سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

ویژگیهای مدیران جمهوری اسلامی در سی سال اخیر


ویژگیهای مدیران جمهوری اسلامی در سی سال اخیر
مدیران جمهوری اسلامی بصورت کل و مدیران استانی در طول این سی سال در چند دوره زمانی با مختصات متفاوت قابل تقسیم هستند که آنها را از لحاظ رابطه با مردم، نظام و رهبری و تیپ فکری و شکل و شمایل مورد بررسی قرار می دهیم(این مطالب نسبی است و نه مطلق و قصد تعریف یا تمجید یا انتقاد از هیچ شیوه ای نیست تنها به بیان روند پرداخته است به اصطلاح عرفا مراد تحقیق حق است نه طعن و دق):
۱) مدیران انقلاب:
مدیران دوره دهساله اول انقلاب عموما از میان جوانان و آرمانگرایان و مکتبی ها و زجردیده ها و زندان رفته ها و جهادکننده ها برخاسته بودند.
رابطه آنان با مردم رابطه خادم و مخدوم و ولی نعمت بود. مردم در مواجهه با آنان خود را مادون تر حس نمی کردند و نسبت به آنان خود را خادم می دانستند. بهمین خاطر تلاش می کردند برای رضای خدا و مردم کار کنند.
رابطه آنان با نظام و رهبری نیز از نوع رابطه عاشق و مراد بود و نسبت به بنیانگذار انقلاب اعتقاد مکتبی داشتند و سخن او و مرام و رضایت او را بر رضایت و منافع خود ترجیح می دادند رابطه آنان با نظام یک رابطه ارگانیکی بود.
از نظر تیپ فکری متعلق به قشر انقلابی و مکتبی بودند که دین را عین سیاست می دانستند هرچند از سواد دانشگاهی زیادی برخوردار نبودند ولی فکور و جسور در ابراز عقاید خود بودند ضمن اینکه در عقاید خود ثابت قدم تر بودند.سایه افکار امام و مرحوم شریعتی و اندکی مطهری و ازهمه مهمتر افکار امام علی در نهج البلاغه پیرامون کارکنان دولت اسلامی برفکر و رفتار مدیران آن دوره سایه افکنده بود.
از لحاظ شکل و شمایل نیز تلاش داشتند سادگی و دوری از تجملات را در نوع زیست خود و خانواده خود رعایت کنند حتی برخی بیش از هزینه ماهانه خود از بیت المال چیزی دریافت نمی کردند. زبان و بیان آنان مشحون از آیات و احادیث و کلمات عربی بود. افتخار آنان این بود که مثل مردم هستند بقول معروف« عندالله اعلی الناس ، عند نفسهم اسفل الناس و عندالناس مثل الناس» بودند
۲) مدیران دوره سازندگی:
پس از جنگ دوره مدیران جهادی به سرآمد و کشور وارد دوره بازسازی شد. مدیران دیروز که در جنگ تجمع کرده بودند بناچار وارد یک دوره ای شدند که باید کشور ساخته می شد. مختصات این مدیران در این چهار حوزه نیز جالب است.
از لحاظ ارتباط با مردم بتدریج نوع رابطه آنان با مردم دچار تحول شد و آنان در خانه های سازمانی جدا از مردم ساکن شدند. امتیازات اقتصادی نیز به سمت آنان انتقال داده می شد و مدیریت آنان موهبتی برای مردم تلقی شد وکم کم ادبیات ولی نعمت بودن مردم فراموش شد و امت حزب الله تبدیل به شهروند شد و قشر مستضعف نیز به قشر آسیب پذیر تغییر نام یافت. قشر آسیب پذیر یا مستضعف سابق باید خیلی ممنون و سپاسگزار آنان می شد که این مدیران دارند به آنان خدمت می کنند.
رابطه مدیران جدید با نظام و رهبری نیز از نوع ارگانیکی خود بدرآمده و به یک رابطه مکانیکی تبدیل شد.عشق دوره اول به نظام و رهبری به اطاعت از شخص دوم مملکت تغییر یافت. هرچند ادبیات ذوب در نظام و رهبری و ولایت مختص این دوره است اما بدنه میانی مدیران جدید کم کم رابطه مدیران قبلی با نظام را به نقد کشیده و از اینکه مدیران سابق تصمیمات تصمیم گیران سابق را بدون چون و چرا و بدون منت اجرا می کردند انتقاد می کردند و آن را علمی نمی دانستند.
از لحاظ تیپ فکری نیز آنان کم کم با افکار دوره قبل خداحافظی کرده و مدیریت علمی را بجای مدیریت ولائی نشاندند. در نظر این دسته از مدیران بسیاری از امور ربطی به دین ندارد و از امور دینی جداست و بهمین خاطر دلبستگی چندانی به تئوری وحدت دین و سیاست نداشتند. یک فاصله و تفاوتی میان کاراجرائی و دلبستگی به سیستم سیاسی قائل بودند و بتدریج خود را تکنوکرات یعنی صاحبان حرف و فن که لزوما دلبستگی به سیستم فکری نظام ندارد تعریف کردند. لیبرال مسلک و متنفر از اقتصاد دولتی بودند. نمی توان از متفکر خاصی نام برد که در این دوره راهنمای مدیران باشد.
از لحاظ شمایل و شکل نیز بتدریج محاسن خود را اصلاح می کردند و با پوشیدن کت و شلوار از مردم متمایز شدند. اقای هاشمی در یک سخنرانی از شیوه پوشش مدیران و حزب اللهی های سابق انتقاد کرد. همچنین شیوه گفتارشان نیز تغییر پیدا کرد و کم کم کلمات انگلیسی را در میان سخنانشان بکار می بردند تا از نظر مردم به بی فضلی متهم نشوند.در تصمیمات مربوط به امتیازات مالی مافیای مدیران نضج گرفت و حقوقهایشان بیشتر از دیگران شد.
۳) مدیران دوره خاتمی:
اغلب مدیران این دوره جوانان جنگ و جهاد بودند که در دوره سازندگی فراغت یافتند در دانشگاههای داخل و خارج به تحصیل بپردازند و پس از پایان تحصیل همزمان به ظهور خاتمی به سکان مدیریت کشور بازگشتند.
از لحاظ ارتباط با مردم خود را همانند مردم معرفی می کردند و این چنین القاء می کردند که درد مردم را می شناسند و با زبان تئوریک آن را برای مردم بیان میکردند هرچنددر این دردشناسی نوعی تبختر پنهان نیز وجود داشت. بنظر آنان درد مردم نبود آزادی های اساسی است که در دوره سازندگی به اوج رسید و اگر نظام می خواهد این مردم را داشته باشد باید به درد اساسی مردم که همان آزادیهای مصرح در قانون اساسی است توجه داشته باشد.
رابطه آنان با نظام و رهبری در این ۸ سال رابطه انتقاد آمیز بود و هیچگاه حتی در اوج بهره مندی از ابزارهای قدرت از گروه اپوزسیون خارج نشدند و بسیاری از نقصهای حکومت داری را مستقیم یا غیر مستقیم به مدیریت قبلی و حتی به رهبری نسبت می دادند. ادبیات ذوب در نظام و رهبری به تمسخر کشیده شده و بسیاری از مشکلات کشور ناشی از کیفیت نادمکرات حکومت داری در ایران توصیف شد. آنها خواستار آن بودند که مدیریت مدنی جای مدیریت ولائی را بگیرد. آنان حتی از انتقاد علنی به سیستم سیاسی کشور نیز ابائی نداشتند گو اینکه تنها راه چاره دردهای کشور از مسیر توسعه سیاسی می گذرد.
از لحاظ تیپ فکری اصلاح طلب بودند و پدر معنوی آنان دکتر عبدالکریم سروش و محسن کدیور بود. به صراحت از جدائی دین و سیاست سخن می گفتند و دین را یک امر شخصی و نه اجتماعی می دانستند. معتقد به ناکارا بودن افکار و اندیشه های دینی و قائل به ضرورت نواندیشی دینی با روپوش لیبرالیستی بودند. آنقدر در ذهنیات و بحث های سطح نخبگی غرق شدند که بناگاه از قاطبه مردم جدا ماندند.
از لحاظ شکل و شمایل صورت اصلاح شده تکنوکرات های مسلمان بودند. بیان آنان بشدت نخبه گرایانه و مشحون از تعابیر و مفاهیم فلسفی غربی متعلق به قرن ۱۸ میلادی و از لحاظ ظاهری شبیه مسلمانهای تجدیدنظرطلب شده بودند. مدیران این دوره علیرغم اینکه شعار دوری از تجملات شان گوش فلک را کر کرده بود اما در مسابقه دنیا عقب نماندند و بخصوص برخی از آنان پاداشها و امتیازات هنگفت می گرفتند. مافیای مدیریت در این دوره شدیدتر از دوره سازندگی شده بود.
این یادداشت را با شعری از مولوی پایان می برم:
گر تو خود با شه نشینی در زمین
خویش را بشناس و نیکوتر ببین
وای بر آنها که بر بام بلند
بی سبب مستی و جلدی می کنند
گر به زیر افتند این مه پارگان
نی نشان یابند نه جسم و نه جان...
لاجرم آنکس که بالاتر نشست
استخوان او بتر خواهد شکست
نویسنده: رضامیاندره
منبع : سایت اندیشه
منبع : صنایع نیوز