دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

خیره به تاریکی


خیره به تاریکی
برف های قبلی روی زمین یخ بسته بود و مردم برف پشت بام هایشان را غیر از تو کوچه پس کوچه ها کجا بریزند؟ آمد و رفت، کار پهلوان ها و جوان های ورزشکار و بچه های بی کله بود که مدرسه هایشان را تعطیل کرده بودند.
اگر نمی بارید که گرانی بی سر و صدا بود و قحطی می شد و حرف از جیره بندی آب و برق می زدند و اگر می بارید که زندگی و مدرسه ها تعطیل می شد. دیشب برق خیابان علائی خاموش شد و کوکب سلطان همان طور زیر کرسی نشسته بود و به تاریکی خیره شده بود، تا به سرش زد، دلش شور افتاد، همچین شور افتاد که انگار تو دلش رخت می شستند. فکر کرد اگر از اتاق و از تاریکی بیرون نیاید دیوانه می شود. پا شد، کورمال کورمال آمد پائین و در سرما و تاریکی رفت دم در خانه ایستاد. سوز می آمد و بچه همسایه گریه می کرد.
پریشب لوله آبشان ترکیده بود، سه روز می شد که آشغالی خاکروبه شان را نبرده بود.

به کی سلام کنم - سیمین دانشور
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید