دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

رودررو - HEAD - ON


سال تولید : ۲۰۰۴
کشور تولیدکننده : آلمان و ترکیه
محصول : استفان شوبرت و رالف شوینگل
کارگردان : فاتح آکین
فیلمنامه‌نویس : فاتح آکین
فیلمبردار : راینر کلاوسمان
آهنگساز(موسیقی متن) : الکساندر هاکه و ماسئو پارکر
هنرپیشگان : برول اونل، سی‌بل ککیلی، کاترین اشتریبک، ملتم کومبول، زارا مکنزی، فرانچسکا فیاناکا، هرمان لاوزه و مونا مور
نوع فیلم : رنگی، ۱۲۱ دقیقه


ماجراها که در یکی از محله‌های کارگری هامبورگ اتفاق می‌افتد، و حکایت دو مهاجر ترک است که با ازدواجی مصلحتی به هم می‌پیوندند. ̎کاهیت̎ (اونل)، از آن نوش‌خوارهای قهار و مردی اهل جنگ و دعواست که ماشینش را به دیواری می‌کوبد. وقتی ̎کاهیت̎ به دیدار روان‌کاوش، ̎دکتر شیلر̎ (لاوزه) رفته، با یکی دیگر از بیمارها، ̎سی‌بل گونر̎ (ککیلی) آشنا می‌شود. ̎سی‌بل̎ به در و دیوار می‌زند تا به گونه‌ای خود را از شرّ محدودیت‌های خانوادگی‌اش خلاص کند و بنابراین از ̎کاهیت̎ می‌خواهد تا با او ازدواج کند. ̎کاهیت̎ نیز که به هر حال تصمیم گرفته زندگی‌اش را تغییر دهد با این پیشنهاد موافقت می‌کند. آنان شب نخست زندگی مشترکشان را جشن می‌گیرند. اما ̎کاهیت̎ به رابطهٔ خصوصی‌اش با ̎مارن̎ (اشتریبک) آرایش‌گر، نیز ادامه می‌دهد...
● رودررو که در سال ۲۰۰۴ سه جایزهٔ معتبر اروپائی را به‌دست آورد، البته نخستین فیلمی نیست که به مضمون ترک‌های مقیم آلمان می‌پردازد (شمار فیلم‌های مربوط به این مضمون، تقریباً یک ژانر ساخته است). آکین، کارگردان فیلم متولد هامبورگ از والدینی ترک، خود چند فیلم در این‌باره ساخته است. وجه تمایز رودررو این است که در روایت قصهٔ عشاق بدفرجامش، ̎کاهیت̎ و ̎سی‌بل̎، نقد اجتماعی و کاوش قوم‌نگارانه را رها می‌کند و چیزی رمانتیک‌تر و بیگانه‌تر را می‌جوید: این پیوند پرشور و پرشرّ دو روح عاصی (یکی مرد پانک سابق و دیگری دختر جسور و گریزان) فیلم بی‌آرام و قراری می‌سازد. فیلمی که از آغاز اندوه و عصبیت را نشان می‌دهد: حسی از نا‌هم‌خوانی و ناسازگاری جوانی ̎کاهیت̎ را فرا گرفته است. اما فیلم در کل مثل یک ترانه است و چارچوب این ترانه یک گروه موسیقی کولی ترک‌اند که در سواحل زیبای بوسفور مرتب ظاهر می‌شوند و می‌نوازند و داستان را نقطه‌گذاری می‌کنند. نقش ̎سی‌بل̎ (که زندگی ̎کاهیت̎ را ملودراماتیک‌تر و خشن‌تر می‌کند) ککیلیِ بیست‌ و چهار سالهٔ آماتور بازی کرده که واقعاً خودش را درون نقش افکنده است و بازی ماجراجویانه و مقاومت‌ناپذیری دارد. این داستان نه یک عشق دیوانه‌وار که یک رابطهٔ بنیان‌برانداز است و آکین آن‌قدر باهوش هست که وقتی شخصیت‌هایش از هامبورگ به استانبول منتقل می‌شوند، فکر نکند ̎بازگشت به اصل̎ چیزی را حل می‌کند. این مهاجرها وطن‌شان را نمی‌شناسند و تماشاگر به این صرافت می‌افتد که خودش هم کاملاً این آدم‌ها را نمی‌شناسد. نیم ساعت آرام پایانی صرف این حس بیگانگی جدید می‌شود و آکین به‌جای الگوی فیلم‌های مربوط به مهاجرت به پیچیدگی قهرمانانش وفادار می‌ماند و کار درست و بکری هم می‌کند.