پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


مسئولیت پذیری، کار کردن، مولد بودن


اكثر خانواده ها به نوعی با معضل بیكاری فرزندان دست به گریبان هستند؛ فرزندانی كه عموما یك گواهینامه پایانی تحصیلات دانشگاهی هم به همراه دارند. البته به بركت كارخانه های مدرك سازی كه دیگر تحصیلات دانشگاهی را از بورس انداخته اند، دل و دماغ قاب گرفتن مدرك هم از بین رفته است.در این میان، پدر و مادرانی كه فرزندانشان آقازاده نیستند، درمحل كار، جلسه های مختلف، میهمانی ها و ... دنبال پارتی و آشنا می گردند. آقا پسرها و دخترخانم ها هم دنبال آگهی استخدام روزنامه ها هر صبح از خانه می زنند بیرون وسر شب، خسته و كوفته، دست از پا درازتر بازمی گردند. گهگاهی كه در این بین آشنایی به هم می رسد یا شانس در خانه را دق الباب می كند كه فعلا آقازاده را بفرستید شركت ما، حجره ما، دفتر ما، یك سری كارهای خرده ریز داریم انجام دهند تا بعد ببینیم چه می شود، بازهم نمی شود، چرا كه آقا پسر یا دخترخانم فارغ التحصیل از فلان رشته دانشگاه است و اصطلاحا كار پیشنهادی با رشته تخصصی آنها جور درنمی آید.براستی چرا اكثر فارغ التحصیلان دانشگاهی ما جز درس خواندن هیچ كاردیگری نكرده اند و حال نیز از پس هیچ كاری جز پشت میزنشینی برنمی آیند؟آنها تصور می كردند با گذراندن صد و اندی واحد درسی در طول ۴ سال تحصیلی و گرفتن مدرك، بر اسب مراد سوار می شوند. هم جایگاه اجتماعی و پرستیژ مطلوب را به عنوان تحصیلكرده می یابند و هم كار ودرآمد عالی نصیبشان می شود، اما بعد از اینكه از ته این به اصطلاح قیف وارونه (دانشگاه) به جامعه پرتاب می شوند، تازه می فهمند كه داستان آنگونه نیست كه تصور می كرده اند.كار زمانی مشكل تر می شود كه دو دهه از زندگیشان را صرف تحصیل در مقاطع مختلفی كرده اند و حالا نه مكانیكی بلدند، نه برقكاری و سیم كشی، از كثیف كاری ریخته گری و لوله كشی هم خوششان نمی آید. از طرفی كسر شأن می دانند كه بعد از كلی تحصیل، برگردند پیش بابا و كشاورزی كنند یا كار دیگری.پس همچنان مشتری هفته نامه بازار كار و نیازمندی های همشهری باقی می مانند و دور ازدواج و تشكیل خانواده را هم تا اطلاع ثانوی خط می كشند.
البته همه تقصیرها به گردن جوان ها نیست، چه آنها راهی را رفته اند كه شاید چندان شناختی از آن نداشته اند. حرف ما بیشتر با خانواده ها و فرهنگ رایج در آنهاست. همان فرهنگی كه والدین، عموما فرزندانشان را در قامت دكتر و مهندسی می بینند ولاغیر. در این فرهنگ، والدین خیلی هم كه به بچه ها رسیدگی كنند، لوازم و وسایل راحتی و پیشرفت تحصیلشان را فراهم می كنند؛ همه چیز مهیا می شود تا فرزند در راحتی كامل، درس بخواند و در نهایت وارد دانشگاه شود.براستی مشكل این فرهنگ یا رفتار خانواده ها در كجاست؟ چرا كودكان دیروز و جوانان امروز سرگردان و بلاتكلیفند و از پس دخل و خرج زندگی برنمی آیند؟ دكتر حسین باهر، متخصص رفتارشناسی معتقد است كه عمده ترین مشكل این فرهنگ در عدم ایجاد حس مسئولیت پذیری است. خانواده ها به گونه ای كودكان را بار می آورند كه تصور می كنند همه راه های خوشبختی به دانشگاه ختم می شود. بواقع درس خواندن، تنها ابزار پول درآوردن و زندگی كردن معرفی می شود. آنچه در این فرهنگ به كودكان منتقل نمی شود، احساس مسئولیت پذیری، میل به كار كردن و میل به پول درآوردن است.نوعی رفتارهای ساده می تواند از همان ابتدای كودكی، روحیه فرزندان را تحت تاثیر قرار داده و جهت و گرایش شخصیت آنها را به سمت این سه مولفه سوق دهد. تصور كنید خانواده ای را كه مثلا در ازای واكس زدن كفش پدر یا كمك كردن به مادر، به كودك پولی - ولو اندك - پرداخت می كند. این مورد از یك طرف به پرورش و بالندگی شخصیت كودك كمك می كند، چه به هر حال انجام كاری را در خانه به او محول كرده اند، یعنی مسئولیتی هر چند ناچیز را به او سپرده اند و از طرفی خود كودك نیز در وهله اول، انجام چنین كارهایی را تجربه می كند و یاد می گیرد و در مرحله بعد و مهمتر از همه، میل به كار كردن و میل به پول درآوردن در او تقویت می شود.دكتر باهر ضمن تایید چنین رفتارهایی در خانواده ها، از سالهای گذشته یاد می كند و می گوید: در قدیم، حداقل پولی به عنوان توجیبی به بچه ها می دادند و اضافه بر آن را در ازای خدمات بچه ها در خانه می دادند. یعنی بچه ها در كارهای خانه یا خارج از خانه كمك می كردند. این امر به استقلال و مسئولیت پذیری آنها كمك زیادی می كرد. باهر می افزاید: فرهنگ رایج در آن زمان آنگونه بود كه بچه ها همان قدر كه برخوردار می شدند، در مسئولیت های خانه هم شریك می شدند، اما الان وضع تغییر كرده، پدر و مادر یا حوصله سر و كله زدن با بچه ها را ندارند یا از ابتدا می گویند: بگذاریم بچه ها فقط و فقط درس بخوانند. درحالی كه درس خواندن و كار كردن همزمان منافاتی با هم ندارند. سالهای خیلی زیادی از زمانی كه دكتر باهر یاد می كند، نگذشته است؛ شاید به اندازه یك نسل. نسل گذشته جامعه ما یعنی كسانی امثال باهر كه آنگونه كه خود می گوید با عكاسی و قالیبافی آشناست، گواهینامه پایه یك رانندگی دارد، استاد دانشگاه هم هست و مشاوره هم می كند، اما نسل ما چشم و دست به عنایت دولت و پدر و مادر. دكتر باهر كه خود سالها در كانادا تحصیل و تدریس كرده است، در تفاوت فرهنگ رایج در خانواده های جامعه ما با فرهنگ رایج در خانواده های آن كشور می گوید: در كانادا دختر یا پسر ۱۸ سال به بالا مستقل می شوند و باید از خانه بروند یا اگر هم در خانه پدری می مانند باید اجاره خانه یا كمك خرجی بدهند.
باهر نقش مادران را در این بین ویژه برمی شمارد و معتقد است كه برخی مادران اصلا بچه خراب كن شده اند، چون نمی گذارند بچه ها دست به سیاه و سفید بزنند، در صورتی كه باید با انجام رفتارهایی در خانواده، مسائلی را به كودكان یاد بدهند كه در شخصیت پذیری آنها در جهت مسئولیت پذیری، میل به كار كردن و حتی پول درآوردن موثر باشد.مثلا اجازه بدهند كه بچه ها ظرف غذایشان را جمع كنند و خودشان بشویند. با این كارها، حس مسئولیت پذیری از همان ابتدا در كودكان قوت می یابد و فرزندان را متوقع بار نمی آورد.
ابراهیم بهشتی
منبع : روزنامه همشهری