دوشنبه, ۳۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 May, 2024
مجله ویستا

استدلال و باور دینی


استدلال و باور دینی
ـ نویسنده: رضا اكبری
ـ ناشر: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
نسبت عقل و ایمان از بحث انگیزترین موضوعهای در حوزه مطالعات الهیاتی است و با وجود سابقه ای طولانی، همواره به صورت موضوعی زنده و اثرگذار در بحث های اندیشمندان بروز كرده است. بحث بر سر این است كه آیا اساساً لازم است ایمان و باورهای دینی عقلانی باشند یا نه، و اگر لازم است، این عقلانیت چه شرایطی دارد و چگونه تأمین می شود.
دردوران جدید گرایش های متعدد و متفاوت دراین باره پدید آمده است كه می توان آن ها را به سه گرایش تقسیم كرد: گرایش اول را كه شامل عمده فیلسوفان و متكلمان می شود می توان عقل گرایی نامید. قرینه گرایی جان لاك نمونه معروفی از عقل گرایی است كه پذیرش باورهای دینی را منوط به داشتن شواهد كافی می داند.
گرایش دیگری كه بلز پاسكال و ویلیام جیمز نمایندگان مهم آنند از عقلانیت عملی دین سخن می گوید. پاسكال پس از ناتوان یافتن عقل در اثبات یا انكار وجود خدا مصلحت اندیشی و احتیاط كاری را پیشه می كند و از این جهت باور به وجود خدا را ترجیح می دهد. جیمز نیز ملاحظات عملی را راه حل برون رفت از مسائلی می داند كه دلایل كافی برای حل آن ها در دست نیست. گرایش سوم كه ایمان گروی نامیده می شود ایمان را فراتر از آن می داند كه نیازمند استدلال و محاسبات عقلی باشد. به دیگر سخن، ایمان گروی نظریه ای است كه براساس آن باورهای دینی نیازمند توجیه معرفت شناختی نیستند. شاید بتوان گفت كه «ایمان گروی» مسیحی در عصر جدید در برگیرنده سه تقریر مختلف از ۳ اندیشمند مشهور، یعنی كی یركگور، ویتگنشتاین و پلانتینگا است. نظریات این سه فیلسوف ما را با سه دیدگاه متفاوت درباب ایمان گروی آشنا می كند.
كی یركگور در قرن نوزدهم، استدلال ها را بی ارتباط و حتی مضر به باورهای دینی می داند؛ ویتگنشتاین در اوایل قرن بیستم با تأكید بر نظریات فلسفی خود و با به كارگیری مفاهیمی كلیدی از فلسفه خود، همچون «بازی های زبانی» استدلال های فلسفی را كاملاً بی ارتباط با باورهای دینی قلمداد می كند و پلانتینگا در دوره معاصر، گزاره «خدا وجود دارد» را گزاره ای پایه و بی نیاز از استدلال تلقی می كند. البته این گونه نیست كه اندیشه های ایمان گروانه محدود به سه فیلسوف مذكور است. سابقه این بحث را در میان اندیشمندان سنتی مسیحی و مسلمان می توان سراغ گرفت؛ ترتولیان، آگوستین، غزالی و ابن تیمیه كه ایمان را مقدم بر عقل و فهم می كردند، از این زمره محسوب می شوند.
با توجه به انتخاب سه اندیشمند مذكور به عنوان سه نماینده نظریات ایمان گروانه، این كتاب در سه فصل اصلی به رشته تحریر درآمده است؛ فصل نخست به دیدگاه
كی یركگور، فصل دوم به دیدگاه ویتگنشتاین و فصل سوم به دیدگاه پلانتینگا اختصاص یافته است. نویسنده در هر فصل كوشیده تا نظریه هر یك از فیلسوفان پیش گفته را توصیف، آنگاه تحلیل و نقد كند.
همچنین نویسنده در نتیجه تحقیق خود به بررسی نقاط اشتراك و افتراق نظریات و نقد كلی آن ها نیز پرداخته است. به گفته او آرای ایمان گروانه كی یركگور، ویتگنشتاین و پلانتینگا دارای نقاط اشتراك و افتراقی نسبت به یكدیگر هستند:
۱) كی یركگور، استدلال های آفاقی را برای ایمان كه سعادت و شقاوت فرد به آن وابسته است، مضر قلمداد می كند. این درحالی است كه ویتگنشتاین و فیلسوفان متأثر از او، استدلال های عقلی را بی ارتباط با باورهای دینی می دانند. ایده بازی های زبانی، این اجازه را به ایمان گرایان ویتگنشتاینی داده است تا بازی زبانی دین را متمایز از بازی زبانی علم، قلمداد كنند و با قائل شدن به قواعد مخصوص برای هر یك وجه بی ارتباطی استدلال های عقلی را درباره باورهای دینی، توضیح دهند.
پلانتینگا هر چند استدلال های عقلی را بی ارتباط با باورهای دینی نمی داند، آوردن استدلال را امری غیرضروری تلقی می كند. در نظریه او، گزاره «خدا وجود دارد» گزاره ای پایه است كه بی نیاز از استدلال است و اقامه استدلال، در بهترین حالت، نقش مؤید را ایفا می كند.
۲) نوع نگرش این ۳ اندیشمند بزرگ در مورد رابطه استدلال های عقلی و باورهای دینی نیز متفاوت است. كی یركگور، در بحث خود بیش از آن كه به استدلال های متألهانی همچون آكویناس نظر داشته باشد، به استدلال های تاریخی توجه دارد و این توجه از سیطره تفكر هگل در دوران اوسر برآورده است. اما ویتگنشتاین، با نگاهی زبان شناختی به مقوله رابطه استدلال ها و باورهای دینی می پردازد. این نوع نگرش كه اختصاص به ویتگنشتاین دارد، در دل خود، از اندیشه های زبان شناختی راسل و مور سر برآورده است. اما پلانتینگا، با نگاهی معرفت شناختی به مسأله مذكور توجه كرده است. او با نقد مبناگروی سنتی، نظریه خود را اثبات می كند. در این نگاه، مباحث تاریخی و زبان شناختی از جایگاه چندانی برخوردار نیستند. نوع نگرش پلانتینگا نیز با توجه به سیطره معرفت شناسی در فلسفه های تحلیلی عصری كه در آن زندگی می كنیم، كاملاً طبیعی است.
۳) درحالی كه پلانتینگا مباحث سلبی را در حیطه باورهای دینی ضروری می داند ویتگنشتاین و كی یركگور این دسته از مباحث را نیز بی ارتباط با باورهای دینی در نظر می گیرند. از دیدگاه پلانتینگا، متدین لازم است به موارد نقضی كه بر باورهای او وارد می شود مواردی مانند مسأله شر ـ پاسخ گوید تا صدق باورهای پایه خود را تثبیت كند. اما ویتگنشتاین نقدهای وارد برگزاره «خداوند وجود دارد» را بی معنا تلقی می كند، به این علت كه نوع نگاه دین به یك مسأله متفاوت از نوع نگاه علمی به همان مسأله است.
كی یركگور نیز تلاش برای اثبات باورهای دینی و رد موارد نقض را ناشی از ضعیف بودن یا ضعیف شدن ایمان شخص می داند و بیش از آن كه مقوله نظری را مورد توجه قرار دهد، مقوله عمل متدین و ارتباط وجودی او را با خداوند منشأ تضعیف ایمان و ایجاد شبهه (موارد نقض) قلمداد می كند.
۴ ) باورهای دینی در نگاه هر سه اندیشمند، تمامی باورهای دینی را شامل می شوند.
از نظر هر ۳ نفر ، باورهای دینی، هر چه باشند، بی نیاز از استدلال هستند و استدلال در مواردی مضر به حال آن ها است. البته نویسنده كتاب بحث خود را به گزاره «خداوند وجود دارد» محدود ساخته، اما مباحثی كه این اندیشمندان مطرح كرده اند، به این اعتقاد دینی محدود نمی شود، بلكه تمام باورهای دینی را دربرمی گیرد.
نویسنده كتاب پس از ارائه این نقاط اشتراك و افتراق به نقد كلی این سه نوع نظریه ایمان گروانه می پردازد. به گفته همو، ظاهراً مسأله كثرت ادیان، چالشی را برای هر سه نظریه فراهم می آورد و كثرت ادیان، نشان می دهد كه استدلال را نمی توان به كناری نهاد. متدینان برای اثبات درستی نظریه خود، نیازمند اقامه استدلال هستند حتی اثبات كثرت گروی كه قائل به صدق همه ادیان و برخورداری آن ها از حقیقت است، نیازمند اقامه استدلال است. ما گریزی از استدلال نداریم و نیازمند آن هستیم كه در مباحث دینی از آن بهره ببریم.
حسام الدین پارسایان
منبع : روزنامه ایران