دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


منابعی برای تامین نیازهای تو وجود ندارد


منابعی برای تامین نیازهای تو وجود ندارد
به عنوان یك مستمری بگیر، پس از سال‌ها تجربه و تحقیق با خودمی‌اندیشی: «شاید بتوانی به سهم خود، در باره حل مشكلا‌ت مستمری‌بگیران و سیاست‌های سازمان به اظهارنظر بپردازی، اما ناگهان، این اندیشه همچون موجی زیر پایت را خالی می‌كند، تو خودت ‌بخشی از مسئله‌ای و آنقدر در مشكلا‌ت غوطه خورده‌ای كه خودت به رنگ مشكل درآمده‌ای و با آن، هم هویت شده‌ای.
در اجتماعی زندگی می‌كنی كه پس از سال‌ها خدمت، از حق و حقوقی شایسته شان و شخصیت خود برخوردار نیستی و بهتر است بگویم یك مستمری بگیر فراموش شده‌ای (آنگونه كه دیگران درباره تو می‌اندیشند) و تو دقیقا همانی هستی كه برخی مردم و مسئولا‌ن درباره تو فكر می‌كنند، یك بازنشسته كه كاری ندارد جز نق‌زدن و شكوه سر دادن و یادآوری خاطرات كهن! یعنی كه روزگاری بوده است كه جوان بوده و كار می‌كرده و امروز گویا از رده خارج شده است. اینگونه است كه انسان به رنگ نگاه درمی‌آید. نگاهی در آینه به سیمای شكسته و رنگ‌پریده‌ات و نگاهی در آینه نگاه آنكه به تو نگاه می‌كند و ذهن خوانی او كه لا‌بد تو را آنگونه می‌بیند كه تو خود را... پس به رنگ نگاه دیگران درآمده‌ای، حتی اگر رنگین‌كمانی از اندیشه و تجربه در تو باشد.
و چنین است كه در یك مكاشفه عقلی درمی‌یابی كه چرا پاسخ برخی مردم و مسئولا‌ن به تو آنگونه نیست كه باید چرا كه تصویر تو در ذهن آنان پیش از آنكه دم برآوری، نقش بسته است. در راهی كه می‌روی، درنگ نمی‌كنی و به زندگی افرادی می‌نگری كه یك شبه، ره صد ساله پیموده‌اند و در جایگاهی قرار دارند كه دیگر توپ هم بر آنها كارگر نیست. آنها هم عین ثروت خود و مقام و موقعیت خود شده‌اند و بین تو و آنها فاصله از خاك تا ثریا است. آنان به‌اندازه صفرهای سمت راست عدد و تو همچون صفرهای پیش از آن هستی، تو نه فقیر كه خود فقر هستی، و برعكس او همانند ارقام ثروت خودت، سرشار از اعتبار است داشته‌های او، خود او شده است. او دارد و هست و تو نداری، پس...؟!
ثروت او از باب كارهایی است كه انجام نداده است و فقر تو ره‌آورد تلا‌ش‌های بی‌سرانجام توست: هنوز هم به گفته‌ها و قال‌ها دل خوش می‌داری، نشریات را مرور می‌كنی و در سطرهای پیدا و پنهان می‌كاوی، ناخوانده‌ها را می‌خوانی و خوانده‌هارا باز می‌خوانی. به دنبال معلومات تازه‌تر می‌روی تا مجهولا‌ت بیشتری پیدا كنی و علت پاسخ نیافتنت را پاسخی روشن‌تر بیابی.
روزنامه را ورق می‌زنی و در خش‌خش پرهیاهوی آن می‌شنوی كه برداشت دولت از صندوق ذخیره ارزی در چهار ماهه نخست سال نسبت به مدت مشابه گذشته ۵/۳ برابر شده است. داغ می‌شوی، قطره می‌شوی، بخار می‌شوی و می‌اندیشی كه در سال ۷۹ این صندوق ایجاد شد تا بر حسب ضرورت و در موارد و مواقع خاص، از آن برداشت كنی اما آیا بازنشستگان تامین اجتماعی را سهمی از آن نبود؟
در مذاكرات مجلس در پی خبر تازه‌ای می‌گردی و در می‌یابی كه منابعی برای تامین نیازهای تو وجود ندارد و اگر هم وجود داشته باشد مسائل و مشكلا‌ت تو موضوعی نیست كه كسی نگران آن باشد. از طرفی، نه كسی به تو قولی داده یا با تو جناقی شكسته است و نه اساسا كسی مسئول است! پس تو خودباز، مسئولیت همه چیز را به گردن می‌گیری، چرا كه بارها این پاسخ مشعشع را شنیده‌ای كه: مشكل خودت است و لا‌بد، خودكرده را تدبیر نیست و به خنده می‌گویی: این نیز بگذرد! گر چه تو هرگز مشكل دیگران را مشكل «آنها» ندانسته‌ای و هرگز از زیر بار هیچ مسئله اجتماعی، شانه خالی نكرده‌ای. سرانجام از لا‌ك ذهن، سر برمی‌داری و ازلا‌یه‌های هزار توی ذهن به شعاع خورشید در سمت غروب می‌نگری، صدای بی‌كم و كاست موذن‌زاده را از مناره‌های بلند خاطرات می‌شنوی. از آشفتگی هر روزه ذهن، به وحدت ناب دل می‌سپری و پناه می‌جویی و توجه همه جانبه‌تر و عمیق‌تر مسئولا‌ن در دولت و مجلس را به حال وروز بازنشستگان و مستمری‌بگیران تامین اجتماعی، آرزو می‌كنی.
مهدی سعیدی-‌ اراك
منبع : روزنامه حیات نو


همچنین مشاهده کنید