دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


به شادی خورد باید بعد از این نارنگی بم را


به شادی خورد باید بعد از این نارنگی بم را
بم را پیش از ۵ دی ماه ۱۳۸۲ اکثرا با ارگ تاریخی اش می شناختند و با خرمایش. اگر کسی به بم رفته بود هم حتما خاطره مردم خونگرمش را و تصویر دلنواز نخل هایی که شناسه طبیعی بم در پای ارگ خشتی اش بود، در خاطره اش داشت. صبحی که زلزله آمد اما روز و روزگاری دیگر را برای بم رقم زد. ارگ بزرگ فرو ریخت و همراه آن سقف و دیوارهای ساده و نه چندان مستحکمی که در پناهش مردم بم زندگی می کردند.
از آن روز اگر نام بم می آید همراه آن داغ و دردی همراه است که یادگار زلزله است و امروز دقیقا چهار سال از آن روز تلخ می گذرد. حال اگرچه خرابه های ارگ هست و دارند برای شهر، آثار باستانی می سازند و دوباره ارگ را سرپا می کنند اما بم جایی بزرگ تر و تاثیرگذارتر دارد که باید حتما دید. قبرستانی بزرگ که به جز قسمت قدیمی آن تا چشم کار می کند مزارهایی دارد که روی آن تاریخ ۵ دی ماه ۸۲ درج شده است. در این قبرستان هر چند قبر که با سکویی یا نرده ای از بقیه جدا شده متعلق به خانواده ای است، خانواده ای که همه با هم زیر یک سقف به خواب ابدی رفته اند; در کنار همسایگان و مردمی که روزگاری همه در شهر می زیستند و در آن صبح، همه با هم رفتند. این ها وقتی با نخل های پر خرمای بم ترکیب می شود، درد و افسوس را بیشتر می کند. اگر غروب پنجشنبه ای به بم بروید، در شهر خبری نیست و همه مردم را در همین قبرستان بزرگ خواهید دید. بازمانده خانواده ها همه در کنار عزیزانشان که با زلزله رفتند، جای دارند و انگار دوباره خانواده ها کامل شده اند; مثل روزهای قبل از ۵ دی ماه ۸۲ و همه به هم خرمای تازه بم تعارف می کنند.
این طنز تلخ روزگار است که شهر خرما، شهر قبرستان بزرگ و عبرت آموزی است که در کنار آن، ارگ باستانی اهمیتی ندارد; ارگی که یادگار شاهان است در پیش داغ و درد مردم زانو زده است و دیگر تماشایی ندارد. ارگ حتی اگر خراب هم نمی شد و حتی اگر دوباره، بهتر از قبل هم ساخته شود، باز هم نماد بم نیست. حال همه دارایی بم همان قبرستان بزرگی است که یادآور آوارها و دردهاست و انسان را دعوت می کند به اندیشه مرگ و یاد قیامت.
مردم بزرگ و بزرگوار بم از آن صبح فراموش ناشدنی فقط همین را دارند و بس! در میان نخل های بم آنچه چشم را خیره می کند کانکس است، کانکس هایی که خانه و اداره و بازار است. آنهایی که خانه ای ساخته اند وام گرفته اند و ضامن همدیگر شده اند; وام هایی که پس دادنش مشکل بزرگی است. بقیه هم هنوز در و دیوار و سقف خانه شان کانکس است، مغازه شان- از میوه فروشی تا بوتیک و آرایشگاه- در کانکس برپا شده، ادارات شهر بم، دفتری جز چند کانکس تو در تو نیست.
این همه را نوشتم که حرف آخر را بزنم، اینکه مردم بم با همین خانه ها و مغازه ها و شهر، با همین یادگار ماندگار زلزله که فنای انسان و اندیشه مرگ را فریاد می زند، دارند زندگی می کنند و زندگی شان گرم تر و صمیمی تر و پرامیدتر از بسیاری از ماست. این نوشته در پی تقدیر از مردمی است که در این چهار سال بر ویرانه های بم، زندگی را دوباره بنا کرده اند، با همان خونگرمی و صمیمت سابق. زندگی در میان نخل ها و با تعارف خرمایی که یاد عزیزان را می آورد و هر روز و هر لحظه برای آنها آمرزش می طلبد. حال هر کس در هر جای ایران که خرمای بم می خورد باید که بررفتگان بم آمرزش بطلبد و بر زندگان بم درود بفرستد که چون نخل، بلند و سرفراز ایستاده اند.
کمبودها، نارسایی ها، بی توجهی ها و وعده های اجرا نشده ای که از در و دیوار بم می ریزد باید ما را دچار اندوه کند که بم را فراموش کرده ایم و بر مسوولا ن نهیب نزده ایم که چه می کنید. برای مردم بم اما باید شادی افزون خواست و به قول مرحوم عمران صلا حی«به شادی خورد باید بعد ازاین نارنگی بم را» ، یعنی که مردم خونگرم این شهرها را باید شاد خواست و شادی بخشید و در شادی ها شریک کرد، شاید با لبخندی و شاید با نگاهی دوباره به بم.
نویسنده : محمدحسین روانبخش
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید