یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


تضادهای اجتـماعی


تضادهای اجتـماعی
برتولت برشت در مقام نمایشنامه نویس به شکلی عریان و پرشور «بورژواهای خودپسند» و «شکم سیر» و ریاکاری اخلاقی آنها را به باد انتقاد گرفت.
او فرزند یک کارخانه دار بود، در مونیخ علوم طبیعی و پزشکی تحصیل کرد و در پائیز ۱۹۱۸ در یک بیمارستان نظامی خدمت سربازی اش را گذراند. پس از سربازی به تحصیل ادامه داد و پس از آن به عنوان کارشناس نمایشنامه در تئاتر کوچک و خصوصی مونیخ به کار پرداخت.
در ۱۹۲۴ به برلین نقل مکان کرد و در آنجا هر از چندی به عنوان کارگردان در تئاتر برلین که مدیرش ماکس راینهارت بود اشتغال داشت. در سال ۱۹۳۳ از مسیر پراگ، وین، سوئیس و فرانسه به دانمارک مهاجرت کرد و در آنجا با مجله ای که در مسکو چاپ می شد، شروع به همکاری کرد. اقامتش در دانمارک تا سال ۱۹۳۹ به طول انجامید. با شروع جنگ ابتدا به سوئد پناه برد. در ۱۹۴۰ به فنلاند و بالاخره در ۱۹۴۱ به مسکو رفت و بعد از راه ولادی ووستک به کالیفرنیا رفت. در آمریکا در سانتامونیکا، جایی نزدیک هالیوود، اقامت گزید.
با پایان گرفتن جنگ در سال ۱۹۴۷ به سوئیس رفت و یک سال بعد آلمان شرقی را برای گذراندن بقیه عمرش انتخاب کرد. در آنجا تا زمان مرگش در مقام کارگردان گروه تئاتری «برلینر آنسامبل» که خود وی پایه گذارش بود، مشغول فعالیت بود. در مجموعه کارهای برشت این ویژگی ها به خوبی دیده می شود. حس همدردی قوی نسبت به «ستمدیدگان»، نفرت عمیق و انقلابی از «سرکوبگران بورژوا»، شناختی روشن، اما در عین حال یکسویه از گرایشات ریاکارانه و سوداگرانه انسان ها به طور اعم و همین گرایشات در سرمایه داران به طور اخص و اراده ای قاطع برای زدودن توهمات. برشت با عناصر فوق در آثارش قصد دارد انسان را از خمودگی و احساسات غلطش رها سازد. برشت این داعیه را دارد که می خواهد با تئاترش «دنیا» را، یعنی به زعم وی مناسبات اجتماعی - اقتصادی را تغییر دهد. او «کاهش مفهوم فردیت» را در دوران توده ها با رها کردن تصور سنتی از قهرمانان دراماتیک و تراژیک در آثارش جلوه گر می کند. شخصیت های نمایشنامه هایش نظیر گالیله، مادر کوراژ، قاضی ازداک هیچ «مشکلی» را حل نمی کنند. آنها «قهرمان های منفی»اند. آنها خودشان را با وضعیت های نامناسب تطبیق می دهند، برای دوام و بقا با این وضعیت ها از در آشتی درمی آیند. برشت در نمایشنامه «در جنگل شهرها» می گوید: «قوی بودن مهم نیست، آنچه اهمیت دارد زنده ماندن است.»
به باور برشت مفاهیمی چون «تقصیر» و «تراژیک» با دنیای موجود که دنیایی خالی شده از معناست، تناسبی ندارند. تنها پاسخ درست به این وضعیت به عقیده او «خواست تقلیل یافته انسان ها به بقای صرف» است. به نظر وی سرنوشتی ورای اراده آدم ها وجود ندارد و سرنوشت حاصل رفتار جمعی انسان هاست. در چنین دنیایی پول تنها معیار اخلاقی است. «بزرگ ترین جنایت بی چیزی است.»
۴ دوره را می توان در خلاقیت های ادبی برشت بازشناخت:
۱) در نخستین دوره که تا سال ۱۹۳۰ می پاید، او قصد «شوکه کردن» تماشاگران بورژوا را دارد، بویژه با نمایشنامه «اپرای سه پولی».
۲) در دومین دوره (تا آغاز مهاجرتش در سال ۱۹۳۳) او که شدیداً تحت تأثیر ایدئولوژی کمونیستی - مارکسیستی قرار گرفته با نمایشنامه های آموزشی اش قصد دارد از روی صحنه به طبقه کارگر آموزش های عقیدتی لازم برای مبارزه طبقاتی را بدهد.
۳) سومین دوره که دوران مهاجرت وی از سال ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ را دربرمی گیرد واجد اوج خلاقیت های برشت است. نمایشنامه های شاخص این دوره اش عبارتند از:«زندگی گالیله»، «زن خوب سچوان»، «مادر کوراژ و فرزندانش»، «ارباب پونتیلا و نوکرش ماتی».
۴) در چهارمین دوره که از سال ۱۹۴۶ تا زمان مرگش به طول می انجامد برشت نمایشنامه «دایره گچی قفقازی» را به صورت داستان می نویسد و عمدتاً وقتش را صرف نگارش دوباره نمایشنامه های پیشین خودش و دیگران می کند.
بعد از کوشش های اولیه که در آنها هنوز عناصر اکسپرسیونیستی و بی طرفانه به شکلی بدیع با هم آمیخته اند (نمایشنامه «بعل» در سال ۱۹۱۸ «آوای طبل ها در شب» در سال ،۱۹۲۰ «در جنگل شهرها» در سال ۱۹۲۴؛ «آدم آدم است» در سال ۱۹۲۶) برشت در سال ۱۹۲۸ نمایشنامه معروفش «اپرای سه پولی» را به رشته تحریر درمی آورد. او این اثر را براساس اثر دیگری با نام «اپرای گدایان» اثر نویسنده انگلیسی جان گری که در سال ۱۷۲۸ منتشر شده بود می نویسد. شخصیت های نمایشنامه که از اعماق فرودست جامعه لندن هستند به شکل تیپ های مبالغه آمیز از جامعه ای فاسد و منحط به نمایش درمی آیند.
برشت با استفاده از «آواز» که در این اثر به شکلی نو مورد استفاده قرار داد، در حین این که گاه جریان نمایش را قطع می کند، ولی (با موسیقی کورت وایل) به شیوه ای بسیار مؤثر به هم پیوند می دهد. زبان طعنه آمیز و تند و تیز نمایشنامه قرار است تماشاگر را از خواب بیدار کند. (نظیر جمله: «اول لمباندن، بعداً اخلاق»). در به اصطلاح «افه بیگانه سازی»(۱) جنایتکاران نمایشنامه «اپرای سه پولی» به صورت انسان هایی بهتر و حقیقی تر از آدم های عادی به نمایش درمی آیند. نمایشنامه اپراگونه «صعود و سقوط شهر ماهاگونی» با لحنی بی پروا این نکته را به نمایش درمی آورد که «با پول همه چیز وجود دارد و بدون پول هیچ چیز.» برشت در این نمایشنامه ، در قالب تمثیل، «مدینه فاضله» جامعه سرمایه داری را به شکلی منفی به تصویر می کشد. شهر ماهاگونی را برپایه این اصل بنا نهاده اند که بتوان در آن، در ازای پول، به همه چیز رسید. بی پولی در این شهر بزرگترین جنایت و کار مردم شهر تنها شکم پرستی و... است. ماهاگونی به دلیل تناقض های درون خودش محکوم به نابودی است.
در « نمایشنامه های آموزشی» ارزش های هنری تحت الشعاع دکترین سیاسی که به این آثار باسمه شده اند قرار گرفته و به همین دلیل اهیمت کمتری میان نمایشنامه های برشت دارند. (از جمله این آثار: آن که گفت آری، آن که گفت نه، تدبیر). نمایشنامه «زندگی گالیله»، که او آن را در سال ۱۹۳۹ نوشت و در ۱۹۵۶ تغییراتی در آن داد. گالیله با تکذیبش حقیقت علمی را نفی می کند و بدین طریق امکانش را می یابد که دست کم به صورت پنهانی به تحقیقاتش ادامه دهد. او آثارش را برای آیندگان از گزند نابودی مصون نگه می دارد. اما با این تکذیب در عین حال کشفش را در دسترس قدرت های غیرقابل مهار قرار می دهد. حال آن که او می توانست با «مقاومت بسان یک مرد» نوع اجماع فکری و اتحاد دانشمندان را سبب شود تا دانش خود را منحصراً در جهت منفعت بشریت مورد استفاده قرار دهند. در ضمن تسلیم شدن گالیله در برابر دستگاه انگیزاسیون تنها به دلیل «مکر» نیست، بلکه بویژه ترس از شکنجه نیز باعث آن شده است. (از نظر برشت) گالیله آدمی است که از زندگی لذت می برد و تاب چشم پوشی از پرنده شخصی اش را ندارد. رفتار او فارغ از هرگونه توهمات قهرمانانه است.
او در نظر برشت «قهرمانی منفی» و یک «جنایتکار اجتماعی» است و اگرچه برشت در نابغه بودن گالیله تردیدی ندارد اما وی را برتر از آدم های بی دست و پا و حقیر طبقات پائین نمی داند (برای مثال شخصیت کراگلر در نمایش نامه «آوای طبل ها در شب»). گالیله نمایش نامه برشت، خود را این گونه ملامت می کند: «من به حرفه ام خیانت کرده ام. آدمی که چنین کند از اصحاب علم تحمل و شکیبایی نخواهد دید.»
یکی دیگر از آدم هایی که همچون گالیله مقاومت را رها کرده است، شخصیت اصلی نمایش نامه «مادر کوراژ و فرزندانش» است. پس زمینه این نمایش نامه جنگ های سی ساله (۲) است. مادر کوراژ اگرچه جنگ را تحقیر می کند و از آن در عذاب است، اما در برابرش مقاومتی نمی کند و به صلاحش هم نیست که مقاومت کند. او که از راه همراهی سربازان و فروش وسایل مورد نیازشان به آنها نان می خورد به خوبی می داند که چگونه باید با تزویر در اتفاقات و درگیری ها گلیم خودش را از آب بیرون بکشد تا کار و کسبش گزندی نبیند. فرزندان او که از «واقع گرایی» و «عقل معاش» کمتری برخوردارند و دارای خصایل انسانی هستند- بویژه دخترش کاترین که شخصیت فوق العاده تأثیرگذاری دارد- همگی از میان می روند. این در حالی است که جنگ با همه بی معنایی ادامه پیدا می کند.
هزینه بسیار سنگینی که مادر کوراژ برای معامله مزورانه اش می پردازد جان فرزندانش است.
در نمایش نامه طنزآمیز «ارباب پونتیلا و نوکرش ماتی» تضاد میان ارباب و نوکر نه با شدت و جدیت «اپرای سه پولی»، بلکه بیشتر با طنزی توأم با خردورزی به بیان درمی آید. نوکر ماتی بی توش و توان نقطه مقابل ارباب پونتیلای سرزنده و پرانرژی است و الگوی بارزی از درماندگی یک فرد از طبقه کارگر را ارائه می دهد.
نمایش نامه«دایره گچی قفقازی» که برشت کمی پیش از بازگشتش به اروپا در سال۴۵-۱۹۴۴ به رشته تحریر درآورد در واقع یک نمایش نامه تمثیل گونه است.
در این اثر ۲ زن در دادگاه مدعی می شوند که مادر کودکی هستند و قاضی باید بین آنها قضاوت کرده و کودک را به مادر واقعی بسپارد. قاضی دست به عملی نامتعارف می زند و طفل را نه به مادر واقعی اش- ناتلا زن فرماندار- که فاقد احساسات مادرانه است، بلکه به گروشه خدمتکار، دایه طفل، که احساسات راستین مادرانه دارد، می سپارد. قاضی «ازداک» که خود از میرزا بنویسی ده شروع کرده و بعدها به مقام قضاوت ارتقا یافته بین تصورات فئودالی و برداشت های انسانی گزینه دوم را برمی گزیند و در قضاوتش راه حلی «عقلانی» را اعمال می کند. اما ازداک از دخالت دادن شخصیتش در قضاوت حقوقی برکنار نمی ماند. نشانه هایی، اگرچه کمرنگ، از حرکت برشت به سوی«فردیت» دادن به شخصیت ها در «دایره گچی قفقازی» مشاهده می شود. تئاتر به عقیده برشت باید از محل توهمات به مکان تجارب تبدیل شود. یک شیوه برای نیل به این مقصود «افه بیگانه سازی» است. «افه بیگانه سازی» هدفش این است که امر غیرچشمگیر را چشمگیر و مهم، امر عادی و مأنوس را مشکوک و نیازمند به تغییر بنمایاند. هسته اساسی «افه بیگانه سازی» تاباندن نوری تازه بر چیزهای روزمره و آشناست تا بدین ترتیب تناقضات نهفته در واقعیت را آشکار گرداند.
مترجم: سهراب برازش
پانوشت ها:
۱-Verfremdungs effekt
۲- جنگ های سی ساله به یک سری لشکرکشی های مرتبط اتلاق می شودکه در نیمه اول قرن هفدهم میلادی، در سال های۱۶۱۸ تا ،۱۶۴۸ در آلمان اتفاق افتاد.
منبع : روزنامه ایران