پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


آشنایی با هنر دینی در تاریخ باستان


آشنایی با هنر دینی در تاریخ باستان
پیش از وارد شدن به مبحث اصلی ناگزیر لازم است نسبت به موضوعاتی چون دین، تاریخ، تمدن، فرهنگ و هنر تعاریفی بدست دهیم تا مقصود نهایی در پرده ابهام باقی نماند. دین، تاریخ، تمدن، فرهنگ و هنر از جمله کلماتی است که در این نوشتار به کرات از آن استفاده می‏شود، از این روی بدلیل پرهیز از سوء تعبیر، ضروری است مرادمان از واژه‏های یاد شده، روشن‏تر باشد، خاصه آنکه در دوره جدید هر کدام از واژه‏ها در تعابیر گوناگون و عدیده‏ای معنی شده‏اند.
● دین
۱) قدمت دین:
دین و مذهب، دیرینه‏ترین رفیق و همراه بشریت است به گونه‏ای که این نیاز، لمحه‏ای از انسان جدایی نجسته است. شریعت با ظهور پیامبران و ظهور انسان مقارنت داشت؛ چه نخستین انسان (حضرت آدم علیه‏السلام ) خود اولین پیامبر نیز بود از این رو انسان و مذهب هیچگاه از یکدیگر مجزا نبوده و در تمامی طول تاریخ، موافقت و مقارنت ذاتی با یکدیگر داشته‏اند.
گذشته از ابلاغ رسالت الهی بوسیله ارسال رسل، چنانچه رسولی هم برانگیخته نمی‏شد، انسان، بالفطره (عقلی و قلبی) به سوی خدا دلالت می‏شد و به زعم تصوری که کم و بیش شایع است، فلسفه ارسال رسل نه دعوت مستقیم انسان به سوی خدا (چه این دعوت به سوی او بطور ازلی در وجود انسان وجود داشته) بلکه انذار اوست (۱) و از اینکه معبودهای غیرحقیقی را بجای خدا نگیرد.
مذهب چون بستری به مثابه زیرساخت کنش و واکنش‏های بشریت در طول تاریخ تلقی می‏شود و در این میان، هنر البته دارای موقعیت خاصی است. با جرأت می‏توان مدعی شد اولین اثر هنریِ مخلوق بشر با انگیزه‏های مذهبی و باورهای ماورایی شکل یافته است و با جرأت‏تر می‏توان گفت چنانچه انگیزه یاد شده وجود نمی‏داشت بیش از نیمی از تاریخ هنر، نانوشته باقی می‏ماند، چه هنری موجود نمی‏شد که پیرامون آن تاریخ‏های قطور هنر به رشته تحریر درآید و هدف این نوشتار، بحث حول و حوش این موضوع است.
گفته می‏شود حدود یک میلیون سال از زندگی انسان در کره زمین می‏گذرد. نخستین آثار بدست آمده، به ۴۰۰ هزار سال ق.م تعلق دارد. این سؤال که آیا انسانهای اولیه به لحاظ جسمانی مشابه انسانهای امروزین بوده‏اند یا خیر به لحاظ علمی به نتیجه قطعی دست پیدا نکرده‏ایم. به نظر می‏رسد هنوز نظریه داروین مبنی بر تکامل انسان از نوع میمون، بر دیدگاههای مورخین، انسان‏شناسان، هنرشناسان و جامعه‏شناسان سنگینی می‏کند. سؤال این است آیا اولین انسان در پهنه آفرینش، حضرت آدم علیه‏السلام بوده است (۲) و یا حضرت آدم نمونه تکامل یافته‏ای از انسانهای اولیه است. از آنجائی که براساس روایات مذهبی، قابیل، کشاورزی را می‏دانسته است و همو بود که بعنوان هدیه، سنبله‏های گندم را به پیشگاه خداوندی عرضه کرد ـ که البته پذیرفته نشد ـ و مضافا آنکه گفته می‏شود اولین بار حضرت آدم کشاورزی را اختراع کرد، می‏توان نظر داد که این دوران، مقارن با دوران نوسنگی است که انسان به کشاورزی دست یافت. اما قدمت کشاورزی نهایتا بیش از ۱۲ هزار سال نیست در حالیکه اولین آثار بدست آمده از انسانهای اولیه متعلق به ۴۰۰ هزار سال تمام می‏رسد. بنابراین تطبیق هبوط حضرت آدم با تاریخ طبیعی انسان از نظر علمی و پراگماتیستی قدری با مشکل مواجه می‏شود.
امیرمؤمنان حضرت علی علیه‏السلام در روایتی در برابر سؤال فردی که پرسیده بود:«پیش از حضرت آدم ساکنان کره زمین چه کسانی بودند» فرمودند «آدم» و ادامه دادند که «اگر باز هم بپرسی پیش از آن چه کسی بوده، می‏گویم آدم».
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در ذیل آیه اول سوره نساء می‏فرمایند: «دانشمندان ژئولوژی ـ علم طبقات زمین ـ گفته‏اند که عمر نوع انسان از میلیونها سال هم تجاوز می‏کند و آثار و فسیلهایی هم که مربوط به بیش از پانصد هزار سال قبل است بدست آورده‏اند ولی این دانشمندان، دلیل قانع‏کننده‏ای که ثابت کند نسلِ موجود، متصل و پیوسته به آن انسانهاست در دست ندارند... اما قرآن صریحا بیان نکرده است که آیا ظهور نوع انسان منحصر به همین دوره است یا اینکه قبلاً هم ادواری بر او گذشته که ما آخرین آنها هستیم. گرچه بسا می‏توان از این آیه « واذ قال ربک للملائکه انی جاعل فی الارض خلیفه قالوا أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک قال انی اعلم ما لاتعلمون» استشمام کرد که قبل از دوره کنونی، ادوار دیگری نیز بر نوع انسان گذشته باشد، همانطور که در تفسیر آیه فوق بدان اشاره کردیم. آری از بعضی روایات اهل بیت معلوم می‏شود که این نوع، ادوار زیادی قبل از این دوره بخود دیده است». (۳)
نظریه ترانسفورمیسم در معنای عام آن حتی بر فرض اگر بپذیریم به معنای نفی وجود خدا نیست. ترانسفورمیسم در معنای داروینی آن (فرضیه تکامل انواع) به هیچ عنوان، نظریه اثبات شده‏ای نیست و فرضیه‏های دیگری با دلایل متقن از دانشمندان غربی و غیرغربی بر رد آن اقامه شده است.
