پنجشنبه, ۲۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 16 May, 2024
مجله ویستا

عدالت دینی; عدالت در سه ساحت هستی


عدالت دینی; عدالت در سه ساحت هستی
عدالت یکی از پرپیشینه ترین و معروف ترین مفاهیم و ارزش ها در طول تاریخ بشری است. اگر نگاهی به ادبیات مکتوبی که از قدیمی ترین حکیمان و اندیشمندان به دست ما رسیده بیندازیم درمی یابیم که همه بدون استثنا بدین مفهوم عطف توجه مبذول داشته اند. از حکیمانی چون: بودا و کنفسیوس و لائوتسه و زرتشت تا پیامبران سه دین ابراهیمی و از فیلسوفان مطرح یونان باستان تا تفکرسکولاری که در جهان جدید مطرح شده همه توجهی قابل اعتنا به مفهوم عدالت روا داشته اند. این تکثر در تامل بر عدالت البته تکثر و تنوعی مثال زدنی در رویکردها و روش ها و مضامین را نیز به وجود آورده است، به طوری که ما هم اکنون با طیفی از آرای مختلف در باب عدالت روبرو هستیم. در مقام روش البته گاهی روش تجربی برای رسیدن به معنای این ارزش به کار رفته است و گاهی روش عقلی و منطقی اتخاذ شده است. در پاره ای آرا حتی روش نقلی برای فهم عدالت مورد توجه قرار گرفته است یعنی به تاریخ تفکر و تمدن بشری توجه شده است. رویکردها نیز گاه پدیدارشناسانه، شهودگرایانه، هستی شناسانه و معرفت شناسانه بوده اند.
با این همه شاید معروف ترین تنوع آرا با تکیه بر موضوعات مختلفی که برای عدالت مدنظر بوده اند به وجود آمده است. گاهی موضوع عدالت هستی بوده است. در این ساحت عادلانه بودن یا غیرعادلانه بودن جهان هستی مورد توجه است. همانطور که می دانیم تفکر دینی تفکری است که بر عادلانه بودن جهان هستی دست می گذارد. این اصل مهم تفکر دینی که جهان نسبت به خوب و بد بی تفاوت نیست به بهترین نحو عادلانه دیدن هستی ازمنظر تفکر دینی را نشان می دهد. تفکر اخلاقی در یونان باستان نیز که سه چهره مطرح آن سقراط، افلاتون و ارسطو هستند کم و بیش بدین رویکرد نسبت به عدالت قایل است و عدالت را در سطح هستی در نظرمی گیرد و پس از آن این تعریف را به دیگر ساحتها تعمیم می دهد. در این باب در نوشتارهای بعدی بیشتر سخن خواهیم گفت. در مقابل این تفکر پاره ای از نحله های فکری مدرن قرار می گیرند که صحبت کردن از عدالت درجهان هستی را نه باطل که بی معنا می دانند. به زعم این نحله ها و مکتب ها، انسان یارا و توان آن را ندارد که در باب عادلانه بودن و غیرعادلانه بودن جهان هستی سخن گوید و در این سطح باید موضع «نمی دانم» و «لاادری» اتخاذ شود. عدالت همچنین در سطح فرد انسانی نیز مورد توجه بوده است. در این مقام عدالت نه یک صفت برای جهان هستی که شاخصی برای عمل فردی و قوای نفس مورد تاکید بوده است. در اینجا از عادلانه بودن یا غیرعادلانه بودن هستی سخن نمی رود بلکه تاکید می شود که قوای انسان - به طور مثال قوای جسمی، ارادی و فکری - چگونه و با چه مکانیسمی می توانند عمل کنند که بهترین فضایل و نیکی ها فراچنگ آیند یا اینکه عمل فرد چگونه عادلانه می شود. به تعبیر دیگرعدالت در سطح فردی یا به معنای تعادل و توازن قوا یا به معنای عمل عادلانه است. تفکردینی به این نوع از عدالت نیز بسی توجه داشته است و کلا تفکر جهان قدیم عدالت را در بادی امر در سطح هستی در نظرمی گیرد و آنگاه یکی از نمادهای آن را در سطح فردی می داند و بر تعادل و توازن قوا و عمل عادلانه متمرکز می شود.
اما شاید یکی از مهمترین تفاوت های تفکر اخلاقی جهان جدید با تفکر اخلاقی جهان قدیم تاکید بر نوع متفاوتی از عدالت است. تفکر اخلاقی جهان جدید عادل بودن را صفت جامعه و فرهنگ و سیاست نیز در نظر می گیرد و تنها به عدالت یا بی عدالتی هستی و قوا و اعمال انسانی توجه ندارد. شکی نیست که بین این سه نوع عدالت یعنی عدالت هستی شناسانه، عدالت فردگرایانه و عدالت جامعه محورانه ارتباطاتی نزدیک و تودرتو وجود دارند اما آنچه این سه نگاه را از یکدیگر جدا می کند تاکید بر یکی و کمرنگ کردن دو نوع دیگر عدالت است.
متفکر مطرحی که در جهان جدید در باب عدالت سخن گفته جان رالز است که مبتنی بر اندیشه های اخلاقی کانت نظامی فلسفی را در مورد عدالت بسط داده است. اگر نگاهی به این نظام بیفکنیم در می یابیم که پرسش اصلی وی نه سامان نظامی در باب عدالت هستی یا فرد که سخن گفتن از این نکته است که جامعه عادلانه چگونه جامعه ای است و چگونه می توان آزادی و دیگر ارزش های بشری را در این نظام بازتعریف کرد. کتاب نظریه ای در باب عدالت رالز دقیقا با تاکید و تمرکز بر این پرسش ها شکل می گیرد. هرچند وی در مقام و جایگاهی دیگر سعی می کند نقش و اهمیت عدالت فردی و فضایل مهم را در این نظام مشخص کند.
عدالت را با تکیه بر مفاهیم متفاوتی می توان به بررسی نشست و یکی از این مفاهیم البته موضوع است. اما موضوع عدالت نیز در سه ساحت قابل بررسی است. گاهی موضوع عدالت، جهان هستی است و عادل یا ناعادل بودن به عنوان صفات هستی در نظرگرفته می شوند. در پاره ای جاها نیزعادل و غیرعادل بودن صفات افراد یا قوای آنها هستند. اما بیشترین حجم ادبیاتی که در جهان جدید با محوریت عدالت شکل گرفته اند به عدالت از نظر صفت اجتماع و فرهنگ و سیاست توجه دارند. برای هرگونه سخن گفتنی از عدالت تاکید براین تمایز بسیار حیاتی است. این نکته ای است که در نوشتارها و گفتارهایی که در دیار ما در باب عدالت موجودند کمتر مورد تاکید قرار می گیرد.
● نسبت تودرتوی منطق و فلسفه و ریاضیات
منطق هم اکنون هم جزوی از ریاضیات و هم جزو فلسفه است. در بیشتر دانشگاه ها هر دو گروه ریاضیات و فلسفه درس هایی را در باب منطق واجدند و در این بین البته تداخل زیادی نیز میان مضامین این دو درس وجود دارد.
زبانهای صوری، نظام های استنتاجی و معناشناسی مدل گونه و نظری بیشتر موضوعات ریاضی را شامل می شوند. خود منطق دان هم به کیفیات و نسبت های ریاضی علاقمند است. عمق و تمامیت و نتایج گزارش شده دیگر در ذیل مثال های موردی در این زمینه (در ریاضیات) مطرح هستند.
از جهت فلسفی منطق مطالعه عقلانیت درست است. استدلال ورزی یا عقلانیت فعالیتی نظری و معرفتی است. این نکته پرسش هایی را در باب تناسب فلسفی جنبه های ریاضی منطق مطرح می کند. چگونه استنتاج پذیری و اعتبار که ویژگی های زبان های صوری هستند در باب زبان طبیعی برای استدلال ورزی درست به کار می روند؟ چگونه نتایج ریاضی با مضمون فلسفی اصلی پیوند برقرار می کند؟ این نمونه از مسائل فلسفی دلیل این نکته است که چگونه ریاضیات برای واقعیت غیرریاضی به کار می رود؟ به صورت نمونه عقلانیت رایج در زبان طبیعی ریشه دارد یا شاید یک زبان طبیعی با نمادهای ریاضی فربه شود. از این رو پرسش ما با نسبت میان زبان طبیعی و زبان صوری آغاز می شود. در یک بیان تقریبی این امر به ما چندین گزینه در باب این موضوع را معرفی می کند. یک دیدگاه این است که زبان های صوری بدرستی مشخصه های بالفعل اجزای مشخص زبانی طبیعی را نشان می دهند. پاره ای از فیلسوفان بر این نظرند که جملات زبان طبیعی اشکال منطقی بنیادینی دارند و این اشکال با روابط زبان های صوری جایگزین می گردند. بر طبق دیدگاه هایی مانند این دیدگاه اجزای یک منطق ساختار عمیق بنیادین عقلانیت درست را ارائه می کنند. یک جز» از عقلانیت در زبان طبیعی درصورتی درست است که این اشکال صوری که زیربنای جملات را تشکیل می دهند استدلالی معتبر یا استنتاجی را به وجود آورند. دیدگاه دیگر که در جایی از سوی فرگه و لایب نیتز ارائه شده این است که چون زبان های طبیعی مبهم و چندپهلو هستند آنها باید با زبان های صوری جایگزین گردند. دیدگاه مشابهی از سوی کواین ارائه گشته که بر طبق آن زبان طبیعی باید تحت کنترل درآید و برای فعالیت های علمی و مابعدالطبیعی پاکیزه شود. یک تمایل این طرح این است که ساختارهای منطقی در زبان منضبط باید شفاف باشند.
بسی آسان است که کیفیات منطقی هر زبان را مشخص کنیم. یک زبان مدون شبیه زبانی صوری به طور مثال واجد قدرت بیانگری نحو و شرایط صدقش است. بر طبق دیدگاهی شبیه این، فروکاستن و اعتبار ایده آل سازی، عقلانیت درست در زبان طبیعی را نشان می دهند. یک استدلال تا آنجا درست است که با صدق یا فروکاستن استدلالی در زبان صوری سازگاری داشته باشد. ریاضی دانان و فیلسوفان زیادی روابطی را در زبان صوری مشخص می کنند تا به وضوح آنچه مدنظرشان است مدد رسانند. به عبارت دیگر، گاهی مواقع روابط در یک زبان صوری در عقلانیت عادی به کار می رود. از این رو پرسش کنونی ما به نسبت میان این رابط و زبان اولی منوط است. اما فروکاستن و اعتبار به عنوان تعریف دقیق این ارتباط به ما چه چیز در باب استدلال درست می گویند.
دیدگاه دیگر این است که زبانی صوری مدلی ریاضی از زبان طبیعی به صورت تقریبی به حساب می آید یعنی مجموعه ای از مواد محوری در اینجا مدلی از اشیای فیزیکی هستند و ساختار بور مدلی از یک اتم به حساب می آید. به عبارت دیگر یک زبان صوری اشکال مشخص زبان های طبیعی را نشان می دهد یا قضایای ایده آل شده را نمایانگر است و این کار را با غفلت از این اشکال یا ساده کردن آنها محقق می کند. هدف از مدل های ریاضی نور افکندن بر کیفیت مدل ها بدون این مدعا است که مدل از همه جهات درست است یا این مدل باید با مدلی دیگر جایگزین شود.
منبع: مهر
منبع : روزنامه مردم سالاری