شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


شما جرات من را نداشتید


شما جرات من را نداشتید
متولد اول اردیبشهت ۴۸ است. اما شکسته به نظر می رسد. خودش می گوید به خاطر ۲۰ سال حضور در بطن مسائل سیاسی و فرهنگی کشور است; ۲۰ سال پر از جنجال. می گوید آقای خاتمی هر۹ روز یک بحران داشت، من هر روز ۲۰ بحران دارم. چه کسی باور می کرد ده نمکی همیشه معترض دهه ۷۰، مردی که نامش همیشه در ناآرامی های آن دوران حضور داشت (هر چند خودش مصرانه هر گونه تنش فیزیکی را رد می کند) حالا به عنوان یک فیلم ساز به بدنه همان سینمایی پیوسته که گروه های منتسب به او به بهانه نمایش فیلم های ضدارزشی آن را محکوم می کردند.
در گذر سال ها او همچنان اصرار دارد که افکارش تغییر نکرده و تنها ابزارش تغییر کرده است. اما کیست که نداند آن رادیکال معترض ۱۰ سال پیش که در واکنش احساساتی خود به تغییرات جامعه ایرانی راه را اشتباه رفت، دچار تحولی عینی شده است. در دوره ای او به جای برخورد با مظاهر بنیادین سرمایه سالاری و تحلیل جامعه شناسانه از اتفاقات پیش آمده، ترجیح داد هیزم بر آتش عصبیت بریزد و شکاف های اجتماعی و طبقاتی را به دره هایی غیرقابل پوشش تبدیل کند.
اما حالا مسعود ده نمکی فیلم ساز است. فیلم سازی که از موفقیت فیلمش در جشنواره به خود می بالد، از پذیرش فیلمش در لوکارنو و کن می گوید و از احترام و ارزش آرای مردم. اخراجی ها، به عنوان یک کمدی جنگی با استقبال گسترده تماشاگران روبه رو شد و سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را به دست آورد. موفقیت فیلم و جنجال های پیش آمده در حاشیه نمایش فیلم موجب شد تا یک بار دیگر سراغ او برویم.
در گفت وگویی که خود او اصرار داشت بیشتر روی فیلم متمرکز شویم و ما که اصرار داشتیم از سال ها قبل شروع کنیم. از سال هایی که مسعود ده نمکی و دوستانش وارد ادبیات سیاسی و اجتماعی کشور شدند.
▪ ابتدا از فیلمتان شروع کنیم، فکر می کنی فیلم خوبی ساختی؟
ـ من دوستش داشتم، بازیگرهایم هم دوستش داشتند. بیش از ۹۲ درصد مردم هم دوستش داشتند.
▪ فکر نمی کنی فیلمت دو پاره بود؟ یک بخش کمدی و یک بخش جنگی؟
ـ نه، فکر نمی کنم. فیلم تا دقیقه ۸۰ کاملا کمیک بود. آن ۱۰ دقیقه آخر کاملا جنگی شد که باز هم لحن طنز داشت. واقعیتش را بخواهید هیچ کس انتظار نداشت من یک فیلم کمدی بسازم. من جدی ترین حرف های معنوی و عرفانی را در قالب طنز زدم. دوسوم فیلم طنز بود. اما نمی خواستم یک فیلم کامل کمدی بسازم. در واقع قصدم نمایش خشونت و واقعیت جنگ بود. در سینمای ما، رزمنده ها معمولا یا سوپرمن هستند یا فرشته. ولی شخصیت های فیلم من نه سوپرمن بودند و نه فرشته. خیلی حرف ها برای گفتن داشتم، اما امکاناتم در همین حد بود.
▪ تصوراتت از سینما چقدر با واقعیات همخوانی داشت؟
ـ من خیلی از مناسبات سینما را نمی شناختم. راستش چیزی مثل هالیوود در ذهنم بود، اما در عمل با حجمی از عدم امکانات روبه رو شدم. طبیعی است که با این بضاعت نمی توانیم ماتریکس بسازیم... البته من ساختم! (باخنده) تمام صحنه هواپیماها در فیلم جلوه های کامپیوتری بود.
▪ خیلی ها روی نقش شریفی نیا و پیمان قاسم خانی در شکل و شمایل فیلم تاکید می کنند!
ـ من داستان فیلم را نوشتم و دادم دست پیمان. اما سرش شلوغ بود و به دوسه ماه وقت احتیاج داشت. ولی من فرصت کافی نداشتم. پس فقط دوسه تا از توصیه هایش را به کار بستم.
▪ و شریفی نیا؟
ـ ما یک مثلث داشتیم. من، آقای کاسه ساز و شریفی نیا. در این تیم حرفه ای، شریفی نیا در بخش انتخاب بازیگر نقش کاملا عمده ای داشت.
▪ چرا در کارگردانی کمک نگرفتی؟
ـ می خواستم کار خودم باشد و با افتخار بگویم کار خودم است. من در بیشتر زمان فیلم تقریبا استوری بورد داشتم. می دانم که به جز من، تنها دو کارگردان دیگر هستند که برای کارشان از استوری بورد استفاده می کنند. فقط در بخش اردوگاه بود که به خاطر شرایط کار مجبور شدم سر صحنه خودم دکوپاژ کنم. در این شرایط فیلمی از پشت صحنه گرفتیم که از خود فیلم خنده دار تر شد. اسم فیلم را گذاشتیم اخراج اخراجی ها...
▪ کار کردن با بازیگرهای حرفه ای چطور بود؟
ـ هم سخت و هم جالب. مجموعه ای از ستاره های مشهور که در حال رقابت با یکدیگر بودند و من دستشان را باز گذاشته بودم تا هر طور می خواهند کار کنند. مثلا امین حیایی در صحنه دستمال یزدی با چند دیالوگ بداهه کل صحنه را در اختیار گرفت. کارش عالی بود.
▪ شخصیت های فیلم به نظرت می توانستند معرف کل افراد جبهه ها باشند؟
ـ شخصیت پردازی کاراکترها خیلی دقیق بود. من قصه را براساس آدم هایی که می شناختم ساختم. مثلا میرزا نماینده عرفان نظری است و روحانی نماینده عرفان عملی. یا جایی که مجید سوزوکی وارد میدان مین می شود، جایی است که پس از این همه بالا و پایین شدن می رسد به معبر سلوک. جایی که باید از عشق مجازی به عشق حقیقی برسد.
▪ عشق مجازی... عشق حقیقی... پس مسعود ده نمکی خیلی تغییر کرده...
ـ من تغییری نکرده ام.
▪ آن ده نمکی که در سال ۷۴ تظاهرات در تهران راه می انداخت. آن ده نمکی، عشق مجازی و زمینی برایش قابل درک بود؟
ـ آن موقع ها نمی خواستیم این جوری عمل کنیم. نقد دولت اولویت اصلی ما بود. نقد ملت در مرحله بعد قرار داشت.
▪ در سالن سینما، ابوالقاسم طالبی درجلسه نقد و بررسی فیلمش (که قبل از اکران فیلم شما بود) از پشت میز بلند نشد و گفت ده نمکی خیلی جاهای شهر را به هم ریخت، حالا من می خواهم اکران فیلمش را به هم بزنم ببیند خوب است! و شما از طبقه دوم سینما فریاد زدید تو جرات مرا نداشتی!
ـ نه... طالبی این را نگفت... او گفت...
▪ حالا با جملات آقای طالبی زیاد کاری ندارم. می خواهم بپرسم برگزاری آن طور تظاهرات، یعنی جرات داشتن؟ یا هرج و مرج؟
ـ چرا هرج و مرج. چرا نمی گویی شجاعت؟ خیلی ها سعی کردند کارهای مرا بکنند اما نمی توانند. آن کاری که می کردیم اسمش هرج ومرج نبود. متاسفانه دور و بر کارهای من خیلی جنجال هست. فکر می کنم عملکرد مرا با جنجال های پیرامون کار من اشتباه می گیرید. آن موقع ما می خواستیم حرفمان را بزنیم. آن موقع به عملکرد دولت نقد داشتیم. مجبور بودیم اعتراض کنیم. الان شرایط فرق کرده. الان دیگر به خصوص در عرصه مطبوعات کسی سکوت نمی کند و همه حرف می زنند، اما آن موقع همه سکوت کرده بودند و من بودم که حرف می زدم.
من درباره خودم حرف می زنم، نه آدم هایی که دور و برم بودند. من امنیت هیچ جایی را بر هم نزدم. ده نمکی هیچ گروهی را با خودش یدک نمی کشد. آن موقع خیلی ها دور و بر ما بودند که مسئولیت خیلی از رفتارهایی که انجام دادند به پای خودشان است. ولی من رسما داد می زدم. اعتراض می کردم.
▪ یعنی شما وابسته به هیچ گروهی نبودید؟
ـ نه، من منتقد بودم. مثلا مجله نیویورک تایمز با من مصاحبه کرد و در مطلبش چیزی بدین مضمون نوشت که ده نمکی، مایکل مور ایران است. من به دوست هایم گفتم که مور حداقل به یک جناح وابسته است، اما من به هیچ جناحی قائل نیستم.
▪ آن زمان اهدافت دقیقا چی بود؟
ـ ببینید، من همان موقع هم بازیگر نبودم، کارگردان بودم. جریان می ساختم. در آن زمان خیلی ها معتقد به فعالیت فرهنگی نبودند. بعد از پایان جنگ من گفتم وقت فعالیت فرهنگی است. فعالیت برای حفظ خاطره شهدا و رزمنده ها. اما در اطراف من خیلی ها قائل به این چیزها نبودند. مرا متهم کردند به ترسیدن و بریدن. هدف من از همان زمان رفتن به سمت نقد دولت بود. من نمی دانم چرا دولتمردان آن زمان می خواستند یاد و خاطره شهدا و رزمنده ها را کم رنگ کنند.
از عوض کردن اسم خیابان ها تا پاک کردن تصاویر شهدا. به امام نامه نوشتند که تصاویر چهره شهدا در خیابان ها موجب تصادفات رانندگی می شود. که به جایش عکس های تبلیغاتی بگذارند. یاد و خاطره ها را پاک کردند و حالا از نسل جدید طلبکارند که چرا همت و باقری را نمی شناسند؟ اینها ارزش های ماست و باید به آنها احترام بگذاریم. البته به هیچ وجه موافق نیستم که این احترام فقط در انحصار یک طیف خاص باشد.
▪ فیلمت فیلم برگزیده تماشاگران جشنواره شد. نظر مردم برایت خیلی مهم بود؟
ـ مطمئنا. این فیلم مورد رضایت ۹۲ درصد از آرای تماشاگران بود و من دنبال آنها بودم. مردم عام. به تهیه کننده گفتم فیلم من جنگی است اما فیلم توپ و تفنگ نیست. فیلم آدم هاست برای آدم ها. برای همین ستاره ها را آوردیم.
▪ همیشه نظر مردم برایت مهم بوده؟
ـ همیشه... اما رای گیری در جشنواره به شکل نامتعادلی انجام شد. در بسیاری از سانس ها نظرخواهی نمی کردند.
▪ در چند مصاحبه با مخملباف مقایسه شده ای...
ـ من چنین مقایسه ای نکردم. خودم هم مخالف این مقایسه هستم. فکر می کنید چرا این مقایسه را انجام می دهند؟
▪ خب شاید چون مخملباف از یک جایگاه به شدت ایدئولوژیک آغاز کرد و بعد...
ـ خب بگذارید کار شما را راحت کنم. مخملباف که از فیلم «توبه نصوح» شروع کرد، به فیلم جنسیت و فلسفه رسید. خدا به داد من برسد که از فقر و فحشا شروع کردم!
▪ پس بالاخره قبول داری که تغییر کرده ای ؟
ـ به هر حال چه بخواهی چه نخواهی تغییر می کنی. من همیشه طرفدار تغییرات مثبت هستم.
نویسنده : مهگامه پروانه
منبع : چلچراغ


همچنین مشاهده کنید