جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

مباحث نقلی در اندیشه سیاسی اسلام


مباحث نقلی در اندیشه سیاسی اسلام
از جمله مسائلی که در این روزگار، سخن ایام و گفتار مدام بوده و بازاری رائج و پر زرق و برق دارد مساله حقوق بشر است. این امر که اینک در زمانه ما به صورت حربه ای درآمده و هر دم که ناله مظلومیت و حق طلبی امت و ملتی بیرون می آید با همین حربه آنها را بیشتر در گودال استضعاف غرق کرده، نیازمند بازبینی و تحلیل بیشتر است و می بایست با ارایه اندیشه صحیح در مورد آن، شبهه زدایی شود.
اما در مورد حقوق بشر که اضافه غیروصفی است در بادی امر آنچه به نظر می رسد این است که صحبت از حقیقت و عینیتی است که متعلق به بشریت است. یعنی آنچه که جمیع افراد نوع «بشر» در آن سهم دارند و صحبت از قوم و قبیله و گروه و نژاد و منطقه خاصی نمی باشد. پس تدوینگر آن باید کسی باشد که اولا از احوالات مقتضیات همه نوع بشر آگاه بوده و ثانیا صلاحیت تدوین چنین حقوقی را دارا باشد.
در این مختصر، برآنیم که از شاخصه های حقوق بشر، موارد محدودی را انتخاب کرده و جایگاه آن را در دین مبین اسلام مشخص سازیم. البته هدف این نیست که این آیین بزرگ آسمانی را در تطبیق با اعلامیه حقوق بشر قرار دهیم; بلکه غرض این است که بیان داریم، مدت زمانی طولانی پیش از آنکه کسانی به تدوین این مهم مبادرت ورزند این دین مبین، تمامی آنچه را که برای سعادت کل بشریت لازم بوده که انجام شود و تمام حقوق مربوط به نوع بشر را بیان داشته و پیشوایان بزرگ آن مصداق کامل رعایت و ملاحظه آن بوده اند.
۱) حق چیست؟
واژه ای عربی که معادل آن در زبان فارسی «هستی پایدار» است. یعنی هر چیزی که از ثبات و پایداری بهره مند باشد، حق است. به همین دلیل، قرآن پروردگار را حق می نامد: «ذلک بان الله هو الحق و ان ما یدعون من دونه هو الباطل» (حج، ۶۲)
درباره معنای اصطلاحی حق که در «علم حقوق» مطرح است باید گفت که تعریف اصطلاحی آن از راه حدگذاری و تحدید ماهوی ممکن نیست، بلکه نیازمند تنبیه است. این از آن روست که حق - به معنای مصطلح - از مفاهیم است، آن هم از مفاهیم اعتباری در اجتماع و نه در منطق. اگر حق، ماهیت بود و دارای حد و رسم، آنگاه تحدید یا ترسیم پذیر بود. بنابراین تعریف آن با عباراتی مانند «مقررات اجتماعی» کمک چندانی به ما نمی کند، زیرا مفهوم مقررات اجتماعی روشن تر از مفهوم حق نیست که مبین آن باشد.
لذا چاره ای نداریم جز اینکه از مجموع چند واژه و تعبیر تنبیهی برای تعریف حق کمک بگیریم. برپایه «علل اربعه» حقوق را چنین می توان تعریف کرد: «مجموعه قوانین و مقررات اجتماعی که از سوی خدای انسان و جهان، برای برقراری نظم و قسط و عدل در جامعه بشری تدوین می شود تا سعادت جامعه را تامین سازد.»
