جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا
پالان ندیده
عبارت پالان ندیده در مواردی به کار می رود که کاری بر مبنای عقل و دور اندیشی انجام نشود و باعث زیان و ضرر فردشود. البته این مثل در میان مردم کمتر رواج دارد و بیشتر اهل تاریخ و ادب از این عبارت استفاده می کنند.
● ریشه تاریخی آن:
عمادالدین قرا ارسلان قارود بیک بن چغری بیک که به اختصار قارود گفته می شود در سال ۴۳۳ هجری قمری به فرمان عمویش طغرل بیک سلجوقی حاکم کرمان شد و تا پایان سلطنت برادرش آلب ارسلان بر خطه کرمان و فارس و عمان حکومت کرد.وقتی آلب ارسلان در سال ۴۶۵ (ه.ق) به قتل رسید، فرزند بیست ساله اش ملکشاه سلجوقی به سلطنت رسید. اما قارود که سلطنت را حق خود می دانست، به همراه دو فرزندش میرانشاه و سلطان شاه با لشکری عظیم، راهی عراق شد. در اطراف همدان جنگ سختی در گرفت که بعد از سه شبانه روز زد و خورد، عاقبت ملکشاه سلجوقی پیروز و قارود و دو پسرش اسیر شدند.
وقتی قارود را به حضور ملکشاه بردند، اشک در چشمش حلقه زد و خواست تا از خون او بگذرد، اما ملکشاه به تحریک خواجه نظام الملک دستور داد که آن ها را زندانی کنند و بعد از مدتی به قارود شربت زهر بدهند و به چشم دو فرزندش میل بکشند.
طرز میل کشیدن در قدیم به این شکل بود که چشمان محکوم را باز نگه می داشتند و میل داغ سرخی را از مقابل چشمان محکوم عبور می دادند.
حرارت و نور خیره کننده میل داغ در چشمان باز محکوم به گونه ای اثر می کرد که بینایی اش را به طور کامل از دست می داد، طوری که چشمانش باز بود اما جایی را نمی دید.
اما در مورد سلطان شاه گفته اند که اگر چه چشمان او را میل کشیدند اما تمام بینایی اش را از دست نداد و اندکی از بینایی اش باقی ماند. کمی بعد او با کمک یکی از خدمتکاران پدرش از لشکرگاه ملکشاه فرار کرد و به کرمان رفت. سلطان شاه با اندک بینایی اش ۱۰ سال بر کرمان حکومت کرد، اما غیر از عیش، عشرت و خوشگذرانی به کار دیگری نپرداخت.
یک روز که او در بلعیا باد مشغول عیش و نوش بود، خبر آوردند که ملکشاه به اصفهان رسیده است. او دستور داد که به سرعت بساط عیش و نوش را جمع کنند.
اطرافیانش گفتند که از اصفهان تا کرمان صد و چهل فرسنگ است و از شهر تا بلعیا باد ۵ فرسنگ، فرصت است تا این مجلس را به پایان رساند!
سلطان شاه گفت: شما درست می گویید، اما پالان ندیده اید! پرسیدند: یعنی چه؟ گفت: وقتی می خواستند در چشم من میل بکشند پالانی روی من گذاشتند و یک نفر روی آن نشست تا من حرکت نکنم! با این تجربه تلخ به سرعت خود را به کرمان رساند و در نهایت ادب و خشوع از ملکشاه و لشکریانش به مدت ۱۷ روز پذیرایی کرد و سپس آن ها را با تقدیم هدایای گران بها از کرمان به عراق باز گرداند.
این عبارت از آن تاریخ به بعد به صورت ضرب المثل درآمد.
منبع : روزنامه خراسان
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران انتخابات احمد وحیدی حسن روحانی حجاب پاکستان مجلس شورای اسلامی دولت دولت سیزدهم رهبر انقلاب نیکا شاکرمی مجلس
سیل هواشناسی تهران آتش سوزی یسنا شهرداری تهران قوه قضاییه پلیس روز معلم معلم آموزش و پرورش فضای مجازی
قیمت خودرو سهام عدالت قیمت طلا سازمان هواشناسی مالیات طلا بازار خودرو قیمت دلار خودرو حقوق بازنشستگان بانک مرکزی ایران خودرو
مهران غفوریان موسیقی تلویزیون سریال عمو پورنگ ساواک سینمای ایران نمایشگاه کتاب مهران مدیری مسعود اسکویی سینما عفاف و حجاب
رژیم صهیونیستی اسرائیل فلسطین غزه آمریکا جنگ غزه روسیه ترکیه حماس نوار غزه انگلیس اوکراین
استقلال فوتبال پرسپولیس سپاهان علی خطیر باشگاه استقلال لیگ برتر جواد نکونام بازی لیگ برتر ایران تراکتور رئال مادرید
هوش مصنوعی فناوری اپل گوگل ناسا مدیران خودرو تلفن همراه
طب سنتی خواب فشار خون کبد چرب