چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا

عینیت در تاریخ


عینیت در تاریخ
مطلب حاضر نگاهی به این مسئله دارد ،باهم می خوانیم.مسأله عینیت به این نكته اشاره دارد كه علم به صورت حقیقی باید فارغ از هرگونه نگره های شخصی لحاظ گردد و این نكته مهم است كه هرگونه تفكر بدون حضور هنجارها و رویكردهای شخصی واجد صحت می باشد. لذا در هر علمی عینیت باید به صورت معناداری ایفای نقش كند تا آن علم فارغ از هرگونه ذهنی گری «از كیفیت عمومی تفكر» (۱) كه همان تجربه پذیری است برخوردار گردد. در غیر این صورت ورود ذهنی گری به منزله ورود نظرات، هنجارها، نگره ها و رویكردهای شخصی در باورهای علمی، آن را با تردید های جدی روبه رو می سازد. چرا كه علم در تمام گرایش های خود چیزی جز خوانش هستی نیست و لذا این خوانش باید منطق بر واقعیت هایی باشد كه صرف نظر از هرگونه ذهنی گرایی به فهم متقن از هستی بینجامد.واقعیت این است كه عینیت در علوم طبیعی با چالش های چندانی روبه رو نبوده است.به طوری كه تنها كافی است ما در مسیری كه عالم شیعی گام برداشته حركت كنیم تا به نتیجه ای كه او در یك موضوع و یا یك تجربه آزمایشگاهی دست یافته، دست یابیم و این بدین معناست كه علوم طبیعی به صورت رضایت بخشی از «كیفیت عمومی» برخوردار است. اما در علوم انسانی و علم تاریخ كه مورد نظر ماست مسأله با تردیدهای جدی روبه رو است. آرا و نظرات متعدد در مورد یك موضوع واحد تاریخی خود مؤید این نكته است كه هیچ دامنه توافقی در ارزیابی های تاریخ حاصل نیست و لذا تضایف آرا به حدی است كه گاه فهم مقبولانه را از یك رویداد غیرممكن می نماید.حال سؤال این است در حالی كه در علوم طبیعی عینیت از حضور شایسته برخوردار است. چه عواملی در تاریخ نسبت به عدم عینیت یابی دخیلند؟ در واقع منظورعلل بازدارنده در عینیت یابی است. شاید نخستین مسأله ای كه در این خصوص به ذهن مترتب گردد، ماهیت مناقشه برانگیز تاریخ و موضوعی باشد كه این علم با آن در ارتباط است. یعنی امر گذشته و كیفیتی كه این امر گذشته از آن برخوردار است. یقیناً وقتی ما از گذشته صحبت می كنیم آنچه كه در وهله اول به ذهن می آید كیفیت تغییرناپذیر آن است. هر آنچه كه صورت گرفته با تمام ویژگی های منحصر به فرد خود دیگر تغییر و یا دخل و تصرف در آن میسر نیست و تبدیل به امر ثابتی می شود كه گذشته ما را شكل می دهد. این فرض محال است كه استلزام های فردی قابلیت تغییر در گذشته را موجود سازد.یعنی هر كس به میل باطنی خود دست به حذف یا وارد كردن آنچه كه به مزاجش سازگار می آید بزند. لذا كیفیت گذشته امر ثابت است و مورخ رسالت احیای امور ثابتی را برعهده گرفته كه خود هیچ ارتباط زنده و فهم مستقیمی را نمی تواند با آن برقرار سازد. از سوی دیگر باید پذیرفت كه گذشته از ضوابط منحصر به خودش برخوردار است و نوشتن از گذشته به معنای نوشتن از «درون جامعه درباره جامعه» (۲) دیگر است.در هر صورت مورخ می كوشد تصویری حقیقی از گذشته ارائه دهد. لذا پلی می زند از حال به گذشته و با دست به بازسازی زدن تاریخ یعنی آن چه كه صورت گرفته، گذشته را به حال می آورد. اما این كه به حال آوردن گذشته چه سودی را می تواند عایدمان كند مسأله دیگری است كه جداگانه قابلیت طرح و ارزیابی دارد.اما كیفیت ورود گذشته به حال چگونه است؟ مسلماً مورخ در اینجا با مشكل روبه روست و آن انبوهی از رویدادها و واقعیاتی است كه در پهنه زمان تثبیت گشته اند و حال باید مورخ تمام آن را مورد بازسازی خود قرار دهد.یعنی لحظه به لحظه آنچه كه در دل زمان تثبیت گشته را به شكل رضایت بخشی كه مورد اقبال عمومی باشد و هر فردی به صحت و درستی آن اذعان كند، مورد بازسازی خود قرار دهد. اما «هیچ یك از تاریخ نویسان منفرداً نمی تواند كمكی به آن كنند.» (۳) چرا كه اگر نگوییم این امر امكان ناپذیر است حداقل بسیار سخت و دشوار می نماید و لذاست كه عنصر موجزگویی خود عاملی باشد در عدم عینیت یابی، اتكینسون می نویسد: «نمی توان انتظار داشت كه چكیده های مختصر تمام جزییات مربوطه را در بربگیرد.» (۴)چاره ای در این امر نیست. مورخ موظف است. «حقایق معینی» (۵) را با لحاظ تأكید در شكل دهی تاریخ خود به كار بندد. او مستغرق در واقعیاتی است كه او را در بر گرفته اند و چاره ای ندارد مگر این كه تعدادی خاص از وقایعی را كه «واجد اهمیت» هستند، برگزیند. در نتیجه حقایق مؤین یعنی آن دسته از وقایعی كه بیشتر به كار مورخ می آیند مورد گزینش واقعی می گردند تا به وسایط آنان مورخ دست به بازسازی زند. گزینش های «مختلفی كه به طور یكسان وهماهنگ با وقایع و رخداد ها صورت می گیرند.» در هر صورت گزینش مسأله ای اجتناب ناپذیر است.اما گزینش براساس چه استانداردهایی باید صورت بگیرد؟ معیارهای واجد اهمیت دانستن چیست؟ كار می نویسد: «واقعیات تاریخی نمی توانند صرفاً عینی باشند چون تنها در سایه اهمیتی كه مورخ به آنها می دهد به صورت واقعیت تاریخی در می آیند.» (۶) لذا خود رویدادها فی نفسه فاقد هر نوع وجاهت در عنصر گزینش هستند و آنچه كه موجب می گردد یك رویداد در ارزیابی ها نقش پررنگ تری را در بازسازی ایفا كند، به ضرورت هایی باز می گردد كه مورخ در طرح معنای خود از تدوین تاریخی مستفاد می كند. آنچه در اینجا از ضرورت سخن به میان آمد پرواضح است كه از عنصر «قضاوت ارزشی» برخوردار است. در غیر این صورت چگونه میسر است رجحان پاره ای از رخدادها بر پاره ای دیگر؟لئون پمپا در مقاله خود از كتابی تحت عنوان «انگلستان عصر ویكتوریا تصویر یك عصر _ جی. ام. یانگ-» (۷) سخن می گوید. (از قول او) كتاب حجیمی كه درباره یكی از برهه های تاریخ كشور بریتانیا نگاشته شده است. در این كتاب آنچه مورد توجه است عدم اشاره مورخ به جایگاه مهم و تأثیرگذاری است كه طبقه كارگری در تحولات عصر ویكتوریایی ایفا كرده اند. «درباره اثر حجیمی كه مدعی ارائه تصویر بریتانیای عصر ویكتوریایی است ولی جنبش عظیم كارگری را نادیده گرفته است چه باید كرد؟» (۸) این مسأله ما را به چالشی جدی وا می دارد.آیا مورخ در گزینش انبوهی از رویدادها مجاز به بهره مندی از عنصر ارزش گزاری است یا نه؟ چرا كه براساس آنچه ذكر شد گاه ممكن است مورخی پاره ای رویدادها را به زعم خود و براساس ارزش گزاری های شخصی مهمتر از رویدادهای دیگر بداند. در حالی كه می تواند این گونه نباشد. فهم جایگاه شناختی قضاوتهای ارزشی و این كه اصلاً قضاوتهای ارزشی از وجاهت شناختی برخوردار است یا نه بسیار مهم است و این از آنجایی است كه این قضاوتها رابطه مستقیمی با صحت و مقبولیت تاریخی دارند. پمپا در این خصوص از دو دیدگاه سخن می گوید كه هر یك از آنها از جایگاه ویژه ای در تدوین و ارزیابی های تاریخی برخوردارند.قائلین به جایگاه شناختی قضاوتهای ارزشی كه مورخ را مجاز به لحاظ این قضاوتها در برآیندهای تاریخی می دانند و بر این باورند كه صدق و كذب فهم و ارزیابی تاریخی به صدق و كذب قضاوتها بستگی دارد. اما در سوی دیگر میدان، قائلین به جایگاه غیرشناختی قضاوتهای ارزشی قرار دارند، كه قضاوتها را فارغ از هنجارها و نگره های فردی نمی دانند لذا بر این باورند «این نوع ارزیابی ها بیانگر رفتارها و نگره های معین درباره گذشته خواهد بود. نه ارزیابی هایی كه بتوان آنها را صادق یا كاذب خواند.» (۹) و این مسأله ای است كه تحت عنوان «عینیت فارغ از ارزش» نزد فیلسوفان تاریخ و مورخین قرن ۱۹ مطرح بوده است. كار از قول گرد كریند می نویسد: «آنچه من خواهانم، واقعیت است... زندگی تنها خواهان واقعیت است. »(۱۰) و هر چه در نزد ما واقعیت بیشتر باشد در نتیجه تاریخ صحیح تر و قابل قبول تری را می شود ارائه داد. و» اینكه واقعیت به خودی خود گویا هستند و هر چه بیشتر از آنها در اختیار داشته باشیم بهتر. »(۱۱) كار می نویسد:« وسواس قرن ۱۹ نسبت به واقعیات با وسواس مدارك و اسناد تكمیل و توجیه می گشت. اسناد تابوت عهد معبد واقعیت بود.»(۱۲) لذا در این تلقی قضاوت های ارزشی فاقد هر نوع جایگاه شناختی در ارزیابی های تاریخی است و مورخ در تدوین تاریخ خود باید تمام اهتمام خود را صرف عاری گردانیدن آن از ارزش گزاری های فردی نماید و هرچه بیشتر در تلاش جهت جمع آوری مدارك و اسناد بر بیاید تا بتواند به واسطه آن صحیح ترین تاریخ را ارائه دهد نه تاریخی براساس چسب و قیچی.» (۱۳)اما بسیاری از فیلسوفان قرن ۲۰ در نهایت به این نتیجه رسیدند كه عینیت فارغ از ارزش گزاری امری محال و غیر عملی است. اتكینسون می نویسد: «دورنگاه داشتن یا خارج ساختن ارزش ها... پوچ یا محال است.» (۱۴) و بلافاصله این پرسش را مطرح می كند كه: «اساساً چگونه آدمی مبرا از دغدغه های اخلاقی، سیاسی یا زیباشناختی می تواند به تاریخ علاقمند باشد؟» (۱۵)بسیاری نوشته و گفته اند تاریخ به جهت آنكه به عنوان یك ابزار معرفتی قابل قبول كه از وجاهت علمی برخوردار است قرار گیرد، باید به طور حقیقی خنثی باشد. یعنی كفایت لازم او در برخورداری از بی طرفی است. اما آنچه كه در نهایت محصول كار مورخین تاكنون برجای مانده مبرا از قضاوت هایی نیست كه صورت داده است. اما اینكه چرا عدم قضاوت ها در تدوین تاریخی میسر نیست به فقدان خط مشی عینی بازمی گردد كه تعیین درجه اهمیت و طبقه بندی وقایع باید لحاظ گردد. مسأله ای كه امروز دیگر یك امر پذیرفته شده قلمداد می گردد. «تاریخ فاقد قضاوت های ارزشی قابل فهم نیست مانند شیئی كه در پیش روی ماست و ما می گوییم به آن شیء نگاه كنید بدون اینكه تصویری از آن در ذهن ایجاد شود.» (۱۶) چرا كه وظیفه «اصلی مورخ ضبط وقایع نیست بلكه ارزشیابی است. چون بدون ارزشیابی چگونه پی می برد كه كدام موضوع ارزش ضبط دارد.» (۱۷)از سویی دیگر آنچه كه عینیت یابی تاریخی را مبرا از ارزش گذاری نمی نماید عنصر زبان است. مورخ نیز مانند بسیاری از عالمان و اندیشمندان در طرح و ارائه اندیشه های خود ناچار است از مقوله ای به نام زبان بهره برداری كند و خود عنصر زبان در ذات دارای مقوله ارزش گذاری است. یعنی زبان و واژه فی نفسه از بارهای ارزشی برخوردارند. كه رهایی از آن غیر ممكن است.
اصولاً برای نوشتن تاریخ فاقد قضاوت های ارزشی در وهله نخست نیاز به زبان غیر ارزشی داریم. تا وقتی كه زبان غیرارزشی شكل نیابد نه فقط در تاریخ بلكه در هیچ یك از علوم دیگر نیز نمی توان سخن از علم غیرارزشی داشت. آنچه كه در ذهن شما در فهم هر یك از واژگان اعدام، شهادت، هلاكت، قتل، صورت می گیرد متفاوت از یكدیگر است. چرا كه هر واژه از اتمسفر ارزشی منحصر به خودش برخوردار است كه در تدوین و بازسازی تاریخی این اتمسفر و بار ارزشی را به محصول مورخ منتقل می سازد.لذاست كه كیفیت ارزشمدار زبان، در فراهم آوردن تاریخ فاقد قضاوت ارزشی توفیقی حاصل نمی آورد.مسأله دیگر مصالح تاریخی و ضرورت راهبردی آن است كه در بازسازی تاریخی نقش ایفا می كند. گاه ممكن است مورخ طرح خود از گذشته را بدون در نظر گرفتن آن دسته از واقعیاتی به پیش برد كه نقشی معنادار در عصر خود ایفا می كردند. مانند تاریخ یانگ، (آنچه كه در پیش ذكر شد) كه بدون در نظر گرفتن نقش طبقه كارگر در تحولات انگلستان نگاشته شده است. در این صورت تكلیف چیست؟ چه ضمانتی می تواند ما را آسوده خیال گرداند كه آنچه كه در پیش روی ماست طرحی از تاریخ واجد صحت و واقعیت می باشد؟ پمپا بر این باور است كه منابع و مصالح می توانند در تهیه واقعیت تاریخی كه عاری از هرگونه كج سلیقگی است كمك شایان توجهی به مورخ داشته باشد. چرا كه «منابع و مآخذ به مفهومی خاص صلاحیت و توانمندی صحبت كردن با مورخ را دارا هستند.» (۱۸)در نتیجه هر آن وقت كه مورخ طرحی از گذشته صادر می كند باید با در نظر گرفتن منابع و مآخذ تاریخی كه خود به اندازه كافی گویا هستند صورت بگیرد. چرا كه «شنیدن آنچه كه این منابع می گویند... چندان نیازی به قضاوت ارزشی ندارد.» (۱۹)القصه اس و اساس سازه های تاریخی كه باید به عنوان ضرورت بنیادین تلقی كردن به زعم پمپا «عنایت به آنچه منابع مختلف آشكار می سازد» (۲۰)است.توجه به منابع مختلف از یك واقعیت مستقل می تواند مورخ را تا حدود زیادی از قضاوت های ارزشی مصون سازد، چرا كه گاه در یك واقعیت واحد مدارك و منابع مختلفی از دریچه و چشم اندازهای متفاوت در اختیار مورخ قرار می گیرد كه با بررسی آنان می تواند به یك اجماع رضایت بخش كه بر سبیل ثواب باشد دست یافت. كه در این صورت دیگر به حضور قضاوت های ارزشی در ارزیابی های تاریخی نیازی نیست و یا حداقل اندك است.كار نظری مخالف با آنچه پمپا مطرح می كند دارد. وی به صراحت می گوید: «بدیهی است كه واقعیات و اسناد تاریخی برای مورخ ضروری است اما... آنها به خودی خود موجد تاریخ نیستند.» (۲۱) چرا كه «هیچ مدركی نمی تواند بیش از آنچه نویسنده آن می اندیشد چیزی بیان كند.» (۲۲)از نظر كار منابع و مآخذ فی نفسه فاقد هر نوع وجاهت حقیقی هستند و اگر مورخ بخواهد قضاوت هایی به صرف این مصالح تاریخی صورت دهد عملی مقرون به صحت نیست.اما آیا خود اسناد نیز تشكیك پذیر نیستند. البته اینگونه نیست كه مصالح تاریخی به صورت صددرصد درست در اختیار ما قرار گیرد. آنچه كه در نزد ماست محصول مستقیم گروه مطالعه نیست. ما از دریچه ارزش گذاری «راویان، داستان سرایان، شاعران، نقاشان، سیاستمداران، روحانیون و انواع مختلف تبلیغاتچی ها» (۲۳) با عامل تاریخی خود ارتباط برقرار می كنیم. لذا فهم «ارزش های عوامل واسط» (۲۴) بسیار حائز اهمیت است و مورخ ضرورتاً غربال ارزشی های عامل تاریخی از راویان تاریخی را باید صورت دهد در غیر این صورت ممكن است آنچه محصول كار مورخ از آب در بیاید فهم و ارزیابی از ارزش ها، هنجارها، آرمان ها و نگره های فاعل تاریخی نباشد بلكه ورای تاریخی باشد.لذا توجه صرف به منابع و مآخذ گاه مورخ را در رسیدن به واقعیت تاریخی بازمی دارد. در هر صورت «واقعیات چه در اسناد یافت شود یا نشود پیش از آنكه مورد استفاده مورخ قرار گیرد. باید تنقیح شود و استفاده مورخ از آنها به تعبیری عمل پالایش است.» (۲۵)مسأله دیگر در ارزش گذاری «پدیده خصلت یابی» (۲۶)است. در واقع در این مسأله مورخ پیش از ارزش گذاری در مورد جایگاه رویدادها، ارزش گذاری در مورد خود رویداد را صورت می دهد. در واقع به گونه ای آن را خصلت یابی می كند كه آیا آن رویداد از شرایط شایسته و بایسته برخوردار هست كه در ارزیابی ها محلوظ گردد؟ و در اینجاست كه مورخ باز دست به قضاوت ارزشی می زند. قضاوتی كه نه در مورد واجد لحاظ دانستن یا ندانستن یك واقعیت تاریخی در تدوین و بازسازی است، بلكه در مورد كیفیت بخشی آن صورت می گیرد.
بدین ترتیب مورخ دو قضاوت را صورت می دهد یكی قضاوت در مورد كیفیت و شأن ذاتی رویداد است و دیگری قضاوتی كه در مورد واجد اهمیت بودن آن در تدوین تاریخی صورت می گیرد.و به همین خاطر است كه كار می نویسد: «هر وقت كتاب تاریخی را به دست می گیریم توجه ما باید ابتدا معطوف به مورخی باشد كه آن را نوشته نه واقعیاتی كه در آن مندرج است.» (۲۷) در هر صورت در تدوین تاریخی آن چیزی باید لحاظ گردد كه «واجد اهمیت» است. در غیر این صورت ترسیم تصویری روشن از تاریخ محال است و یقینا با در نظر گرفتن واقعیت های واجد اهمیت و پرهیز از هرگونه نظرورزی، مورخ به عینیتی متقن در تاریخ می تواند دست یابد. هر چند كه «عینیت امر واقع نیست بلكه رابطه میان واقعیت و تفسیر، میان گذشته، حال و آینده است.» (۲۸)
منابع در دفتر روزنامه موجود است.
علی ایران نژاد
منبع : روزنامه همشهری