سه شنبه, ۸ خرداد, ۱۴۰۳ / 28 May, 2024
مجله ویستا

یک بیانیّه ناسیونالیستی با حال و هوای مخصوص!


یک بیانیّه ناسیونالیستی با حال و هوای مخصوص!
شخصاً هیچ وقت خود را در طیف نا سیونالیست ها ندیده ام و نمی بینم. ناسیونالیسم را هم ـ به لحاظ تئوریک ـ در نقطه ی مقابل اومانیسم، و در تعارض و غالباً در تضاد با آن می دانم. اما با این وجود هیچ حساسیت ویژه یی بر روی کسانی که ـ در عمل ـ به اومانیسم نزدیک ترند تا به ناسیونالیسم، ولی بنا به تعاریفی که برای خود دارند، خود را «ملی گرا» می نامند نداشته‌ام و نه می توانم داشته باشم. مگر می شود ستاره های درخشانی چون دکتر محمد مصدق و دکتر حسین فاطمی را که بر آسمان تاریخ معاصر ایران، در این ظلمتِ در پس ظلمتِ پیاپی نیز همچنان روشن و پرفروغ می درخشند نادیده گرفت؟
اما نتوانستم از کنار بیانیه یی که با تعداد ـ خوشبختانه ـ نه چندان قابل توجهی امضا با عنوان «هشدار به ایرانیان» در تاریخ ۲۴ شهریور ماه در تهران منتشر شده است بگذرم. بیانیه یی که جانمایه و روح آن ناسیونالیسم است و بس. نه مردمگرایی؛ و نه انسانگرایی. و نه حتی نگاهی به فجایع روزمره در حق فرزندان همین «ناسیونِ» این ناسیونالیسم.
تعدادی از امضا کنندگان این بیانیه، شخصیت هایی قابل احترام یا بسیار قابل احترام هستند. و من این که آن ها چگونه و در چه شرایطی و با چه مقدار تأمل در متن بیانیه بر پایش امضا نهاده اند را به خودشان وا می گذارم. چرا که بحث، بر روی افراد نیست. بحث بر روی نگاهی است که در آن، جهان به دو قسمت تقسیم می شود: جهان «ایرانی» و جهان غیر ایرانی. و به همه چیز باید از این زاویه نگریست:
«... حوزه تمدن و فرهنگ ایرانی، که یک واقعیت تاریخی و فرهنگی می باشد، بایستی در دید راهبردی ما در منطقه قرار داشته باشد. ما باید همه ی مردم و کشورهای واقع در این حوزه فرهنگی را دوستان استراتژیک خود بشماریم و در معادلات سیاسی این دیدگاه را بگنجانیم...»
و یا:
«... کردها یکی از اجزای تفکیک ناپذیر این حوزه تمدنی می باشند و هر جا که باشند ایرانی به شمار می آیند..»
و همچنین:
«... گرجستان نیز یکی دیگر از شاخه های این حوزه تمدنی می باشد. تجاوز روسیه به این حوزه یادآور تجاوز روس ها در سده های گذشته به ایران و تحمیل عهدنامه های ننگین گلستان و ترکمانچای می باشد و باید همیشه این موضوع را در نظر داشته باشیم...»
و الی آخر.
بر همین مبناست که نویسندگان بیانیه (و نه الزاماً همه ی امضا کنندگان آن) بر رفتار رسوا شده ی آمریکا و اسراییل و ناتو در طرح از پیش برنامه ریزی شده شان برای بیشتر به آتش و خون کشیدن تمام آسیای مرکزی و خاورمیانه مهر تأیید می نهند. (۱) دولتی آلت دست آمریکا و اسراییل و ناتو در گرجستان را معادل ملت گرجستان می گیرند. و حمله ی حساب شده آن به مردم بی پناه اوستیای جنوبی را که به قصد بر جا گذاشتن قربانیان هرچه بیشتر در میان شهروندان عادی و بی پناه و زن و کودک و پیر و جوان اوستیا انجام گرفت (۲) و به حق از آن به عنوان نسل کشی یاد شده است در خدمت ناسیونالیسم خود می بینند. حمله ی شجاعانه و دلیرانه یی که توسط گرجستان برای دفاع از «حوزه تمدن و فرهنگ ایرانی» در برابر مردم بخشی از همان «حوزه» ی مورد نظر خانم ها و آقایان انجام شده است.
چگونه؟
با گوشت دم توپ قرار دادن سربازان گرجستان به حساب منافع آمریکا و اسراییل و ناتو.
با چه تاکتیکی؟
کشتار مردم و ویران کردن کامل تمام تأسیسات حیاتی اوستیا. و بعد، گناه آن را به گردن خود آن «تجزیه طلبان» و «اربابان روسی آن ها» انداختن.
به فرمان چه کسانی؟
آمریکا. اسراییل. ناتو.
به دست چه کسی؟
دولت گرجستان.
و دولت گرجستان در ذهن این خانم ها و آقایان ـ عملاً ـ مساوی است با مردم گرجستان. این را نحوه ی ورود و خروجشان به این مقوله نشان می دهد.
و بنا براین، من اصلاً تعجب نمی کنم وقتی که می بینم دست ملاطفت دراز کردن به سوی قاتلان مردم فلسطین در این بیانیه، دوستی با «مردم اسراییل» نامیده می شود. چرا که وقتی مردم گرجستان، معادل می شوند با دولت گرجستان، طبیعی است که «مردم اسراییل» هم معادل باشند با دولت اسراییل. به خصوص که این دولت همیشه با آرای عمومی انتخاب می شود.
حالا می توانید البته اضافه کنید که:
«... ما اختلافات میان دولتها را به حساب مردم نمی گذاریم...»
خوب کاری می کنید. اما شما پیشاپیش، دولت ها را با مردمانشان یکی گرفته اید. و طبیعی است که دلیل قتل عام شبانه روزی مردم فلسطین، اختلاف دولت های فلسطینی (کدام «دولت»ها؟) با دولت های اسراییل باشد. و هر دو طرف، مقصر باشند. نه این که یکی قربانی کننده باشد و دیگری قربانی. یکی ظالم باشد و دیگری مظلوم. یکی خانه و کاشانه ی دیگری را ویران کرده باشد، صاحبخانه را کشته باشد، بر سفره ی حاضر و آماده ی او نشسته باشد و تکه نانی را هم حتی از فرزندان او دریغ کند، و دیگری بگوید اقلاً یک آنتی بیوتیک یا حتی یک قرص مسکّن برای بچه‌ی من که دارد روی دست هایم پرپر می شود به من بدهید...
مردم فلسطین، عربند. مطابق رهنمود شما که «حوزه تمدن و فرهنگ ایرانی، که یک واقعیت تاریخی و فرهنگی می باشد، بایستی در دید راهبردی ما در منطقه قرار داشته باشد. ما باید همه ی مردم و کشورهای واقع در این حوزه فرهنگی را دوستان استراتژیک خود بشماریم و در معادلات سیاسی این دیدگاه را بگنجانیم» ما نباید آن ها را در «دید راهبردی» خودمان بگنجانیم. اصلاً بهتر است زحمت دیدن رنج و دردشان را هم به خودمان ندهیم. به ما چه؟
اجداد همین عرب های سوسمار خوار بودند که به تمدن آریایی ما هجوم آوردند!
پاسخ این را البته دانشجویان و کارگران و معلمان و اقشار مختلف مردم ما در شعاری که از تظاهرات ۱۸ تیر ۱۳۷۸ تا به امروز پیوسته در هر فرصتی فریاد می کشند داده اند و می دهند و خواهند داد:
ـ ایران شده فلسطین / مردم! چرا نشستین؟
درست برعکس شعار پوک و مبتذل و بی مشتری و به دور انداخته شده ی «فلسطینو رها کن / فکری به حال ما کن» که هرگز به هیچ ترفندی نشد که به مردم ما زورچپان شود.
تصادفی نیست که در این بیانیه، نه به اعتراضات عمومی، نه به تظاهرات و آکسیون ها، نه به اعتصابات کارگری و غیر کارگری، و نه حتی به زندان ها و شکنجه ها و صدور اجرای احکام دست و پا بریدن و سنگسار ، و نه به آویختن گروه گره فرزندان همان ایرانی که اینان دوستش می دارند بر چوبه های اعدام و جر ثقیل ها اشاره یی نمی رود.
و تصادفی نیست که در حالی که در این بیانیه ادعا می شود که «کردها یکی از اجزای تفکیک ناپذیر این حوزه تمدنی می باشند و هر جا که باشند ایرانی به شمار می آیند»، نشانی از اخبار کشتار و زندان و شکنجه ی کرد های ایرانی و محکوم کردنشان به اعدام به جرم کرد بودن، و اعتصاب غذای طولانی بخشی از زندانیانشان در همین روز ها، نمی بینیم.
و تازه گویا نظر به این که «کردها... هرجا که باشند ایرانی به شمار می آیند» است که «ما هرگز نباید علیه منافع آنان با دیگران متحد شویم.».
بله کاملاً حق با شماست که «روسیه دوست استراتژیک ایران نیست». نه روسیه ی پریروز تزاری؛ نه روسیه ی دیروز موسوم به «اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی»؛ و نه روسیه ی امروز مافیاهایی که روی مافیای ایتالیا را سفید کرده اند. ایران در میان دولت های جهان هیچ دوست استراتژیک نداشته است و ندارد و نخواهد داشت. اما از روسیه نادوست تر ـ نادوست تر استراتژیک ـ هم داریم. همان هایی که حال و هوای این بیانیه (بدون آن که الزاماً نویسندگان آن خواسته باشند یا نخواسته باشند) آدم را به یاد آن ها می اندازد!
تهیه کنندگان این بیانیه آیا از خود پرسیده اند که چرا نتوانسته اند اکثریت عظیم آن یکهزار و سیصد نفری را که چند روز پیش «در محکومیت فضا سازی ‌های رسانه‌ای» بیانیه یی منتشر کرده بودند متقاعد به امضای بیانیه ی خود کنند؟ آن بیانیه یی را می گویم که نام جمعی از پر اعتبار ترین فعالان حوزه ی سیاسی و مدنی ایران را در میان امضا کنندگان خود داشت.
محمد علی اصفهانی
پانویس ها:
از متن بیانیه ی «هشدار به ایرانیان». شاید بی ضرر باشد که تأکید کنم که در این نوشته هرگز قصد هیچ گونه اسائه ی ادبی به فرد و افراد معینی از دست در کاران این بیانیه در کار نبوده است.
۱ ـ در این زمینه، به انواع زبان ها، و به وسیله ی انواع تحلیلگران بی طرف، و حتی تحلیل گران طرفدار آمریکا و ناتو و اسراییل، فراوان نوشته شده است. چند مطلبی از این دست را در صفحات «خبر و نظر» سایت ققنوس نیز می توانید بیابید.
۲ ـ پروفسور میشل وارشاوسکی: در نیمه شب هفتم اوت، همزمان با مراسم گشایش بازی های المپیک در چین، رییس جمهوری گرجستان، فرمان حمله ی نظامی تمام عیار به پایتخت او ستیای جنوبی را صادر کرد.... بمباران هوایی پایتخت اوستیای جنوبی به وسیله ی دولت گرجستان، به صورتی چشمگیر، مراکز غیر نظامی و شهری را مورد هدف قرار داد. مخصوصاً ساختمان های مسکونی، بیمارستان ها، و دانشگاه را... گرجستان، در واقع، یک پایگاه مرزی است برای آمریکا و ناتو در همسایگی بی واسطه ی فدراسیون روسیه و در نزدیکی صحنه ی جنگ خاورمیانه در آسیای مرکزی. و اوستیای جنوبی نیز یک چهارراه استراتژیک عبور لوله های نفت و گاز است...
در این تردیدی وجود ندارد که حملات گرجستان را با دقت و با رعایت همه ی ریزه کاری ها، ارتش آمریکا، و ناتو سازماندهی و هماهنگ کرده اند...
در این مورد معیّن، این حمله ی انجام شده، به صورتی آگاهانه و متعمّدانه، چنین طرح ریزی شده بود که آماج های غیر نظامی، مورد حمله قرار بگیرند تا تعداد قربانیان در میان مردم عادی، هرچه بیشتر و افزون تر باشد...
هدف، این بود که مرکز اوستیا ویران شود... اگر هدف واقعی، این می بود که گرجستان، اوستیای جنوبی را تسخیر کند، متد کار می بایست کاملاً متفاوت باشد. یعنی می بایست از نیروهای ویژه برای در اختیار گرفتن مراکز دولتی، شبکه های مخابراتی، و تأسیسات اوستیا استفاده شود. در حالی که درست بر عکس، عمل شد: بمباران محلّات معمولی و مجتمع های مسکونی و بیمارستان ها، و نیز دانشگاه...
آنچه رخ داد، یک جنگ داخلی نبود. آنچه رخ داد جزیی بود از یک کل به هم پیوسته: برپا کردن جنگی وسیع در خاورمیانه و در آسیای مرکزی، که جنگ آمریکا و اسراییل و ناتو را علیه ایران آماده سازی می کند.
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه