جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

تجدیدحیات دولت ملی


تجدیدحیات دولت ملی
۲۰ سال پیش وقتی جنگ تحمیلی ۸ ساله پایان پذیرفت، عملاً فرصتی فراهم شد تا ضمن «تثبیت» نظام برآمده از انقلاب اسلامی، به سازمان جدید سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جدید کشور اندیشیده و برای آن برنامه ریزی شود. سازندگی و بازسازی نیاز طبیعی کشور بود که اگرچه در حوزه عمران و اقتصاد جلوه بیشتری یافت اما به طریق اولی مورد نیاز حوزه های فرهنگ و سیاست کشور بود. تشکیل دولت جدید با چنین مقطعی مصادف شد، مقطعی که پس از ناکامی جبهه بزرگ دشمنان خارجی و داخلی در زمینه کودتاهای پی درپی، غائله های صنفی و قومی و مرزی، تحریم اقتصادی و حمله مستقیم نظامی آغاز می گشت.
دشمن در پس یک دهه ستیزه جویی و پنجه درانداختن با ملت و نظام جمهوری اسلامی، با شکست از عرصه جنگ رویارو برمی گشت. اما نه اینکه بخواهد دشمنی و کینه توزی را کنار بگذارد، که او اساساً نمی توانست ملت و حاکمیت مستقل ایران را به سان خاری در چشمان حریص خود تحمل کند. در این سو اما کسانی پایان جنگ را پایان دشمنی دیدند، یا بهتر بگوییم؛ پایانی برای دشمنی ندیدند اما خستگی، رعب، احساس ضعف و تسلیم طلبی، تن آسایی، عافیت طلبی، غنیمت خواهی، وسوسه شدن و فریب خوردن از دشمن و نهایتاً الفت و ائتلاف تدریجی با او به خاطر حلول روحیه اباحی باعث شد چنین القا کنند که دشمنی ها پایان یافته و زمزمه توطئه، توهمی بیش نیست. در واقع مجرای رخنه شبیخون فرهنگی، همین انحلال درونی و انحطاط روحی شماری از سیاست پیشگان بود که فرصت تاخت و تاز را در عصر تجدیدنظرطلبی به دشمن می داد، روزگاری که برخی سیاست پیشگان دوران سازندگی را- که نیاز قطعی کشور بود- دوران زراندوزی و اشرافیگری تلقی می کردند، نه دوران سخت ایثار و قناعت در جهت سازندگی و آبادانی کشور. در واقع برای این طیف معنای واقعی سازندگی، تخریب بنیه های مقاومت فرهنگی و سیاسی و برافراشتن برج های تبرج اقتصادی و سیاسی ولو به قیمت رنجش خاطر مردم و تلخ کامی آنان از افزایش تبعیض ها و اجحاف ها و بی اعتنایی های شماری از صاحب منصبان بود.
بی دلیل نبود که در آن سال ها- و حتی تا یک دهه پس از آن- رهبر فرزانه انقلاب به دفعات به دولتمردان درباره دو خطر «اشرافیگری، تبعیض و زراندوزی میان مسئولان» و «شبیخون فرهنگی دشمن» هشدار می دادند. ایشان از جمله مرداد سال ۱۳۷۰ فرمودند «اگر ما به دنبال مسائل خودمان رفتیم و به فکر زندگی شخصی خودمان افتادیم، دنبال تجملات و تشریفات رفتیم و در خرج کردن بیت المال هیچ حدی برای خودمان قائل نشدیم مگر اعتماد مردم باقی می ماند؟ مگر مردم کورند؟ نمی شود در زندگی مادی خود فرو برویم و بخواهیم مردم به شکل یک اسوه به ما نگاه کنند، مردمی که خیلی شان از اولیات محرومند. از خیلی ها باید گذشت در این راه، نه فقط از شهوت حرام از شهوت حلال باید گذشت... من و شما همان طلبه قبل از انقلابیم، شما یکی معلم بودید، یکی دانشجو بودید، یکی منبری بودید، همه مان این جور بودیم. ما حالا عروسی بگیریم مثل عروسی اشراف؟! خانه درست کنیم مثل خانه اشراف؟! خوب اشراف مگر چه بودند؟ فقط او چون ریش خودش را نمی گذاشت و ما ریش گذاشته ایم، این کافی است؟! نه آقا! ما می شویم مترفین. والله توی جامعه اسلامی هم مترف ممکن است به وجود بیاید». همچنان که آن بزرگوار شبیخون فرهنگی را می دیدند و می فرمودند «من یک وقت گفتم اینها دارند شبیخون فرهنگی می زنند. این راست است و خدا می داند که راست است. بعضی نمی فهمند. یعنی صحنه را نمی بینند. کسی که صحنه را می بیند، ملتفت است که دشمن دارد چه کار می کند و می فهمد که شبیخون است و چه شبیخونی هم هست». (۲۱مرداد ۱۳۷۱)
آن غفلت ها و لاابالیگری اقتصادی و سیاسی و فرهنگی کار خود را کرد. بخشی از شیرینی های خدمت دولت سازندگی در کام مردم به تلخی نشست و ۸ سال بعد ماجرای دوم خرداد ۷۶ را رقم زد. آن انتخابات همچنان که شاهدی بر حیات سیاسی ملت و مردم سالاری ایران بود، اعتراض به انحراف از شعارهای انقلاب را نیز در خود مستتر داشت اما دست برقضا، بانیان وضعیت دیروز، با آزادی عمل بیشتر، از دولت ائتلافی جدیدی سردرآوردند که برخلاف امید و اعتماد میلیون ها رأی دهنده، تبدیل به غنیمت شماری شریک سیاسی، گروهی پشیمان از اسلام و انقلاب، و فرقه هایی زخم خورده و دارای عقده از نظام اسلامی شده بود. مردم قصد و مقصدی دیگر داشتند اما ناقه دولت، دلش جایی دیگر در گرو بود. دوره اصلاحات و توسعه سیاسی- فرهنگی در کش و قوس و تضاد میان این دو خواسته گذشت در حالی که شماری از متولیان اصلاحات، آشکارا به تحقیر معیشت مردم و توقعات مشروع آنها در حوزه عدالت، کرامت، عزت و استقلال ملی اهتمام داشتند.
این اما پایان کار نبود. ملت، انقلاب و جمهوری اسلامی را ارزان- به وزیدن بادی- به دست نیاورده بود که تندبادی بیاید و از جا بکند و با خود ببرد. ملت ایران زنده بود و به سان پیکر و ارگانیسمی زنده که خون سالم در رگ های آن جریان دارد و مدام در حال پالایش و بهسازی خود و پس زدن عفونت و مواد زاید است، به تصفیه و پالایش سازمان اداره کشور اهتمام کرد. انتخابات خرداد و تیرماه ۱۳۸۴ نشان از سلامت کامل سازمان زنده انقلاب داشت و تأسیس دولتی را رقم زد که به درستی حس خدمتگزاری و نوکری، پرنشاطی، شجاعت و جرأت برای تحول و اصلاح امور، ساده زیستی، و عزتمندی و جسارت در برابر دشمنان زیاده خواه را در جان افکار عمومی پمپاژ می کرد.
برخی صاحب منصبان سابق اکنون در باره آن حرکت اصلاحی و تصفیه طلبانه مردم در جهت خلوص بخشیدن به دولت و مسئولیت، از که باید دلخور باشند؟ از مردم که تک تک احزاب و جریان های سیاسی را در پس مدیریت ۴ دولت آزمودند و با بی اعتمادی به بسیاری از آن احزاب، مردی آزاد از تعلقات و اسارت های حزبی را برگزیدند و با خاطری رنجیده از بدعهدی برخی از پیشینیان به «اسلام و انقلاب و عدالت خواهی و عزت خواهی» آری گفتند؟ یا از رهبری که مشفقانه ضمن حمایت بی شائبه از هریک از آن دولت ها، هشدارها و نگرانی ها را منتقل کرد؟ با آینه زلال مقتدا و مردم چه می توان کرد که خطرها و فتنه ها و غفلت ها و کوتاهی ها را با صبوری و مهربانی نمایاندند اما نادیده ماند؟ آیا ۲۰ سال فرصت کمی است برای متنبه شدن و به جانب عدالت و اعتدال- مردم و رهبری- بازگشتن؟! مردم همان مردمند و رهبر همان رهبر؛ زلال و بی غل و غش. منش آنها نشانه سرزندگی و نشاط انقلاب جوان اسلامی در آستانه ۳۰ سالگی است.
