یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا
یادی از نویسنده «الغدیر»
نام علامه امینی، قدّسسرّه، و کتاب گرانسنگ او »الغدیر« پیوند ناگسستنی با موضوع ولایت امیرمؤمنان علی، علیهالسلام، پیدا کرده است و همانند واقعه غدیر در تاریخ جاودان شده است.در ایام عید ولایت با ذکر چند خاطره یاد این شیفته ولایت را گرامی میداریم.
۱) توسل
علامه امینی، به نقل از یکی از موثقین فرمودند:
»در بغداد کنفرانسی از علما و شخصیتهای برجسته برپا شده بود و مرا نیز به مناسبتی دعوت کرده بودند. وقتی وارد سالن شدم دیدم همه صندلیها اشغال شده است و صندلی خالی نیست که بر آن بنشینم. عبایم را وسط سالن پهن کرده و روی آن نشستم. (گویا تعمدی در کار بود که به ایشان اهانت شود) در این میان پسر بچهای سراسیمه وارد سالن شد تا مرا دید گفت:هو هذا (او همین است)
سپس بیرون رفت. من ترسیدم که جریان چیست، نکند کاسه زیر نیمکاسهای باشد (بعد معلوم شد مادر آن بچه غش کرده و قبلا دعانویسی که عمامهای شبیه به عمامه علامه امینی داشته، دعا نوشته و مادر او خوب شده است. حالا بچه خیال کرده که آن دعانویس همین آقاست) بعد همراه بچه شخصی آمد و از من پرسید: آقا شما دعا مینویسی؟ گفتم: آری مینویسم!
آن گاه کاغذی برداشتم و در آغاز آن بسماللهالرحمنالرحیم و سپس آیهای از قرآن را نوشتم و کاغذ را پیچیدم و به او دادم و گفتم انشاءالله خوب میشود. بعد که رفت گوشه عبایم را به صورتم انداختم و متوسل به مولی علی، علیهالسلام، شدم و با گریه عرض کردم: ألسلام علیک یا مولای یا أمیرالمؤمنین! در این جلسه آبروی مرا حفظ کن در میان این افرادی که حتی اجازه نشستن روی یک صندلی را به من ندادند؛ یا علی! دستم به دامنت.
ناگهان دیدم بچه پرید به داخل سالن و گفت مادرم خوب شد. آنگاه مجلسیان به نظر احترام به من نگریستند و مرا با سلام و صلوات در بهترین جایگاه آن سالن نشاندند.
۲) الهامی از امیرالمؤمنین، علیهالسلام
علامه امینی فرمودند: وقتی »الغدیر« را مینوشتم خیلی مایل بودم کتاب »الصراط المستقیم« را هم ببینم. شنیده بودم نسخه خطیاش در نجف نزد شخصی است، خیلی مایل بودم ایشان را ببینم و تقاضا کنم کتاب را امانت بدهند که مطالعه کنم و سپس برگردانم. یک شب اوایل مغرب که میخواستم به حرم مطهر مشرف شوم، دیدم همان شخص با یکی دو نفر از علما در ایوان مطهر نشسته و مشغول صحبت است. خدمت ایشان رفتم و بعد از احوالپرسی تقاضای خود را اظهار کردم. عذرهایی آورد، من گفتم: اگر میخواهی به من امانت ده و اگر نمیشود به بیرونی منزلت میآیم و همان جا مطالعه میکنم و اگر این را هم قبول ندارید در دالان منزلت مینشینم و مطالعه میکنم.
گفتند: خیر نمیشود. در نهایت آن شخص گفت شما هیچ گاه این کتاب را نخواهید دید. علامه امینی فرمودند: مثل آن که آسمان را بر سر من زدند (نه از آن جهت که او قبول نکرد بلکه از مظلومیت آقا امیرالمؤمنین علی، علیهالسلام) به حرم مشرف شدم و خطاب به آن حضرت عرض کردم: چقدر شما مظلومید؟ یکی از ارادتمندان و شیعیان شما کتابی را در فضایل و حقانیت شما نوشته است و یکی از ارادتمندان و خدمتگزاران شما هم میخواهد بخواند و به دیگران برساند. این کتاب پیش یکی از شیعیان و ارادتمندان شما و در محیط شیعیان شماست و در کنار قبر مطهرش، اما باز هم او از این کار ابا دارد. براستی که مظلوم تاریخ و قرنهایی.
