یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


بوی مرگ، عطر فراموشی


بوی مرگ، عطر فراموشی
▪ نویسنده و كارگردان: بهمن فرمان آرا
▪ بازیگران: جمشید مشایخی، رضا كیانیان، فخری خوروش، فاطمه معتمدآریا، هدیه تهرانی و مریم سعادت
▪ خلاصه داستان:سعدی نویسنده و چهره ادبی سال های دور به كشور باز می گردد و نزد دوست قدیمی اش شبلی می رود.شبلی هم نویسنده ای افسرده است كه تصمیم گرفته دست به خودكشی بزند. با آمدن سعدی او از تصمیم اش منصرف می شود و با هم به سفری در شهرهای مختلف كشور می روند. در این میان فرشته مرگ از راه می رسد و همه جا آنها را دنبال می كند.
«یك بوس كوچولو» پایان تریلوژی فرمان آرا در مورد مرگ است و قرار بود به نوعی مكمل مفاهیمی باشد كه در «بوی كافور، عطر یاس» و «خانه ای روی آب» جریان داشتند. بازگشت فرمان آرا پس از سال های طولانی به كشور و فیلم هایی كه ساخته نشان دهنده این نكته است كه او از فضای فیلم های پیش فاصله محسوسی گرفته و در هر سه این فیلم ها می توان دغدغه های مرگ اندیشانه برآمده از تجربه های طولانی زندگی در سال های دوری از وطن را مشاهده كرد و تنها چیزی كه در این فیلم ها متفاوت به نظر می رسد زاویه دیدی است كه او در برخورد با مقوله مرگ دارد.
«یك بوس كوچولو» از این منظر قرابت بیشتری با «بوی كافور، عطر یاس» دارد و فرمان آرا به نوعی به مرگ آدم هایی اشاره می كند كه در جامعه ادبی كشور فعال بوده اند و حالا پیش از آنكه از دنیا بروند مرده اند. در واقع نگاه حسرت خوار فرمان آرا در «بوی كافور...» در این فیلم جایش را به نوعی نگاه انتقادی به آدم هایی از این دست داده و می توان فاصله گرفتن او از این نگاه حسرت خوار صرف را به وضوح مشاهده كرد.
اما رویكردی كه فرمان آرا به این آدم ها دارد و اشاره ای كه به زندگی یكی از آنها می كند دقیقاً همان چیزی است كه سوژه قابل تامل فیلم را دستخوش زوال می كند و فیلم را دقیقاً به همان مفاهیمی نزدیك می كند كه در ابتدا به آنها اشاره كردم. از این رو «یك بوس كوچولو» بیشتر مناقشاتی را كه سبب می شود و توجهی را كه جلب می كند مدیون مفاهیمی برآیندی است كه از خود ساطع می كند و مخاطب را درگیر مسائلی می كند كه چندان خاصیت هنری ندارند. مفهوم مرگ آدم های معروف و اینكه در زندگی دوباره می میرند اگرچه بحث تازه ای نیست، اما همیشه جذابیت های خاص خودش را داشته است.
چهره های ادبی و هنری اولین بار زمانی می میرند كه فراموش می شوند و دوم بار زمانی كه از دنیا می روند. جالب اینكه خیلی هایی كه ممكن است از طرفداران این آدم ها باشند با وقوع مرگ اول آنها را فراموش می كنند. با نگاهی كوتاه به تاریخ هنر می توان فراوان با آدم هایی از این دست برخورد كرد. این موضوع همیشه حساسیت و اهمیت خاص خودش را داشته و به همین دلیل نزدیك شدن به آن و ساختن فیلمی در این باره نیازمند نگاهی دقیق و در گام اول هنری است، چرا كه این تقسیم بندی درباره مرگ خود از نگاهی هنرمندانه و نكته سنجانه سرچشمه می گیرد.
با این تفاصیل می توان از ابتدا پی به اهمیت كار فرمان آرا برد. اما مشكل فیلم زمانی چهره می نماید كه ما از پرداخت شخصیت یكی از كاراكترها پی به كنایاتی می بریم كه در پس مفاهیم ظاهری اثر جریان دارند و به طور واضح ما را به سمت یكی از چهره های ادبی سالیان دور كشور سوق می دهند. فكر می كنم آن چیزی كه موجب می شود «یك بوس كوچولو» در رده پایین تری از نظر كیفی از فیلم های قبلی فرمان آرا قرار گیرد، همین مسئله باشد. مفهوم نكته سنجانه ای مثل «مرگ هنری» و «از دنیا رفتن» با نگاهی كنایه وار توام می شود و به همین دلیل با پیش رفتن داستان مخاطب از پیام اصلی فیلم فاصله می گیرد.
قصه از آنجا شروع می شود كه سعدی نویسنده سال های دور به كشور بازمی گردد و به خانه دوستش شبلی كه او هم نویسنده ای معروف بوده می رود. هر دو آنها دغدغه فراموش شدن دارند و از این نظر شبلی حال و روز بدتری دارد چرا كه تصمیم به خودكشی گرفته است. از این پس تقابل رفتار این دو بیانگر مفاهیم پیش ساخته ای می شود كه فرمان آرا در فیلمنامه گنجانده و تلاش كرده علاوه بر آدم های فیلم مخاطب را هم به نقطه ای مشترك برساند. سعدی آدمی خودخواه، مغرور و لجباز است كه هنوز هم حاضر به اعتراف در مورد اشتباهاتش نیست و خود را موفق ترین چهره ادبی پنجاه سال اخیر می داند و در نقطه مقابل شبلی قرار دارد كه در نهایت تواضع و فروتنی رفتار می كند.
اشارات فرمان آرا به زندگی ابراهیم گلستان هم از همین جا شروع می شود. سعدی به خانه دخترش می رود كه زنی تنها است و البته نقاش هم هست. بعد صحبت از شاعره ای می كند كه به او عشقی بی مثال داشته و بعد از مرگش همه دست نوشته هایش را از خانه او برداشته و اشاره به مرگ پسر سعدی و اینكه عكاس چیره دستی بوده هم یكی دیگر از آدرس هایی است كه كارگردان برای شناساندن سعدی واقعی به مخاطب می دهد. به این ترتیب وقتی سفر این دو نفر آغاز می شود به تناسب می توان برخوردهای متفاوتی را با آنها مشاهده كرد؛ اینكه یك افسر نیروی انتظامی شبلی را می شناسد و كتاب هایش را خوانده و در مقابل از سعدی می خواهد كه كارت شناسایی اش را نشان بدهد یا در جایی دیگر كنار مقبره كوروش چند دختر دانشجو برای اینكه از شبلی امضا بگیرند از سعدی خودكار طلب می كنند.
البته یكی از سكانس های انتقادآمیز فیلم هم در همین جا است و جمله تمسخر آمیز شبلی كه می گوید: «كورش بخواب! ما بیداریم.» هیچ كاركرد مثبتی در فیلم ایجاد نمی كند. نوع مردن این دو نفر هم در راستای همین نگاه صورت می گیرد و شبلی با بوسه ای آرام از دنیا می رود اما سعدی كنار قبر پسرش با فریادهای زنی كه انگار چیزی از گذشته نمی داند. دیدن این آدم ها و برخوردی كه با سعدی دارند این سئوال را در ذهن ایجاد می كند كه آیا گناه او اینقدر نابخشودنی بوده كه باید از همه طرف مورد انتقاد و توهین قرار گیرد؟ آیا نویسنده به خاطر همین برخوردها و كج سلیقگی ها نبود كه برای همیشه كشورش را ترك كرد؟ فكر می كنم به این وجه فیلم زیاد پرداخته ام و دلیل اش دقیقاً برجستگی این مسئله در كلیت فیلم و در حاشیه قرار گرفتن دیگر موتیف های داستان است.
با این اوصاف نمی توان از كارگردانی خوب اثر چشم پوشی كرد و سكانس های داخلی طولانی ابتدای فیلم كه به رغم زمان طولانی شان به هیچ وجه كسالت بار از آب درنیامده اند. دكوپاژ خوب فرمان آرا در فضای داخلی خانه شبلی كه به دلیل فضای نه چندان بزرگ آن بسیار دشوار به نظر می رسد خیلی خوب از آب درآمده است. این مسئله در مورد فیلم های قبلی فرمان آرا هم صدق می كند و كمتر دیده ایم كه به شیوه كارگردانی او از جانب منتقدین انتقاد عمده ای وارد شده باشد. بازی های فیلم یكی از نقاط درخشان آن محسوب می شوند.
جدا از بازی حسی و باورپذیر كیانیان در نقش سعدی كه با سن و سال واقعی چندین سال فاصله دارد می توان به بازی فوق العاده جمشید مشایخی اشاره كرد كه پس از چند سال ایفای نقش های متوسط در این فیلم انرژی فراوانی را صرف می كند. دیدن فیلم یك بوس كوچولو علاوه بر موشكافی و بررسی مفاهیمی كه به آنها اشاره كردم از جهت دیگری هم اهمیت دارد و آن پایان تریلوژی فرمان آرا در مورد مرگ و انتظار فیلم تازه او است كه احتمالاً از مفهوم مرگ فاصله ای محسوس خواهد داشت و مفاهیم جدیدی را به چالش خواهد طلبید.
محسن میرزاپور
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید