سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا


چگونه یاد گرفتم که دست از نگرانی بردارم


چگونه یاد گرفتم که دست از نگرانی بردارم
«خانواده شاد و با نشاط» نخستین جلد از سه کتابی است که دوستان به بنده دادند تا حاشیه یی بر آنها بنویسم. کتاب ها مال سازمان ملی جوانان است که گویا در ادامه سیاست کلی «تقویت نهاد خانواده» منتشر شده. در حقیقت کتاب دوم و سوم را (اقتصاد در خانواده و راهنمای دوران نامزدی و عقد) فرصتی پیش نیامد که بخوانم و بنویسم، یا شاید بهتر باشد که بگویم سبک و سیاق کتاب اول باعث شد که ترجیح دهم اصلاً طرف آن دو تای دیگر نروم. در یک سبک شناسی کلی باید این سه کتاب را در ردیف کتاب های روان شناسی عمومی قرار داد که این روزها با کیفیت بسیار نازل، در بازار کساد نشر این مملکت رونقی به هم زده اند.
کتاب هایی که اغلب محتوا شان ساده است و فرم آنها ابتدایی. یک سری توصیه های پیش پا افتاده، لخت و بی لفافه بر سر خواننده فرو می آیند. نثر غلط و پر از «می باشد» و «هست» و «است» نابجا، و گرافیکی که پر است از نشانه ها و المان ها برق برقی که به صورت اگزجره در جلد و پشت جلد و داخل صفحات خودنمایی می کنند و“ صحبت از سبک شناسی این نوع کتاب ها، خود مجال مفصلی می طلبد. به هر حال می گفتم که دو کتاب دیگر را نخواندم، اما «خانواده شاد و بانشاط» را تقریباً خواندم و یادداشت های زیادی برداشتم. بعضی خیلی گزنده بود، بعضی مکرر و بعضی غیرقابل چاپ که هر سه را در تدوین نهایی این یادداشت کنار گذاشتم و به مواردی که به نظرم لازم بود تا خواننده یی پیش از مراجعه به کتاب از آنها اطلاع داشته باشد، بسنده کردم.
در صفحات نخستین، نویسنده کتاب سه الگو از «خانواده شاد» به دست مخاطب می دهد. الگوی اول و دوم مربوط به خانواده حضرت علی(ع) و خانواده امام خمینی(ره) است، که طبیعتاً حرفی در آنها نیست. اما در مدل سوم، خانم رحیمی یگانه (مولف و نویسنده) خانواده یی را تصویر کرده که به نظر من تکلیف خواننده را با کتاب و نویسنده اش در همان آغاز روشن می کند. «پدر خانواده دارای تحصیلات عالی است و در زمان تاهل دوره کارشناسی ارشد را به پایان رسانیده است. او همیشه سعی کرده است با تلاش و کوشش رزق حلال را به خانه بیاورد. در عین حال ارتباطش با همسر و فرزندان بسیار مناسب بوده است. مادر خانواده نیز در عین انجام وظیفه خطیر همسری و مادری با داشتن دو فرزند موفق به اخذ کارشناسی شده است. فرزند اول خانواده که دختر است هم اکنون ازدواج کرده و با داشتن دو فرزند کارشناسی دوره ارشد را می گذراند. فرزند دوم پسری است که دوره تخصص را می گذراند. فرزند سوم پسری است که کارشناسی را تمام کرده و حضور اجتماعی کارآمدی دارد.
زندگی این خانواده بر اساس تفاهم، همدلی و گذشت پایه ریزی شده و در هر زمان که نیاز به گذشت و فداکاری بوده، هرگز از یکدیگر دریغ نکرده اند. زندگی شان سرشار از محبت است و خنده و شادی در این خانواده بیشتر مرهون وجود پدر و مادر و روحیه پرتوان و مهربان آنهاست“ در جلسات خانوادگی مشکلات را با یکدیگر بررسی می کنند و فرزندان از زمانی که خود را شناخته اند مورد مشورت قرار گرفته و به آنها احترام گذاشته شده است“ درباره ازدواج فرزندان این خانواده، ملاک ایمان و برخورداری از معنویات و اخلاق بوده است، نه مال و ثروت.» (ص۴۳) این تصویر بی نظیر (همه تحصیلکرده و منظم و مودب، همه متاهل و بااراده و...) به هر حال ممکن است به نظر خیلی ها کسل کننده بیاید و به همین مناسبت می توان گفت اینجا اولین جایی است که خواننده با دیدگاه نویسنده و مولف به طور مستقیم آشنا می شود و می تواند تصمیم بگیرد که آیا باقی کتاب را از سر تفنن بخواند، یا نه.
نکته دیگری که در مورد این کتاب می شود گفت، نسبت آن با زن است. می توان به جرات مدعی شد که نگاه زنانه بر کل کتاب حاکم است. روی اصلی سخن در تمامی فصل ها و بخش ها و بندهای کتاب به طرف زن نشانه رفته. توصیه ها بیشتر برای اوست و در بیان آنها خلق و خوی زنانه لحاظ شده است. پربیراه نیست اگر اغلب اشاره هایی هم که به مرد می شود را به تلاش نسبتاً بی نتیجه نویسنده برای متهم نشدن به یکسونگری، منتسب بدانیم.
در حالی که بیشتر این اشاره ها هم باز دیدگاه زنانه دارد. شاهد مثال هم آنچه در صفحه ۱۵۵ کتاب درباره خصوصیات مرد آمده؛ «...پاهای عضلانی، سینه فراخ، صورت زیبا، موهای پرپشت، شانه های پهن، دستان بزرگ و قوی، صدای پرطنین، لبخند زیبا، پشتکار و اراده قوی و هرچیزی که از یک همسر، مرد می سازد...» چند سطر پایین تر نویسنده در مورد ویژگی های زن تنها به همین چند کلمه اکتفا می کند؛ «اندام ظریف، صدایی لطیف، چهره و موهایی زیبا و وجودی سرشار از مهربانی و صفا.» تو گویی به همه چیز از پشت دریچه چشم یک زن نگاه شده است. نگاه زنانه از توصیفات این چنینی کتاب، به سهولت قابل ردیابی است.
اما درباره نسبت زن و کتاب می شود به نکته جالب دیگری هم اشاره کرد و آن اینکه تصویری که این کتاب از زن به دست می دهد، اسطوره یی و تا حدودی ایده آل است و خیلی منطبق با تصویری نیست که ما امروز از مفهومی به نام زن در ذهن خود داریم. زن این کتاب زن سنتی و مطیع و فرمانبردار است. همان که در متون کهن و در خاطرات نه چندان قدیمی مردان، به صورت افسانه یی از آن یاد شده. زنی که در عرف زن سنتی اش می خوانند و در دل زن نمونه... بهتر است خیلی وارد این بحث ها نشد. به هر حال زن «خانواده شاد و بانشاط»، یک زن سنتی است. به عنوان مثال در جایی به زن در مقام یک همسر توصیه می شود؛ «وضعیت هورمونی خاص مردان، زمینه بروز برخی رفتارها، از جمله برتری طلبی و پرخاشگری را در آنها فراهم می کند. شما باید این واقعیت روان شناختی شوهرتان را درک کرده، آن را بپذیرید و به نحوی تعدیل کنید.» (ص۱۵۷) البته این را هم باید اضافه کنیم که خانم رحیمی یگانه سعی خود را کرده تا غلظت سنت کتاب را که کمی بالا است، با ترفندهایی نظیر استفاده از نشانه های مدرن، مثل SMS، پایین بیاورد. در جایی در توصیف نامزدهای شاد، با لحنی آمیخته به نصیحت می نویسد؛ «در این دوره شما برای دیدار یکدیگر بی تابی می کنید. شب ها به یاد هم به خواب می روید و صبح ها به امید دیدار یکدیگر از خواب بیدار می شوید، برای هم هدیه می خرید، به یکدیگر گل می دهید، نامه های عاشقانه می نویسید. برای هم پیام کوتاه تلفنی می فرستید... به مهمانی و جلسات مذهبی می روید که همه برای شما لذت بخش و به یادماندنی می باشند.» (ص۱۳۶)
نویسنده و ناشر کتاب قطعاً هدفی والا و انسانی را در تالیف این کتاب مدنظر داشته اند، که قطعاً همین گونه است. اما به نظر بنده حقیر، بهتر بود از برخی موارد صحبتی به میان نمی آمد، تا نکته یی بی اخلاقی انگاشته نشود. مثلاً در جایی خانم نویسنده در مورد سلامتی و زیبایی و توان باروری همسر داد سخن سر می دهد، ناگهان به بحث معلولیت های جسمی اشاره می کند و حتی آن را نهی می کند. البته بلافاصله دخترانی که داوطلبانه با جانبازان دفاع مقدس ازدواج کرده اند مستثنا شده و حسابشان جدای از بقیه محاسبه می شود. نویسنده می نویسد که بهتر است معلولان با هم ازدواج کنند، چرا که به دلیل مشکلاتی که هر دو طرف دارند، همدیگر را راحت تر می پذیرند و از - به اصطلاح- نشاط آنها کاسته نخواهد شد.
در این کتاب مواردی هم هست که بنده به عنوان یک خواننده متوجه ربط منطقی اجزای آن نشدم یا اصلاً چیزی از آن نفهمیدم. من باب مثال در بخشی از کتاب درباره چگونگی انتخاب همسر ملاک هایی ذکر شده، از جمله «خواستگاری باید اولین ارتباط باشد»، «شناخت بیشتری از همسر آینده خود به دست آورید»، «دعا و استخاره کنید»، «آزمایش پزشکی قبل از هر مراسمی باید باشد» و «تعیین مهریه سنت است، اما سنگین نگیرید».در موارد اول و دوم که حرفی نیست، چه دیدگاه نویسنده است و گفتن آن، حتی اگر نظر مخالف داشته باشیم، ایرادی ندارد. مورد سوم هم که یک بحث اعتقادی شخصی است و قاعدتاً نمی شود در قالب توصیه علمی عام آن را به عنوان یک ملاک مطرح کرد. آزمایش های پزشکی هم که امروز اجباری است و عملاً نیازی به توصیه خانم رحیمی یگانه، لااقل در این یک مورد نیست. اما نکته آخر را بنده اصلاً نفهمیدم. مهریه قاعدتاً یکی از آخرین مراحل ازدواج و از شروط نهایی وصلت است. اصلاً تا زن و مرد به توافق اولیه نرسیده باشند و مراحلی را طی نکرده باشند، این بحث به میان نمی آید. پس چگونه است که به عنوان یک ملاک برای انتخاب همسر از آن یاد شده، من نمی فهمم.
جمله دیگری را هم که من نفهیدم این بود؛ «اگر کشش های فرد بسیار شدید باشد و نتواند آنها را تعدیل نماید، باید آنها را سرکوب نماید یا با رفتارهای خلاف هنجار جامعه نیاز خود را برآورده سازد» (ص۱۰۹) هر چه پس و پیش این جمله را خواندم نتوانستم فرقی میان تعدیل و سرکوب و رفتارهای خلاف هنجار بیایم و تفاوتی بین آنها قائل شوم، یا بفهمم که منظور از این کلمات چیست. در جایی دیگر نویسنده درباره مناسبت ها و اهمیت هدیه دادن زن و مرد به هم، دو روایت از پیامبر(ص) پشت سر هم نقل می کند که مضمون اولی توصیه به مردان درباره خریدن هدیه برای خانواده است و در دومی ایشان می فرماید؛ «و بهترین هدیه و برترین عطیه کلام حکمت آمیز است که ابتدا آن را بیاموزید، آنگاه به دیگران آموزش دهید.» نویسنده از ذکر این دو حدیث در ادامه یک بحث، قاعدتاً هدفی داشته و می خواسته چیزی را استنتاج کند. مثلاً بگوید که زن و شوهر عزیز، بهتر است در مناسبت ها حتی کلام حکمت آمیزی به هم هدیه دهید.
اما نه بعد از آن و نه قبلش هیچ اثری از استنتاج خانم نویسنده محترمه نیست و اصلاً بحث دیگری در جریان است. و بیچاره، خواننده که در کشف ارتباط این دو حدیث با بحث مطروحه سخت درمانده. از این نمونه ها بسیار است، لیکن مجال پرداختن به همه آنها نیست.
از ویژگی های دیگر این کتاب می توان به توصیه ها و اشاره های بامزه، (به خصوص در مورد اصول غافلگیری همسر) اشاره کرد که البته اغلب غیرقابل چاپند. از جمله قابل چاپی ها، این چند نمونه که در پی می آید؛ «بدون مناسبت ویژه یک بسته بادکنک بخرید... پیام های عشقتان را روی برگه هایی بنویسید و داخل بادکنک بگذارید. وقتی همه را باد کردید آنها را داخل ماشین همسرتان یا در اتاق خواب جا دهید. یک سوزن به یک برگه یادداشت متصل کنید... و روی آن بنویسید هر یک از این بادکنک ها را بترکان و...»، «در سالگرد ازدواج به وسیله پیک بسته یی برای همسرتان در محل کارش یا به نشانی خانه بفرستید و ضمن تبریک، او را به شام در رستوران دعوت کنید. (البته پول شام را همسرتان حساب کند،)» احتمالاً خانم نویسنده موقع نوشتن این توصیه آخر آن قدر سر ذوق آمده که این جمله داخل پرانتز را به عنوان طنز چاشنی کار کرده که ای کاش کمی مراعات می کرد، در احوالات خوانندگان می اندیشید و این کار را نمی کرد. دل و روده نمی ماند برای آدم، خداوکیلی.
علی رنجی پور
منبع : روزنامه اعتماد