آن مرحوم فرمودند: حال گریه عجیبی داشتم. به طوری که تمام بدنم تکان میخورد. ناگهان در قلبم افتاد که »فردا صبح به کربلا برو!« به مجرد خطور این خطاب در قلبم، دیدم حال بکاء از میان رفته و یک شادابی مرا گرفته است. هر چه به خودم فشار آوردم که به آن حال خوش و گریه و درد دل ادامه دهم؛ دیدم هیچ نمیتوانم و بکلی آن حال رفته و تنها یک مطلب در دل من جایگزین شده است »به کربلا برو!«
از حرم مطهر به منزل آمدم. صبح به اهل منزل گفتم: قدری صبحانه به من بدهید، میخواهم به کربلا بروم گفتند.: چرا وسط هفته میروید و شب جمعه نمیروید؟
گفتم: کاری دارم. به کربلا رفتم و یکسره به حرم مطهر حسینی مشرف شدم. در حرم مطهر به یکی از آقایان محترم اهل علم برخوردم. خیلی محبت و احوالپرسی کردند. گفتند: آقای امینی! چه عجب، وسط هفته به کربلا آمدهاید؟ زیرا رسم علما آن بود که پنجشنبهها مشرف شوند تا زیارت شب جمعه را درک کنند.
گفتم: کاری داشتم! گفت: آقای امینی، ممکن است از شما خواهشی کنم؟ گفتم: بفرمایید!
گفت: تعدادی کتاب نفیس از مرحوم والد باقی است که بدون استفاده مانده و تقریباً محبوس است، بیایید ببینید، اگر چیزی به درد شما میخورد به صورت امانت ببرید و بعد برگردانید گفتم: کی بیایم؟
گفت: من امروز کتابها را بیرون میآورم و آماده میکنم. جناب عالی فردا صبح برای صرف صبحانه به منزل ما تشریف بیاورید. هم صبحانه صرف کنید و هم کتابها را ملاحظه بفرمایید.
قبول کردم و رفتم مقدار بیست و چند جلد کتاب روی هم گذاشته بود. من تا نشستم دست دراز کردم و اولین کتاب را که برداشتم، دیدم نسخهای بسیار پاکیزه، نفیس و جلد شده مجدول از کتاب »الصراط المستقیم« است. حالت گریه شدیدی به من دست داد. صاحب خانه علت را جویا شد. من قضیه کتاب را در نجف نقل کردم. ایشان هم از لطف الهی به گریه افتادند، کتاب مذکور و چند جلد کتاب نفیس دیگر را به امانت دادند و مدت سه سال نزد من بود تا بعد از به انجام رسیدن کارم به شخص مذکور بازگرداندم.
۳) مرا به این و آن محتاج مکن!
علامه امینی از روز اول که به نجف آمدند، تصمیم گرفتند، بر اینکه نسبت به وجوه شرعیه و سهم امام رضا، علیهالسلام، و یا سایر وجوهات دخالت نکرده و از آن راه امرار معاش نکنند. میفرمودند:
من هنگامی که به نجف آمدم یک مقداری پول داشتم بعداً تمام شد و در نجف رسم بود افرادی که از هر شهری میآمدند اسامی آنها به وسیله نماینده آن شهر یادداشت میشد تا اگر پولی از آن شهر برای آقا فرستاده شد، بین طلاب آن شهر تقسیم گردد. این آقا آمد پیش من و به من گفت: من اسم شما را نوشتم و شما از ماه آینده این قدر از من حقوق میگیرید. ولی شما بایستی از یکی از این مراجع اجازه بگیرید که به این مرحله رسیدهاید که میتوانید صرف وجوهات نمایید.
من از این موضوع خیلی ناراحت شدم و به حرم مطهر امیرالمؤمنین، علیهالسلام، مشرف شدم و عرض نمودم یا علی! من آمدهام در جوار شما درس بخوانم، مرا به این و آن محتاج مکن! اگر میتوانی مرا بپذیری و قبول کنی و تأمین نمایی من هم میمانم و شما را خدمت میکنم. ایشان فرمودند از آن لحظه تا هنگام بازگشت از نجف حقوق شرعیه و وجوهات از کسی نگرفتم.
منبع : رجا نیوز
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
امیرعبداللهیان حسین امیرعبداللهیان سازمان همکاری اسلامی دولت سیستان و بلوچستان جنگ انتخابات مجلس شورای اسلامی حجاب دولت سیزدهم مجلس حسن روحانی
سیل یسنا تهران هواشناسی شهرداری تهران بارندگی سازمان هواشناسی باران فضای مجازی آتش سوزی هلال احمر آموزش و پرورش
هوش مصنوعی خودرو بانک مرکزی قیمت خودرو قیمت دلار مسکن قیمت طلا تورم دلار بازار خودرو حقوق بازنشستگان ایران خودرو
تلویزیون صدا و سیما جهان مهران غفوریان موسیقی صداوسیما سریال سینمای ایران سازمان صدا و سیما
رژیم صهیونیستی فلسطین اسرائیل جنگ غزه روسیه آمریکا ترکیه انگلیس اوکراین نوار غزه ایالات متحده آمریکا یمن
فوتبال پرسپولیس رئال مادرید استقلال سپاهان لیگ برتر باشگاه استقلال بازی باشگاه پرسپولیس علی خطیر جواد نکونام بایرن مونیخ
آیفون اینستاگرام دیابت اپل ناسا عکاسی تبلیغات موبایل گوگل
کبد چرب فشار خون