نه این که مردم و مقتدایشان خطایی در دولت نمی بینند و هر عملکرد آن را صواب می یابند. نه، خطا و قصور و احیاناً تقصیر هم هست که حتما باید براساس عهد دولت با مردم و مقتدایشان، جبران شود. اما مهم این است که پس از ۳ سال رئیس جمهور و دولتمردان را از خودشان و در خدمت آرمان های والامقدار خویش می یابند؛ همچون پدر و مادری که فرزند خویش را پاک دست، سختکوش، خدمتگزار و با اراده بیابند و اگر هم از او خطایی می بینند، امید اصلاح از او داشته باشند. این اعتماد البته سرمایه ای بزرگ است که مسئولیت دولتمردان را دوچندان می سازد تا در مراعات اصول و تخطی نکردن از آرمان ها، دقت و احتیاط را دوچندان کنند. این حمایت رشک برانگیز ملت و رهبری اگرچه برای شماری سیاست باز ورشکسته به تقصیر سنگین آید، اما برای دولت مسئولیت آفرین است و تلاش و مجاهدتی مضاعف برای جبران حسن اعتماد را مطالبه می کند.
بسیاری از سیاست بازان سرزنش کننده را هم باید به خود واگذاشت و کریمانه از کنارشان گذشت. ماجرای آنان شبیه ماجرای برادران ناتنی یوسف است که او را از پدر دزدیدند و بر برادر کوچک خویش چنان جفا کردند که ضرب المثل تاریخ شد اما چون در قحطی میان سالی برای مسئلت آذوقه به بارگاه او مشرف شدند، چشم در چشم پادشاه- یوسفی که نمی شناختندش- دوختند و با گستاخی گفتند اگر بنیامین دزدی کرده، پس پیش از او برادرش یوسف هم اهل سرقت و دزدی بود! یوسف پنهان کرد راز خویش و فقط در دل گفت: «شما در بدترین جایگاه هستید» یا «بدترین هستید از نظر جایگاهی که بر آن ایستاده اید». (آیه ۷۷ سوره یوسف)
باز هم تأکید کنیم؛ دولت را مدام باید با شعارها و اصول و آرمان های ملی و انقلابی اش سنجید و از متولیان آن مصرانه خواست اگر فاصله ای با آرمان های مطلوب هست، آن را پر کنند اما این سنجش و ارزیابی ضروری که اقتضای اصولگرایی است ما را از سنجش توأمان و ضروری دیگر غافل نمی کند و آن اینکه، این دولت در قیاس با گذشتگان خود از چه امتیازاتی برخوردار است، کدام خطرات و تهدیدهای فزاینده را منتفی ساخته و کدام فرصت ها را برای زیستن و بالیدن کشور و اصلاح امور فراهم کرده است؟ راز اعتماد و حمایت ملت و رهبری نسبت به این دولت را باید در این اصولگرایی و واقع گرایی توأمان جست وجو کرد هرچند که هرچه جلوتر می رویم، بایستی واقعیت ها رنگ آرمان های حیات بخش را بیشتر به خود بگیرند. اکنون باید توجه داشت که همراهی رهبری و ملت- که نمونه اخیر همراهی ملت، انتخاب مجلسی اصولگرا و همسو با دولت بود- سنگینی تکلیف و تعهد را بر شانه دولت مضاعف می سازد و مجال کوچکترین غفلت و فرصت سوزی را می بندد. در چنین افقی دولتمردان باید به سال آخر خدمت به سان سال اول خدمت ۴ساله بنگرند و در برنامه ریزی و اجرا و نظارت، با عزم و استحکام تمام بر ریل انقلاب حرکت کنند.
محمد ایمانی
منبع : روزنامه کیهان