فرضیه ترانسفورمیسم بر تکامل مادی (فیزیولوژیک، بیولوژیک و...) در تبدیل حیوان (میمون) به انسان (آدم) پایه‏گذاری شده است در حالیکه ذات میمون حیوانیت است و ذات انسان، انسانیت است و تبدیل حیوان به انسان مستلزم تبدیل ذات حیوانی به ذات انسانی است در حالیکه تکامل جسمانی و مادی نمی‏تواند موجد قطعی این عمل باشد، اما آنچه به نظر می‏رسد جای تأمل دارد این است که پیش از حضرت آدم علیه‏السلام انسانهایی می‏زیسته‏اند که مطلقا از نسل حیوان نبوده‏اند و انسان بوده‏اند و ممکن است بدلیل فساد در زمین به بلایای آسمانی دچار آمده باشند اما حضرت آدم و حوا، انسانهای جدیدی هستند که با انسانهای قدیم، خویشاوندی وراثتی ندارند.
«در تفسیر سوره نساء، گفتاری در این معنا گذشت و گفتار ما در اینجا به منزله تکمیل همان بحث است. در آنجا گفتیم که آیات کریمه قرآن، ظاهرِ قریب به صریح است در اینکه بشرِ موجود در امروز که ما افرادی از ایشانیم، از طریق تناسل منتهی می‏شوند به یک زن و شوهر معین که قرآن نام آن شوهر را آدم معرفی کرده و نیز صریح است در اینکه اولین بشر و همسرش از هیچ پدر و مادری متولد نشده‏اند بلکه از خاک یا گل یا لایه زمین ـ به اختلاف تعبیرات قرآن ـ خلق شده‏اند ...»(۴)
آنچه مهم است این است که مورخین اعتقاد دارند که قدمت دین با قدمت پیدایش انسان برابر است و این حقیقت، صریح قرآن کریم است. (۵) اما صرف‏نظر از اعتقادات دینی، تاریخ، بزرگترین گواه بر دیرینگی دین است به گونه‏ای که در طول تاریخ شاید قبیله‏ای را نتوان یافت که تجلیات دینی در آنها یافت نشود.
۲) نسبت هنر با دین:
به تحقیق، انگیزه‏های ماورایی و دینی از جمله مهمترین عوامل ظهور آثار هنری در طور تاریخ است. مصداق سخن این است که اکثر آثار هنری در اقوام و ملل باستان در معابد و مقابر یافت شده و می‏شود.
هزاران هزار تیره، قوم و نژاد به چنگال مرگ اسیر شدند و به خاک رفتند و شهرهایشان و خانه‏هایشان در برابر طبیعت مقهور شد و از میان رفت، به گونه‏ای که هیچ اثری از آنها در میان نیست اما بسیاری از معابد و مقابرِ همین اقوام، همچنان زنده و پا برجا مانده است. انسان، خانه دنیا را سست می‏سازد اما خانه آخرت را به گونه‏ای می‏سازد که حتی‏المقدور جاودان باقی ماند.
اهرام ثلاثه مصر، زیگوراتهای بین‏النهرین، معابد هند، چین، مقابر تخته سنگی مادها، معابد سنگ پیکر یونان، معابد درشت سنگی اروپای دوران نوسنگی، معابد تمدنهای آمریکا پیش از کلمب و غیره هر کدام نمونه‏هایی ستبر از این حقیقت است که هنر، آینه تجلی احساسات دینی و بی‏شائبه انسانهایی است که در کوره راه زمان بدنبال گمشده خود بودند و هر کدام با زبانی از معشوق سخن گفته و به ستایش او برخاسته‏اند.
ذات و جوهره هنر، دینی است و دین رفیق پا به پای هنر، در نشیب و فرازهای تاریخ است. از این روی پیش از وارد شدن به تمدنها و هنرهای اقوام گوناگون لازم است پیرامون دین و رابطه انسان با دین دقیق شویم.
۳) ملازمت دین و هنر از دیدگاه فلسفه و علم
بررسی التزام هنر با مذهب از دو زاویه قابل بررسی است:
▪ از طریق فلسفه
▪ از طریق علم
نظر به آنکه هنر در معنای عام و مفهوم کلی، مقوله‏ای است فلسفی و زیبایی‏شناسی (علم‏الجمال) موضوعی کاملاً حکمی و فلسفی به شمار می‏رود، یک هنرمند و هنرشناس موحد در طی استنتاجات فلسفی لاجرم به این مقصد هدایت می‏شود زیرا هنر اصولاً و ذاتا رحمانی بوده و جلوه‏هایی از تجلی وجود باری‏تعالی است. کوشش در تعریف عام هنر با تأکید بر عنصر وحدت به مثابه اصلی‏ترین عامل تجلی هنر نشان می‏دهد که اعتقاد به وحدت و اصولاً تمایل فطری انسان از پریشی و گسیختگی به سوی اتحاد و یگانگی، لاجرم باید منشایی در عالم خارج داشته باشد که نهایتا جستجوگر را به وجود اقدس الهی رهنمون می‏سازد. هدف این نوشتار بررسی چهره رحمانی هنر از دیدگاه فلسفه نیست بلکه تدقیق و بررسی این موضوع از زاویه علم تاریخ هنر است.
گذشته از مسیر فلسفه، از طریق علم با نقب‏زدن به هزار توهای تاریخ و مطالعه و تحقیق پیرامون آثار هنری بی‏شماری که به ارث رسیده از ورای هزاره‏ها و کشف موضوع و انگیزه‏های تکوین آنها بطور عملی و علمی مهر تأییدی به التزام دین با هنر می‏زند که مقصود این نوشتار با بررسی مختصرِ هنرِ انسانهای اولیه و بعضی از ادوار نخستین و باستانیِ تاریخِ هنر، کشیدن دلوی از این لایتناها بحر است که:
آب دریا را اگر نتوان کشید پس بقدر تشنگی باید چشید
۴) دین جویی، تمایل همیشگی و جاودانه انسان:
دین‏جویی و دین خواهی از آنجائی که ریشه فطری دارد و تمایلی است که با نهاد انسان سرشته شده است از این روی نه هیچگاه و نه هیچ لحظه‏ای از انسان جدا بوده و نه جدایی آن در هیچ حد از آینده متصور است. منتهای مراتب، تجلیات و ظهورات دین‏جویی در طول تاریخ به حدی متفاوت بوده و می‏باشد که گاه مصادیق آن با انگیزه دینی بسیار با فاصله می‏نماید.
ارنست رنان می‏گوید: «ممکن است آن چیزهائی که ما آنها را دوست می‏داریم و تمامی آن چیزهایی که از لذائذ و نعمت‏های زندگی می‏شماریم از میان برود ولی محال است که دین از میان بشر نابود شود». (۶)
یونگ روانشناس معروف می‏گوید: «مردان و زنان کنونی همان اندازه فطرتا مذهبی هستند که در گذشته بودند».(۷)
۵) دین چیست؟
دین به یک تعبیر عبارت است از اعتقاد به این موضوع که عالمِ محسوس، تمامی حقیقت نیست و در پس پرده مادیت، حقایق معنوی نهفته است و اعتقاد به اینکه نیرویی ماورایی و مافوق نیروهای طبیعی و مادی وجود دارد که عالم، نتیجه و معلول فیض اوست.
تایلور دانشمند انگلیسی، دین را این گونه تعریف می‏کند:
«دین، ایمان به موجودات روحانی است».
اعتقاد به نیروهای ماورایی را نیز دین گفته‏اند.
در قرون جدید، تلاش شد تا بسیاری از موضوعات و واژه‏ها تعریف شود اما این به منزله کشف آنها نبود بلکه عمل‏کرد دانشمندان قرون جدید، معطوف به دسته‏بندی و کلاسه کردن این مفاهیم و تعریف مجدد آنها شد که هزاران سال در زندگی بشر وجود داشت، زیرا در قرون جدید، انسان اروپایی کوشید تا با رجعت به ژرفای تاریخ خود، یافته‏ها را مجددا ارزیابی کرده و صدق و کذبشان را محک زند. دوره یاد شده به «روشنگری» موسوم شده است و خصیصه اصلی این دوره، دیالوگ با گذشته و نقد آن است.
● تاریخ
تاریخ، از مهمترین مقولاتی است که در این نوشتار بر آن تأکید شده است، تاریخ هنر، منبع اخذ آثاری است که هزاران هزار از آثار هنرهایی با مضامین و اهداف دینی در آن به ثبت رسیده است.
۱) معنی تاریخ:
تاریخ به یک اعتبار به معنای سرگذشت است و به همین دلیل، هر موضوع و هر شی‏ء، دارای تاریخ یا سرگذشتی است. تاریخ طبیعی انسان به سرگذشت و سیر تطور فیزیولوژیک انسان می‏پردازد. تاریخ فلسفه، تاریخ هنر، تاریخ طبیعی زمین، تاریخ ادیان، تاریخ تمدن، و... از جمله موضوعات متعددی هستند که هر کدام، سرگذشت موضوع خاصی را در دستور خود دارد اما مراد این نوشتار، تاریخ تمدن و تاریخ هنر به عنوان... آن است تاریخ و سرگذشت انسانها به لحاظ افعال و رفتار (۸) که سبب ایجاد مدنیت شده است.
۲) تاریخ تا چد حد قابل اتکاست؟
استاد شهید مطهری در مقوله فلسفیِ شناخت، بر تاریخ به مثابه یکی از منابع شناخت تأکید می‏ورزد، زیرا سبب می‏گردد نسل حاضر نسبت به عملکرد نسل‏های گذشته، وقوف یابد و عبرت گیرد.
هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان
ایوان مدائن را آئینه عبرت دان
«قل سیروا فی الارض و انظروا کیف کان عاقبة المکذبین» (۹)
با محفوظ داشتنِ اهمیت تاریخ، نباید از این نکته غافل گردید که تاریخ چه بسا موجب گمراهی شود زیرا تاریخ، گزیده افعال و اقدامات بشری است نه همه آنها، ضمن آنکه تحریف وقایع بوسیله مورخانِ قلم به مزد از مهمترین موانع در جهت وقوف بر حقیقت ماجراهایی است که بر انسان گذشته است.
سهم عمده اطلاعات تاریخی، دست نوشته‏های مورخانی است که غالبا تحت تأثیر قدرتهای وقت بودند و تاریخ را آنچنان می‏نوشتند که سلاطین را خوش آید. همچنانکه تمامی کتب مقدس به جز قرآن کریم از تحریف و دستبرد مصون نمانده‏اند، البته اگر اراده الهی اقتضا نمی‏کرد شاید قرآن نیز به سرنوشت سایر کتب مقدس دچار می‏آمد. (۱۰) باید پذیرفت که تاریخی که ما بعنوان مجموعه اطلاعات از مردمان باستانی و قدیم دریافت می‏کنیم، بی‏شک دستخوش تحریفات آشکار و ناپیدا گردیده است.
صرف‏نظر از تحریفات سنتی توسط مورخین دربارها، که امکان بهره‏گیری بی‏شائبه از تاریخ را ممکن نمی‏سازد، رجوع علمی و روش تجربی انسانِ قرن بیستم نسبت به تاریخ است که سبب غامض‏تر شدن موضوع شده است. به تعبیر دیگر، انسان در تاریخ نوین کوشید با رجوع به گذشته انسان، فرهنگ بشری را در ترازوی تمدن جدید و با میزان روش تجربی، توزین نموده و ارزشگذاری نماید. در این سیر، بشر بر بسیاری از اندوخته‏های فرهنگی و معنوی، به سبب به تجربه در نیامدن آن‏ها خط بطلان کشید. بخصوص فرهنگ دینیِ بشریت، به بهانه خرافه واینکه اینگونه اعتقادات نتیجه جهل وترس او در ادوار گذشته بوده از اعتبار ساقط شد. تاریخ هنر اصولاً نتیجه چنین روندی است. تاریخ هنر، مولود اندیشه نوین غرب است، در گذشته بشریت، تاریخ هنر به گونه یک علم مستقل و گسترده وجود نداشت. بنابراین مجموعه دست‏آوردهای بشر قرن نوزده و بیست که به عنوان تاریخ هنر عرضه شده، عمدتا نتیجه تأثیرات اندیشه‏ها و ایدئولوژی‏های کاملاً مادیگرایانه و پوزیتویستی و یا حداقل لائیکی اندیشمندان اروپایی است که در این میان، صاحب نظران مارکسیست، جای ویژه‏ای را بخود اختصاص می‏دهند.
با کاستی‏ها و غرض ورزیهایی که احیانا در متون مکتوب تاریخی مشاهده می‏شود. به تحقیق می‏توان گفت میراث هنری بشر و کلاً مصنوعات بر جای مانده، صادق‏ترین... گذشته انسان بشمار می‏روند. آنجا که انسان در درک حقیقتِ تاریخی انسان توسط منابع مکتوب در می‏ماند، باید به منابع مصنوع و هنری مراجعه کند. این موضوع، خاصه در تاریخ هنر که موضوع آن بررسی اشیاء هنری انسان در تاریخ است، از اهمیت بالاتری برخوردار است. منتهای مراتب، لازم است با روش‏های صحیح به سراغ تحلیل تاریخ هنر رفت.
آثار هنری و مصنوع بر جای مانده از مردمان باستانی است که قطعا هر کدام، خود تاریخی مدون از نوع گرایشات، تمایلات و عملکردهای آنان را به نمایش می‏گذارد که البته ملفوف رمز و راز است و قفل آن جز با کلید ریاضت و تحقیقات دامنه‏دار گشوده نمی‏گردد. از این روی بررسی دقیق و نقد و تحلیل آثار هنری در بستر تاریخ از بهترین طرق جهت نائل آمدن به حقیقت تاریخ است. به قول مرحوم جلال آل احمد: «تاریخ هر ملتی، ادبیات (هنر) آن است و مابقی، جعل است».
اصولاً اگر تاریخ، مجموعه وقایع باشد که مکتوب شده است، هنر و هر اثر هنری نیز واقعه‏ای است که در بستر یک فرهنگ با همه ویژگیهایی که هویتش را مفهوم می‏کند اتفاق افتاده است، با این تفاوت که واقعه از بین رفته است و تنها شرح دگرگون شده‏ای از آن باقی است، اما واقعه هنری که همان خلق اثر هنری باشد، در بستر زمان باقی است و زبانی است که می‏تواند بدون تحریف، از فرهنگی که منجر به ساخت و خلق آن شده، سخن گوید.
ایضا آثار هنری نیز از دسترس تحریف و انحراف مصون نمانده است و چه بسا محتوای حقیقی بسیاری از آثار هنری که در گذر نقد و تحلیل‏های نادرست نقادان و پژوهشگران مکتوم ماند و محتوایی را به غلط به آن نسبت دهند که از حقیقت آثار بدور است و نتیجه سرشکن کردن دیدگاههای منتقدان و هنرشناسان است.
همانطور که اروپائیان وکلاً غرب با دیدگاههای فلسفی و فکری خاص خود نسبت به فرهنگ، هنر و تمدن بشری به ارزیابی می‏نشینند و آنرا محک می‏زنند، این حق در مورد هر فرد، قشر یا نژاد و کشوری دیگر نیز محفوظ است، بخصوص برای تبیین هنر بومی خود، لذا چه بهتر که هنر شرقی، هنر ایرانی و هنر اسلامی نه از زبان یک اروپایی بلکه از زبان یک ایرانی، یک مسلمان وکلاً یک شرقی مورد مداقه و نظر قرار گیرد.
علم تاریخِ هنر، بطور جدی و گسترده از قرن نوزدهم آغاز گردید. قرن نوزدهِ اروپا، بدلیل وضعیت فکری حاکم برآن، شاید تنها دوره‏ای از اروپا باشد که بیشترین دیدگاههای بی‏دینی و ضددینی بر آن حاکم است و مسلما این روحیه بر چگونگی تحلیل و تعلیل‏های دانشمندانِ تاریخ هنر این دوره در دوره‏های بعدی تأثیرات شگرف گذاشت.
در قرن هیجده و نوزده، اروپا دچار انقلابات و تکانهای شدیدی گشت و سبب گردید تا نظر انسانِ اروپایی نسبت به سنت و اصولاً تمامی ره‏آورد انسانی دگرگون شده و آنها را از زاویه‏ای فارغ از گرایشات و علقه‏های مذهبی بنگرد و جامعه مدرنیته و ایدئولوژی مدرن با محوریت عقلانیت غربی بر همه نهادها مستولی شود. تاریخ و تاریخ هنر به معنای یک علم نیز مشمول این روند گشته به گونه‏ای که بسیاری از آداب و رسوم، مواضع و عملکرد انسانها در طول تاریخ در منطق خشک علمی و بدون رسمیت دادن به جنبه‏های متافیزیکی، مورد مداقه قرار گرفت. (۱۱)
دیدگاههای پوزیتویستیِ بررسی‏کنندگان و پژوهشگران تاریخی سبب گردیده تا گرایشات دینیِ مردم در طول تاریخ را که به انحاء گوناگون تجلی نموده، نتیجه جهل، خرافه‏پرستی، و وهمیات تلقی کنند، در صورتی که بررسی حقیقی گرایشات یاد شده بهترین گواه بر وجود نیروهای خداجوی در انسانهاست. متأسفانه سهم قابل توجهی از اطلاعات تاریخی ما از کتب و منابعی تهیه می‏شود که دستاورد و نتیجه تحقیقات اینگونه پژوهشگران است. و این بستر چه بسا انحرافات گاه غیرقابل جبرانی را به نوع تحلیل‏های ما عارض می‏نماید.
● تمدن
تمدن، مجموعه دستاوردهایی است که بشریت به طبیعت اضافه کرده است. مدنیت نتیجه تصرف انسان در هیئت خدادادی موجود می‏باشد. ایجاد تمدن به منظور بهره‏گیری هر چه بهتر و هر چه بیشتر از طبیعت صورت گرفته. انسان، روزی مقهور طبیعت بی‏رحم بود اما از روز اول کوشید تا بر این توسنِ تیزپای و چموش، لگام زند. اگر عقل انسانی منجر به استخراج ظرفیت‏های جسمانی طبیعت شد و باعث شد تا مواهب مادی طبیعت به کام بشر جاری گردد، اراده زیبایی‏خواهی انسان سبب شد تا جلوه‏های زیبایی طبیعت به کام و ذائقه هنر دوست انسان سرازیر گردد، بنابراین هنر، صورت زیبای تمدن انسانی است.۱) تعریف تمدن:
تمدن از مدینه به معنی شهر مشتق شده است.سیویل نیز یعنی انسان شهری، لباس سویل به معنی لباس شهری، تمدن به معنی شهرنشین شدن، حضارت، به آداب و اخلاق شهریان خوی گرفتن، همکاری افراد یک جامعه در امور اجتماعی، اقتصادی، دینی، سیاسی و غیره است. این واژه ترجمه Civilization است.
تمدن به یک اعتبار به مجموعه ساخته‏های مادی و معنوی انسان گفته می‏شود.
۲) معنی فرهنگ:
فرهنگ به معنی ادب، تربیت، دانش، علم و معرفت، به فعلیت رساندن و ارتقاء استعدادهای درونی فرد و اجتماع، رسوم، مجموعه علوم و معارف و هنرهای یک قوم به کار رفته است. ترجمه Culture است.
«واژه فرهنگ در زبان فارسی، مشتق از ریشه پهلوی فرهنج Frahang ـ از فر (پیشوند) و هنگ (از ریشه hang) اوستایی) ـ است به معنای ادب و تربیت که با مفهوم Culture در زبانهای انگلیسی و فرانسه شباهت نزدیک دارد. Cultureنخستین بار در قرن یازدهم میلادی در اروپا ابداع و به دو معنا به کار برده شد: نخست به عنوان «مراسم دینی» و دوم به تعبیر کشت و زرع بر زمین. در حال حاضر، Culture در فرهنگهای اروپایی به معنای دوم یعنی کشت و زراعت نیز به کار می‏رود. اما اندیشمندان و هنرمندان عصر رنسانس بودند که واژه Culture را برای نخستین بار در بعد معنویش به معنای فرهنگ به کار بردند». (۱۲)
تمدن، ترجمه Civilization در زبان اروپایی است که آن هم از مفهوم شهر، اخذ شده است.
ریشه‏یابی کلمه تمدن در فرهنگ‏ها نشان می‏دهد که اصولاً تمدن با شهرنشینی مقارنت دارد و بیشتر به مجموعه ساخته‏های بشری گفته می‏شود که در شهر تبلور می‏یابد و یا شهر تمثیلی از آن تلقی می‏شود.
توضیح بالا، دلالت بر معنای خاص تمدن است و الا تمدن در معنای عام، آن بسیار فراگیرتر از فرهنگ شهری و ساخته‏های شهری است.
۳) تمدن به معنای عام:
تمدن به معنای عام، از آغاز تصرف انسان در طبیعت آغاز شده و اولین شی‏ء ساخته شده و دگرگون شده بوسیله انسان که احتمالاً سنگی صیقل داده، بوده است، سنگ بنای تمدن بشری گذاشته می‏شود. به قول دکتر شریعتی، آن انسان ابتدایی که اولین‏بار با کنار هم گذاردن چند خشت، اجاقی درست می‏کند، مثل انسان امروزین، متمدن است اما در مراتب تمدن تفاوت دارد.
۴) تصرف چیست؟
تمدن و فرهنگ و هنر بشر، نتیجه تصرف او در طبیعت است. انسان در برابر طبیعت چاره‏ای ندید و نمی‏بیند که برای کامیابی و بهره‏وری، این توسن وحشی را متناسب با خواسته‏ها، آرمانها و ظرفیت‏ها و قابلیت‏های خود مهار نماید و ریخت آن را دگرگون نماید که تکنولوژی، هنر، اساطیر،... نتیجه آن است.
البته در ادامه به اقوال دانشمندان، پیرامون عامل یا عواملی که در تکوین تمدن‏ها شاخص‏اند اشاره خواهد شد، اما پیش از آن لازم است تا «تصرف» مورد مداقه قرار گیرد.
انسان از اولین لحظات خلقت، اهداف، تمایلات و خواسته‏هایی داشت که متکی بر اراده خود سعی نمود از کوره راههای طبیعت و تاریخ عبور نماید و به آن برسد.
انسان در برابر خود، طبیعت قهار، وحشی، ناآرام، سخت‏گیر و در عین حال مهربان را داشت. طبیعتی که هم مأوا و ملجا او بود و هم عامل ترس و فرار او. او برای آنکه بتواند از شر لگدهای هولناک این توسن در امان ماند و راکب او باشد، رفته رفته کوشید، طبیعت را رام کند و قهاریت و رافت او را توامان بشناسد. انسان از این روی دو روح را برای طبیعت قائل شد و در امتداد آن به رب‏النوع‏های خیر و رب‏النوع‏های شر معتقد شد.
انسان اولیه در ابتدا با شناخت نسبیِ طبیعت دریافت که می‏تواند از امکانات آماده طبیعت بهره‏برداری کند. او با گردآوری غذا شکم خود را سیر کرد و با پناه بردن به مامن‏هایی مانند غارها، شکاف صخره‏ها، فراز درختان از شر دشمنان در امان ماند. او پس از هزاران سال دریافت که با تبدیل ساخته‏های طبیعت به ساخته‏های مصنوعی می‏تواند بهره‏برداری‏های بیشتری را ببرد.
شاید هزاران سال طول کشید تا انسان دریافت که طبیعت به همان حالت بکر و دست نخورده برای او ایده‏آل نیست و ایده‏آل او در دخل و تصرف و دگرگون ساختن طبیعت است که تأمین می‏شود.
انسان در ابتدا کوشید تا آنجا که ممکن است کارکردهای طبیعی اشیاء را تغییر دهد. او سعی کرد اشیاء را با کارکرد ویژه‏ای که در ذهن تصور کرده بود، بسازد واین گام، اولین سنگ بنای تصرف در طبیعت است که تنها مختص انسان نیست. بعنوان مثال گفته می‏شود در آفریقا میمونهایی وجود دارد که برای بدست آوردن میوه از شاخه‏های دور از دسترس، از چوبهای نسبتا بلندی استفاده می‏کنند. احتمال می‏دهند این عمل ممکن است جزء اولین افعالی باشد که انسان انجام داده است.
اگر برفرض چنین باشد، تصرفی که انسان در این مرحله انجام داده آن است که انسان آن تکه چوب را از کارکرد طبیعی خود خارج ساخته و به آن کارکرد ویژه و مطابق با خواسته‏های خود داده است. تکه چوب افتاده در گوشه جنگل، برای بدست آوری آسان میوه از درخت خلق نشده است، بلکه این ذهن انسان است که از آن تکه چوب به نحو خاصی بهره می‏گیرد، اما این تکه چوب کاربرد خاص خود را داشته و دارای قابلیت محدودی بوده، اما این نیاز انسان بعلاوه قدرت فکر و اراده تصرف او بود که سبب شد این چوب در نهایت به یک نردبان تبدیل شود و مأموریتی را که ذهن و اراده انسانی آن را تدارک کرده بود به انجام رساند.
سیر تصرف انسان در بستر تاریخ، تمدن مادی انسان را ساخت و این سیر همچنان ادامه دارد و هر لحظه و هر گام این توسن وحشی طبیعت در دست انسان رام‏تر می‏شود و تسلط انسان بر او افزون‏تر.
۵) تصرف معنوی:
تأمین نیازهای مادی انسان مانند سیر کردن شکم، رفع تشنگی، مامن گزینی و... تنها پاسخگوی جنبه‏ای از خواسته‏های انسان بود، انسان به موازات نیازهای مادی، نیازهای معنوی هم داشت که حرکت در جهت برآورده ساختن آن سبب ایجاد فرهنگ شد.
فرهنگ در یک تعبیر عبارتست از مجموعه اعتقادات، داشته‏ها و ساخته‏های معنوی انسان.
انسان در شبهای طولانی غار احتیاج به سرگرمی داشت. شاید این نیاز، قصه‏گویی و داستانسرایی را پی‏افکند. انسانهای اولیه پس از یک روز پرتلاش و سخت، شب هنگام با گفتن شرح ماوقعی که بر آنها رفته بود ضمن انتقال تجربه به جوان‏ترها در ضمن سرگرم نیز می‏شدند. قصه، شعر و... جزء ساخته‏های معنوی انسان و به تعبیری تصرف او در طبیعت خشک، خشن و بی‏روح است. انسان مطابق با مقیاس‏های روحی خود آغاز به ارزش‏گذاری نمود. خورشید، سمبل روشنی گرفته شد، زیرا ترس شب را زایل می‏کرد، خفاش، سمبل خون‏آشامی، زیرا مزاحم انسان در غار می‏شود. اساطیر، جزء ساخته‏های معنوی به شمار می‏رود. به قول دکتر شریعتی، اساطیر، تاریخی هستند که می‏باید اتفاق می‏افتاد ولی نیفتاد. اگر تمدن مادی، نتیجه تصرف عقل حسابگر و محاسبه‏گر انسان است، تمدن معنوی، مرهون تصرف دل و روح انسان است.
«شناخت و خلق زیبایی، نتیجه استعداد و وجدانی خاص است در آدمی «که هنرها همه فرزندان این قدرت و این نیرویند. همه هنرها و همه هنرمندان تجلی این استعدادند، زیبایی‏شناسی از نوع هیچ یک از آن بینش‏ها نیست. آن بینش‏ها همه، هنرمند را مسخره می‏کنند، به هنرمند حمله می‏کنند و درکش نمی‏کنند که هنرمند منطق و استدلالی خاص خویش دارد و عقل و منطق را نمی‏پذیرد، اما احساس زیبایی‏شناسی و وجدان هنری ما او را بشدت قبول می‏کند و بهتر از استدلال عقلی می‏پذیرد. مثلاً شمع از نظر علمی، فلسفی و تکنیکی قطعه مومی است به ضمیمه مقداری پنبه و پروانه هم حیوانی است که به تصادف در آتش می‏سوزد. اما از نظر وجدان ادبی، این یک حادثه عظیم انسانی است:
وفای شمع را نازم که بعد از سوختن هر دم
به سرخاکستری در ماتم پروانه می‏ریزد (۱۳)
البته ساخته‏های مادی و معنوی بحدی درهم تنیده است که غالبا نمی‏توان آنها را از یکدیگر جدا ساخت زیرا هر ساخته مادی نیز مبتنی بر موازین فکری جهان‏بینی و ایده‏آلهایی است که خود، جزء تمدن معنوی به شمار می‏رود. شاخص ساخته‏های مادی آن است که نیازهای غریزی و طبیعی انسان را برآورده کند اما ساخته‏های معنوی، نیازهای غیرغریزی و غیرمادی و فطری انسان را برآورده می‏کند.
به قول دکتر شریعتی، لباس، یک ساخته مادی است اما مد لباس یک ساخته معنوی است. لباس تا زمانی که در حد پوشش انسان و مدافع او در برابر سرما و گرماست یک ساخته مادی است اما هنگامی که پای آرایش و زیبایی لباس به میان می‏آید وارد حیطه ساخته‏های معنوی می‏گردد.
۶) رابطه تمدن و هنر:
هر تمدن و فرهنگی دارای روحی است که این روح در آثار هنری به گونه‏ای متجلی است. بدین ترتیب که براساس شناخت مبانی و جهان‏بینی و منش هر تمدن یا به تعبیری، درک و شناخت روح تمدن می‏توان رمز و رازهایی که بر مجموعه آثار، سایه افکنده را کشف نمود. عکس این موضوع نیز صادق است، به این گونه که می‏توان با تحلیل مجموعه آثار متعلق به یک فرهنگ و تمدن، به زیربنا و جهان‏بینی آن فرهنگ پی برد. بنابراین به تحقیق می‏توان گفت که هنر هر سرزمین و هر قوم، آینه سیمای اعتقادات، منش و فرهنگ هر قوم است. بعنوان مثال اگر تندیس‏های دوره کلاسیک یونان را عریان می‏بینیم دلیل آن را با بررسی دقایق فرهنگ عمومی این قوم و فلسفه‏های رایج در آن زمان می‏توان به سهولت پی برد و بالعکس مسئله هم میسر است؛ با بررسی فرهنگ عمومی می‏توان ویژگیهای هنری را گمانه‏زنی کرد، همانطور که با بررسی فرهنگ عمومی رومیان می‏توان دلیل تسلط رئالیسم بر آثار هنری آنها را حدس زد، با بررسی آثار اهرام ستبر و شکوهمند مصری یا زیکوراتهای عظیم بین‏النهرین و... می‏توان به مبانی فکری قومهایی که موجد این آثار بودند، پی برد.
نظر به مراتب فوق و علم به این موضوع که هنر، صورت زیبای هر تمدن و فرهنگی است یا به تعبیری، هنر، زیباترین تجلی اندیشه و صورت هر قوم و فرهنگ و تمدنی است، شایسته است که به اختصار، نگاهی به مبانی تمدن و فرهنگ داشته باشیم.
۷) جایگاه اولیه تمدن:
یکی از بحث‏هایی که ذهن باستان‏شناسان و مورخین و پژوهندگان جوامع بدوی را بخود مشغول داشته، این است که تمدن به معنای خاص آن که مقارن نوعی شهرنشینی است. برای اولین بار در کجای این کره خاکی پدید آمد.
گرچه بعضی از آنها اظهار می‏دارند که نمی‏توان به این سؤال پاسخ دقیق و روشنی داد اما عموم اندیشمندان و صاحبنظران، شرق و مقدمتا قسمتی از شرق یعنی محدوده کشورهای مصر، سوریه، فلسطین، لبنان، ترکیه، عراق و ایران را اولین مناطقی می‏دانند که در آن تمدن پیشرفته بوجود آمده است.
جالب است که این پاسخ، خود، سؤال مهم دیگری را ایجاد می‏کند که پاسخ آن قطعا از پاسخ سؤال اول دشوارتر است و آن این است که چرا شرق، گهواره تمدن بشری شده است و خاصه این بخش از شرق که اصطلاحا به آن خاور نزدیک اطلاق شده، در تکوین تمدن، گوی سبقت را از سایر مناطق ربوده است.
بررسی تمدن بشری پیش از آغاز نهضت تمدن شرق، نشان می‏دهد که در اطراف و اکناف جهان ـ در آفریقا، اروپا، و آسیای دور و... ـ در پیشرفت انسانها تقریبا نوعی یکدستی و یکسانی دیده می‏شود لذا باید یک عامل خارجی دخالت کرده باشد و انسانهایی که در منطقه خاور نزدیک زندگی کرده‏اند را با پیشرفتی تصاعدی به دروازه‏های مدنیت رهنمون شده باشد. با دلایل و شواهدی بسیار این عامل خارجی را می‏توان بعثت انبیاء الهی شمرد. (۱۴)
تاریخ ادیان الهی دلالت دارد که بیشترین پیامبران خدا در شرق و خاصه در همین حاشیه یعنی از مصر و فلسطین گرفته تا ایران مبعوث شده‏اند و از آنجائی که پیامبران یاد شده که شمارشان از صد هزار افزون است متکی و متصل به قاموس وحی الهی و علم مطلق بوده‏اند قطعا در رهنمون ساختن انسان به بنیانگذاری مدنیت، نقش اصلی را ایفا کرده‏اند.
وجود اعتقادات عمیق دینی در تمدنهای این حاشیه، خاصه بین‏النهرین بطوری که انفکاک دین از افعال و سکنات آنها را غیرقابل تصور کرده، شاهدی بر این مدعا است. اصولاً این مردمان وجود را امری مقدس می‏پنداشتند و بر اساس اعتقادات دینی، شالوده زندگی و مدنیت خود را بنا کرده‏اند.
با بررسی تاریخ بین‏النهرین مانند موضوع نوح ـ اسطوره گیلگمش و تشابه آشکار آن به موضوعات عهد عتیق بخوبی نقش و تأثیر پیامبران الهی را گوشزد می‏کند، به گونه‏ای که گاه تاریخ بین‏النهرین به قبل و بعد از طوفان تقسیم شده.
۸) تمدن مصر یا بین‏النهرین:
در اینکه شرق، مهد تمدن بوده است شکی وجود ندارد، اما در اینکه کدام قسمت از شرق برای اولین بار صاحب تمدن شده، با اختلاف نظرهایی توام است.
معمولاً تاریخ تمدن و تاریخ هنر باستان را از بررسی مصر و هنر مصر، آغاز می‏کنند، در حالیکه اکتشافات و تحقیقات نوین بر تقدم تمدن بین‏النهرین گواهی می‏دهد. به گونه‏ای که گاردنر می‏گوید: «مجبوریم در این ترتیب سنتی، تجدید نظر کنیم. بین‏النهرین باید در صدر مطالعات تاریخ هنر جهان باستان قرار داده شود».(۱۵)
۹) منشأ واحد تمدنها:
تشابهات عمقی در بین فرهنگهای گوناگونِ انسانی در حدی است که بعضی از اندیشمندان، تز منشاء واحد فرهنگ‏ها و تمدنها را اظهار داشته اند که از آن جمله می‏توان به مکتب «فیضان» diffusionistاشاره داشت.
بهاءالدین خرمشاهی در کتاب دین پژوهی می‏نویسد:
«نظرگاه عمدتا تکاملی مکتب‏های انگلیسی و فرانسوی (بجز چند استثنای قابل توجه نظیر لنگ و ماوس) با مکتب فیضان‏گراها (diffusionist) یا مکتب ـ فرهنگی تاریخی ـ تقابل یافت. مکتب و کمانی؟ فیضان‏گرا قائل به این بود که شباهات فرهنگ‏ها در مناطق مختلف، ناشی از فیضان یافتن از یک سرچشمه واحد است که نهایتا به مهاجرتها یا سایر تماسها در روزگاران پیشین مربوط می‏گردد. مسأله ـ ادوار فرهنگ ـ (یعنی جامعیتهای فرهنگی متمایز و مشخص که ممکن است در یک منطقه جغرافیایی یافت شودو ناشی از انواع و اقسام مهاجرتهای کوچک و محدود است) با این نظر، همسو و هم راستاست. فیضان‏گراها معمولاً برآنند که کشفیات فرهنگی نمی‏توانسته است در چند منطقه، به نحوی جدا و مستقل از هم رخ دهد، لذا فیضان یا سرریز از یک سرچشمه اصلی برای ظهور آنها در منطقه‏های گوناگون لازم بوده است».(۱۶)
تشابه اساطیر، داستانهای فولکوریک، آرزوها و آرمانهای قومی، رسومات و آداب نشان می‏دهد که تمدنها و فرهنگ‏ها از یک منشاء و منبع واحد سرچشمه گرفته‏اند.
اسطوره‏شناسان معتقدند که منشاء بسیاری از اساطیر در سرزمین‏های مختلف یکسان است، منتهای مراتب، هر اسطوره در منطقه‏ای از زمین و در بین قومی خاص، ویژگی‏های خاص آن قوم را بخود گرفته و آن اسطوره در گویش و فرهنگ آنها به گونه‏ای خاص، استحاله شده است.
۱۰) نظریه بعثت پیامبران:
شاید بسیاری از دانشمندان اروپایی، منشاء واحد فرهنگ‏ها را بپذیرند اما هنگامی که در مقام منشاءیابی و دلیل و تحلیل برمی‏آیند از مواضع لائیکی برخورد می‏نمایند و این سبب می‏گردد تا حقیقت ماجرا مستور بماند.
یکسان بودن مفاهیم مذهبی و تشابهات گسترده در تمدنها و فرهنگ‏ها، اساطیر و آداب و رسوم... آیا دلیل این موضوع نیست که هادی یا هادیان این فرهنگ‏ها و تمدنها، مشترک و یکسان بوده است. در باورهای مذهبیِ ما از ۱۲۴ هزار پیامبر سخن آمده که تماما رسالتشان ابلاغ پیام‏ها و ارزشهای الهی در بین اقوام گوناگون بوده است. پیامبران الهی گرچه متعدد بوده‏اند اما بدلیل اتصال به وحی، دارای یک پیام واحد بودند و آن، رهنمون ساختن انسان به حق بوده است. آیا این نظریه نمی‏تواند موضوع تشابه دقایق فرهنگی بشری من جمله هنر را توضیح دهد؟ متأسفانه، تاریخ مدون بشری نام پیامبرانی را که ثبت کرده است، به کمتراز انگشتان یک دست می‏رسد، در حدی که حتی حضرت مسیح علیه‏السلام را نیز گاه در حد یک اسطوره و یک موجود ذهن ساخت برمی‏شمردند. این درحالیست که حضرت مسیح، جزء آخرین پیامبران الهی بوده است. از محتوای کلام اندیشمندان اروپایی حس می‏شود که آنها اصولاً پیامبران و تعالیمشان را بیشتر از نقطه نظر اساطیر و موجودات غیرواقعی می‏نگرند.
اگر نظریه منشاء واحد انسانها و تمدنها را بپذیریم این نتیجه عاید می‏شود که تمدنهای مناطق گوناگون نتیجه مهاجرت‏های اقوام می‏باشد. جالب است بدانیم که از حدود ۲۷ تمدن شناخته شده در دنیا همگی نتیجه مهاجرت بوده است.(۱۷) تمدنهای یونان، مصر، ایران، اتروسک‏ها، سومریان، آشوریان، اکدیان و... نتیجه مهاجرت بوده است. قرآن کریم، مهاجرت را همپایه جهاد گرفته است.(۱۸)
دکتر اصغر فهیمی فر
پی نوشت‏ها
۱ ـ ر.ک به کتاب انسان کامل، تألیف شهید مطهری.
۲ ـ یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبایل لتعارفوا.
۳ ـ جلد هفتم ترجمه تفسیر المیران صفحات ۲۴۱ ـ ۲۴۳ به نقل از کتاب توسعه و مبانی تمدن.
۴ - ترجمه المیزان ص ۹۱ به نقل از کتاب توسعه و مبانی تهران.
۵ -ربنا الذی اعطی کل شی‏ء خلقه ثم هدی انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا.
۶ - پیوند انسان و مذهب، عباسعلی عمید زنجانی، انتشارات برهان.
۷ -همان مأخذ.
۸ -ر.ک به کتاب فلسفه تاریخ، استاد شهید مطهری.
۹ - قرآن کریم
۱۰ - انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون.
۱۱ - گاردنر می‏گوید: تاریخ‏نگاری معاصر شدیدا تحت تأثیر فلسفه‏های جدید است.
۱۲ - مدرنیته، دموکراسی و روشنفکران، رامین جهانبگلو، ص ۵۳ ـ ۵۲.
۱۳ - تاریخ تمدن، دکتر شریعتی.
۱۴ - البته کم و بیش این سؤال برای فلاسفه و پژوهندگان تاریخ پیش آمده و پاسخ‏هایی نیز به آن داده شده از جمله آرنولد توین بی، مورخ و فیلسوف معروف تاریخ مدعی است که تمدن در دو جا به وجود نیامده است جایی که خیلی خوش آب‏وهوا بوده و جایی که بقدری طبیعت بد چهره و سخت و قاهر بوده که عملاً بشر را همواره بصورت انفعال نگاه داشته مانند قطب‏های جنوب و شمال که بقدری طبیعت قاهر است که عملاً رام نمودن طبیعت وحشی غیر ممکن است توین بی براساس تز تهاجم و تدافع Respance challamy این مسأله را تجلیل نموده است. جالب است ویل دورانت دقیقا نقطه مقابل ایشان نظر دارد.
۱۵ - هنر در گذر تاریخ.
۱۶ - دین‏پژوهی، جلد اول، بهاءالدین خرمشاهی.
۱۷ - شمار تمدنها از نقطه نظر دانشمندان متفاوت است به یک اعتبار ۲۷ تمدن در دنیا بوجود آمده‏اند.
۱۸ - ان الذین آمنوا و جاهدوا و هاجروا باموالهم و انفسهم...
منبع : هنر دینی