دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

آمریکا و بازنگری در مرزهای خاورمیانه


آمریکا و بازنگری در مرزهای خاورمیانه
قتل یک میلیون تونسی به دست هوتوها در روآندا و... از نتایج برجسته شدن گفتمان هویتی برآمده از قومیت بود که بر این اساس در سه سوی خاورمیانه (شوروی در شمال، بالکان در غرب و آفریقا در جنوب غربی)برجستگی وفاداری های قومی، حوادث مهمی را آفرید.
● مقدمه
حوادث تروریستی یازده سپتامبر، آثار در خور توجهی در فعل وانفعالات استراتژیک و سیاسی نظام بین الملل داشته است که از جمله آنها می توان به حمله ایالات متحده به کشور افغانستان و کشور عراق اشاره کرد. اشغال عراق و نیز تغییر حکومت این کشور، سر آغاز تغییراتی گسترده در منطقه بوده و ابتکاراتی، چون طرح خاورمیانه بزرگ ـ درجهت آنچه بهبود وضعیت عمومی خاورمیانه خوانده می شد ـ از سوی واشنگتن ارائه شد. کاخ سفید در صدد است تا ژئوپلتیک منطقه رامتناسب با اهداف و تمایلات خود، به نفع متحدانش تغییر دهد، که این تغییرات در برخی از سطوح به قدری عمیق است که می توان از(مدیریت انقلاب در خاورمیانه) توسط واشنگتن سخن به میان آورد. درواقع امریکا تلاش می کند تا نقش معمار خاورمیانه را بازی کند، اما حمله به عراق مسائل امنیتی دیگری را مطرح نمود.
از سال های آغازین دهه ۹۰ قرن بیستم، فعل و انفعالات سیاسی وامنیتی بر آمده از وفاداری های قومی، در نقاط مختلف جهان و از جمله در خاورمیانه خود را نشان داده است، مخصوصا قوم کرد در عراق در این زمینه موقعیت ویژه ای دارند، زیرا آنها توانستند به خود مختاری ازحکومت مرکزی عراق دست یابند. البته این اقدام تحت حمایت دولت های غربی، مخصوصا ایالات متحده امریکا انجام شده است، که همزمان با آن، ایران و ترکیه نیز شاهد ظهور حوادث تروریستی قومی درمناطق مختلف بودند.
در مورد نقش نیروهای بیگانه در تحریک اقلیت های قومی و فرقه ای،مطالب متعددی از سوی مطبوعات ارائه گردیده است، که اگر چه پژوهش حاضر به طور مختصر به چند نمونه از آن خواهد پرداخت، اماآنچه مستقیما مورد نظر است، ریشه ها و علل بنیادی سیاست اعمالی برجسته سازی تمایزات قومی و فرقه ای در خاورمیانه است، که این پژوهش در نظر دارد تا ریشه های ظهور این حوادث را با توجه به نقش متغیر مستقل ساختار نظام بین الملل مورد بررسی قرار دهد. ساختارنظام بین الملل در حال حاضر تک قطبی با الگوی هژمونی ـ بر اساس امنیت، ارزش ها و منافع ایالات متحده امریکا ـ می باشد.
بنابراین سیاست عملی و استراتژی امریکا (انگلستان و اسرائیل) درعراق این است که با تشدید شکاف های قومی و فرقه ای، زمینه غلطیدن کل منطقه خاورمیانه را به مناقشات خونین فراهم آورند، که بر اساس آن زمینه برای باز تعریف مرزهای ملی ـ متناسب با منافع قدرت های بزرگ و اسرائیل ـ فراهم آید. حال با توجه به وجود نگرانی از تسری پیدا کردن مسائل امنیتی عراق (جنگ های قومی و فرقه ای) به کل خاورمیانه،پژوهش حاضر به مسائل این کشور به عنوان کانونی که ضرورت بازبینی مسائل مبتلا به آن وجود دارد، می نگرد.
● اهمیت عراق
از جمله مهم ترین آثار اشغال عراق آغاز دوره جدیدی از نبردهای قومی و فرقه ای در این کشور بوده است، که چنین بحران های امنیتی به مهم ترین مشغله دولت جدید این کشور تبدیل شده است. در بررسی ریشه های شکل گیری معضلات امنیتی عراق، همه نگاه ها به حوادث سال های دهه اول و دوم قرن بیست در خاورمیانه باز می گردد. بعد ازپیوستن دولت عثمانی به آلمان در جنگ جهانی اول، دولت بریتانیا باهدف تجزیه این امپراطوری، اقدام به تحریک اعراب منطقه شبه جزیره عربستان و هلال خصیب نمود. در این راستا شریف حسین رابرای قیام علیه دولت مرکزی تحریک و از وی حمایت کرد. شریف حسین خواست خود مبنی بر حاکمیت بر کل مسلمانان عرب منطقه را به گوش آنها رساند، اگر چه لندن پذیرش حاکمیت خواندن هاشمی را بر کل منطقه عربی، جز نواحی مسیحی نشین لبنان به وی اطمینان داد، اما درنهایت در طی مذاکرات میان (سرمایک سایکس) عضو پارلمان ومعاون وزیر جنگ دولت بریتانیا و (جرج پیکو)، کنسول فرانسه در بیروت زمینه برای تقسیم سرزمین های عربی ـ عثمانی فراهم و قرار شد که فرانسه بر سوریه و لبنان و انگلستان بر اردن و عراق تسلط یابد وفلسطین نیز توسط یک رژیم بین المللی اداره شود. البته انگلیسی ها به فرانسوی ها هم خیانت کردند، زیرا بعدها در قالب اعلامیه بالفور، کنترل فلسطین را به صهیونیست ها سپردند. در واقع قرار داد میان سایکس وپیکو مبنای شکل گیری مرزهای ملی در خاورمیانه بوده است.
فیصل ـ فرزند حسین ـ در پی توافقات با بریتانیا، به عنوان اولین شاه عراق نوپدید مورد پذیرش قرار گرفت و بدین سان دولت عراق نوین متولد شد.
مصطفی کمال پاشا(آتوتورک) در مورد نواحی شمالی کرکوک ادعاهایی داشت که در نهایت توانستند در طی درگیری هایی در سال ۱۹۲۲،نیروهای نظامی انگلیسی را تا رواندوز و سلیمانیه به عقب برانند. لذا باوجود حمایت انگلیسی ها با استقلال کردها، ولی به واسطه فقدان نگره مبتنی بر قومیت در میان اکراد و سوء مدیریت برزنجی ـ شخصی که برای این مورد در نظر گرفته شد ـ آنها نتوانستند نیروهای خود را برای استقلال سازماندهی کنند، که در نهایت انگلستان مناطق کرد نشین رابه عنوان بخشی از خاک عراق نوین پذیرفت و بعدها با مداخله خارجی،کویت نیز از عراق جدا شد.(۱) در واقع جغرافیای ارضی عراق تحت چنین کش و قوس هایی به وجود آمد. به عبارت واضح تری این کشور نه بر آمده از یک خواست عمومی و ملی، که در نتیجه سلسله ای از حوادث وتوافقات میان قدرت های خارجی و منطقه ای بوده است.
البته عراق در منطقه خاورمیانه دارای موقعیت جغرافیایی خاصی است، اما دو ویژگی عراق مد نظر این پژوهش است که عبارتند از:
۱) ژئوسکیوریتی عراق:
این کشور در مرکز خاورمیانه قرار دارد با وجوداینکه برخی از پژوهشگران با رویکردی صرفا فرهنگی ـ ایدئولوژیک،مرزهای خاورمیانه را تا سواحل اطلس امتداد داده اند، اما به باور بیشترآنها خاورمیانه شامل ایران، ترکیه، اسرائیل، کشورهای عربی جنوب شرق آسیا به همراه مصر می باشد، لذا موقعیت جغرافیایی عراق به گونه ای است که در مرکز این مجموعه واقع شده است، که این چنین موقعیتی موجب می شود که این کشور دسترسی بیشتری به اقصی نقاطمنطقه داشته باشد. به طور مثال در صورت اتخاذ سیاست های ماجراجویانه، این کشور قادر خواهد بود کل منطقه را نا امن سازد (چه اینکه صدام به ایران در شرق خاورمیانه، کویت و عربستان در جنوب واسرائیل در غرب منطقه حمله برد) و به همان دلیل، ظهور بحران های امنیتی در این کشور می تواند به کل منطقه نیز سرایت کند. بدین ترتیب،چنانچه پروسه سیاسی ـ امنیتی خاصی در این کشور ظهور کند(مثل نبردهای قومی و فرقه ای) امکان دارد به کل منطقه خاورمیانه تسری یابد.
۲) دموگرافی عراق:
این کشور دارای ترکیب جمعیتی نامتجانسی است.جمعیت این کشور در جولای ۲۰۰۶ به ۲۶۷۸۳۳۸۳ نفر رسیده است. به لحاظ نژادی، اعراب با ۷۵ تا ۸۰ درصد، کردها با ۱۵ تا ۲۰ درصد،آشوریان، ترکمنها و دیگر نژادهای نیز درصد بقیه را شامل می شوند. ازسوی دیگر، به لحاظ مذهبی ۹۷ درصد آنها را مسلمانان (۶۰ تا ۶۵درصد شیعه و ۳۲ تا ۳۷ درصد سنی) و ۳ درصد را مسیحیان و دیگرمذاهب، تشکیل می دهند. همین طور، زبان عربی و کردی، زبان های رسمی، و آرامی (آرامی جدید آشوریان) حتی ارمنی و فارسی نیز در این کشور تکلم می شوند.(۲) این چنین تنوعی آثار خود را بر مسائل وپروسه های سیاسی ـ امنیتی می گذارد و به طور کلی مهم ترین گروه های قومی و فرقه ای در عراق، همان شیعیان عرب، سنی های عرب وکردهای سنی هستند.(۳)
آنچه در این میان اهمیت دارد، نحوه توزیع این جمعیت نامتجانس است. جز در برخی مناطق، این اقوام و فرق در هم مخلوط نشده اند وعمدتا در نواحی به خصوصی اسکان دارند. شیعیان عرب در مرکز وجنوب، کردها در شرق، شمال و شمال غرب و سنی های عرب در قسمت شمال غرب و برخی استان های مرکزی، مثل بغداد، صلاح الدین، بصره و در نواحی جنوبی استان نینوا ساکن هستند. البته نواحی مختلط نیزدارای جمعیت زیادی نیست. بنابراین عدم تجانس جمعیتی و نیز عدم اختلاط فرقه ای و قومی، از عراق یک کشور چند ملیتی ساخته است، که با در نظر گرفتن مصنوعی بودن این کشور، چنین دموگرافی ممکن است نقش تعیین کننده ای را در سرنوشت سیاسی این کشور ایفا کند.
بسیاری از دولت های جنوب، نتیجه پروسه ای هستند،که فردای جنگ دوم جهانی به وجود آمده اند. البته این پروسه چندین دهه به طول انجامید. از این منظر، نظام بین الملل به عنوان متغیری مستقل درتحلیل دلائل شکل گیری این کشورها و افزایش تعداد دولت ها به عنوان مهم ترین بازیگران عرصه بین المللی قابل ارزیابی هستند; زیرا تغییردر مختصات نظام، بالاخص ساختار و الگوهای حاکم بر آن متعاقباموجد آثاری در دیگر عرصه های بین المللی است.
● نظام بین المللی و ظهور و تثبیت دولت ها در خاورمیانه
در دوره چهل و پنج ساله اتمام جنگ جهانی دوم تا تحولات آغازین دهه ۹۰ ـ یعنی تجزیه شوروی و پایان جنگ سرد ـ دو متغیر در ظهوردولت های نو پدید نقش تعیین کننده داشته است، که تحت تأثیرآموزه های مورد نظر امریکا، فرایند استعمار زدایی در پیرامون آغاز گردیدو نتیجه آن خلق کشورهای جدید در نظام بین الملل و افزایش اعضای آن بوده است، اما در ترسیم مرزهای ملی آنچه مهم به نظر می رسید،منافع کشورهای استعمار گر بود، و تمایزات قومی، فرقه ای و نژادی موردتوجه قرار نگرفت. به طور مثال امارات متحده عربی و بحرین محصول اراده ایران و انگلستان بوده و ملت های خاورمیانه هنوز هویت ملی خودرا کسب نکرده بودند، بلکه به آنها اعطا شد. به عبارتی، همه آنها جزعربیت، مبنای دیگری برای هویت ادراکی نداشتند. از سویی گفتمان امنیتی در ایالات متحده منحصرا تحت تأثیر خصومت استراتژیک وایدئولوژیک با بلوک شرق قرار داشت. بر این اساس کاخ سفید با تأکید برمسابقه تسلیحاتی و تبلیغات ایدئولوژیک، تلاش جهان گستری را برای غلبه بر شوروی و اقمار آن پی گیری کرد که یکی از مهم ترین نتایج این رقابت ها، قدرت یابی دولت های کشورهای نو پدید و تثبیت موقعیت بین المللی آنها بوده است.
به طور کلی در دوره جنگ سرد، خصومت های قومی و فرقه ای درون جوامع تازه به استقلال رسیده (دولت های مصنوعی)، مقهور رقابت های جهانی دو ابر قدرت مانده بود، که این رقابت ها زمینه حمایت از نظام دولت را در جنوب فراهم آورد، به طوری که هر یک از دو ابر قدرت ازدولت ها بخصوصی حمایت می کردند و به آنها در مقابل گروه های داخلی مخالف که عمدتا از بلوک رقیب حمایت می شدند، یاری می رساندند. به طور مثال بعد از اشغال افغانستان به وسیله شوروی در سال ۱۹۷۹، مسکواز دولت های دست نشانده در برابر نیروهای مبارز افغانی تحت حمایت دول غربی و حامیان خاورمیانه ای آنها پشتیبانی کرد; در عمان نیزجنبش ظفار (باگرایشات کمونیستی) با کمک شاه ایران (از محور غرب)،در حمایت از حکومت مرکزی غرب گرا سرکوب شد.
همان طور که گفته شد، رقابت های دو ابر قدرت، زمینه حمایت از نظام دولت را ـ با وجود قرادادی بودن جغرافیای آن ـ فراهم آورده بود، به طوری که چالش های قومی آنها علنی نشده و یا اگر علنی می شد، تحت تأثیر رقابت های با بلوک رقیب کم اهمیت شمرده می شد. به همین دلیل تنش های قومی در دوره جنگ سرد معدود بود و اساسا، کشورهای خاورمیانه ابتدا توسط انگلستان و بعد از آن (اوایل دهه ۷۰ و با خروج نیروهای این کشور از شرق سوئز) توسط امریکا، مورد حمایت قرارگرفتند. لندن و واشنگتن با این اقدام در نظر داشتند تا زمینه نفوذ روسیه تزاری و بعد از انقلاب ۱۹۱۷، شوروی کمونیستی را محدود ساخته و ازبین ببرند. ظهور دولت های کوچک جنوب خلیج فارس نیز ازکیاست های بریتانیا بود. این در حالی بود که بسیاری از کشورهای نواستقلال، هنوز درک و آشنایی کاملی با هویت ملی نداشتند و از فرهنگ سیاسی سنتی برخوردار بودند. به عبارت دیگر وفاداری های قومی وفرقه ای برای آنها به مراتب مهم تر از وفاداری ناملموس ملی بوده وهست.
از رویکرد بین المللی (سطح کلان) دو متغیر مستقل،یکی فروپاشی شوروی و دیگری حادثه تروریستی یازده سپتامبر هر یک به نوعی درتعاریف و گفتمان هویتی ـ و به تبع آن امنیتی ـ تغییرات بنیادی ایجادکرده اند که در ذیل بدان اشاره می شود:
▪ فروپاشی شوروی:
این رویداد بین المللی ـ که ساختار نظام بین الملل رادگرگون کرده است ـ به مثابه نقطه عطفی در تاریخ بین الملل معاصرتلقی می گردد و آثار متعددی در نظام بین الملل داشته است که در پی آن واژه های امنیتی جدیدی وارد ادبیات سیاسی شده و تحولات وپروسه های جدیدی ظهور یافته است. البته سرعت این تحولات به قدری بود که متفکرین، از بررسی آنها عقب ماندند. از جمله مهم ترین نتایج فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد این بود که نزاع ایدئولوژیک میان مارکسیسم ـ لنیسم از یک سو، و لیبرال ـ دموکراسی از سوی دیگرخاتمه یافته و بدین سان گفتمان های هویت و وفاداری دچار تغییراتی شد. البته پایان جنگ سرد در برخی موارد موجب بازگشت به وضع سابق شد(مثل اتحاد دو یمن) و در برخی موارد نیز موجب فروپاشی و تجزیه واحد سیاسی به واحدهای کوچک تر گردید. عمده این موارد تحت تأثیربرجسته شدن گفتمان هویتی بر آمده از قومیت گرایی بودند، که باعث شدند تا برخی کشورها بر اساس خطوط قومی، تجزیه شوند. (مثل شوروی که پانزده حاکمیت جداگانه ملی و یوگسلاوی به هفت حاکمیت جداگانه ملی تقسیم شدند، البته هنوز سرنوشت کوزوو مشخص نیست)برخی دیگر نیز بر اثر گرایشات تجزیه طلبانه در بخشی از جغرافیای ارضی ظهور کردند و مستقل شدند (مثل تیمور شرقی در اندونزی وجدایی ایتره از اتیوپی و...)
قتل یک میلیون تونسی به دست هوتوها در روآندا و... از نتایج برجسته شدن گفتمان هویتی برآمده از قومیت بود که بر این اساس در سه سوی خاورمیانه (شوروی در شمال، بالکان در غرب و آفریقا در جنوب غربی)برجستگی وفاداری های قومی، حوادث مهمی را آفرید. در خاورمیانه نیزدر سال ۱۹۹۲ کردهای عراق البته با حمایت امریکا و متحدین آن کشورتوانستند به خود مختاری دست یابند.(۴) بر اساس آنچه گفته شد، یکی از مهم ترین پیامدهای فروپاشی شوروی را می توان برجسته شدن گفتمان هویتی مبتنی بر قومیت برشمرد.
پروسه دیگری که در ظهور وفاداری فرو ملی تأثیر زیادی داشت،مسئله (جهانی شدن) بود. این پروسه با پیشروی عامل اقتصاد ـ بعد ازفروپاشی شوروی ـ شتاب فزاینده ای به خود گرفت. جهانی شدن علاوه بر حوزه اقتصاد، در حوزه های فرهنگی ـ ارتباطی نیز گشایش هایی به وجود آورد. از جمله آثار جهانی شدن تحدید حاکمیت ملی است. درکشورهای توسعه نیافته که مراحل هویت یابی ملی را از سر نگذرانده وملیت گرایی در آنها نهادینه نشده، پروسه جهانی شدن به واسطه کمرنگ کردن تمایزات ملی (مثل حاکمیت) آثار نامطلوبی را به جای گذارده و خواهد گذارد.(۵) این پروسه موجب تقویت آگاهی های فرو ملی و فرا ملی شده و بدین سان در برجسته شدن تمایزات قومی و مذهبی نقش بارزی داشته است.
به عبارت دیگر، جهانی شدن با فشردگی زمان و مکان، امکان ایجادارتباط و همراهی را با همفکران، هم مسلکان و هم نژادها فراهم می کند. در جهان کنونی وسایل ارتباط جمعی نقش برجسته ای در شکل دهی هویت در سطوح فراملی و فرو ملی ایفا می کنند. این مورد برای کشورهای نو پدید که وفاداری ملی در آن نهادینه نشده و قوام نیافته بود،چالش های عمیقی را موجب گریده است.
اصولا لایه های وفاداری و هویت در کشورهای توسعه یافته با چنین لایه هایی در کشورهای در حال توسعه نو پدید متفاوت است. وفاداری هادر کشورهای توسعه یافته حول و حوش منافع اقتصادی فردی، صنفی وملی (اخیرا جهانی) دور می زند. شهروندان به خود، صنف خود، کشور خود(و جهان البته به شکلی خاص) احساس وفاداری دارند. این در حالی است که اتباع در کشورهای نو پدید به وفاداری های زیر ملی ; مثل قوم،فرقه و منافع خودشان توجه دارند و وفاداری های ملی در ملت نهادینه نشده است. اگر چه در جوامع توسعه یافته تنوع قومی و نژادی دیده می شود، ولی این تنوعات در کنار وفاداری ملی قرار دارد. در حالی که درکشورهای نو پدید، وفاداری های قومی و فرقه ای در برابر وفاداری ملی تعریف می شوند، این چنین وضعیتی از عدم گذار موفق از بحران هویت حکایت دارد.(۶)
بر طبق آنچه گفته شد، یکی از مهم ترین آثار فروپاشی شوروی تقویت قومیت در قاره جهانی (آسیا، آفریقا و اروپا) بوده است. این مورد زمینه بحران در کشور عراق را فراهم آورد. اما حادثه دوم که موجب برجستگی هویت فرقه ای بوده، به واسطه اشغال عراق به دست آمریکا و مؤتلفین درسال ۲۰۰۳ ظهور نمود.
▪ اشغال عراق توسط امریکا در سال ۲۰۰۳:
حوادث تروریستی یازدهم سپتامبر به عنوان رویداری که در تعیین چهره محیط بین المللی نقش تعیین کننده داشته، مد نظر اربابان دانش روابط بین الملل است. حمله به برج های تجارت جهانی و ساختمان پنتاگون، به مثابه (پرل هاربرجدید)، موجب اتخاذ سیاست های توسعه طلبانه از سوی امریکا شده است. از رویکردی استراتژیک، اشغال افغانستان (۲۰۰۱) و عراق (۲۰۰۳) مهم ترین پیامدهای حملات تروریستی یازده سپتامبرمی باشد. حمله به عراق نیز به بهانه هایی، چون نقض حقوق بشر، ارتباطبا القاعده و تلاش برای کسب سلاح های کشتار جمعی از سوی بوش طراحی شد. این اقدام تبعات خاص خود را داشت. امریکا قبل از حمله به عراق در منطقه حضور داشت، اما آنچه که مد نظر است این که حمله به عراق زمینه تثبیت نقش ایالات متحده به عنوان ابر قدرت بی رقیب، ابرقدرتی که توانسته است الگوهای رفتاری در نظام را متناسب با امنیت،منافع و ارزش های خود شکل دهد، فراهم کرد. تثبیت سلطه بر منطقه راهبردی خاورمیانه با موقعیت ویژه راهبردی، اقتصادی و فرهنگی،ایالات متحده را تحریک نمود تا در قالب (طرح خاورمیانه بزرگ)ژئوپلتیک آن را تغییر دهد. اما عراق اشغال شده پروسه دیگری پیمود که مهم ترین آن برجستگی وفاداری های فرقه ای است. این نزاع بیشترمیان شیعیان و سنی ها جریان یافته، اگر چه تلاش هایی انجام شده تادیگر فرقه ها نیز در آن درگیر شوند.
