سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا


توهم تکرار


توهم تکرار
روایت آنچه بر غزل معاصر، طی دهه گذشته رفته است، دشوار است. پایان پذیرفتن جنگ، فضایی دیگر را رویاروی نسلی آرمانگرا قرار داد، که ادبیات دیگری را می‌طلبید و در این میان نسلهای دوم و سوم شعر پس از انقلاب، در حال یافتن و تجربه بودند.
در دهه شصت تجربه‌های فراوان و ارزشمندی انجام پذیرفته بود، که به لحاظ گسترش حوزة واژگانی غزل و ایجاد زبانی برای بیان آرمانهای نسلی پرشور، بسیار حائز اهمیت است. من بر آنم که غزل به خاطر خاصیت تکرارپذیر بودن (یا به عبارتی مشتبه شدن تکرارپذیر بودن این قالب بر بعضی از شبه شاعران) و به هر حال پرداختن فراوان به «مفهوم»، دچار نوعی اشباع شده بود و غزل دهة هفتاد، با صبغه‌ای رباعی‌ ـ تصویری از اواخر دهة شصت کم‌کم شکل گرفت.
شاید کمتر شاعری را بتوان یافت که در آن سالها‌، به غزل نپرداخته باشد. شاعرانی که بعداً به دنبال جریانهایی چون شعر زبان، شعر حرکت و ... رفتند و اصلاً عطای غزل را به لقایش بخشیدند. جالب آنکه جوانانی که در سالهای انتهایی دهة هفتاد، شعر گفتن را آغاز کرده بودند، امروز خواب حضور خود را در آن سالها می‌بینند، شاید به طمع حضور در هیاهویی که پیرامون شعر و غزل دهة هفتاد به راه افتاده است و شاید برای پنهان ساختن تأثیرپذیریهای ناشیانة خود. به هر حال این دسته سعی داشتند که خود را به قافلة غزل دهة هفتاد برسانند.
اما در هر صورت، حضور یا غیابِ این ‌گونه در کلاسِ غزلِ امروز، اهمیت چندانی نمی‌تواند داشته باشد، هنگامی که حاصل آن تجربه‌هایی اصیل و ارجمند نباشد.
شاید مسئله‌ای که بسیاری از شاعران را در ابتدای دهة هفتاد، از غزل دور کرد و خوشبختانه یا متأسفانه به ساحتهای دیگر رهنمون ساخت، تک‌صدایی بودن فضای غزل در ادوار و دهه‌های مختلف و عدم باورِ امکان رسیدن به زبانها و فُرمهای مختلف در غزل بود، به هر حال آن شاعران،‌ چندان هم دور از ذهن نمی‌اندیشیدند. اما نمی‌توان این واقعیت را انکار کرد که تجربه‌هایی که در غزل دهة هفتاد صورت گرفت، با خوانشِ نوینی که از «غزل» ارائه داد، نظر بسیاری از طیفهای خوانندگان مدرن را به سوی خویش معطوف ساخت و فضا را برای تجربه‌های دیگر و کشف فضاهای گسترده‌تر در غزل فراهم ساخت. می‌خواستم مدخلی به بعضی از مباحث نقدِ آسیب‌شناسانة غزلِ امروز بگشایم، اما به هر حال این مجال اندک است، اما می‌توان با استناد به آنچه که در طی دهه هفتاد در ساحت نشریات و مجموعه و ج‍ُنگ‌ها و گزارشهایی که از غزل این دهه داده شده آمده است، ابعاد واقعی غزلِ دهه هفتاد را مشخص کرد.
نیما سه اصل را برای کار خود در نظر می‌گیرد یکی از این اصول این است: «استقلال مصراعها، که در غیر این صورت کار به چیزی مثل بحر طویل شبیه خواهد شد» (نقل به مضمون). به‌زعم من غزل امروز، راه را از این نقطه، به اشتباه رفته است. یعنی به جای اینکه شاعران جوان سعی کنند به فرمی ارگانیک، متناسب با امکانات قالب غزل دست پیدا کنند، به طرزی شتاب‌زده و کورکورانه، مصراعها و ابیاتِ غزل را به هم مربوط می‌سازند، بی‌آنکه به ن‍َف‍َسِ خوانندة ‌فارسی‌زبان بیندیشند و به ن‍َف‍ْسِ غزل نگاهی تاریخی داشته باشند.
به هر حال غزل، تا هنگامی غزل خواهد بود که قالب غزل را به هنگام خوانده شدن به مخاطب پیشنهاد دهد، در غیر این صورت در حوزة «غزل» و تاریخیت غزل نخواهد گنجید. به همین علت، بسیاری از این تجربه‌های ناشیانه، آثاری هستند که باید نسبت به اصالتِ وجودی آنها تردید کرده؛ آثاری که نه در حوزة نقدِ غزل معاصر می‌گنجند و نه به عنوانِ یک اثر مجرد می‌توان ارزش چندانی برای نوگرایی آنان در نظر گرفت.
شاید یکی از چیزهایی که در این میان بتواند «غزل» را نجات دهد، استفاده از «ردیف» است که می‌تواند «شکل» غزل را حفظ کند. می‌بینیم که بسیاری از کسانی که به صرافت غزلِ نو گفتن می‌افتند و می‌خواهند مثلاً روایت و «فرم» در کارشان داشته باشند، در ابتدا «ردیف» را کنار می‌گذارند و از قافیه‌هایی ابتدایی برای مربوط ساختن ابیات به یکدیگر استفاده می‌کنند.
غزل امروز در ابتدای دهة هشتاد، همچنان دو سه صدا بیشتر ندارد. اضافه کردن پسوند فلان و بهمان به غزل، تا وقتی که اثر قابل توجهی پدید نیاید، تأثیری در وضعیت غزلِ حاضر نخواهد داشت. حلال‌زادگی غزل در آن است که ابتدا غزل زاده شود، پس آن‌ گاه «تئوری» از آن پدید آید.
محمدسعید میرزایی
منبع : سورۀ مهر