و مردم مناطق مختلف این مرز و بوم اختصاص دهد، فروش چندانی نخواهد داشت؟اگر تولیدات داخلی را با برچسب های ایرانی به بازار عرصه کنیم تا مدتها به فروش نخواهد رفت، اما بر عکس اگر همان تولیدات داخلی را با برچسب های خارجی و همراه با عکس های زنان غربی و … به بازار عرصه کنیم سهم مهمی را از فروش بازار را به خود اختصاص خواهند داد؟ چرا اگر یک فیلم داخلی را که به ارزش های والای انسانی و فرهنگ ایرانی می پردازد در سینماها به نمایش درآوریم استقبال چندانی از آن فیلم نخواهد شد، اما برعکس اگر در یک فیلم داخلی در چند صحنه از آهنگ های خوانندگان غربی و لوس آنجلسی استفاده کنیم، این فیلم تا مدتها در سینماها بر روی پرده نمایش خواهد بود؟ و…
این چراها تمامی ندارد. اما برای پاسخ به این سئوالات باید دو مقوله «تهاجم فرهنگی» و «تبادل فرهنگی» را تعریف کنیم و بین آن دو تمایز قائل شویم:
● تبادل فرهنگی
باید توجه داشت که تبادل فرهنگی برای تازه ماندن معارف و حیات فرهنگی بشر امری بسیار ضروری و لازم است و در روندی تکاملی، جامعه انسانی را در ارتقای ارزش ها و پیمودن مسیر سعادت واقعی به پیش می برد. تبادل فرهنگی دو سویه است و هنگام قوت و توانایی یک ملت صورت می گیرد. در این روند، ملت ها با هدف ترویج ارزش های بشری به تبلیغ آیده ال ها و معیارهای خود می پردازند و در تاثیرپذیری متقابل، عناصر و مفاهیم برجسته دیگر فرهنگ ها را وام می گیرند. شاید اگر معنی و مفهوم تبادل فرهنگی را در آیینه رهنمودهای رهبر معظم انقلاب اسلامی به نظاره بنشینیم بهتر بتوانیم با مقوله تبادل فرهنگی آشنا شویم:
ایشان می فرمایند: «من یک وقت گفتم که فرق تهاجم فرهنگی و تبادل فرهنگی چیست. تهاجم فرهنگی، یک امر منفی است؛ اما تبادل فرهنگی، یک امر مثبت است. یک وقت هست که یک انسان برای این که کمبودی را در بدن خودش برطرف کند، می گردد و غذا و داروی مناسب را –آن چیزی که به دردش می خورد- از هر جایی که گیرش آمد، پیدا می کند و با میل خود آن را داخل کالبد خودش می ریزد. یک وقت هم هست که نه، ما انتخاب نمی کنیم؛ دست و پای ما را می گیرند، یا بیهوشمان می کنند، یا مستمان می کنند و چیزی را که خودشان می خواهند –نه آن چیزی که ما لازم داریم- در بدن ما تزریق می کنند. آیا اینها با هم فرق ندارد؟! من می گویم ملت ایران نباید خودش را لخت بیندازد تا دشمن با مدرن ترین شیوه ها، آنچه را که خودش می خواهد، از تفاله های دست دوم فرهنگش به جسم ملت ایران تزریق کند.»(۱)
● تهاجم فرهنگی
تهاجم فرهنگی نوعی هجوم سازمان یافته و همه جانبه است که در بستری غیرطبیعی انجام می شود و مجریان آن معیارهایی را به فرهنگ دیگر تحمیل می کنند که در نهایت، رکود و سستی و از خودبیگانگی را به همراه می آورد و از حساسیت در قابل ارزش های بومی و ملی می کاهد.
رهبر معظم انقلاب چه نیکو تهاجم فرهنگی را معنا کرده اند: «تهاجم فرهنگی به این معنی است که یک مجموعه سیاسی یا اقتصادی برای اجرای مقاصد خاص خود و اسارت یک ملت، به بنیانهای فرهنگی آن ملت هجوم می برد. در این هجوم باورهای تازه ای را به زور و به قصد جایگزینی با فرهنگ و باورهای ملی آن ملت وارد کشور می کنند.»(۲)
حضرت آیت الله خامنه ای در رهنمودهای دیگر خود این چنین به تفاوت های عمده بین تبادل فرهنگی با تهاجم فرهنگی می پردازند: «فرهنگ غرب، مجموعه یی از زیباییها و زشتیهاست. هیچ کس نمی تواند بگوید فرهنگ غرب یکسره بد است؛ نه، مثل هر فرهنگ دیگری، حتماً زیباییهایی هم دارد. هیچ کس با هیچ فرهنگ بیگانه یی این گونه برخورد نمی کند که بگوید که ما در خانه مان را صددرصد روی این فرهنگ ببندیم؛ نه، فرهنگ غرب، مثل فرهنگ شرق، مثل فرهنگ هر جای دیگر دنیا، یک فرهنگ است که مجموعه یی از خوبیها و بدیهاست؛ و یک ملت عاقل و یک مجموعه خردمند، آن خوبیها را می گیرد، به فرهنگ خودش اضافه می کند، فرهنگ خودش را غنی می کند و آن بدیها را رد می کند. همان طور که گفتم، در این زمینه، بین فرهنگ اروپایی غرب، آمریکایی، آمریکای لاتین، آفریقا و ژاپن فرقی نیست و هیچ تفاوتی ندارد؛ و در این حکمی که می گویم، همه یکسان هستند. ما در مقابل هر فرهنگی که قرار می گیریم، به طور طبیعی تا آن جایی که می توانیم، باید محسنات آن را بگیریم و چیزهایی را که مناسب ما نیست؛ بد و مضر است، و با چیزهایی که به نظر ما خوب است، منافات دارد، آن را رد کنیم؛ این اصل کلی است. منتها در زمینه فرهنگ غربی نکته مهمی وجود دارد، که من دلم می خواهد شما جوانان به این نکته توجه کنید. فرهنگ غرب- یعنی فرهنگ اروپاییها- یک عیبی دارد که فرهنگهای دیگر، تا آن جایی که ما می شناسیم، آن عیب را ندارند، و آن «سلطه طلبی» است. این قطعاً دلایل انسانی و جغرافیایی و تاریخی دارد. از اولی که اینها در دنیا به یک برتری علمی دست پیدا کردند، سعی کردند همراه با سلطه سیاسی و اقتصادی خودشان –که به شکل استعمار مستقیم در قرن نوزدهم انجامید- فرهنگ خودشان را هم حتماً تحمیل کنند. اینها با فرهنگ ملتها مبارزه کردند؛ این بد است. ملتی می گوید فرهنگ من باید در این کشور جاری شود! این چیز قابل قبولی نیست؛ هر چند هم خوب باشد، آن ملتی که این فرهنگ بر او دارد تحمیل می شود، این را نمی پسندد.…»(۳)
حال که دو مقوله «تبادل فرهنگی» و «تبادل فرهنگی» را تعریف کردیم و به تفاوت های عمده بین این دو مقوله اشاره کردیم، می توانیم به سئوالاتی که در بالا مطرح شد، پاسخ دهیم؟
تمامی مشکلاتی که در زمینه فرهنگ ایرانی به وجود آمده است، بر می گردد به تهاجم فرهنگی و پذیرش این تهاجم از سوی دستگاه های داخلی. زمانی شاهد آن بودیم که عده ای غربزده به بهانه «تبادل فرهنگی»، هر آنچه را که از غرب می گرفتند خوب و مفید دانسته و به ترویج آن در جامعه کمک می کردند. متاسفانه این افراد از تهاجم فرهنگی و اهداف مجریان این تهاجم وسیع غافل بودند و هیچ گاه فکر نمی کردند که روزی فرا خواهد رسید که جوان ایرانی فرهنگ اصیل و اسلامی خود را فراموش کند و به «برهنگی فرهنگی» تن در دهد.
چه نیکوست که این نکته مهم را در آیینه رهنمودهای رهبر معظم انقلاب بنگریم؛ ایشان می فرمایند: «یک روز عده یی غربزده چشمهای خود را بستند و گفتند، ما باید همه چیز را از غرب بگیریم. آنها چه چیزی را از غرب گرفتند؟ یکی از خصوصیات خوبی که اروپاییها دارند، خطرپذیری است؛ منشا عمده موفقیتهای آنها این بوده است. آیا غربزده های ما این را گرفتند و به ایران آوردند؟ آیا ایرانیها ریسک پذیر شدند؟ خصوصیت خوب دیگر آنها عبارت از پشتکار و از کار نگریختن است؛ آیا آن را به ایران آوردند؟ بزرگترین و ماهرترین مکتشفان و دانشمندان غربی کسانی اند که سالهای متمادی با زندگی های سخت در اتاق خود نشستند و چیزی را کشف کردند. انسان وقتی زندگی آنها را می خواند، می بیند چگونه زندگی کردند. آیا این روحیه تلاش خستگی ناپذیر فقط برای علم را به ایران آوردند؟ اینها بخشهای خوب فرهنگ غربی بود؛ اینها را که نیاوردند؛ پس چه چیزی را آوردند؟ اختلاط زن و مردم و آزادی عیاشی و پشت میز نشینی و ارزش کردن لذات و شهوات را آوردند!»(۴)
● سخن پایانی:
امروز بر ماست که به عنوان یک رسانه، رسالت خویش را در ترویج فرهنگ ایرانی و مقابله با تهاجم فرهنگی به بهترین نحو انجام دهیم و از این نترسیم که همه سکوت اختیار کرده اند و لباس «برهنگی فرهنگی» را در حالی که لباسی در کار نیست، تصدیق می کنند. بلکه باید ما رسالت رسانه ای خویش را انجام دهیم و بی هیچ ملاحظه ای و پروایی فریاد زنیم که «این که لباس به تن ندارد؛ این چرا برهنه است؟!»
نویسنده: علیرضا تاجریان
ارسال کننده: علیرضا تاجریان
پاورقی:
۱-فرهنگ و تهاجم فرهنگی در آیینه نگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی،معاونت فرهنگی ستاد مشترک سپاه- اداره تبلیغات، چاپ بلاغ، ص ۴۳، ۱۳۸۲
۲- فرهنگ و تهاجم فرهنگی- (برگرفته از سخنان مقام معظم رهبری «مدظله العالی»)، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، انتشارات، ص ۳، ۱۳۷۵
۳-فرهنگ و تهاجم فرهنگی در آیینه نگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی،معاونت فرهنگی ستاد مشترک سپاه- اداره تبلیغات، چاپ بلاغ، ص ۴۴، ۱۳۸۲
۳-فرهنگ و تهاجم فرهنگی در آیینه نگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی،معاونت فرهنگی ستاد مشترک سپاه- اداره تبلیغات، چاپ بلاغ، ص ۴۷، ۱۳۸۲
منبع : باشگاه تحلیل‌گران جوان آریا