شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

دیدگاه فلسفی فلوطین


دیدگاه فلسفی فلوطین
فلوطین (متوفی در ۲۷۰ م) به عنوان یکی از نوافلاطونیان، واضع حکمت اشراق و عرفان است. او از منظر وحدت وجودی )pantheism( عقیده داشت حقیقت واحد است و احدیت، اصل و منشاء کل وجود است. به نظر فلوطین کل موجودات، فیضان )Emanation( مبدا نخستین و بازگشتشان نیز به آن است که در حالت نزول عوامل روحانی و جسمانی را ادراک کرده و در حالت صعود به درک )Perception( و تعقل )Raisonnement( و اشراق و کشف و شهود )Intuition( می‌رسند.
به گمان فلوطین مبدا نخستین به عنوان موجد کل موجودات و در فراسوی تسمیه‌هایی چون احد و خیر و فکر مجرد و فعل تام، صورت مطلق و فعل و قدرت تام و فعالی است مبری از تعداد و شماره و تقسیم و محیط بر کل و نامحدود و بلکه منشاء و نفس صورت و زیبایی و فکر و عقل و حتی نه عالم و معلوم که ورای علم و ادراک قرار می‌گیرد. سوای مبدا نخستین چیزی نیست که معلوم او شود و نقصی ندارد تا طالب کمال باشد. او کل اشیاء است اما هیچ یک از اشیاء نیست. او برتر از وجود است و برای وصلش باید از حس و عقل درگذشت و به سیر معنوی و کشف و شهود متمسک گردید، زیرا فکر و تعقل در عروج به سوی این حقیقت را به جایی نبرده و او برتر از مثل اعلی و معقولات قرار دارد.
فلوطین مدعی است مبدا نخست کامل و بی‌بخل و دریغ است و فیاض و زاینده صادر اول او در عالم وجود عقل و معقولات است که در مراتب کمال به وی نزدیک ولی به پایه او نیستند ضمنا عاقل و معقول متحدند و با وجود کثرت، واحدند. گذشته از این کلیات (اجناس و انواع) و تمام افراد محسوس در عالم معقولات مثالی دارند. در این صورت هریک، همه‌اند و همه یکی هستند و عقل آنها را بی‌واسطه با اشراق، می‌یابد زیرا نخستین آینه احدیت، عقل است و معقولات نخستین مظهر اویند. این صادر اول، خود مصدر نفس است که برای ادراک معقولات به تفکر و استدلال و تفکیک و تحلیل احتیاج دارد. احدیت )Unit( چونان خیر و فعل مجرد یا مبدا و مصدر اول در کنار عقل )Intelligence( و معقولات چونان کل وجود با نفس یا روح، افانیم )Ilyposlase( یا همان موجودیت‌های اصیل سه گانه (خیر و عقل و پروردگار) را تشکیل می‌دهند و هریک به مراتب لاهوتی )Divin( هستند. چنانکه عقل، واسطه ذات احدیت و نفس است و نفس، واسطه مجردات محسوسات. همچنان که عقل کل متضمن معقولات و کلیه عقول است. نفس کل هم منشا نفوس جزیی و شخصی شامل آنها است و به عبارتی نفوس در عین استقلال با نفس کل نیز متحدند بدین سان نفس مایه حیات و حرکت است و هر متحرک، نفسی دارد یعنی نفس کل با حلول در اجسام و ابدان و بهره‌گیری هریک از آن به قدر استعداد، زمینه‌ساز صورت‌پذیری نفوس جزیی گردیده است.
از چشم‌انداز فلوطین، جسم )Corps( چونان آخرین و ضعیف‌‌ترین پرتو ذات احدیت، صورتی است مستقر در ماده. بر این مبنا حقیقت اجسام همان صورت است که مایه وجودشان می‌نماید و ماده یا هیولی همان قوه نامتعینی است که پذیرنده صورت است. صورت جنبه وجودی جسم و ماده جنبه عدمی آن است و لذا عالم جسمانی میان وجود و عدم، تبدیل و تغییر می‌پذیرد و در واقع شدن )Devenir( است و نه بودن. چون ماده بی‌صورتی و بدی و زشتی و نقص و عیب است لذا مایه کثرت هم هست. به دیگر سخن همان‌گونه که صورت عبارت از نیکی و زیبایی و کمال و وحدت است عقل و نفس هم علیرغم مقام لاهوتی، به واسطه تکیه بر ماده به نقص و تکثر و حرمان از احدیت مطلق می‌گرایند. فلوطین تاکید دارد فعلیت و واقعیت هر حقیقتی بسته به میزان وحدت اجزایش است و در غیر این صورت، بهره حقیقت از وجود فعلی کامل نیست و همچون روح اتحادبخش به بدن، واحدی مافوق به نگهداریش می‌پردازد که بی آن دچار پراکنش اجزاء گردیده و حقیقتش نابود می‌شود. مایه وجود پس احدیت چونان فعل مطلق است و ماده صرف یعنی قوه مطلق موجب کثرت و مایه نیستی است.
فلوطین از منظر وحدت وجود مدعی است کلیه موجودات ناشی از مبدا کل و متصل به او است. لذا فلسفه به لحاظ بینشی نه در پی توجیه عالم ظاهر و بیان کیفیت محسوسات که وصول به حق یعنی عالم باطن یا معقولات است و به جهت روشی به عبور از عالمی که در آن نیل به سعادت و معرفت ناممکن است به سوی عالمی مشحون از سعادت و معرفت ناظر است. در واقع روح یا نفس انسان در نزول از ملکوت به ناسوت گرفتار ماده شده و به آلایش‌های این عالم و نقص و زشتی و بدی چونان خواص ماده گرفتار آمده است. لذا اگر توجه او به جسم و محسوسات چونان عالم مجازی و کم‌بهره از حقیقت و شدیدا مبتلا به ماده بر توجه وی به معقولات و روحانیت چونان عالم حقیقت فزونی گیرد، سقوط و حرمان و تباهی‌اش حتمی است. شهوت‌پرستان در پایین‌ترین درجه ناسوتند و متخلقین به فضیلت خدمت به خلق به جای مردم‌آزاری، در سعادت. مع‌هذا نفوسی که می‌خواهند به مبدا بازگردند باید از این ماده اعراض نموده و به نظاره‌و سیر )Countemplation( عالم معنی بپردازند تا به بالا صعود کنند. به این منظور پس از تزکیه و تطهیر از آلایش اغراض خواهش‌های پست، باید مراتب سلوک را از هنر و عشق تا فلسفه بپیمایند. بدین‌سان هنر یعنی طلب حقیقت و جمال و جستجوی راستی و زیبایی به مثابه وجوه متکثری از یک واقعیت زیرا راست، زیباست و زیبایی راستی و به عبارتی زیبایی همان صورت است که ماده را به قدرت خود در می‌آورد و وحدت می‌بخشد، یا با تابش روح و عقل است بر جسم و نفس. زیبایی نور به جهت دوری از جسم همچون روح است و وجد روح از مشاهده زیبایی ناشی از برخوردن به همجنس است. زیبایی محسوس یا جسمانی، پرتویی از زیبایی حقیقی یا معقول است که با عقل درک می‌شود، زیرا اصل و حقیقت زیبایی، صورت است و زیبایی بدن از نفس یا روح و زیبایی نفس از عقل و عقل عین زیبایی یعنی صورت صرف است. لذا شور ارباب ذوق از مشاهده زیبایی جسمانی برای اهل معنی متضمن عشقی است برآمده از مشاهده زیبایی معقول یعنی فضایل و کمالات در مرحله دوم سیر و سلوک نفس زکیه.
این عشق ناتمام در قالب فلسفه کامل می‌شود که به ماورای زیبایی و صورت یعنی اصل و منشاء آن چونان خیر و نیکویی و مصدر کل صور و همه موجودات و فوق و مولد آنها نظر دارد. نفس از زیبایی و صور محسوس و معقول نظاره و مشاهده می‌خواهد و تا هنگام وصلش بی‌قرار می‌ماند و به واسطه اتحاد )Union( عقلی با آن در خویش چونان وصول به حق، به حالت بیخودی )Extase( می‌رسد و از هر چیز و حتی خودش بیگانه می‌شود و بی‌خبر از جسم و جان و فارغ از زمان و مکان و مستغنی از فکر و وارسته از عقل و مست از عشق می‌افتد و میان خود و معشوق یا نفس و خیر مطلق واسطه و فرق نمی‌بیند. این عالمی است که عشاق مجازی به وصل هم می‌جویند، ولی چون متعلق به مقام ربوبیت است، نفس شهودش را جز به نفی تعلق بدن به آتی در نمی‌یابد که آن هم دمی به عدم می‌پیوندد.
دکتر عباس محمدی اصل
منبع : روزنامه رسالت