دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

رابطه‏ی اسلام و ایران؛ رویکرد تمدنی‏


رابطه‏ی اسلام و ایران؛ رویکرد تمدنی‏
نظریه‏پردازان تمدن، عوامل مختلفی را برای شكل‏گیری یك تمدن برشمرده‏اند و گاه به تأثیر باورهای دینی در فرایند توسعه و پیشرفت تمدن توجه داشته‏اند؛ ولی عنصر دین به عنوان جوهره‏ی تمدن، هنوز جایگاهی شایسته در این نظریه‏ها نیافته است. از سوی دیگر درباره‏ی نقش و رسالت دین اندیشمندان دین‏شناس و جامعه‏شناسان دین دیدگاه‏هایی متفاوت ارائه كرده‏اند. اگر تمدن‏سازی را نیز در حیطه‏ی هدایت كه رسالت اصلی دین است، بدانیم؛ آن گاه می‏توانیم از توانمندی دین و آموزه‏های دینی در حوزه‏ی تمدن‏سازی و ساز و كار آن سخن به میان آوریم. آموزه‏های دین در حوزه‏ی تمدن‏سازی با هر قوّت و توانی كه باشد، بسان بذری است كه اگر در محیطی مناسب افشانده نشود عینیت و تحقق بیرونی نخواهد یافت.
بررسی وضعیت ایران قبل و پس از ظهور اسلام و نیز بررسی وضعیت جامعه‏ی یكپارچه‏ی اسلامی پیش و پس از گرویدن ایرانیان به این جامعه می‏تواند ما را به سمت دركی كلی‏از تعامل آنها رهنمون باشد. مطالعات تاریخی نشان می‏دهد كه یكی از سرزمین‏هایی كه اسلام توانست توانمندی خود را برای تمدن سازی در آن به اثبات برساند، ایران زمین بود. در نگاهی كلی می‏توان گفت برترین خدمت ایران به اسلام فراهم ساختن زمینه‏ای برای تجلّی قدرت تمدن‏سازی دین بود و از جمله خدمت‏های اسلام به ایران نیز جهت دادن به توان تمدنی ساكنان این سرزمین كُهن بود.
موضوع تمدن و عناصر سازنده‏ی آن و عوامل مؤثر در فراز و فرود آن، یكی از مهم‏ترین مباحثی است كه در دهه‏های اخیر از سوی نظریه‏پردازان مورد توجه قرار گرفته است.۲ مطالعات و بررسی‏های تمدنی، حجمی قابل توجه یافته است با وجود این، هنوز شاخه‏ی علمی مستقلی تحت عنوان تمدن‏شناسی در دانشگاه‏های كشورهای اسلامی شكل نگرفته است.۳ مطالعات تمدنی در حال حاضر، بیش از همه در فضای علم تاریخ صورت می‏گیرد و پژوهشگران تمدن، همان تاریخ پژوهان هستند كه به عنوان یك گرایش علمی بر روی تمدن متمركز شده‏اند و در نتیجه بیشتر آثار مربوط به تمدن، آثار مربوط به تاریخ تمدن است. ولی در حوزه‏ی دیگر علوم نیز كمابیش مطالعاتی درباره‏ی تمدن صورت می‏گیرد كه مهم‏ترین این حوزه‏ها را می‏توان علوم مرتبط با فرهنگ و توسعه دانست. فرهنگ به عنوان بخش نرم‏افزاری تمدن، خود به خود زمینه‏ساز ورود به بحث تمدن می‏باشد و توسعه نیز به عنوان گام‏های اولیه‏ی خلق یك تمدن، گاه پژوهشگران را به بحث درباره‏ی تمدن می‏كشاند. در همین چارچوب، منابعی كه به گونه‏ای به موضوع ویژگی‏های یك جامعه‏ی كمال یافته و توسعه یافته اختصاص دارد به صورت مستقیم یا غیرمستقیم به موضوع تمدن نیز نظر دارند.۴
در نگاهی كلی مطالعات تمدنی رایج در حوزه‏ی علم تاریخ را می‏توان به دو شاخه تقسیم كرد:
۱. مطالعاتی كه با رویكرد گزارش تمدن‏ها و دستاوردهای آن صورت می‏گیرد و به تاریخ نقلی شبیه است و هم در مرحله‏ی تحقیق از ساز و كار تاریخ نقلی و هم در مرحله‏ی ارائه گزارش تحقیق از شیوه و سبك تاریخ نقلی تبعیت می‏كند. نگاه به تمدن در این رویكرد، یك نگاه درونی است. این گونه مطالعات گاه خالی از تحلیل نیست، ولی به مرحله‏ی نظریه‏پردازی در زمینه‏ی كلّیت تمدن نمی‏رسد. شاید بتوان از ویل دورانت به عنوان نمونه‏ای برای این دسته از مطالعات تمدن نام برد.
۲. مطالعاتی كه با رویكرد نظریه‏پردازی درباره‏ی تمدن صورت می‏گیرد و به آنچه تاریخ عقلی نامیده می‏شود، شباهت دارد و مباحث آن با پاره‏ای مباحث فلسفه‏ی تاریخ و جامعه‏شناسی تاریخ، پیوند می‏خورد. در این مطالعات نقل حوادث و ارائه‏ی گزارش از تمدن‏ها صرفاً به عنوان ذكر نمونه صورت می‏گیرد و دغدغه‏ی اصلی پژوهشگر، مباحث نظری تمدن است. به عنوان نمونه آثار توین‏بی، یوكیچی،۵ اشپینگلر، اتكینسون و حتّی هانتینگتون در این دسته از مطالعات تمدنی می‏گنجد. در این رویكرد، نگاه به تمدن لزوماً نگاهی بیرونی است. با توجه به سرشت فلسفی نگاه دوم به تمدن، در میان آثار فیلسوفان نیز می‏توان به اجمال یا تفصیل و به صراحت یا به اشارت به دیدگاه‏هایی در این زمینه دست یافت از جمله در آثار هگل، ماركس و... .
درباره‏ی تمدن اسلامی نیز می‏توان این دو نوع مطالعات را از هم بازشناخت. افرادی مانند آدام متز، هامیلتون گیب، گوستاو لوبون، فیلیپ حتی، آندره میكل، جرجی زیدان و گوستاو گرونبام‏۶ و در میان مسلمانان، علی الخربوطلی‏۷ و دیگران بیش از آن كه درباره‏ی تمدن اسلامی نظریه‏پردازی كنند با رویكردی تاریخی به گردآوری داده‏ها و گزارش‏های مربوط به این تمدن و بازگویی آنها پرداخته‏اند. البته نمی‏توان انكار كرد كه هیچ گزارش تاریخی خالی از نظریه‏ها، مبادی و مبانی نظری نیست، ولی گاه مورخان وقت خود را صرف تبیین و بررسی این مبانی می‏كنند و گاه بدون صرف وقت برای اینگونه مباحث، مستقیماً به سراغ نتایج نشأت گرفته از آن مبانی می‏روند. آثار تاریخ‏نگاران تمدن اسلامی نیز خالی از مباحث نظری نیست و از تجزیه و تحلیل نوشته‏های آنان می‏توان به مبانی فكری، پیش فرض‏های انسان‏شناسی، تاریخ‏شناسی و تمدن‏شناسی آن‏ها پی‏برد، ولی آنان خود، مستقیماً به این مباحث نپرداخته‏اند. اگر بخواهیم از برخی اندیشمندانی كه به جای تاریخ‏نگاری تمدن، به ارائه‏ی مباحث نظری پیرامون آن پرداخته‏اند، یاد كنیم؛ می‏توان به افرادی مانند: ابن خلدون، مالك بن نبی،۸ خفاجی‏۹ و سید قطب،۱۰ امام خمینی،۱۱ علامه اقبال لاهوری،۱۲ انور الجندی‏۱۳ و حسین مونس‏۱۴ اشاره كرد. این اندیشمندان نیز - حداقل در برخی آثار خود - بیش از آن كه به ارائه‏ی گزارش درباره‏ی وجوه مختلف تمدن اسلامی بپردازند، توجّه خود را به مبانی و ابعاد نظری تمدن اسلامی و كلیات آن و مسائلی مانند تعامل آن با دیگر تمدن‏ها و عوامل صعود و سقوط آن و راه احیای دوباره‏ی آن معطوف داشته‏اند. طبیعی است، این افراد و به تَبَع، دیدگاه آنها از نظر اتقان و ژرفا در یك سطح نیست و برخی از آنها نگاهی جامع و فراگیر به موضوع دارند و برخی دیگر تنها به یك یا چند بعد از ابعاد موضوع نگریسته‏اند.
البته صاحب‏نظرانی هستند كه هم از روش تحلیلی و هم روش گزارش‏دهی آثاری پدید آورده‏اند كه از هر دو جنبه حائز اهمیت است.۱۵
اگر آثار مستشرقان را درباره‏ی تمدن اسلامی از این منظر با یكدیگر مقایسه نماییم، می‏بینیم كه در نگاهی نقلی و تاریخی محض به تمدن اسلامی، بحث دین و باورهای دینی به عنوان بخشی غیر قابل انكار در تمدن اسلامی خود را نشان می‏دهد، یعنی یك تاریخ‏نگار تمدن اسلامی هیچ راهی جز اختصاص دادن بخشی قابل توجه از گزارش‏های تاریخی خود به مظاهر رفتاری، فكری، نهادی و نمادی اسلام ندارد. به عنوان مثال در اغلب كتاب‏های تاریخ تمدن اسلامی چندین فصل به علوم اسلامی، مساجد، آداب و آیین‏های اسلامی مانند حج اختصاص یافته است. ولی در منابعی كه به نظریه‏پردازی درباره‏ی تمدن اسلامی پرداخته‏اند، چنین نیست و نگاهی روشن پیرامون نقش و جایگاه دین در خلقِ یك تمدن و به طور مشخص، نقش آموزه‏های دینی اسلام در خلق تمدن اسلامی وجود ندارد. گرچه نظریه‏های عمومی تمدن كه ویژه‏ی تمدن اسلامی طراحی نشده است، كمابیش به عنصر دین توجه داشته‏اند و افرادی مانند توین بی، نقشی محوری برای دین و معنویت قائل شده‏اند، اما باید به ضعف نظریه‏های مربوط به تمدن اسلامی اعتراف كرد. در اكثر این نوشته‏ها و تحلیل‏ها نسبت به نقش واقعی دین در خلق تمدن بی‏توجهی شده است، در نتیجه در فهم تمدن اسلام نیز به نوعی سطحی‏نگری دچار شده‏اند و روح تمدن اسلامی و دستاوردهای آن را به تعدادی ستون و بنای تاریخی كاهش داده‏اند. نویسندگان مسلمان معاصر نیز به این موضوع توجه كرده‏اند و كمابیش در آثار آنان نكاتی در این زمینه به چشم می‏خورد.
موضوع نقش دین در شكل‏گیری تمدن از منظری دیگر قابل بررسی است. در فضای كنونی بازنگری اندیشه‏های دینی موضوع نقش و توانایی دین در زندگی دنیوی انسان‏ها و حیطه‏ی دخالت دین در دنیای آنها، یكی از مباحثی است كه در مطالعات فلسفه‏ی دین، كلام‏جدید و جامعه‏شناسی دین مورد بحث و بررسی قرار گرفته است و این پرسش بنیادین مطرح شده است كه اصولاً دین تا كجا وارد زندگی انسان‏ها خواهد شد و كدام قلمرو را برای دامنه‏ی نفوذ خود برگزیده است. دیدگاه نظریه‏پردازان در این باره نیز متفاوت است. بر اساس دیدگاه كسانی كه كاركرد و نقش حداقلی برای دین قائل هستند اصولاً نمی‏توان از نقش دین در تمدن‏سازی سخن گفت، زیرا به اعتقاد آنها دین از جمله دین اسلام نقش و وظیفه‏ای دنیایی ندارد و دین تنها متولّی تعیین اعمال عبادی انسان و تأمین و تضمین كننده‏ی آخرت او است. در نگاه این افراد، تمدن پدیده و محصولی بشری است و در حیطه‏ی مطالعات دینی قرار نمی‏گیرد. از سوی دیگر كسانی نیز هستند كه نقش وظیفه و كاركردی حداكثری برای دین قائل هستند و درباره‏ی گستره‏ی حضور و دخالت دین تا آنجا پیش می‏روند كه حتّی دین را متولّی تبیین و تعیین قواعد و قوانین ریاضی و طبیعی هم می‏دانند. اینها با این استدلال كه «و لارَطْبِ وَ لا یَابِسٍ إِلَّا فِی كِتبٍ مُّبِین»۱۶ تمدن‏سازی را مانند همه‏ی پدیده‏های دیگر در زمره‏ی وظایف و كاركردهای دین به حساب می‏آورند و لذا برای شناخت قواعد تمدن‏سازی به سراغ آموزه‏های دینی می‏روند. این نوشته، مجالی مناسب برای تبیین این دو دیدگاه و نقد و ارزیابی مبانی و نتایج آنها نیست، ولی با توجّه به نیازی كه در ادامه‏ی مقاله داریم، باید در اینجا موضعی مشخص اتخاذ كنیم و پاسخی روشن به این پرسش بدهیم.به نظر می‏رسد از این دو دیدگاه یكی به افراط و دیگری به تفریط رفته است و باید راهی دیگر برگزید. نقش دین در تمدن‏سازی قابل انكار نیست.۱۷ حتّی اگر رسالت اصلی دین و در نتیجه دامنه‏ی نفوذ آن را محدود به هدایت بشر بدانیم، باز هم می‏توانیم از نقش تمدن‏سازی دین سخن به میان آوریم. دراین‏باره توضیح بسیار مختصر زیر ضروری به نظر می‏رسد:
۱. رسالت اصلی دین، ساختن انسان و جامعه است. یعنی آموزه‏های دینی، محدود به مسائل فردی یا اجتماعی نیست و دین همزمان به هر دوی آنها نظر دارد.۱۸ و برای هر یك از این دو مقوله نیز دین(مراد از دین در این بخش از مقاله، دین اسلام است) نمونه‏ای كامل و آرمانی را ارائه داده است. نمونه‏ی آرمانی انسان كمال یافته، حضرت محمدصلی الله علیه وآله است و آحاد مسلمانان می‏توانند ایشان را الگوی خویش قرار دهند و نمونه‏ی آرمانی جامعه‏ی مطلوب نیز، حكومت كوتاه مدت پیامبر در مدینه از آغاز هجرت تا اوایل سال یازدهم هجری است. ولی دین، مسلمانان را به یك نمونه‏ی آرمانی دیگر نیز كه در فرجام تاریخ بشر به دست مصلحی از خاندان پیامبر تحقق خواهد یافت، متوجه ساخته است. آیات و روایات فراوانی به بیان ویژگی‏های جامعه‏ی موعود در فرجام تاریخ پرداخته‏اند. در ذیل به دو آیه از قرآن كریم اشاره می‏شود و بحث تفصیلی را به منابع مربوط به مهدویت و جامعه‏ای كه به دست ایشان بنا نهاده خواهد شد، واگذار می‏كنیم:
«وَنُرِیدُ أَنْ نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهًٔ وَنَجْعَلَهُمْ الْوَارِثِینَ»۱۹
«و لقد كتَبْنَا فی الزَّبوُر مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الأَرضَ یَرِثُها عِبَادِیَ الصَّالِحون».۲۰
با توجه به ویژگی‏هایی كه در متون اسلامی برای جامعه‏ی موعود بیان شده است، با هر تعریفی از تمدن می‏توان آن را یك جامعه‏ی متمدن نامید. بنابراین، دین برای نشان دادن جامعه‏ی آرمانی مطلوب برای بشر رویكردی تمدنی برگزیده است و از این طریق عملاً موضوع تمدن را در حیطه‏ی مباحث مورد اهتمام خود قرار داده است.
در نگاهی عام‏تر می‏توان ادعا كرد كه مجموعه‏ی تعالیم اسلام درباره‏ی نظام اجتماعی و جامعه سازی دارای جوهره و رویكردی تمدنی است و رعایت و عمل به آنها به ایجاد تمدن می‏انجامد. تجربه‏ی تاریخی مسلمانان نیز گواه این است كه وقتی دین توجه خود را به جامعه معطوف می‏دارد و دین‏داران خود را پایبند عمل به تعالیم اسلامی بدانند، جامعه‏ی اسلامی الزاماً به سوی یك جامعه‏ی برخوردار از تمدن حركت خواهد كرد. در قرن‏های نخستین اسلامی، تمدن اسلامی بر اساس همین درك كلی مسلمانان از قواعد و قوانین جامعه‏ساز اسلامی شكل گرفت، یعنی وقتی مسلمانان به طور نسبی به رهنمودهای دین برای چگونه زیستن و چگونه اداره كردن جامعه عمل كردند به طور طبیعی پس از مدتی از تمدن بزرگ و بی‏بدیل برخوردار شدند.
نكته‏ی نخست را می‏توان یك دلیل عقلی و نكته‏ی دوم را یك دلیل تاریخی برای اثبات نقش دین (اسلام) در ایجاد تمدن دانست. بر همین اساس به هیچ روی نمی‏توان از دلالت‏های تمدنی و تمدن‏سازی دین چشم پوشید، به ویژه این كه دین در عمل، توانمندی خود را در بنا نهادن یك تمدن نشان داده است و مسلمانان در برهه‏ای از تاریخ پرچم‏دار بزرگترین تمدن بشری بودند.
اكنون با پذیرش رویكرد و جوهره‏ی تمدن‏ساز دین، باید گفت كه آموزه‏های تمدن‏ساز دین، تنها اگر در یك بستر مناسب اجتماعی و فرهنگی به كار گرفته شود، می‏تواند به ایجاد یك تمدن منجر شود و اگر چنین بستری را نیابد، پا از حیطه‏ی سخن بیرون نمی‏گذارد و عینیت و تحقق بیرونی نخواهد یافت. به بیان دیگر آموزه‏های دینی در حوزه‏ی تمدن‏سازی مانند بذری است مناسب و مرغوب، اما یك بذر به هر اندازه كه مرغوب باشد، اگر در محیطی مناسب افشانده نشود، محصولی مناسب نخواهد داشت.
بذرهای تمدن اسلامی در زمان حیات پیامبر بر اساس آیات قرآن‏۲۱ و سنت نبوی شكل گرفت. شیعیان با اعتقاد به حجیت قول، فعل و تقریر اهل بیت پیامبرعلیهم السلام تعالیم باقی مانده از آنان را نیز همتراز سنت پیامبر دانسته و به آن توجه دارند. آیات وحی و سنت پیامبر سرشار از آموزه‏های تمدن‏ساز است، ولی این آموزه‏ها وقتی تمدن‏ساز شد كه مسلمانان پا از محدوده‏ی حجاز فراتر نهادند و وارد دیگر سرزمین‏ها شدند. به نظر می‏رسد، مهم‏ترین حادثه در جامعه‏ی اسلام پس از رحلت پیامبر و شكل‏گیری دستگاه خلافت، مسئله‏ی فتوحات بود. فتوحات تحوّلی جدّی در جامعه‏ی اسلامی پدید آورد. با وجود مطالعات و بررسی‏های نسبتاً فراوانی كه پیرامون فتوحات صورت گرفته، به نظر می‏رسد كه هنوز تحلیلی جامع و فراگیر در این باره ارائه نشده و مجال برای تحقیقات بیشتر همچنان باز است. فتوحات از یك سو اعراب مسلمان را با دنیایی جدید آشنا ساخت كه میراث تمدنی آنها در علوم و معماری و نظام اجتماعی یك میراث ارزشمند و برجسته بود و از سوی دیگر حاملان دین و اندیشه‏ی اسلامی كه دغدغه‏ی یك زندگی دینی را داشتند با پرسش‏ها و مسائلی جدید روبرو شدند كه پاسخی دینی می‏طلبید. هر دوی اینها نقشی بسیار تعیین كننده در پیدایش علوم و شكل‏گیری یك نظام فرهنگی، سیاسی و اجتماعی جدید در سرزمین‏های اسلامی و در نتیجه شكل‏گیری تمدن اسلامی ایفا كرد. یكی از سرزمین‏هایی كه به فاصله‏ی كمتر از یك دهه تقریباً به طور كامل فتح شد، سرزمین ایران بود. درست است كه ایران پیش از فتح اسلامی در آستانه‏ی یك فروپاشی سیاسی، اجتماعی قرار داشت، اما كسی نمی‏تواند انكار كند كه صرف‏نظر از مقطع مقارن با فتح اسلامی، ایران از دیر باز مفتخر به برخورداری از تمدنی باشكوه بود. تمدن ایرانی در حوزه‏ی ادبیات، علوم، معماری و تشكیلات حكومتی دستاوردهایی است كه برخی از آنها همچنان برای بشر امروزی عظمت و زیبایی خود را حفظ كرده است. یعنی فاتحان مسلمان به سرزمینی دور از علم، فرهنگ و تمدن پا نگذاشتند، بلكه به سرزمینی پا نهادند كه آوازه‏ی تمدن آن مورد اعتراف همه بود.۲۲ سرنوشت ایران پس از ورود اعراب مسلمان، نشان دهنده‏ی این است كه ایرانیان پس از آشنایی با اسلام و تطبیق خود با فرهنگ اسلامی بلافاصله حركت تمدنی خود را از سرگرفتند و راه گذشته‏ی خود را ادامه دادند. بازگشت ثبات سیاسی به ایران بعد از فتوحات و آشنا
یی ایرانیان با تعالیم اسلام و خوگرفتن آنها به زبان جدید، حدود یك قرن و نیم به درازا انجامید، ولی پس از گذار از این دوران، ایرانیان بلافاصله قابلیت‏های تمدنی خود را به كار گرفتند و این بار پس از ورود به ساحت نورانی توحید و در مسیری جدید و الهی، بار دیگر به خلق تمدن پرداختند. بهترین، ساده‏ترین و در عین حال، مهم‏ترین دلیل این ادعا - كه گرچه بسیار تكرار شده است، اما طراوت خود را از دست نداده است - ایرانی بودن اكثر عالمان بزرگ در رشته‏های مختلف علمی است، دانشمندانی نظیر ابن‏سینا، فارابی؛ ابوریحان بیرونی، عمر خیّام، سیبویه، طبری، ابومعشر بلخی، امام بخاری، امام مسلم نیشابوری، امام نسائی و بسیاری دیگر. از سویی دیگر، نمی‏توان بروز و ظهور این عالمان را یكسره معلول محیط ایرانی دانست، چه ویژگی اصلی آثار علمی این بزرگان اسلام‏گرایی آن است و این صفت به نوبه‏ی خود برآمده از فرهنگ و تربیت اسلامی است.
حال، اگر نگاه خود را از وضعیت ایران قبل و بعد از گرویدن به اسلام معطوف به جامعه‏ی اسلامی پیش و پس از گرویدن ایرانیان به آن نماییم، شاید بتوانیم چنین ادعا كنیم كه جامعه‏ی اسلامی نیز تنها پس از آن كه پا به ایران نهاد، توانست برای حركت به سمت آینده‏ای تمدنی اقدام نماید. طبیعی است، این سخن به معنای تلاش برای ایرانی نشان دادن تمدن اسلامی نیست، ولی از سوی دیگر بر این پیش‏فرض نیز استوار است كه تمدن اسلامی را نباید یك تمدن عربی شمرد. تمدن اسلامی تمدن همه‏ی مسلمانان بود، نه تمدن قوم و نژادی خاص مانند اعراب یا ایرانیان.
در اینجا تذكر این نكته‏ی مهم ضروری است كه پاره‏ای مستشرقان برای نفی جنبه‏ی الهی تمدن اسلامی و بشری نشان دادن آن، تمدن اسلامی را تمدن عربی خوانده‏اند،۲۳ كه گاه در این گونه تحلیل‏ها رد پای انگیزه‏های سیاسی نیز به چشم می‏خورد. بحث عربی یا اسلامی بودن تمدن اسلامی یكی از رایج‏ترین بحث‏ها در كتاب‏های مربوط به تمدن اسلامی است‏۲۴ و شاید برخی نویسندگان برای جمع بین هر دو قول، تمدن اسلامی را تمدن اسلامی عربی یا تمدن عربی اسلامی خوانده‏اند. مثلاً شوقی ابوخلیل، كتاب خود را الحضاره العربیه الاسلامیه نامیده است و حكمت فریحات و ابراهیم الخلیل نیز كتابی به نام مدخل الی تاریخ الحضاره العربی الاسلامیه تألیف كرده‏اند. علی حسنی الخربوطلی نیز از عنوان الحضاره العربیه الاسلامیه برای نام كتاب خود استفاده كرده است. بدوی نیز كتابی را كه از شیدر، مستشرق آلمانی ترجمه كرده است، روح الحضاره العربیه نامیده است. همچنان كه خدابخش نیز كتابی را كه از ژوزف هل آلمانی ترجمه كرد، Arabic Civilization نام نهاد. نقد دیدگاه عربی دانستن تمدن اسلامی به مفهوم انكار نقش و اهمیت زبان عربی در شكل‏گیری تمدن اسلامی نیست؛ بر همگان روشن است كه زبان عربی نه تنها زبان قرآن، بلكه زبان مشترك همه‏ی مسلمانان و زبان علمی تمدن اسلامی است و شناخت میراث تمدن اسلامی جز از طریق این زبان ممكن نیست.
آموزه‏ها و بذرهای تمدن‏ساز اسلام، قوم و نژادی خاص را خطاب قرار نمی‏داد و اصولاً خصلت جهانی دین اسلام مغایر با قوم محوری بود.۲۵ بررسی تعامل بین اسلام و ایران در سده‏های نخستین اسلامی به خوبی نشان می‏دهد كه اسلام توانست ملّتی تمدن‏ساز را در مسیری جدید قرار دهد و توان آن را در خدمت تعالیم عالی خود بگیرد و از سوی دیگر سرزمین تمدن‏ساز ایران نیز توانست، محیط مناسبی برای پرورش بذر انسان‏ساز و جامعه‏ساز اسلام فراهم آورد. یعنی ایران یكی از سرزمین‏هایی بود كه اسلام توانست در آن جا توانمندی خود را برای تمدن‏سازی به اثبات برساند.
نویسنده:محسن الویری
پی‏نوشت‏ها:
۱.استادیار دانشگاه امام صادق(ع).
۲. برای بحث‏هایی در زمینه‏ی تعریف تمدن، ر.ك: سلیمان الخطیب، اسس مفهوم الحضارهٔ فی الاسلام، ص ۲۱-۶۶؛ كریم جبر الحسن، عملیه النهوض الحضاری، فصل اول؛ احمد سائح، اضواء علی الحضاره الاسلامیه، ص ۱۷ - ۲۰؛ محمود خالدی، الاصول الفكریه للثقافه الاسلامیه، ج ۱، ص ۶۱.
۳. البته منابعی درباره‏ی وجوه مختلف تمدن از جمله فلسفه‏ی تمدن نوشته و یا ترجمه شده است، ولی هنوز راهی دراز تا شكل‏گیری یك رشته‏ی علمی مستقل به نام علم تمدن‏شناسی داریم، درباره‏ی فلسفه‏ی تمدن، كتاب احمد محمود صبحی با عنوان، فی فلسفهٔ الحضارهٔ و نیز كتاب آلبرت شفیتزر كه با عنوان فلسفهٔ الحضارهٔ به عربی ترجمه شده است، قابل توجه است.
۴. در این‏جا بنا بر ذكر منابع نیست، ولی به عنوان نمونه، كتاب احمد شلبی با عنوان المجتمع الاسلامی و اسس تكوینه كاملاً با مباحث تمدنی پیوند دارد و البته نمونه‏های بسیار زیادی در این زمینه می‏توان یافت.
۵. از نظریه‏پردازان تمدن در آسیای جنوب شرقی است كه نظریات او را پایه‏گذار تمدن جدید ژاپن می‏دانند. كتاب نظریه تمدن او به زبان فارسی هم ترجمه شده است.
۶. در كتاب Islam; Essays in the Nature and Growth of a Cultural Traditionبه ویژه در فصل آخر كه تئوری وامداری و اقتباس فرهنگی Theory of cultural Borrowing را مطرح كرده است.
۷. علی الخربوطلی، در كتاب الحضارهٔ العربیهٔ الاسلامیهٔ.
۸. مالك بن بنی، مشكلات الحضارهٔ.
۹. محمد عبدالمنعم، الاسلام و الحضارهٔ الانسانیهٔ.
۱۰. سید قطب، الاسلام و مشكلات الحضارهٔ.
۱۱. امام خمینی(ره)، در سخنان و موضع‏گیری‏ها.
۱۲. علامه اقبال لاهوری، احیای فكر دینی، نیز در لابه لای اشعار.
۱۳. الجندی، الاسلام و الحضارهٔ.
۱۴. حسین مونس، الحضارهٔ: دراسهٔ فی اصول و عوامل قیامها و تطورها.
۱۵. بهترین نمونه در این زمینه آثار سید حسین نصر است، به عنوان مثال، علم و تمدن در اسلام و دیگر علم در اسلام كه دومی به اهتمام احمد آرام ترجمه و به چاپ رسیده است.
۱۶. انعام / ۵۹.
۱۷. به عنوان نمونه، الخطیب در كتاب اسس مفهوم الحضارهٔ فی الاسلام، فصل دوم با عنوان: دور الفكرهٔ الدینیهٔ فی تكوین الحضارهٔ و فصل سوم با عنوان عقیدهٔ الحضارهٔ الاسلامیهٔ.
۱۸. اصالت انسان یا اصالت جامعه از مباحث فلسفی تاریخ و جامعه‏شناسی است و دیدگاه‏های مختلفی درباره‏ی آن وجود دارد و در این مختصر امكان بحث درباره‏ی آن وجود ندارد. در مورد تأثیر این دیدگاه بر نظریه‏ی تمدن، از جمله، ر.ك: مصطفی الشكعه، معالم الحضارهٔ الاسلامیه، ص ۳۳-۳۸.
۱۹. قصص / ۵. ترجمه: و ما اراده كردیم كه بر آن طایفه‏ی ضعیف و ذلیل در آن سرزمین منت گذارده و آنها را پیشوایان خلق قرار دهیم و وارث (ملك و جاه فرعونیان) گردانیم.
۲۰. انبیاء / ۱۰۵. ترجمه: (و در كتب انبیاء سلف وعده دادیم) كه البته بندگان نیكوكار من ملك زمین را وارث و متصرف خواهند شد.
۲۱. برای بحث‏هایی در این زمینه، از جمله، ر.ك: الشكعه، پیشین، ص ۲۷ به بعد؛ عون الشریف قاسم، الاسلام و الثورهٔ الحضاریهٔ، ص ۴۶ - ۷۰ به ویژه در بحثی با عنوان القرآن و الحضاره؛ سائح، پیشین، ص ۲۰ - ۵۲، وی به ویژه بر عنصر علم تكیه كرده است؛ البوطی، منهج الحضارهٔ الانسانیهٔ فی القرآن؛ عثمان، القیم الحضاریهٔ فی رسالهٔ الاسلام؛ الاسلام و الثورهٔ الحضاریهٔ.
۲۲. در این باره منابع بسیار زیادی وجود دارد و كتاب‏های تاریخی مانند تاریخ طبری و مروج الذهب و الكامل فی التاریخ و عیون الخبار ابن قتیبه و مانند آن مشحون از نمونه‏هایی است كه این ادعا را اثبات می‏كند. محمد محمدی كه درباره‏ی تأثیر ادبیات ایران پیش از اسلام بر ادبیات اسلامی و عربی تحقیقاتی ارزشمند انجام داده است در نخستین بخش از كتاب آداب اللغهٔ العربیهٔ و تاریخ‏ها در بحثی با عنوان بدء ظهور عناصر ایرانیه فی الادب العربی (ص ۱۴۳ به بعد) تلاش كرده است نقطه‏ی آغاز این تأثیرگذاری را نشان دهد.
۲۳. برای بحثی در این زمینه و نیز اطّلاع اجمالی از فعالیت‏های مستشرقان در زمینه‏ی تمدن اسلامی، ر.ك: محسن الویری، مطالعات اسلامی در غرب، ص ۱۵۴ - ۱۶۴.
۲۴. از جمله درالشكعه، پیشین، ص ۳۳ - ۳۸. وی از نظریه‏ی عربی نبودن تمدن اسلامی دفاع كرده است؛ حكمت فریحات و ابراهیم الخطیب، مدخل الی تاریخ الحضارهٔ العربیهٔ الاسلامیهٔ، ۲۳ - ۳۱.
۲۵. درباره‏ی ویژگی جهانی بودن اسلام و مستندات آن ر.ك:
Alviri, Intercultural Communication among the Muslims in the First Islamic Decades, p۲۰-۲۳.
منابع:
- القرآن الكریم.
- آرام، احمد، علم در اسلام (تهران، سروش، ۱۳۶۴ش).
- ابوخلیل، شوقی، الحضارهٔ العربیهٔ الاسلامیهٔ (طرابلس، كلیهٔ الدعوهٔ الاسلامیهٔ، ۱۹۸۷م).
- ابن خلدون، عبدالرحمن محمد، مقدمهٔ ابن خلدون (بیروت، الاعلمی للمطبوعات، بی‏تا).
- الویری، محسن، مطالعات اسلامی در غرب (الدراسات الاسلامیه فی الغرب)، (تهران، سمت، ۱۳۸۲).