۲) ویژگی های حق
الف) تنها حق سودمند است
آنچه که حق است و پایدار، سودمند است; و آنچه پایدار نیست سودی هم ندارد. این بدان معنا نیست که هر چه ظاهرا سود داشته باشد، حق است. غرض این است که سود راستین از آن حق است و بس. باید دانست که اگر کسی از سود حق استفاده نکند، به زیان باطل گرفتار خواهد شد. به گفته امام علی(علیه السلا م): «من لاینفعه الحق یضره الباطل» (نهج البلاغه، خ ۲۸) (آنکه حق به او بهره ندهد باطل به او زیان می رساند.) باطل که ناپایدار است، گاهی به حق شباهت دارد و از این رو گروهی به دنبال باطل می روند; و شبیه بودن آن با حق سبب اشتباه آنها می شود. اصولا «شبهه» را به آن دلیل شبهه نامیده اند که به حق شبیه است. حضرت امیر (علیه السلام) می فرماید: «انما سمیت الشبهه شبهه لانها تشبه الحق» (نهج البلاغه، خ ۳۸).
ب) اجرای حق در نظام عینی کاری تکوینی است و تخلف نمی پذیرد
در قرآن کریم بارها آمده است که خداوند حق را جاری می سازد و باطل را از میان می برد و این عمل فقط کار اوست. این سخن بدین معناست که اجرای حق کاری است تکوینی و نه تشریعی. کار تشریع عصیان بردار و تخلف پذیر است، ولی در قلمرو تکوین چنین نیست: «انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون» (یس، ۸۲).
اگر خدا اراده کند که خودکاری را انجام دهد، آن اراده را «اداره تکوینی» می نامند. در این صورت، عصیان و تخلف در آن امر راه ندارد. قرآن بارها گواهی داده است که خداوند، خود می خواهد حق را احیا سازد و باطل را از میان بردارد: «و یرید الله ان یحق الحق» (انفال، ۷) یا «لیحق الحق و یبطل الباطل و لوکره المجرمون» (انفال، ۸)
به همین دلیل، خداوند در هنگام عذاب دادن اهل دوزخ می فرماید: «حق علیهم القول» (قصص، ۶۳). در اینجا «حق» به معنای «ثبت» است و به کار بردن این واژه برای آن است که هم از «ثبات» عذاب سخن بگوید و هم از «به جابودن» آن. بنابراین همه آفرینش بر پایه حق استوار است و اجرای حق عینی امری است تکوینی نه تشریعی; و از این رو هرگز تخلف و عصیان در آن راه ندارد.
ج) حق را باید پذیرفت
پیشتر گفته شد که حق، پایدار است. از آنجا که نمی توان در برابر یک امر پایدار مقاومت کرد، پس باید حق را پذیرفت. پذیرش حق در بردارنده هر دو جنبه عملی و نظری است. باطل در این هر دو جنبه لرزان است و اگر رویاروی حق بایستد، سقوط می کند. از این رو امام علی(علیه السلام) فرموده است: «من ابدی صفحته للحق هلک» (هرکس در برابر حق چهره گشاید، نابود می شود) (نهج البلاغه، حکمت ۱۸۸)
د - با زدوده شدن غبار طبیعت، حق ظاهر می گردد
اگر غبار طبیعت زدوده شود، حق برای همه انسان ها ظهور می کند و علم حصولی آنان به علم حضوری تبدیل می شود. به این ترتیب، برداشت های متفاوت که ریشه در اختلاف های قومی و نژادی و... دارند، رخت بر می بندند. آنگاه آدمی جهان را با «عین الیقین» می بیند و حقایق را آشکارا درک می کند.
در قرآن مجید، قیامت «حاقه» نامیده شده است. این نامگذاری به همین اعتبار است که در روز قیامت حق آشکار می شود و درون جهان هویدا می شود. هر عملی که از انسان سر می زند، دارای درون و بیرون است. بیرون هر عمل سرشار از علم حصولی و اعتبارات است و درون آن لبریز از علم شهودی و واقعیات، «حاق» هر چیز یعنی درون آن. بنابراین باطن این دنیا و حاق آن قیامت است ودنیا صرفا چهره ظاهری آن است. یعنی قیامت درون همین دنیاست، نه این که جهان جدایی هم ردیف دنیا و بیگانه از آن باشد. وقتی دنیا که چهره ظاهری جهان است، رخت بر بست قیامت که چهره باطنی آن است آشکار می شود.
ه) بکار گرفتن سلا ح زور و تزویر برای رویا رویی باحق
باطل مداران همواره در پی رویارویی با حق اند ودر این مسیر از شیوه های گوناگون بهره می گیرند. آنان که نخست می کوشند با تزویر و نیرنگ، حق را باطل جلوه دهند و مردم را از آن متنفر سازند. اما اگر این شیوه سودمند نیفتد، به روش های زورمدارانه دست میآویزند. در اینجا زور هماهنگ با تزویر در خدمت باطل مداران قرار می گیرد; قرآن کریم این مطلب را چنین تصویر می کند: «یقتلون النبیین بغیر حق و یقتلون الذین یا مرون بالقسط من الناس» (آل عمران، ۲۱).
این سخن، هم درباره پیامبر بزرگوار اسلا م (صلی الله علیه و آله) صدق می کند و هم راجع به دیگر انبیای الهی; زیرا همه این پیامبران به حق بوده اند. از همین جا پیداست که علما و شاگردان انبیا، در انجام وظیفه تبلیغ حق، جانشین پیامبرانند و همانند آنها در راه رسالت خود به شهادت می رسند.
۳) حق تعیین حقوق بشر تنها از آن خداست
الف) حقوق بشر را نمی توان صرفا با قرار داد تدوین کرد. آنچه دین حق بیان می دارد، شامل خطوط کلی زندگی و زیر بناهای حیات انسان، با صرفنظر از اختلا فهاست. این خطوط کلی بر خلا ف اعتباریات محض (آداب و رسوم هر ملت) هرگز با قرارداد تعیین نمی شوند، بلکه براساس رابطه خاص انسان یا جهان استوارند. رابطه ای که در هیچ سرزمینی با سرزمین دیگر متفاوت نیست. مثلا قرآن چنین می فرماید که: «والوا استقا مواعلی الطریقه لا سقیناهم هم ما» غدقا» (اگر بر راه حق پایداری می کردند، بارانی فراوان نصیبشان می ساختیم).(جن، ۱۶). درست که عوامل طبیعی در پرورش و بارش فراوان باران موثرند اما پیامبر (ص) پیام دین آن است که انسان با اعمال خود بر این عوامل اثر می گذارد. این سخن درباره همه جوامع بشری صدق می کند.
ب) تدوین حقوق بشر نیازمند یک قانون اساسی جهانی است.
ج) آداب و عرف و رسوم یک قوم نمی توانند منبع حقوق بشر باشند.
د) انسان نمی تواند حقوق بشر را تعیین کند.
۴) اسلا م و حقوق بشر
از میان شاخصه های مطرح شده در «اعلا میه جهانی حقوق بشر» دو اصل کلی آزادی و مساوات را مد نظر داشته و تبیین می نمائیم که بسیار زمانی طولا نی، قبل از این که کسانی به وضع این اصول بپردازند، تعالیم دین اسلا م آنها را بیان داشته و در سیره پیشوایان معصوم (علیهم السلا م) و صحابه پیامبر اسلا م می توان آن را مشاهده نمود.
الف) اسلام و مساوات.
۱) تساوی در اصل انسانیت.
خداوند متعال در قرآن کریم در این باره چنین می فرماید: «والهکم اله واحد لا اله الا هو الرحمن الرحیم» (وخدای شما خداوند یکتاست. خدایی جز او نیست که بخشنده مهربان است) (بقره ۱۶۳) یا در سوره مبارکه نسا» چنین می فرماید: «یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا کثیرا و نسا»» (نسا» ۱). (ای مردم از خداوندی که شما را از نفس واحده ای آفرید و از آن نفس واحده زوجش را آفرید و از آن دو مردان و زنان زیادی را به وجود آورد پروا داشته باشید). همچنین در سوره مبارکه حجرات می فرماید: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر وانثی وجعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا» (ای مردم همانا ما شما را از زن و مردی آفریدیم و شما را به صورت قبایل و ملت های مختلف قرار دادیم تا شناخته شوید) (حجرات، ۱۳). در این باره پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) چنین می فرمایند: ای مردم خدای شما یکی است، پدر شما یکی است. همه شما از نسل آدم آفریده شدید. هیچ فخری نه عرب بر عجم دارد و نه عجم برعرب...» همچنین امام صادق (علیه السلا م) فرمودند: «چند طائفه هستند که از انسانیت به دور هستند. آنهایی که به استخوان پوسیده نیاکان خود می بالند ولی از کردار شایسته آنها بی بهره اند». امام باقر (علیه السلا م) می فرمایند: «اصل انسان دینش است و اخلا ق او، او را کفایت می کند و تقوای او ملا ک بزرگواری اش است و همه مردم به صورت مساوی از آدم شروع شده اند.»
۲) تساوی در حقوق و تکالیف
در اسلا م، تکلیف و حق، شانه به شانه یکدیگر می زند و هرکس متناسب با استعداد وتوان خویش، بهره مند از حقوقی است و متناسب با همین حقوق، تکالیفی نیز بر اوست. از آنجا که در اصل انسانیت، اسلا م همه را مساوی می داند لذا در حقوق و تکالیف نیز برای آنان قائل به مساوات است. خداوند متعال در قرآن کریم چنین می فرماید: «یا ایها الناس ادخلوا فی السلم کافه ولا تتبعوا خطوات الشیطان.» و در سوره مبارکه انعام می فرماید: «واذا قلتم فاعدلوا ولوکان ذاقربی.» یا در سوره مائده می فرماید: «ولا یجر منکم شنئان قوم علی الا تعدلوا» (مائده، ۸). امیرالمومنین در نامه ۵۳، خطاب به مالک اشتر می فرمایند: «و باید کار مردم در نزد تو در امرحق مساوی باشد.» نهج البلا غه، نامه ۵۳). یا در جای دیگر می فرمایند: «الحق لا یجری لا حد الا جدی علیه ولا یجری علیه الا جری له.» (حق برای کسی جاری نمی شود مگر اینکه بر او جاری شود وعلیه کسی جاری نمی شود مگر اینکه به نفع او جاری شود.) پیامبر (صلی الله علیه وآله) می فرمایند: مردم دربرابر حق مساوی اند. در سیره پیامبر و سایر پیشوایان معصوم (علیهم السلا م) اصل مساوات در میان خلا ئق رعایت گردیده است. چنان که در صدر اسلا م مشاهده می کنیم. مثلا در ماجرای جوبیر که از اصحاب صفه بود مشاهده می کنیم که پیامبر او را به خواستگاری دختر زیادبن لبید که از ثروتمندان و محترمین اهل مدینه بود می فرستد و او به نوعی از زیر این فرمان شانه خالی می کند و پیامبر به او می فرماید: «ای زیاد! آن شانیت ها که تو گمان می کنی امروز از میان رفته است. مرد مومن هم شان زن مومنه است. » همچنین در ماجرای زره امام علی (علیه السلا م) که گم شده بود و آن مرد مسیحی که آن را پیدا کرده بود، به نزد قاضی رفته و شریح قاضی در کمال مساوات حکم را علیه امیرالمومنین که خلیفه وقت بود صادر می کند.
ب) اسلا م و آزادی
۱) آزادی شخصی
در سوره مبارکه شعرا قرآن کریم از زبان موسی چنین می فرماید: «وتلک نعمه تمنها علی ان عبدت بنی اسرائیل» (این نعمتی است که بر من نهاده ای که بنی اسرائیل را بنده خدا گردانم.» (شعرا»،۲۲). در جای دیگر می فرماید: «اتخذوا احبارهم و رهبا نهم اربابا من دون الله و المسیح ابن مریم و ما امروا الا لیعبد وا الها واحدا لا اله الا هو سبحانه عما یشرکون» امیر المومنین (علیه السلا م) می فرماید: «الناس کلهم احرار الا من اقر علی نفسه بالعبودیه» (مردم همگی آزادند مگر آنان که خود را به قید بندگی در آورند). و در جای دیگر می فرماید: «لا تکن عبدغیرک و قد جعلک الله حرا» (بنده دیگری مباش که خدا تو را آزاد آفریده است). در سیره ائمه بزرگوار (علیهم السلا م) آنچه بیش از همه نمودار می گردد و تجلی بیشتری دارد، سیره ابی عبدالله الحسین (علیه السلا م) است که در کمال آزادی و اختیار اصحاب خود را قرار داده و بیعت خویش را از همه اصحاب حتی برادر خود برداشته و آنها را مخیر بین ماندن در کربلا و رفتن به مدینه می گردد واصحاب خالص ایشان در نهایت آزادی شهادت خویش را انتخاب می نمایند.
۲) آزادی فکر
در این باره قرآن کریم می فرماید: «فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هداهم الله و اولئک هم اولوا الا لباب» (و بندگانی را که همه سخن ها را می شنوند و بهترینش را انتخاب می کنند ایشان آنانند که هدایت الهی شده اند و صاحبان مغز و فکر و عقلند) (زمر، ۱۸). یا در باب اهمیت تفکر می فرماید: «قل هل یستوی الا عمی و البصیر افلا تتفکرون» (انعام، ۵۱). در سیره امام صادق (علیه السلا م) می بینیم که کسی از همسایه خویش وعبادت او تعریف نمود و حضرت از عقل او پرسید و او گفت عقلی ندارد. حضرت فرمود از عبادتش بهره فراوانی نمی برد. درمورد جناب ابوذر صحابی خاص پیامبر، فرمودند که : «اکثر عباده ابی ذر التفکر و الا عتبار».
۳) آزادی سیاسی
در روایت داریم :«من استعمل رجلا علی عصابه و فیهم من هو ارضی لله فقد خان الله و رسوله و المومنین» که بیان می دارد، انتخاب فرمانروایان بر مبنای ثروت و قدرت ایراد دارد و بنابر شایستگی و استعداد است.
۴) آزادی مدنی:
پیامبر می فرماید:«البلا بلا د الله و العباد عباد الله فحیثما اصبت خیرا فاقم». که درباره آزادی مسکن است. همچنین درباره آزادی کار فرموده اند: «لست اری ان اجبر احدا علی عمل یکرهه».
۵) آزادی مذهبی و عقیده
اجبار به پذیرفتن هیچ مرام و مسلک و دینی در اسلا م پذیرفته نیست. در سوره مبارکه بقره آیه ۲۵۷ می فرمایند: «لا اکراه فی الدین». یا در جای دیگر می فرماید: «ولو شا» ربک لا من من فی الا رض کلهم جمیعا افانت تکره الناس حتی یکونوا مومنین» (ق، ۴۵) یا در سوره مبارکه غاشیه آیه ۲۲می فرماید: «فذکر انما انت مذکر لست علیهم بمصیطر».
۶) آزادی بیان و قلم:
سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۵۹ می فرماید: «فبما رحمه من الله لنت لهم و لوکنت فظا غلیظ القلب لا نقضوا من حولک». در سوره شوری، ۳۸ می فرماید: «والذین استجابوا الربهم و اقاموا ا لصلوه و امرهم شوری بینهم». و در سوره توبه، ۷۱ می فرماید: «والمومنون و المومنات بعضهم اولیا» بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر» که همگی مصداق آزادی بیان و قلم است.
نویسنده : محمدهادی جوکار
منبع : روزنامه مردم سالاری