پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


وقتی مفسر خالق اثر می‌شود


وقتی مفسر خالق اثر می‌شود
به جرأت می‌توان گفت امبرتو اکو یکی از مشهورترین نظریه پردازان ادبی و فرهنگی نیمه دوم قرن بیستم اروپا قلمداد می‌شود. اولین رمان او که «به نام گل سرخ» نام دارد در اروپا وامریکا رویدادی ادبی محسوب می‌شود که دو جایزه بسیار مهم ادبی ایتالیا و فرانسه را از آن خود کرده است. او همچنین با نگارش دو کتاب تحت عنوان «نظریه نشانه شناسی» و «نشانه شناسی و فلسفه زبان» عنوان مهم ترین نشانه شناس جهان را پس از رولان بارت کسب کرده است. این مقاله با ارائه تاریخچه‌ای از زندگی آکادمیک اکو پس‌زمینه مطالعات فرهنگی وی را بر ما روشن می‌کند و سنتزفکری او که حاصل جدل میان دو فیلسوف رومانتیک و فرم گرا است را مورد کاوش قرار می‌دهد.
مؤثرترین شخصیت در مدت تحصیل اکو در دانشگاه تورین، لویی جی پرسون(Pareyson) بوده است. او مطالعات جامعی را پس از بندتو کروچه (Benedetto Croce) روی زیبایی‌شناسی قرون وسطی انجام داد و در این میان توجه خود را برمفهوم و شیوه ادراک فرم متمرکز کرد. این فیلسوف سعی بر آن داشت تا خوانشی متفاوت از زیبایی‌شناسی رومانتیکی که کروچه سعی در ترویج آن داشت ارائه کند.
کروچه هنر را درک تغزلی احساسات می‌دانست و بر همین اساس معتقد بود هنر نه اخلاقی است و نه شناختی. او تحت تأثیر اندیشه‌های هگلی خود هر اثر هنری را زاییده روح مطلقی که با ماده غریبه است می‌انگاشت. بنابراین در دیدگاه او مادیت اثر هنری هیچ اهمیتی ندارد و آنچه که در این دیدگاه با ارزش تلقی می‌شود، روح اثر است که در آن هیچ گونه تجلی ملموسی از خود (Self) نمی‌توان یافت.
کروچه برای اینکه بتواند تعلقات ایده‌آلیستی خود را به اوج رساند تفسیر اثر هنری را برابر با بازآفرینی آن می‌دانست و بر پایه همین نظریه سال‌ها اروپا را از یافته‌های زیبایی شناسانه نوین محروم کرد. اما در این میان پرسون براساس مطالعاتی که بر زیبایی‌شناسی قرون وسطی انجام داده بود در برابر این اندیشه ایستاد و تعریف خود از هنر را که در تضاد کامل با اندیشه کروچه قرار داشت اینگونه تعریف کرد: «هنر چیزی جز فرم نیست و می‌توان آن را اندام‌واره‌ای خواند که جسمیت و مادیت در آن به اوج تجلی رسیده است.» او دیگر اثر هنری را آفرینش روح مطلق نمی‌دانست، بلکه آن را آفرینشی کاملاً شخصی می‌خواند که هنرمند در روند آفرینش، دائماً در حال گفت‌وگو با ماده خام اثر خود است و در فرایند همین گفت‌وگو است که به شیوه مناسب برای فرم دهی اثر خود دست می‌یابد. باید گفت که این گفت‌وگو بیانگر شیوه ای است که هنرمند در آن به
فرم دهی می‌پردازد. البته این نظریه با آنچه که فرمالیسم نامیده می‌شود کمی تفاوت دارد زیرا از نظر پرسون، فرم در کنشی معقول تبدیل به اندام واره ای می‌شود که آن را دستاورد هنرمند می‌نامیم.