- البوطی، محمد سعید رمضان، منهج الحضارهٔ الانسانیهٔ فی القرآن (دمشق، دارالفكر، ط ۱، ۱۴۰۲ق).
- الحسن، كریم جبر، عملیهٔ النهوض الحضاری (بیروت، دارالهادی، ۱۴۱۳ق/ ۱۹۹۳م).
- خالدی، محمود، الاصول الفكریهٔ للثقافهٔ الاسلامیهٔ (عمان، دارالفكر، ط ۱، ۱۹۸۳م / ۱۴۰۳ق)
- الخربوطلی، علی حسنی، الحضارهٔ العربیهٔ الاسلامیهٔ: حضارهٔ السیاسیهٔ، الادارهٔ و القضاء، الحرب و الاجتماع، الاقتصاد، التربیهٔ و التعلیم، الثقافهٔ و الفنون (القاهرهٔ، مكتبهٔ الخانجی).
- الخطیب، سلیمان، اسس مفهوم الحضاره فی الاسلام (القاهره، الزهراء للاعلام العربی، ط ۱، ۱۴۰۶ق / ۱۹۸۶م).
- خفاجی، محمد عبدالمنعم، الاسلام و الحضارهٔ الانسانیهٔ (بیروت، دارالكتاب اللبنانیهٔ).
- سائح، احمد، اضواء علی الحضارهٔ الاسلامیهٔ (ریاض، داراللواء، ۱۴۰۱ق / ۱۹۸۱م).
- الشریف، احمد ابراهیم، دراسات فی الحضارهٔ الاسلامیهٔ (القاهرهٔ، دارالفكر العربی، ط ۲، ۱۹۸۱م).
- شفیتزر، آلبرت، فلسفهٔ الحضارهٔ (القاهرهٔ، مطبعهٔ مصر).
- شلبی، احمد، المجتمع الاسلامی و اسس تكوینه، اسباب ضعفه و وسائل نهضته (قاهرهٔ، مكتبهٔ النهضهٔ المصریهٔ، ۱۹۸۶م).
- شیدر، هانز هینرش، روح الحضارهٔ العربیهٔ (بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۹۴۹م).
- الشكعه، مصطفی، معالم الحضارهٔ الاسلامیهٔ (بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۹۸۷م).
- صبحی، احمد محمود، فی فلسفهٔ الحضارهٔ (الاسكندریهٔ، مؤسسهٔ الثقافیهٔ الجامعیهٔ، بی‏تا).
- عثمان، محمد فتحی، القیم الحضاریهٔ فی رسالهٔ الاسلام (ریاض، الدار السعودیهٔ للنشر، ط ۱، ۱۹۸۲م).
- فریحات، حكمت عبدالكریم؛ الخطیب، ابراهیم یاسین، مدخل الی تاریخ الحضارهٔ العربیهٔ الاسلامیهٔ (عمان (اردن)، دارالشروق، ۱۹۸۹م).
- قاسم، عون الشریف، الاسلام و الثورهٔ الحضاریهٔ (بیروت، دارالجیل؛ الخرطوم، دارالمأمون المحدودهٔ، ط ۳، ۱۴۱۱ق / ۱۹۹۱م).
- متز، آدام، الحضارهٔ الاسلامیهٔ فی القرن الرابع الهجری أو عصر النهضهٔ فی الاسلام، ترجمه‏ی محمد ابوریده و رفعت البداوی (بیروت، دارالكتاب العربی).
- محمدی، محمد، آداب اللغهٔ العربیهٔ و تاریخ‏ها، الجزء الاول (تهران، جامعهٔ تهران، ۱۳۳۵ش).
- مونس، حسین، الحضارهٔ: دراسهٔ فی اصول و عوامل قیامها و تطورها (الكویت، عالم المعرفه، ۱۴۱۹ق/۱۹۹۸م).
- نصر، سید حسین، علم و تمدن در اسلام (تهران، امیركبیر، ۱۳۴۵ش).
- یوكیچی، فوكوتساوا، نظریهٔ تمدن، ترجمه‏ی چنگیز پهلوان (تهران، گیو، ۱۳۷۹ش).

- Grunebam, G, E, Von, Islam; Essays in the Nature and Growth of a Cultural Tradition (London, Rutledge & Kegan Paul LTD, ۱۹۶۴).
- Khuda Bakhsh, S, The Arab Civilization (Delhi, Idarah-I Adabiyat - I Delhi, ۱۹۸۰).
- Alviri, Mohsen,Intercultural Communication among the Muslims in the First Islamic Decades (I.S.U. Research Quarterly, No. ۱۶, Winter ۲۰۰۳. pp. ۱۹-۳۶).
- Encyclopedia of Islam, New Edition. Leiden, E.J. Brill. ۱۹۸۶ - ۲۰۰۰.
منبع:فصلنامه تاریخ اسلام ، شماره ۲۰
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید