پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

خلیج فارس در بازی قدرت (۲)


ایالات متحده آمریكا در حال تكوین بزرگترین تغییر در استراتژی خود پس از جنگ جهانی دوم است، آمریكا در حال حاضر ۶۰۰ هزار نیروی نظامی در نقاط مختلف جهان دارد اما همچنان شبكه نظامی خود را در سرتاسر جهان گسترش می دهد و به سیاست «لیلی پد» (۳) روی آورده است و «داگلاس فایت» مرد شماره ۳ پنتاگون معمار این تغییرات است كه عقیده دارد جهان امروز در شرایطی است كه آمریكا باید بتواند هر لحظه و در هر جا برای عملیات فوری آماده باشد. این شبكه ها علاوه بر پایگاه های سابق موجود در اروپا، آسیا و خاورمیانه از جمله بحرین، قطر، كویت، عربستان سعودی و حضور در عراق و نیز پایگاه های مشترك ناتو شامل می شود. رامسفلد وزیر دفاع آمریكا از این استراتژی نوین به عنوان «تنظیم تازه» نام برده و ویلیام آركین تحلیلگر مسایل دفاعی گفته است:«وضعیت تازه ، به زبان ساده و خالص همان وجود امپراتوری جهانی است.» (۴) در توضیح این استراتژی چنین به نظر می رسد كه برای مثال اگر در دوران جنگ سرد، شوروی از راه دور محاصره شده بود، روسیه اینك از داخل منطقه نفوذ (سابق) خود عملاً محاصره شده است. اما در خصوص خاورمیانه و خلیج فارس سیاست آمریكا در منطقه عبارت است از: حمایت از كشورهای طرفدار نظام های غربی، تقویت حكومت های دست نشانده كه با سیاست های آمریكا همراه می باشند ، سهم خواهی بیشتر و همچنین داشتن حق السهم حداكثری از منابع نفتی و سایر ذخایر منطقه و ادامه جریان آزاد نفت خلیج فارس به آمریكا و كشورهای متحد و همسو با سیاست های این كشور در غرب است . آمریكا این سیاست را با اعمال فشار و عقب نگه داشتن دولت ها و حكومت های حوزه خلیج فارس، این منطقه را در حالت جنگ، فقر، فساد و عقب ماندگی اقتصادی قرار داده است و وابستگی را گریبانگیر جهان اسلام ساخته است. بسیاری از تحلیلگران غربی پدیده بنیادگرایی را در همین راستا زاییده علل فوق می دانند.
امروزه ایالات متحده آمریكا تنها به مسأله تأمین نفت و گاز مورد نیاز خود و (برخی از همپیمانانش) تنها از منطقه خلیج فارس نمی اندیشد بلكه منطقه وسیعی از خاورمیانه و همچنین آسیای مركزی را مورد توجه خاص قرار داده و این مهم را در ارجحیت اهداف استراتژی كلان خود جای داده است.(۵)آمریكا از یك سوقصد دارد با بازشدن تدریجی درهای كشورهای منطقه خلیج فارس به سوی خارج و اساساً غرب صنعتی (آمریكا) با توجه به جذب سرمایه های خارجی و كسب فناوری و تجارب مدیریتی بر موفقیت و یا عدم كامیابی نوسازی جوامع (عرب) منطقه پیرامونی ایران اثر بگذارد و از سوی دیگر به دلایل عدیده از جمله امنیت جهانی و صلح منطقه ای و به علل اجتناب ناپذیر متعدد دیگری چون اجرای نقشه راه (Road Map) اجرای طرح خاورمیانه ای جدید و به همراهی و كمك غرب همچنان نیازمند می باشد. از جانبی دیگر كشورهای منطقه نیز به دلیل ضعف در تولید فناوری و همچنین كمبود نیروی انسانی ماهر و عدم كارآمدی و نبود مقبولیت مردمی و نداشتن مشروعیت های داخلی و... در برابر این قدرت ها، اغلب در موضع انفعالی و ضعف قرار می گیرند.در این وضعیت آمریكا خود را چندان درگیر این مسأله كه آیا در شرایط فعلی نیازی به یك بازنگری در استراتژی خود به خصوص در خاورمیانه است، نمی كند. چرا كه استراتژی عمومی اش در منطقه كه همانا توسعه نظامی گری و امنیتی كردن فضای این منطقه بوده است را همچنان كارآمد می بیند كه این سیاست به همراه تشتت و تفرق در میان اعراب با هم و همچنین اعراب با ایران و بالعكس (و اعراب با اسرائیل و ایران با رژیم صهیونیستی) همان سیر گذشته را طی می كند و كج دار و مریز با برتری اسرائیل در منطقه به پیش می رود و مهم تر آن كه با حضور آمریكا و همپیمانان آن دیگر جای این مسأله نیست كه طرح ایجاد تنش میان دولت های این منطقه و تشنج زایی میان كشورهای عربی با ایران و... از راه دور طرح ریزی شده و اجرا شود، بلكه آمریكا از نزدیك این كار را عملاً به دست گرفته است و در صورت تخطی كردن هر یك از دول منطقه به سرعت و با قدرت به برخورد با آن كشور در سطوح مختلف (از كلامی تا اقدام نظامی) می پردازد.با این توصیف ابتكار عمل در دست آمریكاست،به گونه ای كه می تواند به ایجاد یك سیاست مشاركت سازنده و استراتژیك بین طرفین و همچنین در میان دول مختلف در خلیج فارس و خاورمیانه بزرگ دست بزند، چرا كه الگوهای مشاركت تعریف شماره قبلی (در دهه ۸۰) كه توسط آمریكا در گذشته در منطقه ایجاد شده بود همچون پیمان دمشق- ۲+۶ - شورای همكاری خلیج فارس(۶) با توجه به اوضاع كنونی و حضور نظامی آمریكا (به طور گسترده در عراق) در آینده ای نه چندان دور تغییر خواهد كرد و صف بندی های جدیدی را در چارچوب های منطقه ای و فرامنطقه ای رقم می زند .
بعد از رخداد ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی؛ تمامی نشانه ها حاكی از آن است كه سیاست، امنیت جهانی، اقتصاد، روابط اجتماعی و مناسبات بین المللی و همچنین سیاست ها و استراتژی های قدرتهای بزرگ نسبت به خاورمیانه در حال تدوین و شكل گیری است .آمریكا در سیاست مرحله ای خود سعی می كند كه خود را با یكایك كشورهای منطقه به صورت مجزا و با حمایت سایر دولت های این منطقه قرار دهد و پس از از پای در آوردن آن دولت و یا سرنگونی و یا تسلیم و یا تا رسیدن به اهداف تعیین شده اش این فشار را ادامه می دهد و در نهایت به سراغ یك كشور دیگر از آن منطقه با حمایت اكثریت دولت های آن منطقه و اجماع عمومی در آن حوزه خواهد رفت سیاستی كه تاكنون جواب داده است (باز خورد مثبت این سیاست وضعیت كنونی منطقه و حضور نظامی آمریكا در عراق است) ایالات متحده آمریكا جهت تداوم این فرایند به نوع و ساختار نظام های كشورهای منطقه توجه می كند و به ساختار غیر دموكراتیك قدرت و سیاست ایراد وارد می كند؛ اولین قدم در این بازی خطرناك شعار اصلاحات است كه در حقیقت به معنای تهی كردن محتوای جامعه از ارزشها و سنتهای گذشته شان است و این كار را با راه اندازی مراكز فرهنگی دنبال می كنند و برای مثال از مهمترین مراكزی كه در همین راستا در خصوص خاورمیانه تحقیق و تفحص می كند واحد پژوهشی «سیویلیتی پروگرام» (۷) است كه قریب به یك سال و نیم است كه از تأسیس آن می گذرد و هدف از تأسیس آن نیز انجام مطالعات و تحقیقات در ارتباط با اصلاحات در خاورمیانه می باشد. دولت انگلیس نیز همپای آمریكا گسترش اصلاحات در خاورمیانه را یكی از راهكارهای مقابله موفقیت آمیز با تروریسم در منطقه می داند. «جك استراو» به عنوان یكی از برجسته ترین شخصیت های سیاسی معاصر در خصوص مسایل و مشكلات كشورهای عربی معتقد است كه بدون حل ریشه ای معضلات و مشكلات منطقه و كشورهای مسلمان و عربی؛ نه مسأله اعراب و اسرائیل حل خواهد شد و نه عراق به آرامش و ثبات خواهد رسید.وزیر خارجه انگلیس در یك تحلیل جالب توجه مشكلات كشورهای عربی و اسلامی را به دو دسته تقسیم كرد. وی ضمن اشاره به مشكلات اجتماعی و اقتصادی از یك سو و مشكلات ساختار سیاسی از سوی دیگر ، كشورهای غربی را به حل این دو مشكل كشورهای منطقه خاورمیانه به صورت همزمان معطوف نمود و در ضمن یكی از مشكلات كشورهای عربی را عقب ماندن رشد اقتصادی آنها از رشد جمعیتی دانسته و براساس آمارهای بانك جهانی برای بهبود شرایط اقتصادی در خاورمیانه و افزایش روند توسعه در ۲۰سال آینده باید یك صد میلیون فرصت شغلی در این كشورها ایجاد شود و با این تفسیر تغییرات در كشورهای عربی و مسلمان را اجتناب ناپذیر خواند و «اسلام معتدل را از آن جهت كه به شدت قابلیت تطبیق با شرایط جهانی را دارد برای غرب قابل پذیرش دانست.»(۸)
هرچند مدیریت منازعات منطقه ای به روش انگلیسی از دیدگاه اروپا همواره باید بر توسعه روند سازش میان اعراب و اسرائیل استوار باشد، چرا كه در آن صورت تضمین كننده فرصتهای جدید تجاری و اقتصادی در منطقه خاورمیانه برای آنها خواهد بود. اما در مرحله بعد ادامه این روند همكاری با مشكلات متعددی مواجه خواهد بود چرا كه هرگز همكاری اقتصادی با كشورهای منطقه بدون در نظر گرفتن (حضور) آمریكا با چالشهای جدی روبه رو می شود.لذا هرگونه مشاركت سایر كشورها در روند صلح در منطقه می تواند سهمی از بازار آن را در آینده متوجه آنان سازد. مجموعه شرایط فوق توجیه گر همكاریهای سیاسی و اقتصادی اروپا با ایالات متحده بوده و منافع آنها را در منطقه خاورمیانه بزرگ روشن می سازد. بعد از گذشت قریب به ۱۳ سال از فروپاشی شوروی كه با پایان جنگ سرد همراه بوده است خاورمیانه هنوز اهمیت خود را به عنوان یك منطقه حساس و استراتژیك از دست نداده، بلكه بر اهمیت آن افزوده شده است و سیاستهای قدرتهای جهانی در تعیین خط و مشی رهبران و نوع حكومتها و دولتهای آنان تأثیر مستقیم می گذارد. (انقلاب ایران و عدم پیروزی كارتر، جنگ خلیج فارس و عدم پیروزی بوش پدر در انتخابات و شكست جمهوری خواهان در انتخابات ریاست جمهوری و این بار پیروزی بوش پسر در انتخابات به علت اشغال عراق و شعار جنگ علیه تروریسم در منطقه) و از سویی دیگر رقابت آمریكا، اروپا، چین و روسیه و حتی هند در منطقه خیلج فارس و خاورمیانه حاكی از آن است كه با پایان جنگ سرد موقعیت استراتژیك خاورمیانه كاهش نیافته و این فضا هم اكنون میان چند قطب در حال تقسیم و چانه زنی است و آمریكا با حضور مستقیم نظامی در قلب منطقه خلیج فارس (عراق) و كشورهای عربی و نزدیكی جغرافیایی با اسرائیل سعی دارد حداكثر منافع را از این منازعه و كشمكش كسب نماید.نكته اساسی دیگری كه تا قبل از حمله آمریكا به عراق به عنوان یك مزیت برای اروپا به شمار می رفت اكنون از میان رفته است و دیگر این مزیت كه بازار خاورمیانه از نظر جغرافیایی نسبت به آمریكا و دیگر رقیبان به بازار اروپا نزدیك است برای غرب (اروپا) یك امتیاز بزرگ و مهم تلقی نمی شود چرا كه هم اكنون آمریكا خود را به همسایگی تمامی كشورهای منطقه خاورمیانه و خلیج فارس رسانده و در مركز آن قرار گرفته است.بعد از رخداد ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی؛ تمامی نشانه ها حاكی از آن است كه سیاست، امنیت جهانی، اقتصاد، روابط اجتماعی و مناسبات بین المللی و همچنین سیاست ها و استراتژی های قدرتهای بزرگ نسبت به خاورمیانه در حال تدوین و شكل گیری است. لذا هر كشوری در نظر دارد با اغتنام فرصت، ضمن پذیرش یك نقش سازنده در منطقه حضوری فعال و پررنگ داشته باشد. اما باید توجه داشت كه با در نظر گرفتن جایگاه خاورمیانه در استراتژی جهانی آمریكا و همچنین قدرتهای دیگر و وجود زمینه های بالقوه فراوان در بخشهای انرژی، تجارت، تأمین منابع مالی و سرمایه گذاری چه عمل و واكنشی باید نشان داد. یكی از راهكارها می تواند، اتخاذ یك سیاست فعال و پیشرو از سوی دول منطقه ای باشد كه به طور حتم بر توسعه روابط میان ایران و كشورهای عرب منطقه خلیج فارس در تقابل با نفوذ بیگانگان و غرب در منطقه و تبادلات دوجانبه میان دولتهای منطقه تأثیر گذاشته و به شكل مؤثر امنیت سیاسی و اقتصادی در وهله اول در حوزه خلیج فارس و در مرحله بعدی خاورمیانه را ارتقاء خواهد بخشید.
منبع : خبرگزاری جمهوری اسلامی ـ ایرنا