بنابراین رشد اندام وارانه اثر هنری به پیروی از هدفمندی و قصدمندی طبیعت و به تقلید از آن نیست، زیرا در اینصورت هنرمند به حاشیه رانده می‌شود. بلکه از دیدگاه پرسون در گفت و گویی که میان هنرمند و فرم اندام‌وار صورت می‌گیرد، قصدمندی انسانی در راستای فرم مندی طبیعت رشد می‌کند و حتی آن را ارتقا می‌بخشد. در حقیقت مفهوم مفسر و تفسیر زاییده همین تفکر به شمار می‌رود و پررنگ شدن نقش آن در نظریه پرسون است که امبرتو اکو جوان را به سمت خود جذب می‌کند. در نظریه کروچه مفسر توسط روح اثر جذب و ناپدید می‌گردد اما در نگاه پرسون مفسر نقشی فعال و کنشگر را به عهده می‌گیرد و در تفسیر اثر شخصیت خود را نمود می‌بخشد. مفسر این آزادی را مدیون فرم است زیرا فرم از دید پرسون بسته و محدود نیست بلکه امکان شکل گیری دیدگاه‌های نامحدود و نوینی را برای مفسر فراهم می‌آورد. بنابراین به تعداد مفسران که در نوع خود نامحدود است تفسیرهای نامحدودی از یک اثر ادبی وجود دارد.
این دیدگاه که به شدت اکو را متأثر می‌کند او را بر آن می‌دارد تا کتابی تحت عنوان «نقش خواننده» تألیف کند. او در این کتاب فرم را عامل کلیدی در تفسیر اثر می‌داند: «علی رغم امکان تفسیر‌های نامحدود از یک اثر هنری، آن اثر همواره فرم ثابت خود را حفظ می‌کند، بنابراین ما در واکاوی اثر باید ساختار صوری آن را همیشه مدنظر داشته باشیم.» او پیشینه نظریه خود را، اندیشه‌های فیلسوف بنام قرون وسطی توماس آکویناس می‌داند و معتقد است پرسون نیز اندیشه‌های فرم گرایانه خود را از او وام گرفته است. آکویناس درمطالعات زیبایی شناسانه خود، ماده را در تحقق بخشیدن به نیروی بالقوه هنرمند عامل کلیدی می‌داند. او باور دارد: «ماده سرشار از بالقوگی است. بنابراین هنگامی که هنرمند ماده را در دست می‌گیرد تلاش می‌کند تا آن را با کنش خود متناسب سازد و در حرکتی پیش رونده ماده را به فرم تبدیل کند.» اکو در هنگامه زایش فرم، تولد همزمان مفسر را نیز جشن می‌گیرد و اثر هنری را که به تقلید از رولان بارت متن می‌نامد اینگونه تعریف می‌کند: «متن ماشین تنبلی است که خوانندهٔ خود را به تحرک وامی‌دارد.» او میان فرم باز و فرم بسته تفاوت قائل می‌شود و بر این اعتقاد است که فرم باز برای تفسیر و فرم بسته برای مصرف تولید می‌شوند.
در خلق فرم باز مؤلف گسست‌هایی را بر جای می‌گذارد تا مفسر بتواند در پر کردن آن‌ها مشارکت داشته باشد. اما باید گفت این مؤلف است که با آفرینش فرم، مرز تفسیر خواننده را در این سفر تفسیری تعیین می‌کند. در واقع آنچه که مؤلف در پی آن است تفسیری است که پژواک تفسیر‌های دیگر در آنها به گوش رسد نه تفسیری که به طور کلی ناقض تفاسیر دیگر باشد. بنابراین قوانین بازی معنایی را او تعیین می‌کند. برای مثال کارتونی را تصور کنید که خرگوش‌ها در آن حرف می‌زنند. ما به عنوان بیننده می‌دانیم که خرگوش‌های دنیای واقعی حرف نمی‌زنند. اما به ناچار قواعد این بازی را می‌پذیریم و سفر تفسیری خود را با آنها هماهنگ می‌کنیم. به طور کلی می‌توان گفت هر اثر هنری به هنگامه تولد، دیگر وجودی یکسره از آن خود ندارد و بسته به خواننده خویش هستی متفاوتی می‌یابد و تنها چیزی که در این میان قابل به حفظ آن است اسکلتی ساخته از واژه و رنگ و چوب است که زمینه را برای زندگی چند باره وی فراهم می‌کند.
کریستیانا فاروِنِت/ ترجمه پریسا صادقیه
مکتوب حاضر ترجمه بخشی از کتاب
«Eco’s Chaosmos» با زیر عنوان «از قرون وسطی تا پسامدرنیته» است.
منبع : روزنامه ایران