یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

تأملی بر آرا و اندیشه های فرانسیس بیکن


تأملی بر آرا و اندیشه های فرانسیس بیکن
▪ الهیات برتر از فلسفه است
فرانسیس بیكن، از بنیانگذاران «فلسفه علم جدید» به شمار می رود. وی با به نقد كشیدن فلسفه و منطق عصر خود سعی كرد تا بشر را از خواب قرون وسطایی بیدار كند و سایه سنگین فلسفه كهن را از سر او بردارد.به باور بیكن هر چیزی كه سزاوار «هستی» است، سزاوار «دانستن» است. او هیچ چیز را از مرز علم بیرون نمی گذارد. در واقع مدینه فاضله او، مدینه حكومت علم و علماست. وی علمی كه خالی از هر نوع فایده علمی باشد را بی ارزش می شمارد. به همین دلیل هم از شیوه فلاسفه «مدرسیان» كه به كلی تجربه را كنار نهاده بودند، به شدت انتقاد می كند كه حكمتشان سست و بی حاصل است.بیكن شك را اولین گام به سوی علم می داند و می گوید باید با «شك» آغاز كرد تا به «یقین» رسید. بر این اساس می توان او را در دسته فیلسوفان «شك گرا» قرار داد.در مجموع تأثیر آرا و اندیشه های وی در علم، فلسفه و تمدن امروزی غیر قابل انكار است. تنبیهات و رهنمودهایش مسیر اندیشه انسانها را عوض كرد و افكار عالمان و اندیشمندان را در جریان جدیدی هدایت كرد و به واسطه آثارش اندیشه هایی را متحول كرد كه جهان را به حركت درآوردند.از جمله اینكه تتبعات وی در پیدایش «نظریه جهانی كردن علوم» مؤثر افتاد و الهام بخش نویسندگان «دایرهٔ المعارف» فرانسوی شد. گرایش وی به تبیین جهان طبق اصول فلسفه مادی باعث شد تا «توماس هابز» فلسفه اش را با اندیشه ای كاملاً مادی آغاز كند. بیكن از طریق «جان لاك»، «جان استوارت میل» و دیگر فیلسوفان تجربی مذهب انگلستان، در فلسفه تجربی انگلستان به قدری نفوذ داشته است كه اگر او را پدر فلسفه تجربی انگلستان بدانیم، به بیراهه نرفته ایم.
یكی از ابعاد مهم اندیشه و یكی از بخشهای مفصل فلسفه بیكن پرداختن به «نفس» است. وی برای انسان قائل به شش قوه نفسانی است كه عبارتند از تفهم، تعقل، تخیل، حافظه، اراده و شهوت. بیكن در «فلسفه علمی» كه خود بنیان گذاشته علوم را براساس همین قوای نفسانی طبقه بندی می كند.
بیكن به طور كلی به دو نوع «نفس» قائل است. یكی نفس «ناطقه انسانی» و دیگری «نفس حیوانی یا غیرناطقه». براین اساس انسان دارای ابعاد گوناگونی است كه قوای تفهم، تعقل، تخیل و اراده جزو ابعاد و ویژگیهای خاص بشر است كه بشر با آنها قدرت و انسانیت می یابد و همین بعد بشر است كه نقش ناطقه او را شكل می دهد.
یكی از بابهای مهم و قابل تأمل فلسفه بیكن طبقه بندی علوم برپایه و اعتبار قوه ذهن و نفس انسان است. درواقع وی علوم را بر طبق قوایی تقسیم بندی می كند كه انسان به واسطه آنها به درك امور و حقایق جهان نایل می شود. وی علوم را به سه طبقه تاریخ، شعر و فلسفه تقسیم می كند كه به ترتیب مربوط به قوه حافظه، تخیل و تعقل می شوند.
براین اساس «فلسفه» كه مربوط به قوه تعقل انسان می شود منشأش عقل و موضوعش خدا، طبیعت یا انسان است. چرا كه انسان در تأملات و تفكرات خود یا جویای خداست یا در پی یافتن حقایق طبیعت یا اینكه ناشناخته ها و ابهامات وجود خود بشر او را به حیرت و در نتیجه تفكر و تأمل وامی دارد و بر همین اساس می توان به سه نوع فلسفه الهی، طبیعی و انسانی قائل شد. از نظر بیكن همه امور با نشانه های سه گانه قدرت الهی، اختلافهای طبیعی و بهره بری انسان ممهور و مشخص شده اند.
در «فلسفه انسانی» خود انسان محور توجه و تعقل بشر قرار می گیرد. در «فلسفه طبیعی» طبیعت مضمون و هسته اصلی مباحث آن را شكل می دهد. بیكن به این قسم فلسفه بیش از سایر اقسام دل بست و آن را برتر از همه علوم شناخت. منتقدین براین عقیده اند كه اهتمام بیكن به فلسفه طبیعی تا آن حد است كه باید فلسفه و اندیشه او را فلسفه «اصالت طبیعیات» نامید در برابر فلسفه دكارت كه برخی آن را فلسفه «اصالت ریاضیات» خوانده اند.
اما بیكن «فلسفه الهی» را كه موضوعش «خدا» است محصول خرد بشر می داند و از آن باعنوان «الهیات طبیعی» نیز نام می برد. در واقع مقصود و منظور او از «فلسفه الهی» یا «الهیات طبیعی» در واقع آن قسم از معرفت و شناخت خداوند است كه به وسیله نور طبیعت و تفكر و تأمل در مخلوقات و آفرینش جهان پیرامون حاصل می شود. وی این علم را از آن جهت «الهی» می گوید كه موضوع بحث آن خدا است و آن را طبیعی می خواند چرا كه مطالعاتش توسط نور طبیعت انجام می گیرد.
از نظر بیكن «الهیات طبیعی» قلمرو محدود وحد معینی دارد و آن مطالعه عقلانی درباره خداوند است كه نظر كردن بر طبیعت، انسان را به شناخت و تأیید و تصدیق وجود خدا هدایت می كند و قدرت او را بربشرآشكار می سازد.
بدین ترتیب علم «الهیات طبیعی» تنها می تواند الحاد را رد كند و تأكیدی باشد بر قبول علت نخستین. برهمین اساس بیكن معتقد است كه تعمق در فلسفه، انسان را در مجمع به سوی دین هدایت می كند. البته از سوی دیگر بیكن متذكر می شود كه نباید عقل و ایمان و دین و فلسفه را با هم آمیخت و اسرار الهی را تا حد مسائل عقلانی تنزل داد بلكه باید به تربیت و تقویت خرد پرداخت تا حقیقت الهی را دریابد. به باور وی روا نیست كه با روش عقلانی و تأمل در طبیعت در خصوص اسرار ایمان سخن گفت چرا كه چنین سخنی فاقد ارزش و اعتبار خواهد بود. در مجموع او سعی داشت فلسفه را از قید الهیات برهاند و از طرفی الهیات را نیز تا حد مسائل فلسفی تنزل ندهد.
بیكن بین «الهیات مقدس» و «الهیات طبیعی» تمایز قائل می شود چرا كه به باور او هر یك از این دو از منبع خاصی سرچشمه می گیرند. وی در این خصوص می گوید: علم انسانی همچون آبی جاری است كه یا از بالا فرو می ریزد یا از زمین می جوشد.
علم انسانی نیز یا از طریق وحی به بشر الهام می شود و یا اینكه نور طبیعت آن را به بشر القا می كند. بنابراین علم بشری بر اساس این دو منشأ به «فلسفه» و «الهیات» تقسیم می شود.«فلسفه» در پرتو نور طبیعت موجودیت می یابد و ریشه در طبیعت دارد كه محصول حس و خرد بشری است. در واقع كائنات آیات تكوینی خداوند هستند كه با تأمل در آنها به كمك «حس» و «خرد» می توان به وجود و قدرتی الهی پی برد.
اما تنها راه دریافت «الهیات مقدس» وحی و الهام خداوندی است.
بدین ترتیب الهیات در قلمرو ایمان می گنجد و فلسفه در قلمرو حس و عقل و برهان. به همین دلیل بایداین دو قلمرو را از هم جدا كرد و آنچه را كه مربوط به ایمان است را باید از دین و وحی انتظار داشت و آن چه كه مربوط به فلسفه است را از عقل و برهان. و نبایست اسرار الهی را تا حد مسائل عقلانی تنزل داد. جست وجوی اسرار الهی و معارف ایمانی در فلسفه همچون جست وجو زنده در میان مردگان است و در صورت آمیختن عقل و دین و فلسفه و ایمان حاصل كار دینی خواهد بود كفر آمیز و یا فلسفه ای خواهیم داشت افسانه ای.فرق دیگری كه بیكن بین فلسفه و الهیات قائل می شود از این جهت است كه وی ابزار الهیات را «تخیل» و ابزار فلسفه را «خرد» می داند و معتقد است كه بشر در قلمرو ایمان با قوه تخیل خود با قدرت الهی ارتباط می یابد در حالی كه با قوه تعقل خود به مسائل فلسفی می پردازد. تخیل همیشه تحت كنترل خرد نیست و گاهی در خدمت قدرتی است كه بالاتر از خرد قرار دارد و آن نیروی مستقیم الهی است.به باور بیكن ایمان بالاتر از خرد و در نتیجه الهیات برتر از فلسفه است. با وجود اینكه بیكن معتقد به جدایی حوزه دین و فلسفه است و قلمرو وحی را از خرد مجزا می كند اما به اهمیت و اعتبار نیروی تعقل برای رسیدن به ایمان نیز تأكید دارد و می گوید: «در فلسفه، ذهن انسان تحت تأثیر حواس قرار می گیرد اما در قلمرو ایمان، ذهن تحت الشعاع روح است كه سندیت و حجیت آن برتر از عقل است.» در كل وی ایمان را بر عقل برتری داده و به اصطلاح قائل به «اصالت ایمان» شده است.بسیاری از فلاسفه، بیكن را از قائلان به «حقیقت مضاعف» دانسته اند. «حقیقت مضاعف» بدین معنا كه ممكن است امری براساس خرد و فلسفه حقیقت باشد.در حالی كه متضاد آن هم، مطابق ایمان و الهیات، حقیقت است و بالعكس. چنین حقیقتی متضاعف می شود و حقایق متناقض و متضاد.آنچه كه از بیكن در خصوص عقل و ایمان و برتری ایمان بر عقل گفته شد بویژه آنجا كه می گوید: «باید به وجود خدا باور داشت هر چند كه دلایل عقلی ای برای آن نداشته باشیم»، این در واقع اعتقاد به «حقیقت مضاعف» را در تفكر و اندیشه او به اثبات می رساند.
لیدا فخری
منابع:
۱) Francis Bacon, "La Nouvelle Atlantide
‎ Henri Maldiney, "La Vogue Baconien (۲
‎ Gilles Deleuze, "Francis Bacon, Logique de la Sensation", Seui(۳
۴) Histoire Philosophie Moderne. Free. Fr/Lien/BACONF.htm
۵) محسن جهانگیری، «احوال و آثار و آرای فرانسیس بیكن»، نشر علمی فرهنگی.
۶) اندره كرسون، «فلاسفه بزرگ»، ترجمه كاظم عمادی
منبع : ساغر سکوت


همچنین مشاهده کنید