یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


آیا دراسلام به لحاظ مبنایی حقوق بشر وجود دارد؟


آیا دراسلام به لحاظ مبنایی حقوق بشر وجود دارد؟
اصطلاح « حقوق بشر»(۱)، پس از جنگ جهانی دوم وتاسیس سازمان ملل متحد در سال ۱۹۴۵ وارد محاورات شده است که جانشین اصطلاح «حقوق طبیعی‏»(۲) و «حقوق انسان‏»(۳) شده که پیش از آن کاربرد داشته اند.
با نگاهی به اعلامیه جهانی حقوق بشر که معروف ترین سند بین المللی در این خصوص است و با توجه به برخی از مواد این اعلامیه می توان گفت حقوق بشر در این اعلامیه عبارت از «حقوقی است که هر انسانی به محض متولد شدن و به طور ذاتی و جدایی ناپذیر واجد آن است.»
چنانکه برخی از نویسندگان نیز در تعریف حقوق بشر گفته اند: «حقوق بشر به معنای امتیازاتی کلی است که هر فرد انسانی طبعا دارای آن است.»(۴)
در این رویکرد اولا مبدا این حقوق آغاز تولد انسان است و چنانکه از مذاکرات تدوین این اعلامیه نیز بر می آید به گونه ای متعمدانه بنا بر این نهاده شده تا از ذکر نام خدا و یا اشاره به او به عنوان خالق انسان و به تبع آن حقوق او اجتناب شود.
ثانیا این حقوق ذاتی انسان به حساب آمده اند و از این رو به هیچ دلیلی نمی توان آنها را از انسان سلب کرد.
اما در مقابل این دیدگاه و از نگاه اسلام، می توان گفت: حقوق بشر حقوقی است که خداوند به انسان از آن جهت که انسان است و فارغ ازرنگ و نژاد و زبان و ملیت وجغرافیا واوضاع و احوال متغیر اجتماعی یا میزان قابلیت و صلاحیت ممتاز و فردی او، اعطا کرده است.
بنابراین تعریف اولا: حقوق بشر،حقوقی جهانی هستند. زیرا این حقوق، حق طبیعی و مسلم هر عضو خانواده بشری می باشند و هر فرد بشر، در هر کجا با هر نژاد، زبان، جنس، یا دین که باشد، از این حقوق برخوردار است و کسی مجبور نیست که این حقوق را کسب نماید.
ثانیا: حقوق بشر هدیه الهی هستند و هیچ مقام بشری، از قبیل پادشاه، حکومت، یا مقامات مذهبی یا سکولار، این حقوق را اعطا نمی کنند. حقوق ناشی از قانون اساسی در اثر رابطه شهروندی یا اقامت افراد در کشور خاصی به آنها داده می شود، حال آنکه حقوق بشر به معنایی که بیان شد فراتر از قانون و غیر موضوعه است .
از آنچه درخصوص تعریف حقوق بشرگفته شد به دست می آید که اساسا هرگز تدوین حقوق بشر بدون نگاهها و تفسیر های معرفت شناختی و جهان شناسانه و انسان شناختی ممکن و میسور نخواهد بود و محقق نیز نشده است چنانکه حتی تعریف فارغ از این چنین نگاههایی نیز صورت نپذیرفته است. اعلامیه جهانی نیز که وصف « جهانی» قرین آن است تا وضعیت فرافرهنگی ، فرابخشی و شمول گرایی آن را در ذهن تداعی نماید، به طور مشهود متاثر از نگاههای جهان شناختی و معرفت شناختی و انسان شناسانه همچون نگاه های لیبرالیستی سکولاریستی اومانیستی پلورالیستی و نسبی گرایانه است.
انتزاع هر یک از این مقولات از درون اعلامیه کار چندان سختی نیست و کاملا پیدا است که اعلامیه با برخی از دیدگاه های جهان شناختی و انسان شناختی خصوصا آنچه در اسلام مطرح است هرگز سازش و تلائم ندارد.
درخصوص مبانی حقوق بشر در غرب ،شاید بتوان گفت انسان محوری(اومانیسم) و بطور خاص قرائتی از اومانیسم که در عصر روشنگری از آن رائج شده ، عمده ترین این مبانی است.
اومانیسم با دیدگاههای مرتبط با آن، همچون تاکید فرد و تقدم منافع او بر منافع اجتماع (ایندیویجوآلیسم) و یا اگزیستانسیالیسم در این امر اشتراک دارند که بنا بر آنها نمی توان انسان را تابع اصول ثابت و ارزشهای تغییر ناپذیر دانست و محوریت انسان عامل تدوین حقوق بشر به حساب می آید.
رهیافت فرد گرایانه و اومانیسم پیرامون ماهیت انسان ، او را ظرفی تو خالی و لوحی نانوشته می‌داند که این ظرف تو خالی و لوح نانوشته را- نه چنان که مارکسیسم می گوید عامل محیط اجتماعی و فرهنگی که- انتخاب آزاد خود او پر می‌سازد و بر آن نگارش می‌کند. دراین دیدگاه « هر کس آزاد است هرگونه که خواست دست به انتخاب بزند مجموعه این انتخاب‌ها و گزینش ها طبیعت او را تشکیل می‌دهد»(۵)
اگزیستانسیالیستها نیز متاثر از این دیدگاه، حقیقت انسان را چیزی جز آنچه او انتخاب می‌کند نمی‌دانند. دررهیافت اگزیستانسیالیستی، انسان قابل تعریف نیست از آن رو که او در آغاز اساسا چیزی نیست. او از این پس «خواهد شد» آنچنان که خود خویشتن را می سازد و انسان همان چیزی است که از خود می سازد. این نخستین اصل اگزیستانسیالیسم است. این همان چیزی است که آن را سابجکتیویسم یا اصالت فاعلیت(۶) می نامند.(۷)
دراین صورت است که انسان در هر حالت و با هر خصوصیتی که باشد انسان است و این انسانیت سیال ومبهم محور و میزان همه ارزشها است.
محوریت انسان دراین مکاتب به این دلیل است که در فلسفه عصر مدرنیسم اثری از خدا نیست. چنانکه در آثار نیچه در قالب رمان این جمله معروف است که «خدا مرده است ما او را کشته ایم».(۸)
در جنبش رنسانس ودر عصر مدرنیسم انسان به واقع خود را کشنده خدا در یافت و آن را بر خود به صراحت پذیرفت. بنا بر این ظهور اومانیسم در جهان امروز ناشی از خلا خدایی است که در زمان و دوران سپری شده گواه مرگ آنیم .
بنا بر این می توان گفت مبنای حقوق بشر در غرب همانا خدافراموشی ، اصالت انسان و بی توجهی به ماهیت او و تاکید بر حقوق بدون در نظر گرفتن مسئولیت است.
در قبال این دیدگاه، در اسلام دیدگاه دیگری با تاکید بر خدا محوری راه را بر محوریت انسان می بندد و در پرتو این اصل اصل دیگری به نام تکلیف محوری رخ می نماید که در سایه مخلوقیت انسان و وابستگی او به خدا مفهوم می یابد و بدینسان مبانی حقوق بشر دینی شکل می گیرد و خود را می نماید:
۱- خدا محوری
در اسلام حقوق بشر وجود دارد اما یکی از اصول مبنایی آن که رکن اساسی حقوق دینی را تشکیل می دهد همانا اصالت و محوریت خدا به عنوان مبدا منحصر به فرد هستی و انسان است. بر این اساس برخلاف آنچه در مبحث اومانیسم و مکاتب مشابه آن مطرح بود که همان «انسان خدایی» است ، طبق بیان امام سجاد ـ علیه السّلام ـ در میان حقوق هیچ حقی از حق خداوند بر انسانها برتر و بالاتر نیست: «اکبر حقوق الله علیک ما اوجبه لنفسه تبارک و تعالی» «و هو اصل الحقوق و منه تتفرع سایر الحقوق» یعنی بزرگترین حقوق خدا بر انسان حقوقی است که برای خود بر بندگانش واجب کرده است و حقوق خداوند بر بندگان ریشه حقوق است که سایر حقوق از آن نشأت می‌گیرد و جدا می‌شود.برهان دین در خصوص نشأت گرفتن همه حقوق از حق الهی، برهانی عقلی و منطقی است با مقدماتی از این قرار:
۱ـ حق هر کس بر دیگری فرع بر مالکیت او نسبت به آن شیء یا شخص است. و بعبارتی حق ریشه در مالیکت دارد وگرنه از نظر عقلی هیچ وجه دیگری برای اثبات حق بین آن وجود ندارد.
۲ـ مالکیت حقیقی تنها در مورد خدای متعالی صادق است چون او هستی بخش عالم هستی است در حالی که هیچ موجودی هیچ حقی بر خدای متعال ندارد چون هیچ چیز به خداوندچیزی نبخشیده و عطایی نکرده است.
بنابراین چون انسان از خودش مطلقاً هیچ چیز ندارد پس هیچ حقی را واجد نیست و بر اساس این برهان، ریشه هر حقی از خداوند است.(۹)
گذشته از برهان فوق این نکته نیز حایز اهمیت است که تنها در صورتی می‌توان تمایلات انسان را کنترل کرد که او را در مقابل حقوق دیگران مسئول و متعهد بدانیم بگونه ای که رعایت حقوق دیگران را بر خود وظیفه و تکلیف بداند و تنها وجدی که صلاحیت ایجاد این تکلیف را دارا است وجودی است که وجود آدمی و حیات و بقای اومرهون فیض او است. تسلیم و خضوع انسان در برابر کسی امکان می‌پذیرد که وجود و هستی مرهون او است(۱۰) نه هرکس و یا هر چیز دیگری که مخلوقی نظیر خود انسان است. رکن اساسی حقوق که ضمانت اجرای آن است به شدت وابسته اثبات عنصر ولایت و حقانیت الزام و تعهد سازی است که تنها درذات «ولی» تحقق می‌یابد. قرآن کریم هیچ ولایتی جز ولایت خدای سبحان که مالک آسمانها و زمین است را با همین استدلال باطل و غیر قابل قبول دانسته به توبیخ کسانی می‌پردازد که جز او ولایتی را پذیرا شده اند. (۱۱)
بنابراین هرگونه تدبیر حقوق بشر برای زندگی انسان که از مسیر ولایت و حاکمیت خداوند نگذرد همچون بوته‌أی بی‌ریشه که اساس و بنیان ندارد محکون به زوال و سستی است و از ارزش و معنای واقعی برخوردار نخواهد و این به دلیل نیازی است که به عنصر الزام و تکلیف وجود دارد در حالی که الزام و تکلیف بدون حاکمیت و مالکیت صرفاً امری صوری و فاقد اعتبار واقعی خواهد بود که خاستگاه اطاعت از آن اجبار خارجی صرف به جای تسلیم آگاهانه و انسانی است.
گذشته از اینکه در ذیل این اصل توجه به صفات باری تعالی و از جمله مهمترین آنها اصل حکمت الهی نقش بسیار تعیین کننده ای در باره آن دسته از قوانین اسلامی که در حوزه حقوق بشر مورد کنکاش و سوال قرار می گیرد ، دارد.
این درحالی است که در مکاتب حقوقی دیگر هیچ برهان فلسفی و دلیل عقلی برای تایید اعتبار و مشروعیت حقوق و الزامات ارائه نشده است و معین نگردیده که بر چه اساس متقنی انسانی بر انسان دیگر حقی دارد. نهایت استدلال این مکاتب تاکید بر توافق مردم است و اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز به دلیل توافق و امضای دولتها به نمایندگی از ملت‌ها مبنای الزامات حقوق بشر قرار گرفته است، در حالی که این «ابتنای یک مسئله بر مشهورات و مسلمات و مقبولات بین مردم است که اصطلاحاً جدل نامیده می‌شود و در علم منطق بحث شده که با تکیه بر جدلیات نمی‌توان برهان تشکیل داد. برهان وقتی تشکیل می‌شود که قیاسی مبتنی بر بدیهیات ارائه شود.» (۱۲)
۲- مسئولیت پذیری
مبنای دیگری که در مورد حقوق بشر دینی باید مورد تاکید باشد ، مکلف بودن انسان و مسئولیت پذیری او است که ناشی از مخلوقیت او و مملوکیت او است.
این مبنا با مقدمات زیر استنتاج می شود :
۱ــ از آنجا که هدف دین هدایت انسان به سوی سعادت و کمال انسانی است.
۲ــ و از سوی دیگر این کمال در پرتو پاسخ گویی به نیازهای متعالی و غیر مادی انسان تحقق پذیر است.
۳ــ پاسخ مناسب به نیازهای متعالی در موارد بسیاری با پاسخگویی به تمایلات مادی و حیوانی، دنیایی او تزاحم پیدا می‌کند.
۴ــ در تزاحم مزبور تمایل انسان به ارضای تمایلات آنی، زودگذر، نقد و همگانی بیش از تامین و پاسخگویی به نیازهای آتیه، عمیق، که احیاناً برای عموم قابل درک و لمس و وجدان نیست بیشتر و فراگیرتر است.
بنابراین دیدگاه اسلام بیشتر متوجه تاکید بر مسئولیت محوری تکلیف گرایی، اخطار و انذار و پرهیز ستایی است تا ایجاد روحیه اغواگرایانهٔ حق محوری و طلبکار پروری که انسان خود را محقق بداند غیر مسئول، پرسشگر و نه پاسخگو که همه چیز را برای خود می‌خواهد و خود بر سر سفره هستی گر به صفت بی‌چشم و رو و فرصت طلبی گویی همه هستی به یمن وجود او است و او خدای آنها و معبود عالم که هیچ خدایی را پرستشگر نیست.
آنگاه که از بشر و حقوق او سخن فراوان رود و خدا و مسئولیت انسان در برابر او فراموش می‌شود حقوق بشر از آدمی را که اشرف خلایق باید باشد به وصلهٔ ناهمرنگی برای خلقت تبدیل می‌کند که در گستره هستی که همه سر به آستان خالق دارند او خلقت را به پرستش خود و احترام به هر چه او بخواهد فرا می خواند.
بنا بر این در اسلام حقوق بشر هست اما با این تفاوت که متون دینی بر خلاف اسناد حقوق بشر، با محوریت بخشی به خالق و در نتیجه مسئولیت انسان در برابر او ، همواره تکالیف آدمی را در برابر خداوند و در قبال دیگران یادآور می‌شود و می‌کوشد تا آدمی را در ارتباط با تضییع حقوق دیگران پرهیزکارسازد. حقوق بشر غربی از زاویه «انسان محق» میخواهد حقوق بشر را تامین کند و در این راستا کار به جایی می رسد که انسان حتی در برابر خالق نیز صاحب حق می گردد و از تکلیف او در برابر حقیقت هستی تغافل می شود. این نگرش برای انسان مسئولیتی نمی‌شناسد تا نسبت به آن وی را مکلف سازد. اما در حقوق بشر دینی انسان از آن رو که مکلف است باید تا حقوق خدا انسان ها را مدنظر قرار دهد.
در رساله حقوق امام سجاد تاکید حضرت به این است که آدمی را متوجه تکالیف بزرگ و کوچکی کند که او در برابر خدا، نسبت به همه حرکات و سکنات و موقعیت‌های اجتماعی و اعضا و جوارح و ابزارهای دنیایی بردوش می‌کشد. (۱۳)● برخی آموزه های حقوق بشردینی
بنا بر آنچه که بیان شد باید گفت اساسا علی رغم پندارهای رایج حقوق طبیعی از میراثهای بر جای مانده قانون روم قدیم و فلسفه رواقی نیست که نهایتا زیر نفوذ اندیشه‏های مسیحی کامل شده، و توسعه یافته باشد; بلکه زمینه های اذعان به این حقوق در طبیعت و فطرت بوده ، که با اثرپذیری از آموزه‏های پیامبران و در شعاع آنها، در میان همه ملتها، فرهنگها و نژادها و در همه برهه‏های تاریخ مورد توجه قرار گرفته است.
درمقدمه اعلامیه حقوق بشر اسلامی که به تصویب کشورهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی در قاهره رسیده آمده است: «حقوق اساسی و آزادی های عمومی در اسلام، جزئی از دین مسلمین است.»
اساسا در ادیان الهی، انسان موجودی ارزشمندو باکرامت نگریسته شده است.(۱۴) واز دیدگاه ادیان الهی انسانها در این که آفریده خداوند هستند شریکند و همین خلقت الهی به ماهیت انسانی مشترک می‏انجامد واین اشتراک در خلقت و آفرینش، سهم به سزایی در به رسمیت شناختن حد اقلی از حقوق برای برای همه انسان ها دارد که این امر به جهانی شدن برخی حقوق که در همه ادیان به رسمیت شناخته شده است دارد.
قرآن مجید در آیات متعددی به حمایت از حقوق بشر اهتمام بخشیده به عنوان نمونه علت تجویز جهاد را «مظلومیت» و اخراج از کاشانه و آواره ساختن انسانها ازوطن خود می داند(۱۵)و مجازات را بر کسانی روا می داند که به مردم ستم می کنند و در زمین به ناحق ظلم روا می دارند(۱۶) و مومنان را مورد خطاب قرار می دهد که چرا در راه خدا و برای رهایی مردان و زنان و کودکانی که (به دست ستمگران تضعیف شده اند) پیکار نمی کنند.(۱۷)
دفاع اسلام از حقوق بشر تا بدانجا است که قلمرو مکانی خاصی را برای دفاع از مظلوم معین نکرده است، هر جا که ظلمی رخ بدهد، حتی در داخل کشورهای غیر اسلامی، جهاد برای رفع ظلم از مسلمین یا غیر مسلمین، مشروع است.
«روابط اجتماعی در سطح خرد و کلان مبتنی بر عدل و همکاری برای وصول به این هدف و نیز مبتنی بر جلوگیری از ظلم و تخلف است. قرآن کریم در آیات متعددی، از جمله در آیه ۲ سوره مائده، آیه ۷۵ سوره نساء و آیه ۲۵۱ سوره بقره، به انجام این واجب دستور می دهد. منشأ وجوب همکاری و تعاون در مبارزه با ظلم و فساد در زمین، اخوت و برادری انسانی و نیز همبستگی و تعهد اجتماعی لازم بین بشر است. پس هر تجاوزی بر هر یک از ابناء بشر به عنوان تجاوز به همه آنان قلمداد می شود، چنان که در آیه ۳۲ سوره مائده بدان اشاره نموده است. جهادِ دفاع از عدل و جلوگیری از ظلم، فقط در مورد ظلم بر دولت اسلامی مشروع نیست، بلکه دفاع از هر دولت مظلوم دیگر ولو غیراسلامی جایز است و در صورت وجود پیمان همکاری متقابل واجب می شود.»(۱۸)
پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) در روایتی فرمودند: «هر کس فریاد استغاثه هر مظلومی (اعم از مسلمان یا غیر مسلمان) را بشنود که مسلمین را به یاری می طلبد، اما فریاد او را اجابت نکند مسلمان نیست.(۱۹) در این روایت حتی قید نشده است که آن مظلوم باید مسلمان باشد. امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام)نیزبه فرزاندان خویش توصیه میکند: «همواره خصم ظالم و یار و یاور مظلوم باشید»(۲۰) وبه مالک فرمود« همواره با اتباع اعم از مسلمان و غیر مسلمان خوش رفتار و نیکو کردار باش، چه آن که اگر آنان مسلمان باشند، برادر دینی تو هستند، و الاّ مانند تو انسان هستند.»(۲۱)
پیمان هایی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به عنوان یاری مظلومان بسته است دراین راستا قابل تامل است که بر مبنای آنها «ید واحده» با مظلوم و علیه ظالم باشند تا آن که ظالم حق مظلوم را بپردازد.(۲۲) و خود فرمود: «در خانه عبدالله بن جذعان شاهد پیمانی شدم که اگر حالا (پس از بعثت) نیز مرا به آن پیمان بخوانند اجابت می کنم یعنی حالا نیز به عهد و پیمان خود وفادارم.»(۲۳) روح حاکم بر این پیمان، دفاع از مظلوم بود که پس از بعثت نیز جزو دستورات و جهت گیری های اسلامی در امور سیاسی و اجتماعی تثبیت شد.(۲۴) واساسا اسلام با چنین احکام فطری تلائم و تلازم ذاتی و ابدی دارد و در همین راستا «یکی از موارد مشروع جهاد اسلامی، جنگ برای یاری مظلوم، به طور فردی یا جمعی، است و مصلحت صلح عمومی، مقتضای چنین جنگی است.»(۲۵)
استاد شهید علامه مطهری(ره)نیز در این زمینه می فرماید: «هرگاه گروهی با ما نخواهد بجنگد ولی مرتکب یک ظلم فاحش نسبت به یک عده افراد انسان ها شده است، و ما قدرت داریم آن انسان های دیگر را که تحت تجاوز قرار گرفته اند نجات دهیم، اگر نجات ندهیم در واقع به ظلم این ظالم نسبت به آن مظلوم کمک کرده ایم.»(۲۶)
درحوزه نظام داخلی جامعه اسلامی دستور مولا امیر مومنان علی(ع) به تامین زندگی پیرمرد کوری از اهل ذمه که گدایی می کـرد(۲۷), دسـتـور امـام صـادق(ع) به سیراب کردن مرد کافری که در بـیـابـان تـنها مانده بود(۲۸), دستور امامان معصوم(ع) به برخورد نـیـکـو و مـحـبـت آمـیـز بـا کودکانی که پدران و مادرانی کافر دارنـد(۲۹), هـمـه و هـمـه, دلـیل بر این است که محبت و احسان به کـافـران نه تنها مانعی ندارد که از نگاه اسلام به آن سفارش نیز شده است.
در تعالیم و احکام اسلامی قومیت، نژاد، ملیت ، جنسیت و مانند آن که اسباب محدودیت قلمرو دین و مکتب می‏گردد، وجود ندارد . انسان‏ها از نظر حقوق انسانی برابر و یکسانند، و عرب برعجم، یا عجم بر عرب، فخر و برتری ندارد.
تاکید اسلام بریکی از مهمترین مقولات حقوق بشر یعنی حق حیات به خوبی بیانگر آن است که اسلام تا چه حد برای حقوق آدمی فارغ از گرایش فکری و عقیدتی او و صرفا به دلیل انسان بودن و حیات انسانی حرمت قائل است.خداوند در قرآن کریم قتل یک انسان را که آدمی را نکشته باشد یا فسادی در روی زمین برپا نکرده باشد به مثابه قتل همه آدمیان دانسته است. (۳۰)و امام صادق علیه السلام فرمود : خونریز وارد بهشت نمی شود(۳۱) و سلیمان بن خالد میگوید از امام صادق شنیدم که فرمود : خداوند به موسی بن عمران فرمود به بنی اسرائیل بگو از کشتن انسانهای بی گناه برحذر باشند که هر کس یک نفر را در دنیا بکشد در قیامت هزار بار کشته خواهد شد.(۳۲)
در دینی که در آموزه های آن خداوند که از قتل ظالمانه گربه ای در نمی گذرد ممکن نیست از حقوق انسانی غفلت شده باشد. امام صادق علیه السلام فرمود :زنی را در قیامت عذاب میکنند به خاطر گربه ای که آن را حبس کرده است تا تشنه جان داده است.(۳۳)
و در در روایتی زرارهٔ از امام باقر (ع) نقل کرده که فرمود شکار برای لهو و نه برای امرار معاش امری ناپسند است و چنین سفری چون مباح نیست سفر حرام بوده نماز در آن تمام است.(۳۴)
بنا بر این باید گفت در اسلام یعنی مکتبی که حیوانات باید از این درجه از امنیت برخوردار باشند، جایگاه والای انسان و کرامت او کاملا آشکار و عیان است. و البته و بدون شک اصول و مبانی این کرامت ، درتعیین حدود و ملاکات آن کاملا تعیین کننده خواهد بود.

● پی نوشت:
۱. human riqhts
۲. Natural Rights
۳. Rights of man
۴. فلسفی، هدایت الله، تدوین و اعتلای حقوق بشر در جامعه بین المللی، مجله تحقیقات حقوقی، دانشگاه شهید بهشتی، شماره ۱۷-۱۶، ص ۹۵.
۵. رک. منصوری لاریجانی، اسماعیل، سیر تحول حقوق بشر و بررسی تطبیقی آن با حقوق بشر در اسلام. تابان، ۱۳۷۴، ، ص ۱۲۳.
۶. subjectivism
۷. دیرکس، هانس ، انسان شناسی فلسفی، ترجمه محمد رضا بهشتی، تهران: اتشارات هرمس ،۱۳۸۰ ص ۶۳-۶۴
۸. رضوی ، مسعود ، طلوع ابر انسان ، انتشارات نقش جهان، ۱۳۸۱ ص ۲۶۱ - ۲۶۴
۹. برگرفته از: مصباح ، آیه الله محمد تقی ، نظریه حقوقی اسلام، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره، ص ۱۱۴.
۱۰. سورهٔ سجده، آیهٔ ۴: « ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفِیعٍ »
۱۱. و سورهٔ بقره، آیهٔ ۱۰۷: « أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ »
۱۲. سورهٔ شوری، آیهٔ ۹ « أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ وَ هُوَ یُحْیِ الْمَوْتی وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ ».
۱۳. مصباح، نظریه حقوقی اسلام، ص ۱۱۴.
۱۴. بحار الانوار، ج ۷۴ ص ۱۰: «اعلم رحمک الله ان لله علیک حقوقاً محیطهٔ بک فی کل حرکهٔ تحرکتها او سکنهٔ سکنتها او منزلهٔ نزّلتها او جاریهٔ قلّبتها او آلهٔ تصرّفت بها بعضاً اکبر من بعض...» «و اکبر حقوق الله علیک ما اوجبه لنفسه تبارک و تعالی...»
اسراء ۷۰
۱۵. حج:۳۹و ۴۰
۱۶. شوری۴۱- ۴۲
۱۷. نساء: ۷۵
۱۸. محمصانی ، صبحی ، القانون و العلاقات الدولیهٔ فی الاسلام، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۳۹۲ هـ. ق، ص ۱۹۵ـ۱۹۶
۱۹. الشیخ محمدبن الحسن الحرّ العاملی، وسایل الشیعهٔ الی تحصیل مسائل الشریعهٔ، ج ۱۱، بیروت، داراحیاء التراث العربی، الطبعهٔ الثانیهٔ، بی تا، ص ۱۰۸، باب ۵۹ حدیث ۱: «من سمع منادیاً ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم.»
۲۰. نهج البلاغه، تنظیم صبحی الصالح، قم: دارالهجرهٔ الخامسهٔ، ۱۴۱۲ هـ. ق، نامه ۴۷، ص ۴۲۱: «کونا للظالم خصماً و للمظلوم عوناً.»
۲۱. نهج البلاغه، پیشین، نامه ۵۳. ص ۴۲۷
۲۲. محمد حسنین هیکل، الجهاد و القتال فی السیاسهٔ الشرعیه، ج ۱، بیروت: دارالبیارق، الطبعهٔ الثانیهٔ، ۱۴۱۷ هـ. ق ص ۷۱۹ـ ۷۲۰ «فتعاقدوا و تعاهدوا باللّه لیکونن یداً واحدهٔ مع المظلوم علی الظالم حتی یؤدّی الیه حقه ما بلّ بحر صوفه».
۲۳. ابن هشام، سیره، ج ۱، پیشین، ص ۱۴۱ـ ۱۴۲ «لقد شهدت فی دار عبدالله بن جُرعان حلفا ما احبُ أنّ لی به حمر النعم ولو أدعی به فی الاسلام لاجبتُ».
۲۴. ابن هشام، همان، ص ۱۴۰ (قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله): «و ماکان من حلف فی الجاهلیه فانّ الاسلام لم یزده الاّ شدّهٔ».) / ص ۱۴۲
۲۵. الزحیلی، وهبهٔ ،العلاقات الدولیهٔ فی الاسلام، بیروت، الرسالهٔ، ۱۴۱۰ هـ. ق.
۲۶. مطهری ، مرتضی ، جهاد، قم، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ص ۲۹ـ ۳۰
۲۷. مطهری ، مرتضی ، تعلیم و تربیت در اسلام،صدرا، ۱۷۱
۲۸. رک. تعلیم و تربیت در اسلام، ص۲۲۷- ۲۲۸.
۲۹. کلینی، اصول کافی، ج۱۶۱/۲ ـ ۱۶۲
محمدرضا باقرزاده


همچنین مشاهده کنید