جنگ های فرقه ای میان شیعیان و سنی ها سابقه طولانی دارد; چه اینکه آغاز شکاف میان دو فرقه بزرگ اسلام به حوادث بعد از وفات پیامبر اسلام باز می گردد و در طی منازعات میان حکومت صفویه وعثمانی برجسته شده است، اما تاریخ معاصر نیز شاهد مناقشات خونین فرقه ای بوده است. در افغانستان ظهور طالبان حنبلی و حنفی مذهب وضدیت آنها با شیعیان هزاره، و در پاکستان قتل عام شیعیان به دست افراطیون سپاه صحابه از نمونه های آن می باشد. اما هیچ کشوری به اندازه عراق در چنین مناقشات خونینی گرفتار نشده است.
انگیزه ها برای ظهور حوادث تروریستی به خوبی مشخص نیست، ولی مطمئنا مخالفت بازماندگان حزب بعث با دولت شیعه عراق و اقدامات تروریستی شبکه القاعده این حوادث نقش بارزی داشته است. همچنین صدور فتوا از سوی ده ها تن از علمای سلفی عربستان در ظهور این پدیده، تعیین کننده بوده است. علمای وهابی بارها از سنیان منطقه خواسته اند تا برای مقابله با دولت شیعه عراق به کمک سنی های این کشور بشتابند.(۷) به طوری که هر چه از آغاز این نبردها می گذشت، برتعداد گروه های درگیر افزوده می شد.(۸)
تاریخ دقیقی در مورد آغاز این گونه از مناقشات وجود ندارد، اما برخی ازمنابع، ماه آوریل سال ۲۰۰۳ را به عنوان روز آغاز چنین مناقشاتی ذکرمی کنند. نبردهای فرقه ای همچنان ادامه دارد و قربانی می گیرد. این مناقشات چنان گسترده است که (فرماندهی مرکزی امریکا ـ ژنرال جان ابی زید ـ به صورت کوتاهی در اکتبر ۲۰۰۶ متذکر شده است که از فوریه همان سال، عراق به تدریج به سوی هرج و مرج پیش می رود. همچنان که وقتی حکومت در بغداد اقدام به برگزاری انتخابات دموکراتیک (درژانویه) می کرد، قدرت واقعی در دست حکومت نبود، بلکه شبه نظامیان وگروه های شورشی آن را در کنترل خود داشتند(۹)
در ابتدا شیعان هدف حملات تروریستی فرقه ای بوده اند. بزرگان شیعه از جمله روحانیون و مراجع (مخصوصا آیت الله سیستانی) آنها را به آرامش و دوری از تلافی و اختلاف دعوت کردند و لذا واکنش ها تا حدودزیادی مهار شد. اما در نهایت با ظهور حادثه پنچشنبه سیاه و بمبگذاری حرم مطهر امام حسن عسگری در شهر سامراء، دور جدید و دامنه داری از واکنش ها از سوی شیعیان شکل گرفت. در عصر روز پنجشنبه، سوم فوریه سال ۲۰۰۵، بمبگذای انتحاری، یک دستگاه کامیون مرسدس راکه در آن یک تن ماده منفجره جاسازی شده بود، به داخل بازاری درشهر صدر بغداد (ناحیه ای شیعه نشین) هدایت نموده و در آنجا منفجرکرد، که به واسطه آن ۱۵۰ نفر کشته و ۳۰۰ نفر مجروح گردیدند. هنوزچند صباحی از این حادثه نگذشته بود که اولین انفجار حرم مطهر امام حسن عسگری در شهر سامراء زمینه واکنش های تند شیعیان را فراهم کرد. بسیاری از شیعیان که کاسه صبر آنها به سر آمده بود، ندای انتقام وخونخواهی سر دادند. بر این اساس زمینه برای دور شدن شیعیان وسنی های عرب فراهم گردید. تشدید چنین مناقشاتی موجب تقویت گفتمان های هویتی مبتنی بر قوم و فرقه خواهد شد، به طوری که زمینه برای تجزیه عراق فراهم خواهد آمد.
● نتایج نبردهای قومی و فرقه ای
مدت ها قبل دو تن از پژوهشگران در مورد تبعات جنگ داخلی درعراق هشدار داده و گفتند: در مشکلات و آثار جنگ داخلی در عراق منجر به مرگ ده ها تن و آوارگی میلیون ها تن خواهد شد. نا آرامی های گسترده ممکن است به دیگر فرق مذهبی نیز کشیده شود. ممکن است موجب اتخاذ سیاست تجزیه طلبانه از سوی دیگر کشورهای همسایه ;مثل کویت، اردن، سوریه و لبنان که دارای تقسیمات فرقه ای مشابهی هستند، گردد. نگاهی به سوابق طالبان نشان می دهد که کمپ های مهاجران اغلب مکانی مناسب برای استخدام (شبه نظامیان) و به تبع آن گسترش منازعات به دیگر کشورها می گردد.(۱۰)
مناقشات قومی و فرقه ای در عراق صدها هزار کشته بر جای گذاشته است. بر طبق مطالعه آماری که به وسیله دانشگاه جان هاپکینز(John Hopkins) امریکا و دانشگاه المستنصریه (Al Nustansiriya) بغدادانجام شد، از مارس ۲۰۰۳ تا سال ۲۰۰۶ حدودا ۶۰۰ هزار نفر درمناقشات داخلی در عراق کشته شدند و این در حالی است که در طی عملیات نظامیان امریکا برای اشغال این کشور تقریبا یک سوم این میزان از پای در آمده بودند.(۱۱) به طور کلی این مناقشات جان ۵۰ تا۱۰۰ نفر را در روز می گیرد.(۱۲)
بر طبق گزارشات ـ علاوه بر موارد فوق ـ از زمان اشغال این کشور تااوایل سال ۲۰۰۷، به واسطه نبردهای خونین فرقه ای حدود دو میلیون تن از عراقی ها خاک این کشور را ترک کردند. این مورد بزرگترین موج آوارگان از زمان آوارگی فلسطینیان بوده است. تقریبا تا کنون از هرهشت عراقی یک نفر به طور اجباری آواره شده اند... و حدود چهل تاپنجاه هزار نفر در هر ماه آواره می شدند که این میزان تنها در سال ۲۰۰۶ به آوارگی بیش از نیم میلیون تن انجامیده است. در حال حاضرنزدیک به یک میلیون نفر از این آوارگان در سوریه، هفتصد هزار نفر دراردن و گروه های کوچک تری نیز در دیگر کشورها حضور دارند(۱۳).
از دیگر آثار نبردهای خونین فرقه ای در عراق، انفکاک قومی و فرقه ای در جامعه عراق بوده است. بدین صورت که افراد از نقاطی که دارای اختلاط فرقه ای و نژادی است به سوی جاهایی که صرفا فرقه خودشان به صورت یکدست ساکن هستند، نقل مکان می کنند، زیرا در آنجااحساس امنیت بیشتری دارند. شیعیان عرب به سوی مناطق شیعه نشین، سنی های عرب به سوی مناطقی که سنی های عرب ساکنند،کردها به سوی استان های شمالی و مسیحیان به سوی استان نینوا کوچ می کنند.(۱۴) به طور نمونه بعد از اولین انفجار مرقد امام حسن عسگری در شهر سامراء ده ها خانواده شیعه این شهر به سوی مناطق جنوبی عراق کوچ کردند; زیرا به طور کلی سامراء یک شهر سنی نشین است.همین طور در پی تخاصمات سنی های استان کرکوک (التمیم) با کردها،در نهایت سنی ها که بالغ بر دو هزار خانوار بالغ می شوند، موافقت کردندکه با گرفتن مبالغی این شهر را ترک کنند و به استان های سنی نشین مثل (الانبار) کوچ کنند. بر این اساس سنی های عرب و کردها از هم دورشده و در نواحی جداگانه ای مسکن می گزینند.
چنین اقداماتی در عراق زمینه باز تعریف مرزهای ملی را بر اساس مرزهای قومی و فرقه ای فراهم می کند، که در صورت تعمیق و نهادینه شدن، باعث تجزیه آن کشور خواهد شد. اما مطمئنا چنین وضعیتی معطوف به عراق نخواهدماند، بلکه همانند بازی دامینو کل منطقه را به ورطه نبردهای قومی و فرقه ای خواهد کشاند. در آن صورت ایران نیز که دارای ترکیب نامتجانس قومی و فرقه ای است، دچار فرایند واگرایی می شود. همانطور که گفته شد: چالش های امنیتی در بسیاری ازکشورهای نوپدید جهان نشان داده که این جوامع با بحران های عمیقی روبرو هستند، که از درون این جوامع بر آنها تحمیل می شود، که نمونه بارز آن چالش های قومی و فرقه ای در خاورمیانه است. قدرت های فرامنطقه ای سعی دارند تا از این نقطه ضعف کشورهای منطقه در جهت رسیدن به اهداف مورد نظر بهره برداری کنند.
جرج بوش بعد از اشغال عراق ادعا کرد که عراق جدید تحت حمایت ومدیریت امریکا توسعه یافته و دموکراتیک خواهد شد و از آنجادموکراسی به دیگر کشورهای منطقه گسترش خواهد یافت، اما امروزه نه تنها عراق توسعه نیافت، بلکه از بسیاری از کشورهای توسعه نیافته نیز ناامن تر است. عراق کنونی نه تنها امنیت، توسعه و پیشرفت را تجربه نکرده، بلکه به صورت کانون تجزیه طلبی قومی و فرقه ای متجلی شده که البته زنگ خطر را برای همسایگان منطقه ای به صدا در آورده است.علاوه بر آن به نظر می رسد که قدرت های بزرگ، چون امریکا، انگلستان و اسرائیل در صدد هستند تا با ترغیب اقوام و فرق در ایران، زمینه های فشار و حتی تجزیه آن را فراهم آورند. وزیر اطلاعات ایران در یک برنامه تلویزیونی اعلان کرد: مدارکی را به وزارت خارجه ایران داده که نشان می دهد انگلستان در نا آرامی های استان خوزستان نقش داشته است.
به هر حال آنچه شکل گیری واحدهای مستقل سیاسی و بر اساس قومیت و فرقه گفته می شود، در کردستان عراق و در قالب (حکومت منطقه ای کردستان) خود را نشان داد. اساس شکل گیری این حکومت به سال ۱۹۹۲ باز می گردد که تحت حمایت امریکا و انگلستان در قالب دفاع از حقوق کردهای عراق شکل گرفت. مرکز این حکومت شهر اربیل است و دارای حکومتی پارلمانی است، که اعضاء از طریق انتخابات به مجمع ملی راه می یابند. رئیس آن مسعود بارزانی و نخست وزیر آن نیزنچروان ادریس بارزانی است. این تشکیلات بر ۵/۵ میلیون نفر حکم می راند. با حمله امریکا این حکومت منطقه ای کردستان عراق واردمرحله حساسی از تاریخ خود شده است. این حکومت به لحاظ گستره جغرافیایی بر استان های اربیل، دهوک و سلیمانیه حاکمیت دارد. علاوه بر آن به صورت دو فاکتور بر استان های نینوا، دیاله و کرکوک نیزحکمرانی می کند.(۱۵)
در شرایط کنونی حکومت منطقه ای کردستان عراق امکانات لازم برای جدا شدن از حکومت مرکزی را دارد، مثل ساختار حکومتی،نیروهای نظامی (۱۶) و شرایط مساعد بین المللی. دیوید میلر از مؤسسه نشنال جئوگرافیک می گوید: (در حال حاضر کردهای عراق در شرایطی قرار دارند که به صورت منطقه ای تمرکز پیدا کردند و می توانند به سوی دستیابی منافع مورد نظر حرکت کنند و حتی اگر حکومت مرکزی به آنهاگوش ندهند از آن خارج شوند). (از نظر وی) کردها مطمئنا تقاضایی کمتر از خود مختاری ندارند.(۱۷) از نمونه های بارز مقاومت دولت منطقه ای در برابر حکومت مرکزی می توان به رد غیر قانونی بودن قرارداد نفتی میان این حکومت و یک شرکت امریکایی اشاره کرد، که ازسوی حسین شهرستانی ـ وزیر نفت ـ مطرح شد. اما آنچه که برای تهران و آنکارا ـ به عنوان دو قدرت منطقه ای ـ اهمیت دارد، این است که در حال حاضر برخی از گروه های جدایی طلب کرد ایران (مثل پژاک) وترکیه (که برجسته ترین آن پ.ک.ک است) تحت حمایت قدرت های فرامنطقه ای، در شمال عراق پناه گرفته و از آنجا اقدامات خرابکارانه راپی گیری می کنند.
همانطور که گفته شد: اقدامات حکومت منطقه ای کردستان در مورددور شدن از قدرت مرکزی و یا حتی شکل دهی کشوری مستقل موردحمایت نظام بین المللی، از جمله مهم ترین بازیگران قرار دارد. به طورخاص به نقش ایالات متحده، انگلستان و اسرائیل اشاره خواهد شد.
▪ سیاست خارجی خاورمیانه ای واشنگتن و تل آویو:
تلاش برای تحریک اقوام و فرق و شکل دهی مرزهای جدید
پایان جنگ جهانی دوم همزمان با آغاز پروسه استعمار زدایی درکشورهای مستعمره که منجر به ظهور کشورهای جدیدی در نظام بین الملل گردید. فضای دوقطبی نیز به تقویت و تثبیت نظام دولت در جنوب کمک شایانی کرد. در واقع هر یک از دو ابرقدرت به دولت های زیرمجموعه خود کمک های سیاسی، استراتژیک و اقتصادی ارائه می کردند. چنین وضعیتی از جمله در خاورمیانه موجب ایجاد و حمایت ازدولت های ملی شد. اما روابط میان اعراب و اسرائیل خصمانه بود، به طوری که بارها آنها را در برابر هم قرار داده بود، لذا واشنگتن باید به گونه ای رفتار می کرد که حمایت از اسرائیل ـ که بعد از جنگ دوم جهانی یکی از ارکان سیاست خارجی خاورمیانه ای آن شده بود ـ موجب خروج کشورهای خاورمیانه ای قمر از دایره غرب و گرایش آنها به مسکو نگردد،که در صورت حدوث آن، با توجه به اهمیت این منطقه برای امریکا،چیزی کمتر از یک فاجعه استراتژیک نبود. در این دوره، گفتمان امنیتی در واشنگتن ارتباطی تنگاتنگ با تهدیدات بلوک شرق داشت.
اما فروپاشی شوروی، ادراک از تهدیدات را تغییر داد. این بار منافع اسرائیل (و نفت) در منطقه در اولویت قرار گرفت. در اتمسفر حاکم برنظام ـ پس از فروپاشی شوروی ـ دیگر بلوک رقیبی در برابر امریکا وغرب وجود نداشت، که به واسطه آن نگران باشد که در صورت جانبداری از اسرائیل زمینه برای نفوذ آن بلوک در خاورمیانه فراهم آید. به همین دلیل ایالات متحده در باز تعریف موازنه قدرت در خاورمیانه اقدام به افزایش قدرت اسرائیل و کاهش قدرت دشمنان منطقه ای این کشورکرده است.
واشنگتن در طراحی سیاست خارجی خاورمیانه ای خود شدیدا متأثر ازلابی های صهیونیستی است. شاید بتوان ادعا کرد که سیاست خارجی خاورمیانه ای واشنگتن، در تل آویو طراحی می شود(۱۸). کمک های نظامی و تسلیحاتی (سالیانه ۲ میلیارد دلار که البته اخیرا بر میزان آن افزوده شده است)، کمک های اقتصادی (مثل معافیت کالاهای اسرائیلی از پرداخت عوارض گمرکی)، حمایت های سیاسی و دیپلماتیک (مثل ممانعت از تصویب قطعنامه ای علیه اسرائیل در شورای امنیت سازمان ملل) و... تا کنون مد نظر واشنگتن قرار داشته اند. از سوی دیگر تحریم تسلیحاتی، سیاسی، اقتصادی و فشار همه جانبه بین المللی برای مهارکشورهای مخالف با منافع امریکا و اسرائیل نیز مورد توجه قرار داشت.برخی از دولت ها راه سازش را پیشه کردند، ولی برخی دیگر مانند ایران وعراق مسیر مقاومت را برگزیدند. جفری کمپ معتقد است که اگر طرح امیر عبد الله برای عادی سازی روابط با سرائیل ـ که چند ماه قبل ازحمله به عراق ارائه شده بود ـ از سوی اعراب مورد توجه قرار می گرفت وعملی می شد، کاخ سفید اقدام به اشغال عراق نمی گرفت.
اصولا در روابط میان کشورها موازنه به دو شکل تغییر می کند: اول ازطریق افزایش قدرت و قابلیت های نظامی و اقتصادی کشور مفروض، ودوم کاهش قدرت و اثر گذاری کشور رقیب. اگر چه همان طور که گفته شد، ایالات متحده تا کنون کمک های متنوعی را در اختیار اسرائیل قرارداده است، اما در تلاشی همسو با دیگر متحدین خود سعی دارد تا ازطریق برجسته کردن شکاف های قومی و فرقه ای، زمینه تجزیه این کشورها را پدید آورد که در صورت تحقق چنین هدفی قدرت و تأثیرگذای دشمنان اسرائیل بیش از پیش کاهش می یابد. نقشه خاورمیانه نشان می دهد که کشورهای قدرتمند منطقه ترکیب جمعیتی نامتجانسی دارند، که در میان تهدیدات البته تهدید ایران برجسته تراست.
در اواخر سال ۱۹۹۱ سیلی از مقالات و نوشته ها در اسرائیل، در موردتهدید ایران به نگارش در آمد. به طوری که ایران را به عنوان بزرگ ترین تهدید امنیت ملی اسرائیل معرفی کردند. استراتژی امنیت ملی اسرائیل پس از فروپاشی شوروی، تهدید ایران را (به همراه لیبی تا قبل از خلع سلاح) در مدار سوم تهدیدات قرار داد (مدار اول تهدید انتفاضه وجنبش های مقاومت فلسطینی و در مدار دوم احتمال بروز جنگ باسوریه بر سر بلندی های جولان معرفی شدند(۱۹). تا جایی که اسحق رابین ـ نخست وزیر وقت اسرائیل ـ این بحث را آغاز کرد، که بنیاد گرایی ایران جایگزین تهدید کمونیزم شده است.(۲۰)بعد از اشغال عراق این تلقی وجود داشت که دموکراسی در این کشور زمینه جابجایی در نخبگان سیاسی خاورمیانه و از جمله جمهوری اسلامی ایران را فراهم می آورد.اما نتایج جنگ عراق چیزی جز مناقشات خونین فرقه ای، ناامنی، کشتارو آوارگی نبود.
یکی از مهم ترین پایه های قدرت ملی هر کشوری گستره ارضی آن است، قدرت های بزرگ تاریخ، همگی بر سرزمین های پهناور حاکمیت داشتند. واشنگتن و تل آویو تلاش دارند تا چالش های امنیتی در عراق را به فرصت تبدیل کنند. اگر چه از یک رویکرد ناامنی ها در عراق دلیل ناکارآمدی سیاست های بوش تلقی شده و انتقادات فزاینده ای را متوجه کاخ سفید کرده است، به نظر می رسد، این بار محافل صهیونیستی وامریکایی به همراه انگلیسی ها، در تلاشی همسو، تصمیم گرفتند تا بادامن زدن به مناقشات قومی و فرقه ای زمینه فروپاشی درونی این کشورها را فراهم آورند; همان طور که گفته شد در صورت تحقق این هدف قدرت کشورهای مخالف آنها نزول می کند که با توجه به فضای رئالیستی حاکم بر کشورهای منطقه، این امر به معنای افزایش قدرت وامنیت اسرائیل است.
شیمون پرز معاون پیشین نخست وزیر اسرائیل با اعتراف علنی درزمینه درگیر بودن ایالات متحده و کشور خودش در عملیاتی که تجزیه خاک ایران را هدف دارد، این اطلاعات را در دسامبر ۲۰۰۲ بر ملاکرد(۲۱). همچنین در هفتمین کنفرانس سالیانه مرکز علمی هرزلیا ـ که یک دانشگاه لائیک است و نقش مهمی در حیات سیاسی اسرائیل ایفامی کند ـ برخی از برنامه های استراتژیک امریکا و اسرائیل بیان شده است. در این کنفرانس که از ۲۱ تا ۲۴ ژانویه ۲۰۰۷ برگزار شد،شخصیت های برجسته ای، از جمله بنیامین نتانیاهو نخست وزیر سابق اسرائیل، نیکلاس برنز معاون وزیر خارجه امریکا، موشه یعالون رئیس ستاد مشترک اسرائیل، جمیز وولسی رئیس سابق سیا، عمیر پرتز وزیردفاع وقت و المرت نخست وزیر اسرائیل شرکت داشتند. در روز سوم (دوره گلد) رئیس مرکز امور عمومی بیت المقدس گفت: عصر دولت های منطقه که توسط انگلستان و بر اساس استان های امپراطوری عثمانی تشکیل شده به پایان رسیده و زمان آن است که نقشه ها از نو ترسیم شوند(۲۲). ترسیم خطوط جدید مرزی بر اساس وفاداری های فرقه ای وقومی صورت خواهد پذیرفت و بر همین اساس عراق بستر مناسبی برای فرو بردن کل منطقه به تجزیه طلبی است. جالب اینکه یک سایت امریکایی نقشه ای را به نام خاورمیانه جدید ارائه کرد که نشان دهنده تقسیمات ملی بر اساس وفاداری های فرقه ای و قومی می باشد و البته ازآن به عنوان خاورمیانه جدید یاد کرده است.(۲۳)
ایران نیز به مانند عراق از ترکیب جمعیتی نا متجانسی برخوردار است.از مجموع ۷۰۰۴۹۲۶۰ نفر جمعیت ایران (بر طبق سرشماری شماره ۱۳۸۵) ۵۱ درصد پارس، ۲۴ درصد آذری، ۸ درصد گیلکی و مازندرانی،۷ درصد کرد، ۳ درصد عرب، ۲ درصد بلوچ، ۲ درصد ترکمن و ۲ درصددیگر را لرها تشکیل می دهند. از نظر مذهبی و فرقه ای نیز ۸۹ درصدشیعه، ۹ درصد سنی و ۲ درصد بقیه نیز شامل زرتشتیان، مسیحیان،یهودیان و بهائی ها و... می شود.(۲۴) نکته مهم در مورد دموگرافی ایران این است که این جمعیت نامتجانس در هم ترکیب نشده اند، بلکه مثلاکردهای سنی در دو استان کردستان و آذربایجان شرقی سکنی دارند،بلوچ ها نیز همین وضعیت را در جنوب استان های سیستان و بلوچستان و جنوب کرمان دارند. توجه به چنین زمینه ای، امکان ضربه زدن به جمهوری اسلامی ایران وجود دارد. نکته ظریف اینجاست که استان های خوزستان، کردستان، کرمانشاه و سیستان و بلوچستان، که شاهد حوادث تروریستی بودند، همگی استان های مرزی هستند; هم مرز باکشورهایی که امریکا و انگلستان در آنجا نیرو دارند.
تلاش برای بر افروختن وفاداری های قومی در ایران بعد از فروپاشی شوروی شروع شد. به طور خاص امریکا و اسرائیل به همراه ترکیه به دولت آذربایجان کمک کردند تا با تأکید بر اتحاد آذری ها (پان ترکیسم)زمینه جدایی آذربایجان ایران را فراهم آورند. این مورد به صورت یک استراتژی مطرح بوده است. بعد از استقلال آذربایجان از شوروی،مقامات باکو با بازنویسی تاریخ آذربایجان اقدام نمودند و بر این اساس مدعی شدند که آذربایجان تا قبل از قرن نوزدهم یک کشور مستقل بوده است، که به وسیله روسیه و ایران مورد حمله قرار گرفته و تجزیه شده است. به واسطه فروپاشی شوروی بخش شمالی مستقل شد، ولی بخش جنوبی همچنان در تصرف ایران است! چنین تحریف هایی به طورگسترده در کتب درسی دانش آموزان دیده می شود(۲۵). این موارد آثارمخربی بر اذهان مردم آذربایجان ایران داشته و خواهد داشت. چند ماه پیش تنها یک کاریکاتور در یکی از روزنامه ها موجب شد تا برخی ازمردم آذربایجان دست به اعتراضات گسترده بزنند. در واقع می توان حوادث اخیر تروریستی در برخی از استان های ایران را به مثابه دورجدیدی از حمایت غرب از قومیت گری و فرقه گرایی تجزیه طلبانه قلمداد کرد. حوادثی که با اشغال افغانستان و عراق زمینه بروز یافته اند.
مواردی وجود دارد که اثبات می کند، امریکا به دنبال تحریک وفاداری های قومی و فرقه ای است که برخی از آنها عبارتند از:
۱) اخیرا شبکه ماهواره ای کمله ـ حزب کارگران کردستان ایران ـ راه اندازی شده و مطالبی در مغایرت با جمهوری اسلامی ایران پخش می کند.
۲) حادثه پنجشنبه سیاه در شهرک صدر بغداد که منجر به کشته شدن ۱۵۰ تن و زخمی شدن ۳۰۰ تن دیگر گردید، در منطقه ای از بغداد رخ دادکه تحت پوشش امنیتی نیروهای امریکایی بود.
۳) انفجار دوم حرم امام حسن عسگری نیز در محدوده امنیتی نیروهای امریکایی بود. البته این انفجار زمانی رخ داد که دولت مالکی توانسته بود در جهت تعامل گروه های سنی با پروسه سیاسی به نتایج امیدوار کننده ای دست یابد.
۴) مسلح کردن بیش از ۲۰ هزار تن از قبایل سنی در طی اشغال این کشور تا کنون.
۵) سپردن امنیت بغداد به شبه نظامیان سنی در سپتامبر ۲۰۰۷، درحالی که امنیت عراق باید به پلیس عراق سپرده می شد.
۶) (چندی پیش رویترز فاش کرد، که ۱۸۰ شرکت امنیتی امریکایی واروپایی (با عضویت ۴۸ هزار نفر) در عراق با هدف ایجاد رعب و وحشت در بین مردم عراق فعالیت می کنند(۲۶).
۷) حمایت امریکا از اعضاء پژاک (گروهک کرد مخالف جمهوری اسلامی ایران) و پ.ک.ک (حزب تجزیه طلب کارگران کردستان ترکیه).گروه اخیر طی دو عملیات، نزدیک به ۳۰ نفر از مرزبانان ترک را در پائیزسال جاری به قتل رساندند. واشنگتن با اقدام متقابل آنکارا برای مقابله با پ.ک.ک، که در کوهستان های شمال عراق پناه گرفته اند، مخالفت کرد. با توجه به رفتار ایالات متحده تقریبا جای هیچ شبهه های نیست که امریکا از ناسیونالیسم کردی در منطقه حمایت می کند.
اسرائیل نیز صحنه عراق را به حال خود رها نخواهد کرد و مطمئنابرای مقابله با ظهور حوادث و پروسه های غیر مطلوب تلاش خواهد کرد.پیشتر در رسانه ها فاش شد که هزاران نیروی امنیتی و اطلاعاتی رژیم اسرائیل تحت پوشش شرکت های اقتصادی در شمال عراق سرگرم فعالیت جاسوسی هستند.(۲۷)
نبردهای قومی و فرقه ای در عراق که حوادث دلخراش و هولناکی را به وجود آورده و نگرانی های گسترده ای را به همراه داشته است، در نهایت،توجهات برخی را به طرح هایی برای تجزیه عراق جلب کرد. البته همان طور که گفته شد، این همان چیزی است که کشور واشنگتن و تل آویو به دنبال آن هستند. حامی الملیمی ـ کارشناس مسائل خاورمیانه ـ که باروزنامه الاهرام همکاری می کند، گفته است: آنچه مد نظر امریکا (به همراه انگلستان) است، این است که با تشدید تنش های قومی وفرقه ای، همان تدابیری را پیاده کنند که در جریان توافقات سایکس ـپیکو در مورد خاورمیانه و با تقسیم فلسطین در سال ۱۹۴۷ در نظر گرفته بودند.
در اواخر سپتامبر سال جاری (۲۰۰۷) مجلس سنای امریکا طرح تقسیم عراق را به سه منطقه شیعه، سنی و کرد نشین به عنوان یک راه حل سیاسی برای این کشور به تصویب رساند. این قطعنامه به پیشنهادژوزف بایدن ـ رئیس کمیته روابط خارجی سنا ارائه شده که با ۷۵ رأی موافق و ۲۳ رأی مخالف به تصویب رسید.(۲۸)
نکته ظریف اینجاست که این طرح توسط یکی از نهادهای قانون گذاری امریکایی ارائه شده است. اگر چه این قطعنامه برای کاخ سفیدالزام آور نیست، اما آنچه اهمیت دارد، این است که توجهات به سوی تجزیه عراق جلب شده است. این طرح و امثال آن به زنگ خطری برای کشورهای با ترکیب جمعیتی نامتجانس ـ و از جمله ایران ـ تلقی می گردند.
اما تلاش ها برای بهبود وضعیت امنیتی در عراق با ابتکارات در پروسه سیاسی تداوم یافته است. به نظر می رسد عمده شخصیت های با نفوذعراق با اداره فدرالی این کشور توافق دارند. از جمله عادل عبد المهدی ـمعاون رئیس جمهور عراق ـ گفته است: بهترین گزینه برای اجرای سیستم فدرالی در عراق کشور امارات است، که در دست بررسی داریم.
وی در ادامه می گوید: (چنین سیستمی در عراق در زمان عثمانی اجرامی شد که در آن سیستم ولایت ها وجود داشت). او گفت که این طرح هاممکن است به سیستم فدرالی در چارچوب عراق یکپارچه با ایجاد دوایالت یا حتی پنج ایالت منجر شود.
اگر چه پروسه سیاسی در عراق بر اداره فدرالی این کشور متمرکز است،اما کاملا واضح است، در صورتی که پروسه سیاسی در این کشور به نتایج مورد نظر گروه های درگیر منجر نشود و وضعیت امنیتی این کشور رابهبود نبخشد، آنگاه توجهات به سمت طرح های تجزیه عراق جلب خواهد شد. شواهد نامبرده حاکی از این است که واشنگتن در تلاشی مغرضانه، پروسه سیاسی در عراق را تحت الشعاع قرار داده است.تلاش های همسویی نیز توسط برخی از شخصیت های با نفوذ عرب درشبه جزیره عربستان انجام شده است. گروه مطالعاتی عراق (بیکر ـهمیلتون) نیز نقش مخرب برخی شخصیت های عربی در حوادث امنیتی عراق انتقاد کرده بود.(۲۹)
● نتیجه گیری
ژوزف نای، مدیر مدرسه حکومت دانشگاه هاروارد معتقد است: موازنه قوا بر آمده از کانون های قدرت نیست، بلکه بر آمده از کانون های تهدیداست. تا قبل از فروپاشی شوروی، تهدیدات امنیتی ملی واشنگتن برآمده از بلوک شرق بود، که چنین تهدیداتی در خاورمیانه از مهم ترین محرک های شکل دهنده سیاست خارجی خاورمیانه ای امریکا بوده است. چنین گفتمانی زمینه را برای حمایت از دولت های نوپدید بامرزهای برآمده از منافع قدرت های بزرگ فراهم ساخت، اما فروپاشی شوروی موجب تغییر در گفتمان امنیتی غرب شد. این بار منافع ملی اسرائیل و امریکا از سوی کشورهای به زعم آنها افراطی ـ مثل ایران وعراق ـ تهدید می شد. حال راهکار واشنگتن و تل آویو در جهت افزایش ضریب امنیتی این بود که با تحریک و حمایت اقوام و فرقی که در این دوکشور در اقلیت هستند، زمینه جدایی آنها از حکومت مرکزی را فراهم سازند که در صورت تحقق، قدرت آنها را در برابر اسرائیل خواهد کاست.اگر چه این امر بعد از فروپاشی شوروی آغاز شده بود، ولی با اشغال عراق وارد دور تازه ای شد. از این رویکرد، تغییر در توزیع قدرت جهانی (ساختارنظام بین الملل) به عنوان متغیر مستقل در اتخاذ سیاست خارجی خاورمیانه ای مبتنی بر تجزیه و واگرایی ملی از سوی واشنگتن ومتحدین آن کشور تلقی می شود.
امروزه اقدامات تجزیه طلبانه به طور بسیار محدود و قابل کنترل ازسوی اقلیت ها در ایران رخ داده است. در صورتی که این اقدامات منجربه جدایی هر یک از اقلیت ها گردد، قطعا دامینو وار به دیگر اقلیت ها نیزسرایت خواهد کرد. در آن صورت آنچه نمودار خواهد شد، چندین کشورضعیف و تأثیرپذیر خواهند بود. این کشورها مطمئنا توانایی محدودی درمقابله با برنامه ها و سیاست های قدرت های بزرگ به نمایش خواهندگذارد و البته در شرایطی نخواهند بود که به منافع اسرائیل در منطقه ضربه ای جدی وارد کنند.
نویسنده: امین - دیلمی معزّّی
منبع: هفته نامه - پگاه حوزه - ۱۳۸۷ - شماره ۲۳۶، مرداد
پی نوشت ها:
.۱ برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر.ک: احمدی، ۱۳۷۷ و مار، ۱۳۸۰.
.۲ Wikipedia[A]،۲۰۰۷
.۳ در مورد سایر اقلیت ها در عراق ن.ک: ضمیمه ۱.
.۴ در این مورد ر.ک: گر، ص ۱۱۴ـ ۹۵، ۱۳۸۰.
.۵ برای مطالعه بیشترر.ک: قوام، ص ۵۶-۶۵، ۱۳۸۳.
.۶ برای مطالعه بیشتر در مورد بحران هویت، ر.ک: سیف زاده، ص ۱۷۳،۱۳۷۵.
.۷ به نقل از.Yasin ۲۰۰۷
.۸ در این رابطه ر.ک:.Wikipedia[B]،۲۰۰۷
.۹ به نقل از:.Richard Norton،۲۰۰۷
.۱۰.Byman&Pollak، ۲۰۰۷
.۱۱ Nurnham&Doosy،۲۰۰۶
.۱۲ Richard Norton،۲۰۰۷
.۱۳ Ferris،۲۰۰۷
.۱۴ Ferris،ibib
.۱۵ Wikipedia[D]،۲۰۰۷
.۱۶ این نیروها که از آن به پیش مرگ یاد می شود، کنترل امنیتی حکومت منطقه ای کردستان عراق را در دست دارند. سابقه شکل گیری آنها به دهه ۱۹۲۰ باز می گردد.
.۱۷ به نقل از: Handwerk،۲۰۰۷
.۱۸ برای مطالعه در زمینه نقش لابی های صهیونیستی در سیاست خارجی امریکا ر.ک:میرشایمرو والت، ۱۳۸۶.
.۱۹ برای مطالعه بیشتر: امیری ۱۳۸۵.
.۲۰ بازتاب، ۱۳۸۵.
.۲۱ به نقل از مجتهد زاده، ۱۳۸۶:۱۲.
.۲۲ میسان، ص ۲۱، ۱۳۸۵.
.۲۳ نقشه مزبور در آدرس زیر در دسترس است:
http//img.scoop.co.nz/stories/images/۰۶۱۱/fe۰۳۴۸d۱۷۵۶c۸be۰eb۲۸.jpeg
.۲۴ البته این تقسیم بندی قومی در ایران توسط سازمان اطلاعات مرکزی امریکا ـ سیا ـارائه شده است.Wikipedia[C]،۲۰۰۷
.۲۵ امیر احمدیان، ص ۷ ـ ۱۹۴، ۱۳۸۴.
.۲۶ به نقل از کیهان، ص ۱۶، ۱۳۸۶.
.۲۷ همان.
.۲۸ مهر نیوز، ۱۳۸۶.
.۲۹ برای مطالعه بیشتر ن.ک: Cochran، ۲۰۰۷
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید