چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا

استراتژی های نسل جدید قدرت در چین


استراتژی های نسل جدید قدرت در چین
به نظر چین، نظم موجود در جامعه جهانی حتی اگر آمریكایی باشد و حتی اگر كمتر به نفع آن ها باشد، از هرج و مرج بهتر است، چرا كه هرج و مرج، رشد اقتصادی و صعود به جایگاهی را كه پكن در عرصه جهانی برای خود درنظر گرفته است، برهم می زند. رشد اقتصادی متضمن حفظ پایه های اجتماعی داخلی است كه با تمام كاستی ها، استمرار نظام را ممكن می سازد. به تعبیر یك دیپلمات چینی طرح های بین المللی چین این هدف را دنبال می كند كه این كشور را در جایگاه جهانی ای كه درخور آن است، قرار دهد. چین امروز قدری كمتر ساكت و قدری بیشتر فعال شده است. البته باز هم این بسیار كمتر از آن چیزی است كه در آینده رخ خواهد داد؛ هماهنگ با صعود قدرت كشور، چین روز به روز فعال تر می شود.
برعكس برخی باورها، تنها اقتصاد نیست كه به دیپلماسی چین جهت می دهد و سیاست ها تنها با هدف پاسخ به نیازهای مردم چین، از جمله در زمینه مواد اولیه و غلات تعیین نمی شوند. روشن است كه روابط بین المللی باید ذخیره انرژی و امنیت غذایی چین را تامین كند. اما اقتصاد چین امروز در چارچوب دید وسیع تری كه از خود، از منطقه و از جهان دارد، تعریف می شود و بخشی از مجموعه سیاست صلح طلبانه لازم برای به رسمیت شناخته شدن در عرصه بین المللی است. این امر بارها یادآوری می شود كه تاریخ پانصد سال اخیر نشان می دهد كه بدون برخورداری از یك اقتصاد قوی، هیچ ملتی وزنه ای به حساب نمی آید.
در تاریخ معاصر چین، سه دوره حائز اهمیت است: اولین دوره مربوط به وقایع میدان تیانمن است كه هنوز هم در مطبوعات منعكس نمی شود. البته آن ها از زیر علامت سوال رفتن نظام در داخل وحشت ندارند. اپوزیسیون سیاسی كاملاً ممنوع است، حتی اگر این تناقض وجود داشته باشد كه روشنفكران از آزادی حركت بیشتری برخوردارند. دغدغه چین بیشتر از بهایی است كه بابت این واقعه به خارج از مرزهای خود پرداخت؛ از جمله محاصره اقتصادی غرب، هنگامی كه اتحاد شوروی دیگر در موقعیتی نبود كه مواد اولیه فن آوری پیشرفته، از جمله برای استفاده نظامی را دراختیار چین قرار دهد.
● برقراری روحی مذاكره
بحران میدان تیانمن، در واقع، شروع پایان ماه عسل چین و آمریكا بود. ماه عسلی كه حدوداً ۲۰ سال به طول انجامید. شروع آن، پذیرش جمهوری خلق چین در سازمان ملل متحد در جایگاه تایوان، در روز ۲۵ اكتبر ۱۹۷۱ بود و به دنبال آن سفر سال بعد نیكسون به چین. این وضعیت تا استقرار همیاری استراتژیك ضامن توسعه، ادامه داشت. در این زمان، مجموعه ای از سرخوردگی ها، برخی تصادمات پشت سر هم مثل بمباران سفارت چین در بلگراد (۱۹۹۹) و بالاخره تقویت روابط آمریكا و ژاپن، این رقیب سرسخت چین، پیش آمد.
پدیده مهم دوم، فروپاشی اتحاد شوروی بود. چین از مرگ برادر دشمن خود اصلاً تاسف نخورد، اما دانشگاهیان بسیاری یادآور می شوند كه شوروی سابق در رقابت بی سرانجام با آمریكا تضعیف شد و مسابقه تسلیحاتی گران قیمت بی جانش كرد. یك كارشناس مسایل دفاعی كه ترجیح می دهد ناشناس بماند، می گوید: «ایالات متحده، كشورها را هل می دهد تا مخارج نظامی خود را افزایش دهند. ما باید تنها به مدرنیزه كردن سلاح هایمان برای تقویت نظامی خود اكتفا كنیم». البته این بیشتر یك فروتنی ظاهری است كه میانه روی واقعی، چرا كه مخارج نظامی چین هم اكنون ۲/۴ درصد ثروت تولید شده را به خود اختصاص می دهد، اما این استدلال می تواند در مقابل تصمیم گیرندگانی كه درنظر دارند، سهم مخارج نظامی را باز هم افزایش دهند، كارایی داشته باشد.
به طور كلی، از نظر دیپلمات های چینی، تقسیم جهان به دو اردوگاه است كه در نهایت پرهزینه خواهد بود و حتی اگر آن ها دنیای یك قطبی به سركردگی ایالات متحده را محكوم می كنند، هیچ كدام تمایلی به بازگشت به دنیای دوقطبی ندارند. مثلاً احراز مقام سركردگی كشورهای درحال رشد، به هیچ وجه برای آن ها مطرح نیست، چرا كه آن ها را مجبور به رد كردن برخی موقعیت ها می كند.
● در واقع، قدرت حاكم در جستجوی استقرار دنیایی
چند قطبی است كه در آن، چین روزی در جایگاهی ممتاز بین اولی ها قرار گیرد، در مركز و نه در راس؛ چین می خواهد بدرخشد و نه تحت سلطه قرار گیرد؛ تفاوت تنها در شكل نیست. باید به یاد آورد كه چین در اوج قدرتش، یعنی از قرن ۱۱ تا ۱۷ میلادی، صاحب بزرگ ترین نیروی نظامی جهان بود ك ه پشتوانه واقعی اقتصادی و فنی هم داشت، اما درست بر عكس اروپایی ها، هرگز نه تمدنی را ویران كرد و نه مردمی را از بین برد.
بالاخره، نكته مهم سوم این است كه چینی ها از بحران اقتصادی ای كه آسیا را در سال های ۱۹۹۷ و ۱۹۹۸ لرزاند، استفاده بردند. چین تنها كشوری بود كه كنترل مبادلات را در دست داشت و تن به فشارهای صندوق بین المللی پول نداد. چین همچنین تنها كشوری بود كه توانست به رشد اقتصادی خود ادامه دهد، در حالی كه بنیه اقتصادی دیگر كشورها، از جمله ژاپن تضعیف می شد. با داشتن واحد پول یوان كه به دلار واقسته بود، این كشور توانست از نوعی ثبات در منطقه ای كه در اوج تشنجات مالی بود، برخوردار شود؛ چین حتی توانست به بسیاری از فعالان محلی كه در موقعیت دشواری بودند وام هایی با بهره نازل بدهد و بدین ترتیب اعتماد آن ها را به خود جلب كند.
نسل نوین در قدرت، در طول زمان، نظریه استراتژیك خود را با تكیه بر چهار«نه» اعلام شده توسط رئیس جمهور هوجین تائو، بنا نهاده است. این چهار نه عبارتند از: نه برسركردگی طلبی، نه بر سیاست مبتنی بر زور، نه بر سیاست مبتنی بر بلوك و نه بر مسابقه تسلیحاتی. می بایست اعتماد را جلب كرد، مشكلات را كاهش و توسعه و همكاری را گسترش داد و از درگیری اجتناب ورزید. پكن كه بر ضعف هایش در مقابل آمریكا و رقبای منطقه آسیایی اش واقف است، سیاستی را اعمال می كند كه می توان آن را دیپلماسی نامتقارن نامید. سیاستی كه بسیار قابل انعطاف است و برای روابط دو جانبه ارجحیت قائل می باشد و در عین حال به دنبال شركت در سازمان های منطقه ای است تا روابط اقتصادی همه جانبه را برقرار سازد و تنش های منطقه ای را كاهش دهد.
تلاش برای حل اختلافات مرزی با روسیه و هند و شركت فعالانه برای حل بحران اتمی كره شمالی نشان هایی از این سیاست پكن است.
اما خار بزرگی كه در پای پلنگ چینی قرار دارد، این امر كه ژاپن حاضر نیست با گذشته تاریخی خود مواجه شود، بارها مطرح شد؛ مسئله كتاب های تاریخ كه جنایات ژاپنی ها را هنگام اشغال چین ناچیز جلوه می دهند و بازدید نخست وزیر جونیشر و كویزومی از معبد یاسوكنی، كه در آن جنایتكاران جنگی دفن شده اند، مثال آورده شد. البته نمی توان گفت، خود چین نیز دارای دیدگاهی واقع بینانه و منتقدانه از تاریخ خویش است.بازدید از موزه شنیانگ در شمال شرقی كشور كه جزو مناطق اصلی مورد اشغال ژاپن بوده است، كمك می كند تا عمق فاجعه بهتر درك شود: آنجا آدمكشی ها، شكنجه ها، آزمایشهای پزشكی ای كه ارتش ژاپن از سال ۱۹۳۱ انجام می داد و همچنین سخنان نفی گرایانه اخیر شخصیت های ژاپنی در رابطه با این دوران، به نمایش گذاشته شده است. درا ین جا نیز همچون در پكن، وقتی از تظاهرات ضدژاپنی كه در بهار سال ۲۰۰۵ صورت گرفت صحبت می شود- تظاهراتی كه بیشتر دانشجویی بود و كارگران شركت اندكی در آن داشتند- آن ها پاسخ می دهند: «خود شما اگر سران آلمان بر مزار جنایتكاران جنگ دوم جهانی بروند و از آن ها تجلیل كنند، چه می گویید؟»
علاوه بر مناطق حول جزیره «سنكاكو» واقع در ژاپن «ودیایو» واقع در چین كه موقعیت سوق الجیشی حساسی برای كنترل دریایی دارند، تقویت روابط بین ژاپن و آمریكا نیز مورد اختلاف است. مطابق نظر آقای كازویا ساكاتومو، استاد دانشگاه اساكا در ژاپن: «پس از ۶۰سال سر به زیر بودن، امروز ژاپن می خواهد جای استرالیا را به عنوان معاون كلانتر ایالات متحده در منطقه اقیانوس آرام بگیرد و به یكی از ستون های محكم ساختمان دفاع آمریكا در قرن بیست ویكم تبدیل شود.» بازنگری بر قانون اساسی ژاپن، ارسال سرباز به عراق، انتقال فرماندهی گردان اول ارتش آمریكا به منظور عملیات در اقیانوس آرام و اقیانوس هند از كرانه غربی ایالات متحده به اردوگاه زاما در جنوب توكیو، در راستای این نظرات است. همه این ها هسته مركزی روابط سه گانه بسیار ویژه چین، آمریكا و ژاپن را تشكیل می دهد.
به علاوه، واشنگتن حامی عضویت ژاپن به مثابه عضو دائمی شورای امنیت سازمان ملل است، درحالی كه چین بلافاصله نامزدی ژاپن را برای عضویت رد كرد و تهدید كرد كه از حق وتوی خود استفاده خواهد كرد.
دست آخر، طرح نام تایوان در بازبینی معاهده امنیت دوجانبه آمریكا و ژاپن، تیشه بر ریشه روابط چین و ژاپن زد. پس از عادی سازی روابط این دو كشور در سال۱۹۷۲، ژاپن طرح این موضوع را كنار گذاشته بود. ایالات متحده نیز در این رابطه این عبارت را به كار می برد: «یك كشور با دو سیستم.» یك دیپلمات می گوید: «جذب تایوان در چین ممكن است صدسال بیشتر به طول بیانجامد، اما جدایی آن از چین ناممكن است... این امر برای مردم ارتش و دولت، غیرقابل پذیرش است.»
رهبران كومینتانگ، دشمنان سابق كه از ۱۹۴۹ پا به چین نگذاشته اند، اوایل ماه مه ۲۰۰۵ با شكوه و جلال پذیرفته شدند. سفر «هوجین تائو» به آمریكای لاتین كه هدف اصلی آن حصول اطمینان در رابطه با تأمین ذخایر نفتی ونزوئلا و مواد اولیه، غلات و سویای كوبا، مكزیك و برزیل بود، در عین حال می خواست به تمام كسانی كه هنوز روابط محكم با تایپه دارند، به ویژه در آمریكای مركزی، بفهماند كه چین بازاری به مراتب بزرگ تر دارد... در حال حاضر، رهبران چین روی بیش از ۸هزارسرمایه گذار تایوانی حساب می كنند كه در چین سرمایه گذاری كرده اند و می خواهد توسط آن ها بر دولت تایپه فشار آورد. دستگاه بوش البته موفق شد تب استقلال طلبانه متحد خود را بخواباند و ژاپن نیز با خودداری بیشتری در این مورد عمل می كند.
اختلاف البته همچنان سرسختانه باقی است؛ یك دیپلمات سابق می گوید: «تاریخ، چینی قوی و ژاپنی ضعیف را به یاد داشت، سپس چین ضعیف و ژاپن قوی شد، امروز به سمت چین و ژاپنی هم طراز رمی رویم، به این ترتیب، ژاپن تعادل خود را از دست می دهد. داده ها تغییر كرده است اما هنوز به تعادل نوینی نرسیده ایم.» درست است كه چین نخستین صادر كننده آسیایی به آمریكاست و ژاپن بعد از او قرار دارد، اما در رابطه با ذخایر ارزی، چین درست بعد از ژاپن قرارگرفته است. این ذخیره ها به ویژه شامل اوراق قرضه آمریكایی است، اما تولید ناخالص ملی چین هنوز ۵برابر كمتر از ژاپن می باشد. اگر چنانچه چین واشنگتن را تهدید كند و دیگر نقش بانك آمریكا را ایفا نكند و به فروش دلارهایش اقدام نماید، توكیو فوراً به كمك اسكناس سبز می شتابد.
تناسب ناموزون قوا بین چین و ژاپن، مانع رقابت آن ها نیست. ژاپن امیدوار است نقش كوتوله سیاسی را كنار گذارد و در منطقه آسیا نقش رهبری جهانی را ایفا كند؛ با عضویت دائم در شورای امنیت كه به معنی نظامی كردن این كشور است و علاوه بر چین، باعث وحشت دیگر كشورهای همسایه اش نیز می شود. چین نیز سعی دارد نقش رهبر آسیایی را در سطح جهان بازی كند و به همین دلیل، در نهادهای چند جانبه فعال گشته است. عضویت چین در سازمان تجارت جهانی در سال ۲۰۰۱، در این راستا تعیین كننده بود. چین صبورانه جایگاهی در مجمع كشورهای آسیای جنوب شرقی، كه از ابزارهای اصلی جنگ سرد بود نیز برای خود پیدا كرد. در سال ۱۹۹۱، چین تنها جزو ناظران این نهاد بود، اما امروز از اعضای مؤثر آن می باشد و توانست در نوامبر ۲۰۰۴، ایجاد منطقه مبادله آزاد را در این مجمع به كرسی نشاند.
تشكیل سازمان شانگهای با شركت روسیه، قزاقستان، قرقیزستان، تاجیكستان و ازبكستان در آوریل ۲۰۰۱ در آسیای مركزی نیز بیانگر اهداف تجاری چین است، از جمله ذخیره مواد سوختی. البته از زمان جنگ در افغانستان، این نهاد رنگ سیاسی بیشتری به خود گرفته است. چین نیز نگرانی های روسیه را در رابطه با استقرار پایگاه نظامی آمریكا در منطقه دارد و همچون دیگر جمهوری های منطقه، از جنبش اسلامی استقلال طلب به ویژه به رهبری ایگورها، (مسلمانان چینی) هراسان است، لذا مبارزه با هرگونه جنبش مخالف در منطقه، مثل سركوب اخیر در قرقیزستان، او را ناراحت نمی كند.
آیا چین می تواند در رأس اتحاد آسیایی اقتصادی و سیاسی قرارگیرد؟ قطعاً چین امكانات اقتصادی لازم را ندارد: دو سوم صادراتش در كارخانجات خارجی تولید می شود كه در خاك چین مستقرند و چین تنها به مونتاژ محصولات آن ها مشغول است. درست است كه در برخی عرصه ها مثل فیبر نوری یا تلفن همراه، چین دارای قابلیت های مهمی است و سعی در بهبود فن آوری در زمینه های دیگر را هم دارد، مراكز تحقیقاتی خارجی را جلب می كند و كارخانجات خارجی را می خرد تا مارك های شناخته شده را جذب كند و به انتقال تكنولوژی مشغول است، اما در حال حاضر، رشد اقتصادی آن بالا ولی شكننده، همراه با نظام مالی آسیب پذیر می باشد. به كشورهای جنوب آسیا و ژاپن برای تولید و به كشورهای غربی برای صادرات، بسیار وابسته است. برخی كارشناسان رؤیای به وجود آمدن محور چین- ژاپن را مثل محور فرانسه آلمان در سر می پرورانند؛ درست هنگامی كه در بهار سال ۲۰۰۵، تظاهرات ضدژاپنی برپا بود، همایشی در پكن، روشنفكران ژاپنی، چینی و كره ای را گرد آورده بود. یك كتاب درسی تاریخ نیز كه حاصل كار كارشناسان این سه ملیت مختلف است،د ر ماه ژوئن انتشار یافت، اما این حركت هنوز حاشیه ای است.
معذلك چین خیال دارد، سریع و بدون هرج و مرج به پیش رود. یك دیپلمات توضیح می دهد: چین نمی تواند بدرخشد، مگر در صورتی كه فرهنگی جذاب داشته باشد. مصرف كافی نیست، باید ارزش های ویژه خودمان را خلق كنیم كه از روی غرب كپی نشده باشد.
منبع لوموند دیپلماتیك
منبع : روزنامه کیهان