یکشنبه, ۳۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 19 May, 2024
مجله ویستا

بهداشت روان به عنوان بستری برای توسعه پایدار اجتماعی


بهداشت روان به عنوان بستری برای توسعه پایدار اجتماعی
● مقدمه
اصطلاح بهداشت روانی Mental Health ، اصطلاحی است که می‌توان آن را از نقطه نظرهای مختلف بررسی کرد و با در نظر گرفتن مسائل فرهنگی، اعتقادی و امثال آن رنگ و بو، و حتی تعریف بهداشت روان در یک جامعه ممکن است دست خوش تغییر شود. زیرا، هر فرهنگی بر اساس معیارهای خاص خود به دنبال بهداشت روان است . اما بی‌شک، هدف هر جامعه‌ای فراهم ساختن شرایطی است که سلامت اعضایش تحقق پیدا کند. حال آنکه بهداشت روان قسمتی از سلامت عمومی است و پیشرفت یک جامعه را تضمین می‌کند. توسعه و پیشرفت یک جامعه تنها به کمک نیروهای انسانی برخوردار از سلامت روانی و جسمانی ممکن خواهد بود. نگاه کل‌نگر و سیستمیک به بهداشت روان به معنای دیدن آن در گستره‌ای به وسعت جامعه است که هدف این نوشتار نیز دنبال کردن این خط فکری و آشنا کردن مردم، در هفتة بهداشت روان، با این مفاهیم است.
از این رو، بهداشت روان با عملکرد فردی ـ اجتماعی و به تبع آن آسیب‌های روانی ـ اجتماعی مرتبط است. و اهمیت آن باعث تدوین و اجرای برنامه‌های متعدد بهداشت روانی در سه بعد پیشگیری، درمان و توانبخشی می‌شود این سه بعد، تمام اهداف و فعالیت‌های بهداشت روانی را در بر می‌گیرند. اما پیش از پرداختن به هر مطلبی اجازه دهید نگاهی به تعاریف بهداشت روان بیندازیم.
● تعریف بهداشت روان
به طور کلی، بهداشت روان اصطلاحی است که برای توصیف بهزیستی و سلامتی هیجانی، شناختی، اجتماعی و معنوی به کار می‌رود و به معنای نبود یک اختلال روانی جدی است. تعریف سازمان بهداشت جهانیWord Health organization(WHO) از آ ن به قرار زیر است:
"بهداشت روانی، درون مفهوم کلی بهداشت قرار دارد و بهداشت یعنی توانایی کامل برای ایفای نقش‌های روانی و جسمی، بهداشت تنها به معنای نبود بیماری یا عقب ماندگی نیست". در این تعریف، بهداشت روانی به عنوان یکی از معیارهای لازم برای سلامت عمومی در نظر گرفته شده است .
تعریف انجمن بهداشت روانی کانادا نیز به قرار زیر است:
دید جامع نسبت به بهداشت روانی را در سه قسمت می‌توان آورد: "نگرش‌های مربوط به خود، نگرش‌های مربوط به دیگران و نگرش‌های مربوط به زندگی". از نظر این انجمن، بهداشت روانی یعنی: "توانایی سازگاری با دیدگاه‌های خود، دیگران و رویارویی با مشکلات روزمره زندگی".
در تعریف انجمن کانادایی بهداشت روان، بهداشت روان در سه قسمت تعریف شده است که از باب تأکید عبارتند از:
۱) قسمت اول : نگرش‌های مربوط به خود
۲) قسمت دوم : نگرش های مربوط به دیگران
۳) قسمت سوم : نگرش‌های مربوط به زندگی
نگرش‌های مربوط به خود شامل : تسلط بر هیجان‌های خود، آگاهی از ضعف‌های خود و رضایت از خوشی های ساده است . نگرش‌های مربوط به دیگران شامل: علاقه به دوستی‌های طولانی و صمیمی ، احساس تعلق به یک گروه ، احساس مسئولیت در مقابل محیط انسانی و مادّی است نگرش‌های مربوط به زندگی شامل : پذیرش مسئولیت‌ها، انگیزه توسعة امکانات و علایق خود، با توانایی اخذ تصمیم‌های شخصی و انگیزة خوب کارکردن است.
● نمونه‌هائی از تعاریف روان شناسان بزرگ از بهداشت روان
▪ کارل گوستاو یونگ
پایه‌گذار روان شناسی تحلیلی، سلامت روان را فرآیندی می‌داند که موجب یکپارچگی شخصیت انسان می‌شود. فردیت یافتن یا تحقق خود از دیدگاه او فرآیندی طبیعی است. این کیفیت در واقع چنان نیرومند است که یونگ آن را معادل غریزه می‌داند. در انسان فردیت یافته هیچ یک از ابعاد شخصیت مسلط نیست. نه خودآگاه و نه ناخودآگاه نه یک کنش یا گرایش و امثال آن، همه آنها به توازنی هماهنگ رسیده اند؛ اشخاص فردیت یافته باید وجه تاریکِ طبیعتِ جوشش‌های حیوانی و ابتدایی خود، از قبیل میل به ویرانگری یا خودخواهی را دریابند و بپذیرند این به معنای تسلیم شدن یا رفتن زیر سلطة آنها نیست.
▪ آلفرد آدلر
پایه‌گذار روان‌شناسی فردی، زندگی به عقیده او بودن نیست؛ بلکه شدن است .آدلر به انتخاب مسئولیت و معناداری مفاهیم در سبک زندگی اعتقاد دارد و سبک زندگی افراد را متفاوت می‌داند. محرک اصلی رفتار بشر هدف ها و انتظار او ازآینده است . هدف انسان نیاز به سازگاری با محیط و پاسخ‌گویی به آن است. فرد سالم به عقیده آدلر از مفاهیم و اهداف خویش آگاهی دارد و عملکرد او مبتنی بر نیرنگ و بهانه نیست او جذاب و شاداب است و روابط اجتماعی سازنده و مثبتی با دیگران دارد.
فرد دارای سلامت روان به نظر آدلر، روابط خانوادگی صمیمی و مطلوبی دارد و جایگاه خودش را در خانواده و گروه‌های اجتماعی به درستی می‌شناسد. هم چنین فرد سالم در زندگی هدفمند و غایت مدار است و اعمال او مبتنی بر تعقیب این اهداف است. غایی‌ترین هدف شخصیت سالم، تحقق خویشتن است. از ویژگی‌های دیگر سلامت روان شناختی این است که فرد سالم به طور مرتّب به بررسی ماهیت اهداف و ادراک‌های خودش می‌پردازد و اشتباهاتش را برطرف می‌کند. چنین فردی خالق عواطف خودش است نه قربانی آنها، آفرینش‌گری و ابتکار فیزیکی، از ویژگی‌های دیگر این افراد است.
▪ اریک فروم
پیشگام روان کاوی جامعه‌نگر، انسان سالم از دید او به طور عمیق عشق می‌ورزد، آفریننده است؛ قوّه تعقل‌اش را به طور کامل پرورانده است؛ جهان و خود را به طور عین ادراک می‌کند؛ حسّ هویت پایداری دارد با جهان در پیوند است و در آن ریشه دارد حاکم و عامل خود و سرنوشت سالم را دارای جهت گیری بارور می‌داند.
▪ کارل راجرز
پایه‌گذار درمان انسان گرا، به عقیده راجرز، آفرینندگی مهّم‌ترین میل ذاتی انسان است. همچنین شیوه‌های خاصی که موجب تکامل و سلامت خود می‌شوند به میزان محبّتی بستگی دارد که کودک در شیرخوارگی دریافت کرده است. «ارضای توجه مثبت غیر مشروط» و دریافت غیر مشروط محبّت و تأیید دیگران برای رشد و تکامل سلامت روانی فرد با اهمیت است، یعنی والدین بچه‌های خود را با شرط و شروط دست و پا گیر نپذیرند. این افراد فاقد نقاب و ماسک هستند و با خودشان رو راست هستند. چنین افرادی آمادگی تجربه را دارند و بر این اساس بسته نیستند، انعطاف پذیرند و حالت تدافعی ندارند و از بقیه انسان‌ها عاطفی‌تر هستند. زیرا عواطف مثبت و منفی وسیع‌تر را در مقایسه با انسان‌های تدافعی تجربه می‌کند. به عقیده راجرز، اساسی‌ترین خصوصیت شخصیت سالم زندگی هستی‌دار است. یعنی آماده است و در هر تجربه ساختاری را می‌یابد و بر اساس مقتضیات تجربه لحظه بعدی به سادگی دگرگون می‌شود ؛ انسان سالم به ارگانیزم خویش اعتماد می‌کند دیگر ویژگی‌های انسان سالم عبارتند از: آمادگی کسب تجربه، زندگی هستی‌دار و احساس آزادی است .
▪ ویلیام گلاسر
پایه گذار واقعیت درمانی ، انسان سالم به نظر گلاسر کسی است که دارای این ویژگی‌ها باشد :
۱) واقعیت را انکار نکند و درد و رنج موقعیت ها را با انکار نکردن نادیده نگیرد، بلکه با موقعیت‌ها به صورت واقع‌گرایانه روبرو شود.
۲) هویت موفـقیت داشته باشد یعنی عشق و محبّت بورزد و هم عشق و محبّت دریافت نماید. هم احساس ارزشمندی او را تأیید کنند.
۳) مسئولیت، زندگی و رفتارش را بپذیرد و به شکل مسئولانه رفتار کند، پذیرش مسئولیت کامل‌ترین نشانه سلامت روانی است.
۴) بر زمان حال و آینده تأکید نماید نه بر گذشته و تأکید او بر آینده نیز به جنبه درون‌گری داشته باشد نه بر صورت خیال پردازی باشد. واقعیت درمانی گلاسر نیز بر سه اصل قبول واقعیت، قضاوت در درستی رفتار و اعمال استوار است و چنانچه در شخص این سه اصل تحقق یابد؛ نشانگر سلامت روانی اوست.
▪ ویکتور فرانکل
پایه گذار معنا درمانی، نگرش فرانکل به سلامت روان تأکید عمده‌ای بر ارادة معطوف به معنا را به همراه دارد. به دلیل اهمیت فرانکل در روان‌شناسی کل نگر نقل قولی از او در اینجا ذکر می‌شود:
" به‌عبارتی خلاءِ وجودی را می‌توان به ‌صورت یک روان‌آزردگی (بیماری روانی) متاثر از اجتماع در نظر گرفت. بی‌تردید جامعه صنعتی شدة ما آمادة ارضاء تمام نیازها است و هم‌ دوش آن جامعه مصرفی آماده خلق نیازهای جدیدی برای ارضاء شدن است؛ اما جالب است که انسانی‌ترین نیاز که همانا نیاز به معنایابی و تحقق آن در زندگی ماست توسط همین جامعه ناکام می‌شود. به ‌دنبال صنعتی‌شدن، زندگی شهرنشینی گرایش به جداکردن انسان از ریشه‌های سنتی و بیگانه‌سازی او با ارزش‌هایی دارد که از طریق سنت‌ها از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شوند. مشخص است که به ‌ویژه نسل جوان بیش از همه از احساس بی‌معنایی تاثیر بپذیرد، واقعیتی که توسط پژوهش تجربی نیز حمایت شده است. به‌شکل اختصاصی‌تر، پدیده‌هایی چون اعتیاد، پرخاشگری و افسردگی در یک تحلیل نهایی نتیجة احساس بیهودگی است".
انسانیت آدمی در گرو مسئولیت اوست. انسان موجودی معنوی است، انسان موجودی یگانه و منحصر به فرد است، انسان در حال تمرین تعالی‌بخشی به خود است و در سخت‌ترین شرایط قادر است نگرش و نحوة برخورد با رویدادها را خود برگزیند. ناکامی انسان در رسیدن به معنای زندگی منشأ آسیب‌شناسی روانی است. روح، آزادی فرد برای متعالی کردن شرایط را فراهم می‌آورد و آزادی، فرد را در مقابل زندگی مسئول و پاسخگو می‌کند. آسیب‌شناسی روانی به‌‌ویژه افسردگی، هنگامی‌ پدید می‌آید که معنایابی ناکام می‌شود. معنای زندگی با پرسش از مقصد وجود به‌دست نمی‌آید بلکه بایستی به موقعیت‌ها، وظایف و شرایطی که در زندگی پیش می‌آید پاسخ گفت نه این‌که عقب‌نشینی کرد و درمانده شد.
● پیشگیری در بهداشت روان
در گردهمایی سازمان بهداشت جهانی در اکتبر۱۹۷۴ در ژنو دربارة الگوی ارائة خدمات بهداشت روانی در کشورهای در حال توسعه صحبت شد. و از همین سال بود که راه حل‌هایی برای گسترش خدمات بهداشت روان توسط سازمان بهداشت جهانی از جمله گنجاندن عوامل روان شناختی در برنامه های بهداشتی کشورها در نظر گرفته شد، که راه حل‌هایی برای مبارزه با بیماری‌های روانی و مانند آن ارائه گردید.
در همین راستا روش‌ها‌ی پیشگیری از اختلال‌های روانی به طور کلی به سه دسته تقسیم می‌شود:
۱) پیشگیری نوع اول
۲) پیشگیری نوع دوم
۳) پیشگیری نوع سوم
▪ پیشگیری نوع اول
هدف این نوع از پیشگیری ممانعت از شروع یک بیماری یا اختلال است، که "با حذف عوامل کلی کاهش عوامل خطرساز، تقویت مقاومت افراد، دخالت در فرایند اختلال" بدست می‌آید. برنامه‌های آموزش بهداشت روانی نظیر آموزش والدین برای تربیت کودکان، آموزش تأثیر سوء مصرف الکل و مواد و امثال آن، برنامه‌های بالا بردن کارایی و توان افراد نظیر برنامه‌های تقویتی برای کودکان محروم، ایجاد سیستم‌های حمایت اجتماعی نظیر بیمه‌های درمانی، ایجاد و حمایت از گروه‌های محلی و اجتماعی حمایت کننده از افراد مبتلا نمونه‌های پیشگیری نوع اول می‌باشد. در نتیجه این برنامه ها به طور معمول درمورد تمام افراد اجتماع و یا گروه کثیری از مردم یک منطقه کاربرد دارد. در بعضی موارد برگروه‌های زخم‌پذیر اجتماع مانند آنهایی که در معرض بروز جرم، جنایت، یا بیماری‌های روانی قرار دارند پیاده می‌شوند. روان‌شناسان تربیتی و مشاوران می‌توانند در این قسمت مؤثرتر باشند. به طور کلی، پیشگیری اولیه یا نوع اول بهداشت روان چنین تعریف می‌شود:
«کاهش در تعداد بروز موارد اختلال روانی در تعداد بروز موارد اختلال روانی در یک جامعه، به کمک مقابله کردن با شرایط آسیب‌زا قبل از اینکه ایجاد شوند. هدف آن پیشگیری از بیمار شدن یک فرد خاص نیست در مقابل کوشش می‌کند که خطر ابتلا به اختلال‌های روانی در کلّ جامعه مورد نظر را کاهش دهد».
▪ پیشگیری نوع دوم
هدف اقدامات این نوع از برنامه بهداشت روانی، شناخت به موقع و درمان فوری و مناسب اختلال یا بیماری است. تمام مداخله‌های درمانی نظیر"دارو درمانی و روان درمانی (اعم از روان کاوی، رفتار درمانی ، شناخت درمانی ، گروه درمانی ، و امثال آن، در قالب این بعد از بهداشت روان قرار می‌گیرد. در اینجا، تشخیص سریع و وارد نمودن به درمان و اصلاح رفتارهایی که به خاطر سازگاری بیمار گونه با افراد یا جامعه به وجود آمده‌اند هدف اصلی است. روان‌شناسان بالینی و روان پزشکان در این قسمت مؤثرترند.
▪ پیشگیری نوع سوم
هدف این نوع از بهداشت روان، بازگرداندن و حفظ تمام یا قسمتی از توانایی‌های از دست رفته فرد به علت اختلال (یا بیماری) است، تا فرد بتواند به گونه‌ای مفید و سازنده به زندگی خانوادگی، اجتماعی و شغلی خود بر گردد. در واقع برنامه‌های این بعد با توانبخشی افراد و جلوگیری از بازگشت مجدد اختلال (یا بیماری) در فرد و حفظ و پیشبرد سلامت ایجاد شده توسط درمان، سروکار داشته و اقدام‌های قبلی را تکمیل می‌کند. علی رغم دخالت در بحران‌ها و دیگر روش‌های پیشگیری ثانویه برخی از افراد برای کنترل روانی و حالت‌های اضطرابی شدید خود نیاز به بستری شدن دارند . پیشگیری نوع سوم شامل درمان به وسیله بستری شدن مبتلایان در مراکز روان پزشکی است و هدفش جلوگیری از مزمن شدن اختلال‌های روانی می‌باشد. و فرد را قادر می‌کند که هرچه زودتر به خانه و اجتماع خود برگردد. در بسیاری از موارد بستری شدن می‌تواند در مراکز بهداشت روانی منطقه‌ای یا یک بیمارستان عمومی انجام شود.
پس هدف اصلی این نوع از پیشگیری «بازگشت مجدد فرد به جامعه و کار، با صرف حداقل وقت توسط تیم بهداشت روان ـ یعنی روان پزشک، روان شناس بالینی، مشاور، مددکار اجتماعی، روان پرستار، کار درمانگر روان و پزشک عمومی.
● به سوی یک روان شناسی جامعه نگر و مثبت گرا
روان‌شناسی جامعه نگر شاخه‌ای از روان‌شناسی است که درمان جوی تحت درمان او جامعه است. این شاخه از روان‌شناسی علاوه بر رویکردهای درون روان شناسی از رویکردهای خارج از روان‌شناسی چون علوم سیاسی و جامعه شناسی نیز کمک می‌گیرد. روان‌شناسان به کمک روان‌شناسی جامعه‌نگر گسترة وسیع‌تری از ابتکار عمل را برای حل مسائل اجتماعی نظیر مسائل مربوط به محل کار، مدارس، تماشاگران ورزشگاه‌ها و امثال آن می‌پردازد. و قصد آن تامین بهداشت روان جامعه است.
روان‌شناسی مثبت، شاخه‌ای نو ظهور در روان‌شناسی است که بر نقاط قوت و قابل تکیه اشخاص تأکید می‌کند و می‌کوشد از این راه بهداشت روان فرد و جامعه را تامین نماید. در این گونه از روان‌شناسی به جای تمرکز بر بیماری‌ها و اختلال‌های روانی بر سلامتی تاکید می‌شود. نقطه تاکید روانشناسی مثبت‌گرا و جامعه‌نگر بیشتر بر پیشگیری از نوع اول است و منابع ارزشمندی را برای توسعه نیروی انسانی متخصص فراهم می‌آورد. تاکید روان‌شناسی مثبت‌گرا بر مفاهیمی چون عشق، محبت، خودآگاهی، تعالی و معنویت و امثال آن در نوع خود نگاهی تازه به بهداشت روان است.
● بهداشت روان به عنوان خاک و بستر نه بذر و امثال آن
بهداشت روان یک ضرورت فوری است نه یک مساله لوکس و تجملی. برخی صحبت از بهداشت روان را از سر شکم سیری می‌دانند و بر تامین نیازهای پایه‌ای مردم چون مسکن، ازدواج و امثال آن تاکید می‌کنند. حال اینکه آمارهای فعلی در خصوص آسیب‌های اجتماعی چون طلاق و اعتیاد نشان می‌دهد که این قبیل گمانه زنی‌ها در مورد بهداشت روان غیر کارشناسانه است. اگر نیروی انسانی یک جامعه به منزله نزولات آسمانی و برف های قلل مرتفع باشد و نیازها و ضرورت‌های جامعه گرمای بخار کننده این منابع ارزشمند که جریان رودخانة اجتماعی و مجموعه فعالیت‌های گروهی و فردی را بسیج می‌کند، مجموع این فعالیت‌ها بر بستر بهداشت روان اعضای آن جامعه جاری است. به عبارت دیگر پیشرفت یک جامعه به قیمت فرسودگی شغلی، افسردگی، اعتیاد و .... اعضای آن در واقع یک پسرفت است. نبایستی فراموش کرد که موفقیت، رسیدن به هدف همراه با رضایت خاطر روانی است. هر قدر یک جامعه نیازمند پیشرفت بیشتری در عرصه‌های سیاسی، اقتصادی, ورزشی و امثال آن باشد بیشتر نیازمند روان شناسان مجرب است. گرایش روزافزون مردم به خدمات روان‌شناختی به خصوص مداخله‌های مؤثرتر و تخصصی‌تر چون روان درمانی که آثار پایدارتر و عمیق‌تری بر فرد می‌گذارد از نشانه‌های آغاز دهه روان‌شناسی در ایران است.
بنابر این ، موضوع بهداشت روانی و تامین آن برای مردم، سازمان‌ها و دولت‌ها بسیار مهم است، چرا که با کارایی فردی و اجتماعی افراد و در کنار آن با پیشرفت‌های علمی، صنعتی و .... جامعه گره خورده است. امروزه اکثر کشورها منابع زیادی را برای بهبود بهداشت روانی جامعه صرف می‌کنند و در کنار آن با تدوین برنامه‌های جامع از سازمان‌ها و منابع محلی ـ اجتماعی نیز بهره می‌برند. از این رو، بهداشت روان دیگر یک مقوله دست دوم نیست بلکه یک اولویت است. جایگاه بهداشت روان در جامعه به مثابه خاک برای بذر است. هر چقدر شرایط برای یک بذر فراهم باشد ولی خاک آن مساعد نباشد بذر رشد لازم را نخواهد کرد، و اگر خاک نامناسب اصلاح نشود انرژی و هزینه سر سبز نگه داشتن یک گیاه که به منزله دست آورد یک عمر تلاش فردی یا جمعی است مانند نگه داشتن سرٍ یک کش است. هر لحظه که مراقبت بیرونی خاتمه پیدا کند سرِ کش رها خواهد شد و تمام تلاش‌های قبلی عقیم خواهد ماند.
در نتیجه، سرمایه‌گذاری در حوزه بهداشت روان پر سودترین سرمایه‌گذاری است. امید است که توجه به حوزه بهداشت روان بیشتر شود. روان‌شناسی جامعه‌نگر و مثبت‌گرا از یک سو، به دنبال مداخله در گستره‌ای فرا فردی به نام جامعه‌اند. تلاش در ترسیم سیر تحولی ـ اجتماعی پدیده‌هائی چون اعتیاد با به دست آوردن الگوهای یک اختلال یا نابهنجاری در یک جامعه امکان اقدام مؤثر را فراهم می‌آورد.
احمدرضا محمدپور، روانشناس بالینی رواندرمانگر
منبع : موسسه روانشناختی کاریزما مشاور