دوشنبه, ۲۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 10 June, 2024
مجله ویستا


تاریخ عیلام


تاریخ عیلام
● عیلامیان
ایلامیان یا عیلامی‌ها مجموعه اقوامی بودند که از هزاره چهارم تا هزاره نخست پیش از میلاد، بر بخش بزرگی از مناطق جنوب باختری پشتهٔ ایران فرمانروایی داشتند.
بر حسب تقسیمات جغرافیایی سیاسی امروز، ایلام باستان سرزمین‌های خوزستان، فارس، ایلام و بخش‌هایی از استان‌های بوشهر، کرمان، لرستان و کردستان را شامل می‌شد.
ایشان نه آریایی بودند و نه سامی و زبانشان زبانی تکخانواده است. بعنی خویشاوندی آن با هیچ خانواده زبانی در جهان اثبات نشده است. ولی برخی از دانشمندان زبان آنها را با زبان دراویدیان هند هم‌خانواده می‌دانند.
ایلامیان فاقد خصوصیت‌هایی بودند که بتوان نام امپراتوری را برای گستره فرمانروایی ایشان به کار گرفت. امپراتوری، بیشتر به نظام سیاسی گفته می‌شود که توانسته باشد، مردمان متفاوت و متعدد را در یک واحد سیاسی، هماهنگ سازد و آنها را زیر چیرگی یک نظام مرکزی درآورد. در صورتی که پادشاهی ایلام در اوج برتری‌اش، سیادتی زودگذر بر بخش‌هایی از میان دو رود (بین‌النهرین) داشته و حتی تمامی پهنه سرزمین ایران آن روزی را هم شامل نمی‌شده است. هر چند پادشاهی ایلام اتحادی از ایلات و طوایف منطقه را شامل می‌شد، اما چنین اتحادی لزوما" به معنی امپراتوری نبوده، خواننده را به دچار اشتباه می‌سازد.
گفتنی است که اطلاعات ناقص ما از جغرافیای تاریخی ایلام، ناشی از کمبود مدارک و اسناد مکتوب و نیز عدم آشنایی با تمامی سرزمین‌های این پادشاهی است. و هنوز هم نمی‌توان مکان دقیق شمار اندک شهرهای ایلامی را که در متون کهن از آنها یاد رفته، به درستی تعیین نمود. از سوی دیگر گستردگی جغرافیایی ایلام در منابع باستان، با توجه به شرایط سیاسی و رویکرد نویسندگان باستان، همواره به یکسان یاد نشده است، و این که نویسنده از میان دو رود، شوش یا زاگرس بوده باشد، به تفاوت حدود این قلمرو را ذکر کرده‌اند. البته نوشتار و نقش‌های برجسته به دست آمده، حضور ایلام را در سرتاسر خوزستان، از جنوب تا لیان و از خاور تا انشان نشان می‌دهد ؛ در عین حال، هرگاه ایلامی‌ها قدرت و فرصتی یافته‌اند، نقشی را در سیاست میان دو رود هم ایفا نموده‌اند و حتی بر بخش‌هایی از آن سرزمین، اگر چه کوتاه مدت، فرمان راندند.
مناطق ایلامی مرتفع به خوبی شوش شناخته شده نیستند، زیرا بررسی و حفاری در این مناطق تنها در چند ساله اخیر است که اندکی قوت گرفته و به صورت منظم و علمی دنبال شده است؛ هم از این رو، در این مقاله‌ها تأکید کلی بر فرهنگ ایلامی، مختص به فرهنگ جلگه خوزستان و به ویژه شوش دارد.
● ریشه شناسی
عیلامیان خود، سرزمینشان را هالتامتی می خواندند. اکدیان واژه هالتامتی را بر اساس قواعد زبان خود علامتو تلفظ می کردند و این واژه در تورات به صورت علام (Elam) نگاه داشته شده است. علامتو در زبان اکّدی به معنای سرزمین مرتفع است. در حقیقت سرزمین های نیمه کوهستانی غرب ایران که در بعضی جاها ارتفاع چندانی نیز از زمین نداشتند برای ساکنان جلگه های پست عراق کنونی سرزمین مرتفعی محسوب می شد. این نام تا سده ۱۳م پ.م به این ناحیه اطلاق می شده اما از آن زمان به بعد در سنگ نبشته های عیلامی و بومی آن را "انشان سوسنکا" یا سرزمین "انشان و شوش" نامیده اند؛ علت پیدایش این نام به ظاهر به قدرت رسیدن حکومت ایالت انشان بوده که بر نواحی اطراف نیز استیلا یافته بود.
در سنگ نبشته های دوران هخامنشی از انشان با عنوان انزان یاد شده است، اما بابلی ها و آشوری ها هنوز هم آن سرزمین علام می خواندند. هخامنشیان چون با ایالت اوژ (هوز) که قسمتی از کهکیلویه امروزی را شامل می شده همجوار بوده اند، سرزمین عیلام را به نام اوژ می خواندند و به همین سبب در متن پارسی سنگ نبشته های آنان هم هر جا که سخن از این سرزمین رفته، به صورت اوژ ثبت است. این واژه در نوشتار های ایلامی به دو صورت خوز و اوز خوانده می شده است.
مورخان یونانی گفته اند که در ناحیه خاوری شهر کنونی اهواز، مردمانی به نام اوکسی ساکن بوده اند. این واژه، یونانی شده «اوژ» است.
در زبان پهلوی، وازه «اوژ» پارسی به صورت «هووج» تلفظ شده است.
در زبان ایرانی باستانی تغییر حرف "ه" به "خ" معمول بوده که نمونه های آن را می توان در «هور زمیه» = خوارزم و «هور» = خور(شید) دید.
امروزه، نام های هالتامتی و اوژ، در واژگان ایالاتی چون ایلام و خوزستان (به معنی سرزمین خوز ها) نگاه داشته شده است.
● دودمان آوان
عیلام از زمان های کهن روابط نزدیک با سومر داشت؛ روابطی که گاه دوستانه و زمانی خصمانه بوده است. دولت های کوچک عیلامی تقریبا همزمان با دولت های تازه سومر در هزاره سوّم پیش از میلاد پایه گذاری شدند. بسیاری از آنها را به نام می شناسیم؛ همچون: «آوان»، «آدامشول» (یا همان هالتامتی، به زبان عیلامی=عیلام)، «سیماش»، «باراخسه» یا «باراهشی»، «شوش» و ... .
«آوان» در سراسر دوره نخستین تاریخ، سرآمد شهرهای خاور زمین بود. شوش در آن زمان تنها از اهمیت تجاری برخوردار اما، سرنوشت سیاسی آن گره ای سخت با سرنوشت آوان خورده بود.
«آوان» همچنین یکی از شهرهای کهن ناحیه عیلام بوده که موقعیت آن بدست نیامده است؛ برخی بر این باورند که در شمال شهر شوش یا حتی در جنوب لرستان، نزدیک دزفول قرار داشته است.
دودمان آوان، نخستین دومان دوره تاریخی عیلام است. «پلی» (Peli) این دودمان را در ۲.۴۷۴ ق.م پی افکند. جانشینان او را که همگی عیلامی خالص بودند، تنها به نام می شناسیم. «تاتا»، «اوکو تاهش»، «هی شود»، «شوشون تارنا»، «ناپی ایلخوش» و «کیکو سیمه تمتی». البته این ها برای ما چیزی مگر مشتی اسم نیستند.
اما با هشتمین پادشاه از این دودمان، یعنی «لوهی-ایشان»، و نیز جانشین او «هیشپ-راتپ»، برای نخستین بار به روشنایی کامل تاریخ عیلام گام می نهیم. زیرا این دو پادشاه، هم دوره با یکی از جالب ترین شخصیت های روزگار باستان، یعنی «سارگن»، پادشاه اکّد (۲.۳۳۴ - ۲.۲۷۹ ق.م) بودند.
او در پی دو حمله به کوهنشینان عیلامی، شهرهای بسیاری را به تسخیر خود درآورد. این گونه به نظر می رسد که «لوهی-ایشان» شاه آوان، در جنگ با سارگن اکّدی کشته شده باشد، زیرا کمی بعد، «هیشپ-راتپ» را می بینیم که خراجگذار جنگاور اکّد شده است و از آنجا که یک استوانه از سارگن در شهر شوش یافت شده است می توان گفت که شاید این شهر نیز به تسخیر پادشاه اکّد درآمده بود.
پس از درگذشت سارگن، دولت آوان نیز همچون دیگر شهر-دولت ها، در برابر «ریموش» شاه تازه اکّد (۲.۲۷۹ - ۲.۲۷۰ ق.م)، شورش کرد. کوهنشینان اگرچند در برابر ریموش دلیرانه درایستادند، اما او نیز همچون سارگن، فاتحی بزرگ بود و سرانجام توانست همه شورش ها را فرونشاند و حتی شوش نیز به دست رزم آوران ریموش افتاد.
احتمال دارد که «هِلو» شاه بعدی دودمان آوان، بمنظور رویارویی با قدرت امپراتوری اکّد، به «انشان» و «شریهوم» لشکر کشیده باشد، زیرا «مانیشتوسو» سوّمین شاه اکّد (۲.۲۷۰ - ۲.۲۵۵ ق.م)، سپاهیان خود را به آن ناحیه فرستاد، و «هِلو» شاه شکست خورده عیلام را به اکّد برد.
در دوران پادشاهی «نارام-سین» شاه اکّد (۲.۲۵۵ - ۲.۲۱۸ ق.م)، شوش که همواره تحت تأثیر تمدّن سومر بود، به سرعت زیر تأثیر اکّد قرار گرفت؛ در این دوره، زبان اکّدی تا اندازه-ی زیادی جای زبان عیلامی را می گیرد و حتی نام های افراد نیز به طور عمده، سامی می شود.
در دیگر نواحی عیلام بزرگ، زبان و فرهنگ بومی دست نخورده به جا ماند و دلیل آن، پیمانی است میان یک پادشاهی بومی، به احتمال زیاد «هیتا» شاه بعدی آوان، با «نارام-سین»، که به زبان عیلامی نوشته شده است. این پیمان با یاری از خدایان گوناگون آغاز می شود و در پی آن، سوگندی می آید که متن آن چنین است: «دشمن نارام-سین دشمن من، دوست نارام-سین دوست من است». فرمانرای عیلامی آشکارا تابعیت خود از پادشاه اکّد را می پذیرد.
نارام-سین که می دانست خدمت صادقانه در طی سال های دراز را چگونه پاداش دهد، «انام-مونه»، شخصی را که پیش از آن تنها ایشاکو (فرماندار)-ی شوش بود، «شاکاناکو» (فرمانروا)-ی عیلام گرداند. شاید مقامی که وی رها کرده بود (فرمانداری شوش)، به دست عیلامی شایسته و با کفایتی به نام «پوزور-اینشوشیناک» افتاده باشد. این شاهزاده که دوست داشت خداونان خویش را خشنود سازد، در آغاز سنگ-نبشته های خود را به زبان اکّدی می نوشت، اما چندان نگذشت که در کنار زبان اکدی، زبان پیش از عیلامی را نیز به کار بست.
پس از چندی، شاید با مرگ یا برکناری «انام-مونه»، پوزور-اینشوشیناک را در مقام شاکاناکوی عیلام می بینیم. این سمت تازه که افزایش قدرت وی را نیز در پی داشت، او را به دست زدن به فتوحات خارجی کشاند. دور نیست که وی به نارام-سین اعلام کرده که تنها به مطیع ساختن دست نشاندگانی می پردازد که از اطاعت خداوند اکّد سرپیچیدند.
او خود می گوید که چون «کیماش» و «هورتوم» به جنگ با او پرداختند، وی آنان را بشکست و «هوپ-شانا» را را غارت کرد. از این رو به احتمال فراوان نارام-سین فردی احتیاط کار بوده زیرا پوزور-اینشوشیناک وارد سرزمین هایی شده بود که دست کم، به طور اسمی در قلمرو شاه اکّد قرار داشت. فرمانروای عیلام همچنین مدعی است که سی شهر دیگر را بگشود. از این شهر ها به «کاشِن» اشاره می کند که نخستین اشاره تاریخی به سرزمین کاسی ها است و «گوتو»، که به طور مسلم به تماس با گوتیان اشاره دارد.
غنایمی که از شهر های تسلیم شده گرفته می شد، شوش را توانگر ساخت و او، نیایشگاه تازه ای برای اینشوشیناک، خدای شهر شوش ساخت.
هنگامی که در اکّد، نارام-سین جای خود را به «شارکالیشاری» (۲.۲۱۸ - ۲.۱۹۳ ق.م) داد، فرمانروای عیلام با یک کینه جویی اعلان استقلال کرد. او با «زاهارا» یعنی سرزمینی که در گذشته، عیلام و براهشی را در برابر ریموش یاری داده بود، متحد گردیده و در آغاز پادشاهی شارکالیشاری، به سرزمین اکّد تاختن اورد. سپاهیان او تنها پس از رخنه در ناحیه «اوپیس» (در مرکز اکّد)، پس رانده شدند. پوزور-اینشوشیناک که از این پیروزی جانی گرفته بود - زیرا به سلامت بازگشتن از سرزمین پادشاه اکّد، شاه چهار بخش جهان را نمی شد کمتر از پیروزی دانست، بیدرنگ بعنوان جانشین «هیتا»، تاج شاهی اوان را بر سر نهاد.
در این میان، گوتیان نیز سر به شورش برداشتند. آنان نیز با نیرویی که درایستان در برابر آن امکان نداشت، به سرزمین های سومر و اکّد هجوم اوردند. شارکالیشاری دلیرانه کوشید تا جلوی این موج را بگیرد، اما کوشش های او سودی نبخشید و او خود، شکار گوتیان شد.
مقارن این روزها، عیلامیان و دودمان «آوان» نیز از صحنه تاریخ خاورزمین بیرون می روند. پوزور-اینشوشیناک دوازدهمین و آخرین پادشاه آوان بود و با زوال ناگهانی او، این سرزمین در تاریکی فرو رفت. چنین می نماید که عیلام نیز همانند سومر و اکّد زیر موج گوتیان فرو رفته باشد.
● دودمان سیماش
پس از فروپاشی قدرت گوتیان در میان دو رود (۲.۱۱۳ ق.م)، در سرزمین های عیلامی نیز که گویا از زیر سلطه بیرون رفته بودند، دودمان های محلی سربرآوردند. یکی از این دودمان ها، دودمان سیماش بود که «گیرنامه» آن را پی افکند.
همزمان، بوجود آمدن دولتی نیرومند در باختر عیلام، یعنی دودمان سوّم اور، تا مدّتی اجازه هر گونه قدرت نمایی را از دودمان سیماش و دیگر عیلامیان می گرفت. تاخت وتاز های شولگی دوّمین شاه دودمان سوّم اور (۲.۰۹۵ - ۲.۰۴۷ ق.م) به سرزمین های عیلامی، در عمل آنها را خراجگذار و تسلیم دولت اور ساخت و حتی شوش و انشان به طور کامل زیر فرمان شاه اور بودند و می توان گفت که عیلام، به تمام معنی یکی از ولایات اور گردید.
تنها در دوران پادشاهی «گیمیل-سین» (۲.۰۳۸ - ۲.۰۲۹ ق.م) چهارمین شاه دودمان سوّم اور بود که سیماش توانست بعنوان یک دولت مستقل، به رونق و شکوفایی خود ادامه دهد. در این سرزمین، در پی «گیرنامه»، «تازیتا-ی یکم»، «اباراتی»، و «تازیتا-ی دوّم» به پادشاهی رسیده بودند.
«انبی-لوهان» پادشاهی بعدی سیماش، هم دوره با «اِبی-سین»، واپسین شاه دودمان سوّم اور (۲.۰۲۹ - ۲.۰۰۴ ق.م) بود. ناتوانی اِبی-سین از یک سو و سربرافراشتن دودمان های محلی نیرومند در سومر و اکّد و عیلام از سوی دیگر، موجب زوال قدرت دودمان سوّم اور گشته بود. در ۲.۰۰۷ ق.م، انبی-لوهان از سیماش رهسپار زمین های پست عیلام شد و وارد شوش گردید. اِبی-سین همچون پادشاهی راستین به رویارویی مهاجم شتافت و او را شکست داد. او پس از این پیروزی می گوید که در یک روز سرزمین «اواک»، و شهر های «آدامدون» و «شوش» را از پای درآورد و انبی لوهان را به اسارت گرفت.
اما نادیده گرفتن وجود سیماش نیز ممکن نبود. پادشاه بعدی آن به نام «کینداتو» باری دیگر شورش کرد. شوش را بگرفت و سلطه او مطلقه و استبدادی بود. اما وی تدبیر ماهرانه ای اندیشید و پیش از همه، به قربانی کردن برای خدای محلی اقدام نمود. دبیران بعدی می گویند که وی از سر دینداری و پارسایی، نیایشگاه اینشوشیناک را بازسازی کرد. در این میان، سرزمین های دیگری را که در گذشته زیر سلطه اور بودند به سوی خود کشاند. برای نمونه، «هوهونوری» از فرمان اِبی-سین سرباز زد. کینداتو سزمین هوهونوری را «کلید گشودن سزمین عیلام» و در جای دیگر «کلید گشودن سرزمین انشان» می نامد.
سرانجام مردم عیلام، یا انشان و سیماش، به اور تاختند، و اِبی-سین، واپسین پادشاه اور را همراه با خدایش ناننار، به انشان بردند (۲.۰۰۴ ق.م).
نمی دانیم کینداتو از این پیروزی چه غنیمتی آورد. نام او چنان به سرعت از یاد آیندگان رفت که افتخار فتح او را انکار کردند و ویران سازی اور را به دیگری نسبت دادند.
در سیماش کینداتو تسلیم «ایدادو-ی یکم» شد. ایدادو به احتمال فراوان دوره کار خود را با سمت ایشاکوی شوش آغاز کرد؛ سپس هم ایشاکوی شوش و هم شاکاناکوی سرزمین عیلام گردید و سپس، به عنوان شاه سیماش یا چنانکه خود می گوید، «شاه سیماش و عیلام» دست یافت.
با سقوط پادشاهی اور، شهر-کشور های کوچک سومری، آن استقلال محلی را که پیش از وحدت این سرزمین به دست دولت اور از آن برخوردار بودند، بازیافتند. یکی از این پادشاهی ها، دولت-شهر «ایسین» بود. «گیمیل-ایلیشو» جانشین بنیان گذار دودمان ایسین (۱.۹۸۵ - ۱.۹۷۵ ق.م) به ما می گوید که «ناننار»، خدای شهر اور را از انشان بازآورد. وی نمی گوید که آیا این کار را با توسل به نیروی نظامی انجام داده یا به تدبیر سیاست، اما در همان روزها، در سیماش، کینداتو تسلیم ایدادو می شود.
ایدادو-اینشوشیناک به احتمال فراوان دوره کار و فعالیت خود را با سمت ایشاکوی شوش آغاز کرده بود. سپس هم ایشاکوی شوش و هم شاکاناکوی سرزمین عیلام گردید و سرانجام، بعنوان ایدادو-ی یکم، شاه سیماش - یا چنانکه خود می گوید «شاه سیماش و عیلام» گردید.
«تان-روخوراتیر» (۱.۹۹۰ - ۱.۹۷۰ ق.م) پسر ایدادو نیز، دوره فعالیت خود را در مقام ایشاکوی شوش آغاز کرد و سرانجام هشتمین شاه سیماش شد. او با ازدواج با «مِکوبی»، دختر «بیلاما» ایشاکوی اِشنوننا (ح. ۱.۹۷۵ - ۱.۹۶۰ ق.م)، بیدرنگ وارد زندگی و دسیسه های سیاسی سومر شد.
نهمین شاه سیماش «اباراتی دوّم» (۱.۹۷۰ - ۱.۹۶۰ ق.م) بود که به احتمال او نیز با پشت سر گذاشتن مناصب پایین تر به پادشاهی رسید. پس از او، «ایدادو-ی دوّم» (۱.۹۶۰ - ۱.۹۲۹ ق.م) پسر تان-روخوراتیر، از بخت بهتری برای پادشاهی برخوردار بود. او نیز زندگی سیاسی-اجتماعی خود را با سمت ایشاکوی شوش آغاز کرده بود.
در این میان، پادشاه نیرومندی به تخت یکی از چندین پادشاهی ناحیه سومر و اکّد برآمده بود. او «گونگونوم» (۱.۹۳۳ - ۱.۹۰۶ ق.م)، شاه لارسا بود. او پس از نشستن بر تخت شاهی، بیدرنگ برای کشورگشایی رهسپار شمال خاوری شد. در این ناحیه، شهر «دِر» هنوز از استقلال برخوردار بود. گونگونوم به سرعت بر «آنوموتابیل» پادشاه آن شهر پیروز شد و او ره به مرتبه شاکاناکو فرود اورد و سپاهیان دِر را به لشکریانی که خود از لارسا آورده بود ملحق ساخت.
در سال ۱.۹۲۹ ق.م، گونگونوم برای ویران کردن شهر «باشیمو»، در کوههای خاوری رخنه کرد. این اقدام، یک حمله سرراست به ایدادو-ی دوّم شاه سیماش بود.
از انگیزه هایی که این جنگ را برانگیخت چیزی نمی دانیم. اما انگیزه این جنگ هر چه بود، این قدر پیداست که بهنگامی که گویا پادشاهی سیماش در اوج توانایی بود، این جنگ پی آمدهای ناگواری برای عیلام به بار آورد.
کتیبه اکّدی آنوموتابیل شاکاناکوی دِر - که در ۱.۹۲۷ ق.م نوشته شده است - می گوید که چطور گونگونوم، مردم انشان، عیلام و سیماش را گردن زد، و چگونه براهشی را ویران ساخت. خود ایدادو شاه سیماش ناگهان ناپدید می گردد.
همه این ها چنان بسرعت روی داد که در دوره های بعدی بسیاری از دبیران عیلام درباره آنها حیران و سردرگم ماندند. آنان، نام دو پادشاه را که تصور می رفته پس از ایدادو-ی دوّم به تخت برآمده باشند به دست می دهند. این دو پادشاه یکی «ایدادو-ناپیر» (ایدادو خداست» و دیگر «ایدادو-تمتی» (ایدادو خداوند است) بودند. اما از ظاهر این نام ها به طور کامل پیداست که نام هایی ساختگی اند. در اثبات دروغ آن دبیران عیلامی که در کوششی میهن دوستانه، اما با تحریف تاریخ، می خوایتند چنان فرانمایند که دودمان شاهی همچنان به فرمانروایی ادامه می دهد، لوحی در شوش پیدا شده که آغازگاه تاریخگذاری شانزدهمین سال پادشاهی گونگونوم در سال ۱.۹۱۶ ق.م بر آن نقش بسته است. هیچ توضیحی نمی توان داد مگر آنکه گونگونوم فرمانروای لارسا، ایدادو شاه سیماش را در جنگ بشکست و بکشت، و شوش را ضمیمه قلمرو امپراتوری رو به رشد خود کرد.
بدین ترتیب پادشاهی عیلام بسرعت فروپاشید، دودمان سیماش برافتاد، و بخشی از عیلام زیر سلطه بیگانه درآمد.
● دودمان اباراتی
دیدیم که در روزگاران نخستین، قدرتی تواناتر از هر قدرتی که در سومر قرار داشت، به ظاهر در بلندی های عیلام حکومت می راند. پیدایش دودمانی در آوان را که هم دوره با پادشاهان اکّد بود دنبال کردیم و فروپاشی هر دو را پس از تهاجم سپاهیان گوتیوم پی گرفتیم. دیدیم که به موازات دودمانی که پس از سال های سخت و سیاه فرمانروایی گوتیان در اور واقع در سومر سربرآورد، دودمان دیگری در سیماش که سرزمینی عیلامی بود فرمانروایی داشت که سرانجام حکومت اور را برانداخت. پس از آن دیدیم که آخرین شاه سیماش خود اسیر یکی از پادشاهان سومر گردید و عیلام باری دیگر، فرمانگذار مهاجمی جنگجو شد.
اکنون با عیلامی مغرور دیدار می کنیم که حتی هنگامی که سرزمین خودش سراسر اشباغ از فرهنگ سومری بود، سرزمین سومر را در تصرف خویش نگه داشت.
تاخت و تاز های اَموری ها به میان دو رود (میانه سده بیست و یکم ق.م)، تهاجم «ایلو-شوما» شاه آشور (ح. ۱.۹۰۵ - ۱.۹۰۶ ق.م) به سرزمین سومر، پایه گذاری دودمان نخست بابل (۱.۸۹۴ ق.م)، نبردهای پی در پی پادشاهان بابل و لارسا با اَموری ها، موجب آشوب و اغتشاش در میان دو رود شد.
این آشوب و اغتشاش در ناحیه میان دو رود باری دیگر به عیلام آزادی کامل داد؛ و در این سرزمین، دودمانی به قدرت رسید که به اندازه دودمان نخست بابل، که آوازه ای بلند دارد، دوام آورد و به تقریب، به اندازه آن اهمیت داشت. این دودمان را «اباراتی» پی افکند (۱.۸۶۵ ق.م)؛ لقب کامل اوف «شاه انزان و شوش» بود و این دودمان را به نام پایه گذار آن، «دودمان اباراتی» می نامیم.
● عیلام در اوج
اگر چند فتوحات «شیلهاها» (۱.۸۴۵ - ۱.۸۳۱ ق.م) پسر اباراتی بر ما ناشناخته است، اما نسلی در پی نسل دیگر تبار خود را به او می رساندند و خاطره فعالیت های او را یاد می کردند. او بود که شاهان کوچک محلی ساخت و بالاترین لقب در آن سرزمین را که از آن خود او بود، «سوکل ماه» (پیک برکشیده) خواند. این لقب اهمیتی بیش از «شاه» داشت که به احتمال به ارتباط پادشاه با خدایان اشاره می کند و شاید معنی «پیامبر» و یا حتی «فرشته» بدهد.
«شیلهاها» استفاده از لقب دیگری به نام «آدا» (پدر) را نیز آغاز کرد. بیگمان این لقب به رابطه پادشاه با مردم عیلام اشاره دارد. لقب سوّم، یعنی «شاه» بر شخصی که از سوی عیلام به حکومت شهرهای سومری منصوب می گشت، گفته می شد.
همچنین مناصبی چون «سوکل عیلام و سیماش» و «سوکل شوش» را نیز برقرار ساخت. واژه سوکل به معنی «وزیر» یا «تام الاختیار» است؛ و چون شوش شهری اکّدی شده بود، سوکل آن کمترین اهمیت را در قلمرو سرزمین عیلام داشت. با این همه او می توانست امیدوار باشد که به قدرت برسد؛ زیرا شیلهاها سیاست نزدیک شدن گام به گام به تاج و تخت را که در دوره های گذشته رواج داشت، بار دیگر برقرار ساخت. با درگذشت «سوکل ماه»، سوکل عیلام و سیماش خود سوکل ماه می گردید؛ سوکل شوش که اغلب وی را شاه شوش نیز می نامیدند، تا سمت سوکل عیلام و سیماش بالا می رفت و از سوی سوکل ماه، سوکل تازه ای برای شوش انتخاب می گردید. این شخص نیکبخت که به احتمال عضو فرودستی بوده است، با این گزینش سوکل ماه احتمال داشت بی آنکه کمتری خطری متوجه او شود، به تاج و تخت شاهی برسد.
در دوران پادشاهی «شیلهاها»، «شیروک دوه» سوکل عیلام و سیماش و «شیموت وارتاش» سوکل شوش بود.
در سرزمین سومر، این نه «شیلهاها» بلکه پسرش «کودورمابوک» بود که بلند آوازه گردید. این عیلامی در حدود ۱.۸۴۰ ق.م در شهر «اموتبال» از نواحی اطراف «لارسا» مسکن گزید و استقلال آن شهر را تهدید کرد. «سین ایقیشام» که تازه پادشاهی خود را در لارسا آغاز کرده بود کوشش چندانی در مبارزه علیه «کودورمابوک»، بمنظور اخراج وی از «اموتبال» نکرد، اما سال بعد به او حمله نمود.
تهاجم شاه لارسا با حمله به نواحی «کا ایدا» و «نازاروم» آغاز گردید (۱.۸۳۹ ق.م). کودورمابوک برای تلافی تهاجم «سین ایقیشام» با دولت ایسین که «زامبیا» (۱.۸۳۶ - ۱.۸۳۳ ق.م) بر آن پادشاهی می کرد متحد گردید، «سین ایقیشام» در جنگ شکست خورد (۱.۸۳۵ ق.م) و کودورمابوک از سوی دولت عیلام، شخصی به نام «سیلی-اَدَد» را به عنوان فرماندار لارسا تعیین کرد.
تنها یک سال بعد (۱.۸۳۴ ق.م) شاید چون «سیلی اَدَد» جرئت ورزید که در قواعد تاریخگذاری خود را «شاه» بخواند، بیدرنگ از مقام خویش برکنار گردید و «واراد-سین» پسر کودورمابوک به جای او بر تخت شاهی لارسا نشانده شد. چند سالی پسر به طور اسمی پادشاه بود اما اختیار واقعی در دست پدر بود.
در سال ۱.۸۳۲ ق.م، «کازالو» و ناحیه مجاورش «موتیبال» مورد تهاجم لارسا قرار می گیرند، و «سابیوم» پادشاه بابل (۱.۸۴۴ - ۱.۸۳۰ ق.م)، «کازالو» را می گشاید. این رویداد از اهمیت زیادی برخوردار است. چرا که یا باید گفت «سابیوم» متحد عیلامیان در برابر خطر مشترک آمورویی ها بوده و یا آنکه دست نشانده عیلامیان بوده است. پس از آن کودورمابوک خود گزارش می دهد که چگونه سپاهیان کازالو و اموتبال را به دم تیغ سپرد و موجودیت کازالو را که در جنگ بشدت آسیب دیده بود تضمین کرد.
از سال ۱.۸۳۱ ق.م، کودورمابوک به ناگاه از صحنه سیاست لارسا ناپدید می گردد. شاید وی را پس از درگذشت شیلهاها به عیلام فراخواندند؛ اما با به تخت نشستن خودبخودی «شیروک دوه» بر مسند سوکل ماه عیلام، و «شیموت وارتاش» بر سریر سوکل عیلام و سیماش، دیگر به حضور او نیازی نبود. شاید به او برای نامگذاری سوکل تازه شوش، «سیوه پالار هوپاک» نیاز داشتند، اما این حق نیز تنها به سوکل ماه تازه تعلق داشت. به هر تقدیر، در سراسر دوازده سال یاقیمانده پادشاهی وارادسین در لارسا، کارها همه به دست پسر سپرده شد.
درباره پادشاهی «شیروک دوه» (۱.۸۳۰ - ۱.۸۱۰ ق.م) اطلاعی در دست نیست. اما چنین می نماید که «شیموت وارتاش» سوکل عیلام و سیماش در سمت خود درگذشت؛ «سیوه پالار هوپاک» ترفیع مقام یافته جانشین او شد، و «کودوزولوش یکم» نیز سوکل شوش گردید.
با درگذشت وارادسین (۱.۸۲۲ ق.م) در لارسا، فرزند دیگر کودورمابوک به نام «ریم سین» پادشاه لارسا می گردد (۱.۸۲۲ - ۱.۷۶۳ ق.م). پادشاهی شصت و یک ساله ریم-سین نشان می دهد که بهنگام نشستن بر تخت شاهی بیگمان کودکی خردسال بوده؛ و کودورمابوک، با به تخت نشستن او، باری دیگر در صحنه سیاست آشکار می گردد و ارتباط او با ریم سین، حتی استوارتر از رابطه اش با وارادسین بوده است.
در این میان، در سرزمین سومریان، «ریم سین» عیلامی، دست به کارهای بزرگی زد و علیه دولت-شهرهای «اوروک»، «ایسین»، «بابل»، «راپیلوم» و «سوتیوم» وارد نبرد شد (۱.۸۰۷ ق.م). او مدعی است که بر همه آنها غلبه کرده است.
با غلبه «ریم سین» بر «نابی ایلیشو» که تازه پادشاهی خود را در اوروک آغاز کرده بود، شهر اوروک به تسخیر ریم سین درآمد و دولت آن سقوط کرد (۱.۸۰۲ ق.م). پیروزی ریم-سین بر ایسین (۱.۷۹۲ ق.م) فتح راستینی بود. اما وی، حمورابی را که در همان سال به تخت بابل برآمده بود به حساب نیاورد چرا این قانون بخش بیباک، پس از نشستن بر تخت شاهی، بیدرنگ سیاست توسعه طلبی را آغاز کرده بود.● پادشاهی عیلام میانه
همزمان با اوج گرفتن نبردها میان آشور و بابل، از تاریکی که مدت ۴۰۰ سال پس از پیدایش کاسی ها در بابل، ایران و عیلام را پوشانده بود بیرون می آییم.
در گیر و دار نبرد میان آشور و بابل، «پاهیر-ایشان» پسر «ایگی-هالکی»، که به احتمال هم دوره با «نازیماروتاش» شاه بابل (۱.۳۰۸ - ۱.۲۸۲ ق.م) بود، دودمان تازه ای در عیلام پی افکند (۱.۲۹۴ ق.م). متأسفانه دست آوردهای او به کلی بر ما ناشناخته است. جانشین او، برادرش «آتار-کیتاه» (۱.۲۷۹ - ۱.۲۷۰ ق.م) بود. درباره او نیز اگاهی زیادی نداریم؛ اما پسرش «هوبان-نومنا» (۱.۲۶۹ - ۱.۲۵۰ ق.م)، به ظاهر پادشاهی توانا بوده است و بعنوان «پادشاهی انشان و شوش» نخستین کسی است که ادعای لقب «گسترنده امپراتوری» را دارد. به احتمال اشاره به تصرف جزیره «لیان» (بوشهر کنونی) در خلیج فارس دارد.
«اونتاش-هوبان» (۱.۲۴۹ - ۱.۲۲۹ ق.م) پسر «هوبان نومنا» براستی آوازه ای بلند یافت. در روزگار پادشاهی او شما زیادی نیایشگاه و دیگر ساختمان های دینی در شوش ساخته شد. او همزمان با به تخت نشستن کاشتیلیاش سوّم در بابل (۱.۲۳۳ ق.م)، خود را برای دست زدن به فتوحات خارجی آماده ساخت؛ بهانه او برای جنگیدن با دشت نشینان بدین قرار بود:
چرمسازی از اهالی «هَنیبالگات» در میتانی، نزد کاشتیلیاش سوّم گریخت و برای او سپری از چرم ساخت. شاه بابل نیز به پاداش این کار ملکی در نزدیکی شهر «پادان» در مرز شمال خاوری سرزمین بابل به وی بخشید. به احتمال زیاد پادشاه انشان و شوش چنین دریافت که این ملک در قلمرو عیلام قرار دارد نه بابل.
جنگی که در پی آن آمد بظاهر رویهمرفته یک جانبه و مغرضانه بوده است. تنها کتیبه-ی بطور کامل اکّدی اونتاش هوبان از این جنگ با پیروزی خودش یاد می کند. او، «ایمیریا» خدای حامی کاشتیلیاش را به غنیمت گرفت و به شوش برد و سنگی که بخشش کاشتیلیاش به مرد میتانیایی - که انگیزه جنگ میان عیلام و بابل شده بود - بر آن نوشته شده بود را نیز با خود به شوش برد.
اما عیلام به احتمال در چند سال آینده از آشوب داخلی آسیب دید زیرا در پی مرگ «اونپاتار-هوبان»، نه پسر بلکه عمویش به تخت برآمد (۱.۲۲۸ - ۱.۲۲۷ ق.م) که پسر «پاهیر-ایشان» پایه گذار همین دودمان بود. به احتمال به همین دلیل بود که «توکولتی-نینورتا» شاه آشور (۱.۲۴۴ - ۱.۲۰۸ ق.م) بی آنکه عیلامیان در برابر او درایستند توانست از «تارسینا»، که کوه دسترسی ناپذیری بر کرانه جنوبی زاب پایین بود، به کوه های زاگرس رخنه کند و به ناحیه گوتی ها درآید.
«اونپاتار-هوبان» تنها یک سال پادشاهی کرد و در پی او، برادرش «کیدِن-هوتران» (۱.۲۲۷ - ۱.۲۲۶ ق.م) به پادشاهی رسید.
شاه تازه عیلام به تلافی حمله «توکولتی-نینورتا» ب بابل، تهاجمی ناگهانی را به بابل آغاز کرد و حتی تا «نیپور» پایتخت مذهبی بابل نیز رخنه کرد و به پادشاهی یک ساله و نیمه «اِنلیل نَدین شومی» حاکم دست نشانده آشور در بابل پایان داده به عیلام بازگشت (۱.۲۲۴ ق.م). با این حال توکولتی نینورتا-ی یکم نیز بیکار ننشست و دست نشاندگان دیگری را بر تخت بابل نشاند.
کیدِن هوتران بار دیگر در ۱.۲۱۷ ق.م به بابل تاخت. او در باختر تا «ایسین» و در شمال تا «ماراد» که درست در باختر «نیپّور» قرار داشت پیش رفت. این تهاجم که به برافتادن «اَدَد-شوما-ایدینا» حکمران دست نشانده آشور در بابل منجر گشت، موجب شد تا بابل استقلال خود را از آشور بازپس گیرد.
در پی «کیدِن-هوتران»، «هالودوش-اینشوشیناک» به پادشاهی رسید (۱.۲۰۵ - ۱.۱۹۲ ق.م) که از نسبت او با نیاکانش آگاهی نداریم و درباره پادشاهی او چیزی نمی دانیم. چون روزگار پادشاهی او به سر آمد، پسرش «شوتروک-ناخونته» به پادشاهی رسید (۱.۱۹۱ - ۱.۱۵۶ ق.م). شوتروک-ناخونته، دوره بزرگ واقعی تاریخ عیلام را آغاز کرد.
●شکوه امپراتوری عیلام
سی سال نخست پادشاهی شوتروکناخونه به گسترش فعالیت های عمرانی و تجاری گذشت و تنها در سال ۱.۱۵۸ ق.م بود که شوتروک ناخونته، که به ناتوانی بابل پی برده بود، با کمک پسرش کوتیر-ناخونته به بسیج و آراستن نیروهای عیلام پرداخت. او به سرزمین بابل درآمد و در شهر «اِشنونا» تندیسی از «ملیشیپاک» شاه سابق بابل (۱.۱۸۷ - ۱.۱۷۲ ق.م)، و نیز تندیسی از «مانیشتوسو» شاه اکّد (۲.۲۷۰ - ۲.۲۵ ق.م) را پیدا کرد. او «استوانه پیروزی» معروف «نارام سین» (۲.۲۲۵ - ۲.۲۱۸ ق.م) و سنگ بزرگی را که قوانین «حمورابی» (۱.۷۹۲ - ۱.۷۵۰ ق.م) بر آن نقش شده بود در شهر «سیپار» یافت. او بخشی از نوشته آن سنگ را برای کندن کتیبه خود پاک کرد؛ سپس به سرزمین «کارینتاش» پیش رفت و در آنجا نیز استلی از «ملیشیپاک» را یافت.
پس از آن به سوی بابل شتافت و «زاماما-شوما ایدینا-ی» نگون بخت را که تنها یک سال پادشاهی کرده بود (۱.۱۵۹ - ۱.۱۵۸ ق.م) از تخت برداشت و پسر خود «کوتیرناخونته» را بر جای او نشاند.
از جمله نتایج این سفر جنگی این بود که شاه عیلام بر نواحی فرمانگزار، مالیات و خراج بست. آنگاه شوتروک-ناخونته، گرانبار از غنایم فراوان، به شوش بازگشت و آنها را به «اینشوشیناک» خدای شهر شوش اتحاف کرد. او خود درباره این پیروزی می گوید:
«منم شوتروک ناخونته، شاه انشان و شوش، فرمانروای سرزمین عیلام. من سیپّار را ویران کردم، استوانه نارام سین را گرفتم، و به عیلام بازآوردم، و آن را بعنوان پیشکشی به خدایم برافراشتم».
اما تاریخ نگاران رسمی بابلی از دادن لقب «شاه بابل» به کوتیرناخونته پسر شاه عیلام خودداری کرده اند چرا که «اِنلیل-نَدین-آهه» همچنان مقاوت کاسیها را در بابل ادامه می داد.
ولی سرانجام در ۱.۱۵۵ ق.م کوتیرناخونته حاکم عیلامی بابل، با حمله ای به اِنلیل نَدین آهه، برای همیشه به فرمانروایی دودمان کاسی در بابل پایان داد (۱.۱۵۵ ق.م)؛ اما با وجود اینکه به حکومت دیرپای شاهان کاسی در بابل پایان بخشیده بود، ننتوانست آن ناحیه را نگاه دارد و در ایسین، در شمال بابل، دودمان تازه ای سربرآورد (۱.۱۵۵ ق.م).
پادشاهی «کوتیرناخونته» در عیلام (۱.۱۵۴ - ۱.۱۵۰ ق.م) که پس از پدرش به تخت نشست، به ظاهر کوتاه بوده است اما درگذشت او، روزگاری تازه و بهتری را برای عیلام رقم زد.
«شیلهاک-اینشوشیناک» (۱.۱۵۰ - ۱.۱۳۶ ق.م)، برادر کوتیر ناخونته بی تردید، بزرگترین فرمانروای عیلام بوده است. روزگار پادشاهی وی نهایت دست آوردهای سیاسی عیلام، و نیز شاید اوج اهمیت بازرگانی و اقتصادی این سرزمین بوده است.
نخست «آکارسالو» و سپس ناحیه کوه «ابیه» - میان «آلتون کوپرو»ی کنونی و رودخانه دیاله به دست او افتاد. وی از آنجا به سوی باختر پیش راند و شماری از قبیله های آرامی را که در آن زمان بر کرانه خاوری دجله می زیستند به زیر طاعت خویش درآورد. با تسخیر «مادگا» یا «توزخرماتلی» کنونی، که سرزمینی بود در قلمرو آشور، به «آراپخا» یا کرکوک امروزی رسید و دور نیست اگر تصور کنیم او بوده که به پادشاهی دیرپای آشوردان (۱.۱۷۹ - ۱.۱۳۴ ق.م) پایان بخشیده است.
اما کوشش «شیلهاک-اینشوشیناک» در گستراندن مرزهای کشور، عامل مؤثر فروپاشی امپراتوری او پس از مرگش بود. او تنواست جلوی مداخله های دولت ایسین در امور داخلی آشور را که پس از درگذشت آشوردان آشفته شده بود بگیرد و به احتمال در جنگ با بابلی ها شکست خورده است.
اما شاه بزرگ عیلام هنوز دارای امپراتوری نیرومندی بود که بر «لیان» در خلیج فارس (بوشهر امروزی) نیز فرمانروایی داشت. او همانند «هوبان-نومنا» و «شوترو-ناخونته»، عنوان «گسترنده قلمرو امپراتوری» را بر خود نهاد.
در روزگار پادشاهی او، «اینشوشیناک» که تنها خدای محلی شوش بود، بزگترین خدای سرزمین عیلام گردید. در این زمان، سیل درآمد از سراسر نواحی امپراتوری به شوش روان گشت و با چنین ثروتی که پیش از آن، هیچ یک از پادشاهان عیلام از آن برخوردار نبودند، او شهر شوش را به سطح دیگر شهرهای بزرگ روزگار خویش رسانید. بسیاری از مؤسسه ها و بنگاه های صنعتی و بازرگانی که به دست افراد اداره می شدند در محله تجاری و مسکونی شهر شوش قرار داشتند بخش از شهر که مرکز کاخ ها و نیایشگاه ها بود، صحنه فعالیت بس بیشتری بود.
تاریخ نمونه های فراوانی از امپراتوری ها را به یاد داد که پس از رسیدن به اوج قدرت خویش، بیدرنگ راه زوال گرفتند و عیلام نیز از این قاعده مستثنی نبود. اندکی پس از آنکه شیلهاک-اینشوشیناک جای خود را به «هوته-لودوش-اینشوشیناک» داد، فرایند پریشانی و فروپاشی عیلام آغاز گردید.
● سقوط پادشاهی عیلام میانه
«هوته-لودوش-اینشوشیناک» (۱.۱۳۵ - ۱.۱۲۵ ق.م) که جسارت ورزیده لقب گذشتگانیش (شاه انزان وشوش) را بر خویش نهاد اصرار داشت که خود را «گسترنده قلمرو امپراتوری» بخواند اما پیدایش پادشاه بزرگی در سرزمین بابل، یعنی «نَبو-کودوری-اوسور یکم» (یا نبوکدنصر، ۱.۱۲۶ - ۱.۱۰۳ ق.م) این اجازه را از او می گرفت.
در نبردی که میان نبوکدنصر و هوته-لودوش-اینشوشیناک درگرفت، بابلی ها شکست سختی خوردند و پیروزی عیلام حتمی بود؛ اما رویدادی رخ داد که نتیجه جنگ را درگرگون ساخت و آن، این بود که «ریتّی-مَردوک»، پادشاه «بیت کرزیابکو» (سرزمینی که از حلوان امروزی چندان دور نبود)، هوته-لودوش-اینشوشیناک را فروگذاشت و جانب شاه بابل را گرفت، و دو تن از کاهنان خدا «ریا»، به نام های «شامو-آ» و «شامایا»، در شهر «دین-شاری» در نزدیکی شوش، از پیش شاه عیلام گریختند و به نبوکدنصر پیوستند.
نبوکدنصر با این کمک غیر منتضره تهاجم خود را آغاز کرد و چون شهر «دِر» دیگر سیادت عیلام را نمی پذیرفت، پایگاهی شد برای لشکرکشی به عیلام. نبردی که سی ساعت به درازا انجامید و سرانجام به کشته شدن هوته-لودوش-اینشوشیناک انجامید. نبوکدنصر سرزمین عیلام را تسخیر و غارت کرد، و مَردوک خدای بابل را که از زمان کوتیر-ناخونته در عیلام اسیر شده بود، به بابل، بازگرداند.
تنها یک پادشاه با نام «شیلهانا-هَمرو-لاگامار» بعنوان جانشین هوته لودوش اینشوشیناک به پادشاهی در عیلام ادامه می دهد که سرنوشت او نامعلوم است.
عیلام بار دیگر بعنوان یک موجودیت تاریخی بکلی ناپدید گردید.
● پادشاهی عیلام نو
اگرچند در سده دوازدهم پیش از میلاد عیلام بعنوان یک قدرت بزرگ از میان رفت، اما باروکردنی نیست که حکومت در این سرزمین و نیز سراسر جنوب باختر ایران بکلی فروپاشیده باشد. از حدود سال ۱.۱۵۰ ق.م تا ۸۲۱ ق.م در منابع تاریخی به سرزمین عیلام اشاره ای نشده است.
فرار از این ابهام و تاریکی تنها در سال ۷۴۲ ق.م آسان می شود. در این زمان، یک سالشمار بابلی به ما خبر می دهد که «هوبان نوگاش»، پسر «هوبان-تاهراه» شاه عیلام گردید. نباید این گفته را کلمه به کلمه بپذیریم زیرا در بابل حتی پادشاه شهر شوش را نیز به نام پادشاه عیلام می دانستند. اکنون چنین می نماید که در سراسر بخش نخست دوره پادشاهی عیلام نو، حکومتی مگر پادشاهی انزان و شوش وجود نداشت. فرمانروایان این پادشاهی مانند شاهان سده های بیستم و نوزدهم پیش از میلاد، تنها گام بگام می توانستند به بالای هرم قدرت برسند. یک شخص که فرمانروایی را شاید بعنوان شاه شوش آغاز می کرد می توانست از راه اعتبار خانوادگی یا به کمک دسیسه سیاسی، سرانجام به بالاترین مقام دست یابد.
«هوبان-نوگاش» (۷۴۲ - ۷۱۷ ق.م) نخستین پادشاه شوش در دوره پادشاهی عیلام نو است که گزارشی درباره او داریم. خواهر او همسر «هوبان-ایمنه» نخستین پادشاه انزان و شوش در دوره تازه بود و به احتمال زیاد همین رابطه خانوادگی بود که موجب شد تا وی به پادشاهی شهر شوش برسد. در گزارش های هم دوره تیگلات پیلصر سوّم (۷۴۵ - ۷۲۷ ق.م) از هیچ یک از این دو پادشاه نامی نمی رود. تنها در دوران سارگون دوم (۷۲۲ - ۷۰۵ ق.م) بود که «هوبان-نوگاش» شاه شوش بخت خود را برای دست زدن به کشورگشایی آزمود. او کوشید تا «مردوک بالادان»، شاه بابل و دشمن سارگن را یاری دهد. نیروهای عیلامی جنگ و گریزی در نزدیکی شهر «دِر» انجام دادند اما نتوانستند بر شهر دست یابند (۷۲۰ ق.م). مرگ هوبان-نوگاش که سه سال بعد روی داد موجب تعطیلی موقت تاخت و تازهای سربازان عیلام در ناحیه جلگه ای بابل گردید.
جانشین هوبان-نوگاش، خواهرزاده اش «شوتروک-ناخونته دوّم» بود (۷۱۷ - ۶۹۹ ق.م). امتیاز واقعی این شخص برای رسیدن به قدرت از آنجا ناشی می شد که وی، پسر «هوبان ایمنه» پادشاه بزرگ انزان و شوش بود.
«شوتروک ناخونته» نیز مانند نیای خود از مروداخ-بالادان (مردوک بلدان) در بابل حمایت می کرد. در سال ۷۰۶ ق.م «تالتا» پادشاه «الیپی» (کرمانشاه کنونی)، که از آشور کمک نظامی دریافت می کرد درگذشت. در جنگ برادرکشی که در پی آن روی داد، نابرادری او به نام «نیبه» از «شوتروک ناخونته دوم» درخواست یاری کرد و او نیز ۴.۵۰۰ تیرانداز به یاری او فرستاد. برادر دیگر که نامش «ایشپه-بره» بود [و اگر به نامش اعتماد کنیم از یک مادر آریایی بوده است] به آشور روی آورد و حکومت آشور نیز وی را بر تخت شاهی نشاند و در الی-پی یک پادگان نظامی آشوری استقرار یافت.
این ادبارها بر شوتروک-ناخونته سخت گران آمد. اما اقدام بعدی او نیز به ناکامی انجامید. وی، «مروداخ-بالادان» را از عقب نشینی اجباریش به بطایح بازگرداند و تعدا زیادی از کمانداران و اسب سواران عیلامی را به سرداری «ایمباپا»، «تانانو» و ده فرمانده لشکر دیگر، به نیروهای او بیفزود و برای این بابلی گریزان، یک پادشاهی ناپایدار به دست آورد. بدبختانه در سال ۷۰۲ ق.م، «سناخریب» شاه آشور (۷۰۵ - ۶۸۱ ق.م) به شهر «کوثا» حمله برد و شماری از سربازان عیلامی را تارومار کرد و گروه اصلی نیروهای عیلامی نیز بشدت فلج شد.
در کشوری که دارای حکومت مطلقه است، شکست در جنگ نشانه بروز شورش داخلی می باشد. به احتمال به واسطه شکست های شوتروک ناخونته دوّم در خارج از از قلمرو حکومتش، تاج و تختش به خطر افتاد. در سال ۷۰۰ ق.م که متحد او «مردوک بلدان» بابلی، از بابل به شهر عیلامی «ناگیتو» بر کرانه خلیج فارس گریخت برافتادنش مسلم بود. منابع بابلی می گویند که «پادشاه تازه عیلام» هالوشو بود که وی را به نام «هالوشو-اینشوشیناک» (۶۹۹ - ۶۹۳ ق.م) می شناسیم. او برادر نخستین فرمانروای شوش - هوبان-نوگاش - و پسر هوبان-تاهراه بود.
او پنج سال شکیبایی نمود و آنگاه زمانی که سربازان آشور در دهانه رود اولای در حال نبرد با کلدانیان بودند (۶۹۴ ق.م) بر آن شد تا دست به یک رشته اقدامات جسورانه بزند. او مستقیم به سوی «سیپار» در بخش میانی دشت بابل حرکت کرد. ساکنان آن را به دم تیغ سپرد و «آشور ندین شومی» حاکم بابل (که پسر سناخریب شاه آشور بود) را دستگیر و برای اعدام به عیلام فرستاد و سپس، یک کلدانی را که «نرگال اوشه زیب» نامیده می شد بر تخت شاهی بابل نشاند و سراسر سرزمین بابل را به فتوحات خود افزود.
همه این اقدامات دست آوردهای بزرگ و شگفت آوری بود و «هالوشو اینشوشیناک» عنوان «گسترنده امپراتوری» را برای خود برگزید. اما نتوانست این فتوحات را نگاه دارد. ساخریب شاه آشور تنها یک سال بعد (۶۹۳ ق.م) با تسخیر بابل و برانداختن «نرگال اوشه زیب»، به تلافی قتل پسرش رهسپار عیلام شد. شاه عیلام گریخت اما سناخریب توانست تا پسر پادشاه عیلام را به قتل برساند.
هالوشو-اینشوشیناک نتوانست بزودی به میهن بازگردد چرا که رعایای ناامید و دست از جان شسته اش بر وی بیرون آمدند و در اواخر سال ۶۹۳ ق.م وی را از تخت شاهی بداشتند.
منابع بابلی، «کودور-ناخونته» را پادشاه تازه عیلام خوانده اند (۶۹۳ - ۶۹۲ ق.م). رابطه واقعی او با پادشاه انزان و شوش مانند بکلی ناشناخته است. احتمال می رود که تختگاه او نه انزان بوده و نه شوش، بلکه در شهر «ماداکتو» بوده است که در بخش بالای رود کرخه قرار داشت.
سناخریب از فرصتی که تغییر پادشاهان در عیلام پیش آورده بود بیدرنگ استفاده کرد. او از شمال به شهر «راشی» و متصرفات عیلام در مشرق تاخت. راشی غارت شد و «بیت ایمبی» به تصرف درآمد. ماداکتو در خطر افتاد و «کودور-ناخونته» به اعماق کوهستان ها در «هیدالو» که بر کران رودخانه کارون قرار داشت عقب نشینی کرد. با این حال سناخریب ناگزیر فرمان بازگشت داد چرا که زمستان در پیش بود و شاه آشور نمی خواست یا نمی توانست در زمستان در کوهستان های عیلام بجنگد.
در عیلام، شورشی که در دربار ماداکتو درگرفت تاج و تخت و جان کودور-ناخونته را تنها پس از ده ماه فرمانروایی از او گرفت.
جانشین او، برادرش «هوبان-ایمنه» بود (۶۹۲ - ۶۸۸ ق.م) که آشوریان وی را به نام «اومان-منامو» می شناختند. او مانند برادر وقت گذران نبود و برای پشتیبانی از «موشه زیب مردوک» - یکی از شاهزادگان کلدانی و رهبر شورشیان در بابل - سپاه نیرومندی بسیج کرد (۶۸۹ ق.م). این سپاه آمیخته ای بود از نیروهای «انزان» که می بایست زیر فرمان خود وی باشند، «پارسوماش» که در دست هخامنش پارسی بود، الیپی که در آن زمان از نفوذ آشور بسیار دور بود، و گروهی از قبایل آرامی شرق دجله یا کرانه خلیج فارس. نبرد سهمگینی بود. سالنامه های آشور سرود شکوهمند پیروزی سر می دهند؛ با این حال یک سالشمار میانه رو بابلی اشاره می کند که کار، در نبردی طولانی پایان یافت.
بار دیگر عیلام به مصیبت گرفتار آمد؛ زیرا در آوریل سال ۶۸۹ ق.م هوبان-ایمنه که رکن اصلی اتحادیه بود به بیماری فلج دچار شد. تاخت و تاز بابل که از یاری عیلام محروم شده بود به دفاع ناتوانی تبدیل شد و در ماه نوامبر، سناخریب بار دیگر بابل را تصرف کرد. در ماه مارس سال بعد (۶۸۸ ق.م) هوبان-ایمنه دیگر مرده بود و با مرگ او، امید عیلامیان به فتح دوباره سرزمین بابل نیز پایان یافت. منابع تاریخی درباره پادشاهی هشت ساله جانشین وی «هوبان-هالتاش یکم» (۶۸۸ - ۶۸۱ ق.م) بکلی ساکت اند.
به روایت منابع بابلی، پس از «هوبان-هالتاش یکم»، «هوبان هالتاش دوّم» در عیلام (و در واقع در شهر عیلامی «ماداکتو») به تخت سلطنت نشست (۶۸۱ - ۶۷۵ ق.م). از دید اسرحدون (۶۸۱ - ۶۶۹ ق.م)، پادشاه تازه هواخواه آشور بود زیرا وی پسر فراری «مروداخ بالادان» را به قتل رساند. در نتیجه پسر دیگر وی به نام «نید-مردوک» مصلحت را در آن دید که عیلام را ترک گفته و متحد آشور شود. به پاداش این اقدام، اداره ناحیه بطایح از سوی دولت آشور به وی سپرده شد.
اما به روایت منابع عیلامی یا دست کم شوشی، جانشین هوبان-هالتاش یکم، «شیلهاک-اینشوشیناک دوّم» (۶۸۱ - ۶۶۸ ق.م)، پسر «هوبان ایمنه» بود که در شوش به تخت پادشاهی نشست. منابع عیلامی او را فرمانروای قانونی عیلام می دانند زیرا هوبان-هالتاش دوّم با آشور همراهی کرد. اما نه تنها در شوش و ماداکتو، بلکه در «هیدالو» و شهر های دیگر نیز چندین پادشاه و فرمانروا حکومت می کردند. شاید روزهای بزرگ عیلام بعنوان یک قدرت بین المللی دیگر به سر آمده بود.
شکست نخستین لشکرکشی اسرحدون به مصر، «هوبان-هالتاش دوّم» را بر آن داشت تا در سال ۶۷۵ ق.م علیه «سیپّار» که تنها ۲۵ مایل با بابل فاصله داشت دست به لشکرکشی بزند. در آن زمان بابلیان روابط خوبی با اسرحدون شاه آشور داشتند چرا که وی بابل را که در زمان پدرش سناخریب ویران گشته بود، شکوهمندتر از پیش بازسازی کرد. در نتیجه بابلیان در مقابل هوبان-هالتاش دوّم درایستادند و سپاه عیلام از نیروهای بابلی شکست خورد و اسرحدون شاه آشور به تلافی این اقدام توطئه ای اندیشید و به جای هوبان-هالتاش دوّم، برادرش «اورتاکی» را بر تخت شاهی عیلام نشاند. با این حال شاه آشور به وفاداری وی نیز بدگمان بود اما نسخه-ی یافته شده از نامه اسرحدون به اورتاکی (۶۷۵ - ۶۶۳ ق.م) - که مانند گفت و شنود یک سیاستمدار با سیاستمداری دیگر در روزگار ما سرشار از جمله های بی روح و کسالت آور است - از تأثیر مناسبات دوستانه میان دو پادشاه خبر می دهد. در سال ۶۷۲ ق.م تندیس های «ایشتار» و دیگر خدایان بابلی و آشوری که به اسارت به عیلام برده شده بودند، گویا داوطلبانه، به جایگاه اصلیشان در سرزمین بابل بازگردانده شدند و گروه هایی از افراد خصوصی و کاربدستان دولتی از آشور به عیلام آمد و شد می کردند و شخصی به نام «پاهوری» که به احتمال سفیر اورتاکی در دربار آشور بود، چندین نامه دریافت کرد که به زبان مادری او یعنی عیلامی نوشته شده بود و برخی از این نامه به بایگانی های دولتی آشور نیز راه پیدا کردند.
حتی شوش، اگرچند زیر فرمان اورتاکی نبود، اما از تأثیر این داد و ستد آزاد برخوردار گردید. استوانه ای از اسرحدون که اندکی پس از سال ۶۷۳ ق.م ساخته شده بود به این شهر راه یافت. پس از سال ۶۷۲ ق.م اگر چند برخی، فرمانروایان عیلام را برمی انگیختند که سوگند دوستی خود با آشور را بشکنند، اما صلح میان اورتاکی و فرمانروای آشور تا پایان زندگی اسرحدون (۶۶۹ ق.م) باقی ماند.● نبردهای آشور و عیلام (۱)
«هوبان-نوگاش» پادشاه دست نشانده آشور در ماداکتو، مدت هشت ماه به آشوربانیپال وفادار ماند و هنگامی که «شمش-شوم-اوکین» برادر آشوربانیپال و پادشاه بابل، علیه برادر خود قیام کرد (۶۵۲ ق.م)، فرمانروای ماداکتو بیدرنگ آشوربانیپال را فروگذاشته، آرامیان را برمی انگیخت تا به پشتیبانی از بابل برخیزند و سردارانش را به جلگه های بابل فرستاد. وی همچنین به «اونداسی» پسر دیگر «تمتی-هوبان-اینشوشیناک» اصرار می ورزید که انتقام خون پدرش را بگیرد.
آشوربانیپال، هوبان-نوگاش و دیگر عیلامیانی را که از پیمان شکنی آنها آگاهی داشت هشدار داد. وی سرنوشت «سیمبورو»، سردار عیلامی که آشور را در نبرد «تل توبا» فروگذاشته بود و به خاطر فعالیت های ضد آشوری کشته شد، را به آنان یادآور می شد.
در نبردی که میان نیروهای آشور و عیلام (که از شمشوموکین در بابل حمایت می کرد) در شهر «دِر» درگرفت، نیروهای عیلام شکست خوردند. شکست عیلامیان از ارتش آشور موجب شد تا شهرهای عیلامی شورش کرده و علیه «هوبان-نوگاش» بپاخیزند. «نبو-بعل-شوماته» که در بطایح به وفاداری از آشور وانمود می کرد خبر یافت که شهرهای عیلام بر پادشاه خویش بیرون آمده اند. «هوبان-نوگاش» به شتاب در پی آن بود تا در جایی متحدی بجوید اما این بار نه به آشور، بلکه به برادرش «تاماریتو» در «هیدالو» روی آورد. وی و پسرش به شهر هیدالو وارد شدند و در آنجا به مردم پارسوماش برخوردند که پیک هایی از سرزمین «راشی» و نیز سفیر شمش-شوم-اوکین همراه آنها بودند. سرانجام شورشیان پیروز شدند و هوبان-نوگاش فرمانروای ماداکتو توسط شخصی به نام «تاماریتو» که برادرزاده هوبان-هالتاش دوّم بود [با برادر خود هوبان-نوگاش اشتباه نشود]، از پادشاهی برکنار گردید.
اما تغییر پادشاهان سبب دگرگونی سیاست نگردید. تاماریتو (۶۵۱ - ۶۴۹ ق.م) نیز مانند نیای خویش در پی آن بود که از «شمش-شوم-اوکین» در بابل پشتیبانی کند.
در سال ۶۵۱ ق.م، «نبو-بعل-شوماته» حاکم بطایح نیز که در گذشته از وفاداران آشور بود، به مخالفت با دولت آشور برخاست و به دربار «تاماریتو» در ماداکتو گریخت و آشوربانیپال حاکم تازه بطایح - به نام «بل ابنی» - را مأمور دستگیری نبو-بل-شوماته کرد.
فرمانروای عیلام که از این رویداد بیمی به خود راه نداده بود سپاهش را به جنبش درآورد و تهدید کرد که «نیپور» را در مرکز بابل به تاراج می دهد (۶۴۹ ق.م). آشوربانیپال کوشید تا با فرستادن یکی از سردارانش (مردوک-شار-اوسور) به عیلام بر او پیشدستی کند. در همین زمان به وی توصیه کرد که تاماریتو را از کمک ناحیه «هیدالو» محروم سازد. مردم پارسوماش و در رأس ایشان «چیش پش پارسی» به فرستاده آشوربانیپال گفتند که برای کمک به عیلامیان حرکتی نخواهند کرد. اما تاماریتو مصرانه از ایشان درخواست می کرد که به یاری وی برخیزند.
چنانچه نیروهای آشوری تحت فرمان «مردوک-شار-اوسور» به سرعت پیشروی می کردند سرزمین عیلام به تصرف ایشان درمی آمد، اما در این روزها هیچ آشوری وارد سرزمین عیلام نگردید و در عوض، یکی از سرداران محلی به نام «ایندابیگاش»، در رأس شورشی بر ضد تاماریتو قرار گرفت. آغاز شورش که همزمان بود با حکومت «نبو-بل-شوماته» در هیدالو، به برکناری «تاماریتو» از پادشاهی و نشستن «ایندابیگاش» بر تخت شاهی عیلام (در ماداکتو) منجر گشت.
نشستن «ایندابیگاش» در ماداکتو دگرگونی غیرمنتظره ای در اوضاع پدید آورد. آشوربانیپال به ایندابیگاش نامه ای نوشت تا از نگرش وی نسبت به دولت آشور آگاه گردد و ضمن آن که منتظر جواب بود، به مردوک-شار-اوسور فرمان داد تا «تاماریتو» و نزدیکانش را به نینوا بفرستد. آنان در حضور آشوربانیپال به شدت اظهار ناتوانی کردند و از کردار گذشته پوزش خواستند و آشوربانیپال نیز به امید آنکه ممکن است آنان در آینده برای آشور سودمند باشند از سر خونشان درگذشت.
چنین می نماید که ایندابیگاش در آغاز به آشور روی خوش نشان داده باشد، اما چندان نگذشت که وی نیز متحد «نبو-بعل-شوماته» گردید که خطر کرده به زمین های رسوبی رفته و در آنجا چندین آشوری از جمله «مردوک-شار-اوسور» را به اسارت گرفته بود. بیدرنگ حقیقت کارها روشن گردید و پیک در پیک از آشوربانیپال خواسته می شد که برای جلوگیری از تاخت و تاز های عیلامیان، سوارانی به نیپور و اوروک بفرستد.
«تاماریتو» (که به اسارت به نینوا آورده شده بود) از این فرصت بهره برداری کرد. وی که به دلیری خود می بالید درخواست کرد که با سپاهیان آشور به «دِر» فرستاده شود که فاصله نزدیکی با ماداکتو داشت. درخواست او، آشکارا درخواست برای گمارش دوباره به پادشاهی آن شهر بود. آشوربانیپال گماشتن تاماریتو به پادشاهی را گمارش مناسبی یافت و سپاهیانش را به سوی دِر حرکت داد. او با ایندابیگاش اتمام حجت کرد که اگر هر چه زودتر دست از کارهایش برندارد، به سرنوشت «تمتی-هوبان-اینشوشیناک» گرفتار خواهد آمد.
اما این تنها تدبیر فرمانروای آشور نبود. در ژوئیه سال ۶۴۸ ق.م به نامه نگاری با یکی از سرداران عیلام به نام «هوبان-شیبار» پرداخت و به او پافشاری کرد که به گفتگوی خود با «بل-ابنی» ادامه دهد. نایب السلطنه عیلام موقعیت را دریافت. او دانست که «هوبان-شیبار» عیلامیان را به شورش علیه «ایندابیگاش» برمی انگیزد و اگر آشوریان که اکنون در دِر گرد آمده بودند به سوی کوهستانها پیشروی کنند بدون کمترین تردیدی، ایندابیگاش از پادشاهی برکنار خواهد گردید.
از روزهای درگذشت «تمتی-هوبان-اینشوشیناک» به دست سربازان آشور (۶۵۳ ق.م)، در سنگ نبشته های آشوری فرمانروای شوش را به رسمیت نشناختند. اما «ادا-هامیتی-اینشوشیناک» که همچنان در مقام خویش (پادشاه شوش) باقی مانده بود (۶۵۳ - ۶۴۸ ق.م). در سال ۶۴۸ ق.م جای خود را به پسرش «هوبان-هالتاش سوّم» (۶۴۸ - ۶۳۶؟) داد.
آنچه که پیش بینی می شد رخ داد و هوبان-هالتاش سوم علیه ایندابیگاش شورش کرد و با برکناری وی، پادشاهی ماداکتو را نیز از آن خود ساخت. به پادشاهی رسیدن هوبان-هالتاش سوّم در ماداکتو، کوشش آشور را برای بر تخت نشاندن دوباره تاماریتو در آن ایالت بی نتیجه گذاشت.
هوبان -هالتاش سوّم دریافت که لزومی ندارد که عیلام و آشور تنها بر سر «نبو-بعل-شوماته» دشمنی ورزند؛ بنابراین همپیمانانش را فراخواند و به آنان سفارش نمود که این کلدانی را که آشور دستگیری وی را این همه ضروری می دانست، تسلیم آن کشور کنند؛ اما جنگ خانگی در عیلام در طی سده گذشته، این کشور را برای همیشه در سراشیبی زوال افکنده بود و گواه این ادعا آنکه هوبان-هالتاش سوّم تنها توانست سفارش کند نه این که فرمان دهد. متأسفانه سفارش او را زیر پا نهادند. نبو-بل-شوماته زنده و آزاد بود و چاره ای مگر ادامه جنگ بی ثمر با آشور نداشت.
«نبو-بعل-شوماته» که به داشتن پناهگاهی در عیلام اطمینان داشت، سپاهیانی از قبایل آرامی «هیلمو»، «پیلاتو» و «ایاشیان» بر کرانه خاوری خلیج فارس به مزدوری گرفت و به قصد به ستوه آوردن «بل-ابنلی» در بطایح، از آبها گذشت. «بل ابنی» با فرستادن چهارصد کماندار به آن سوی خلیج فارس که گاو های نر «هیلمو» و «پیلاتو» را به هلاکت رساندند اقدام آنان را تلافی کرد. اما نبو-بل-شوماته در شهر «هوپاپانو» دست نخورده به جا ماند. یک دسته از تاخت و تازگران آشور، گنجینه های متعلق به شیخ سرزمین «بانانو» در سرزمین «ناهال» را ضبط کردند. دسته ای دیگر که شمارشان به یکصد و پنجاه تن می رسید در سرزمین واقع در دو سوی رودخانه «تاکاتاپ» صد و سی اسیر گرفتند؛ اما هنگامی که کوشیدند تا به جایی که آمده بودند بازگردند، با سیصد کماندار از قبیله «هالات» که در «ناهال» (پیاده تنها ۲۸ ساعت با بطایح فاصله داشت) و در رودخانه کمین کرده بودند روبرو شدند. خوشبختانه تنها بیست تن از نیروهای آشور زخمی شدند و شمار تلفات نیروهای عیلامی بیشتر بود. بل-ابنی خود با ششصد کماندار و پنجاه سوار برای پس گرفتن دام های دزدیده شده شتافت و هزار و پانصد گاو نر متعلق به شاه عیلام و شیخ پیلاتو را پس گرفت؛ اما آوردن همه آنها به بابل شدنی نبود و شماری از آنها در خلیج فارس غرق شدند. و بل-ابنی تنها توانست یکصد سر از بهترین آنها را با چهل چوبدار، به دربار آشوربانیپال بفرستد.
● نبردهای آشور و عیلام (۲)
آشور پس از آنکه شورش «شمش-شوم-اوکین» را در بابل فرونشاند (۶۴۹ ق.م)، دست کم از دو پایگاه، یکی بطایح در جنوب و دیگری دِر در شمال، به عیلام می تاخت. هدف پایگاه جنوبی شوش، و هدف پایگاه شمالی، تختگاه عیلام، یعنی ماداکتو بود. پادگانی آمیخته از پانصد سرباز آشوری که در «زابدانو» (در بطایح) مستقر بودند دستور یافتند که به عیلام بتازند. این گروه به سوی «ایرگیدو» که چهار ساعت راه با شوش فاصله داشت پیش رفتند و شیخ قبیله «ایاشیان» (که نبو-بل-شوماته را در حمله به بل-ابنی یاری رسانده بود) و شماری از خویشان وی را کشتند و با یکصد و پنجاه اسیر بازگشته در دِر به سپاه اصلی آشور پیوستند. بدین سبب، سرکردگان قبیله «لاهیرو» (که آنان نیز از یاری کنندگان نبو-بل-شوماته در حمله به بل-ابنی بودند) با دیدن این تهدید، به تسلیم شدن تن دردادند. موقع هوبان-هالتاش سوّم بسیار ناپایدار بود اما توانست اندازه ای از سپاهیانش را که در شهر دِر (در جنوب) مستقر بودند کاسته، در «بیت ایمبی» (در شمال) متمرکز سازد. این اقدام وی حرکتی خردمندانه بود زیرا آشوریان بر آن شده بودند تا از شمال به عیلام بتازند. تاخت و تازگران به بیت ایمبی رسیدند و «ایمباپی» سرکرده آن که داماد هوبان-هالتاش بود را به اسارت بردند. آشوربانیپال در استوانه خویش اعلام می دارد که در نتیجه این پیروزی هوبان-هالتاش از ماداکتو به کوه ها گریخت؛ اما بل-ابنی که همزمان، وارد بخش جنوبی کشور عیلام شده بود گزارش داد که گریز پادشاه عیلام بواسطه درگیری و شورش داخلی بوده است. بل-ابنی افزود که وی از رهبران عیلامی به نام های «اومهولوما» و «اوندادو» خواسته است که «نبو-بعل-شوماته» را به وی تسلیم کنند. پادشاه دیگری به نام «هوبان-هاوآ» که بر بخش دیگری از عیلام فرمانروایی داشت (در پیرامون بوبیلو به فاصله اندکی از شوش)، پس از گریز هوبان-هالتاش سوم تا مدتی توانست خود را نگه دارد اما زمانی که دریافت که آشوریان از شمال به عیلام در حال تاختن هستند، وی نیز از معرکه گریخت. تاخت و تازگران به پای دروازه های ماداکتو رسیدند و بل-ابنی که اکنون به شمال رفته بود دستور داد تا همه گنجینه های آن را به نینوا بفرستند و پافشرد که اگر از آشور آذوقه نیاورند، هزار اسیری که گرفته از گرسنگی خواهند مرد. همین اسیران، موضوع نامه دیگری بود که در آن، «بل ابنی» اعتراف کرد که مایل است تا از فرماندهی سپاه کناره گیری کند. او از «هوبان-شیبار» (سردار عیلامی که طی مذاکراتی با بل-ابنی مقدمات برکناری ایندابیگاش از پادشاهی ماداکتو را فراهم آورده بود) شنید که اعیان و بزرگان عیلام دلهایشان برگشته و اکنون مایل به تسلیم کردن «نبو-بعل-شوماته» هستند. نمایندگان آنها در ماداکتو به بل-ابنی رسیدند و از ویران سازی سراسر عیلام به خاطر یک نفر کلدانی زبان به اعتراض گشودند. از این سازش پیشنهادی نتیجه ای به دست نیامد. «بل ابنی» بنا به فرمان های سر به مهری که از سوی آشوربانیپال رسیده بود از ماداکتو به پیشروی در دره کرخه ادامه داد. فهرستی از شهرهای گشوده شده در دست است. مهمترین آنها در سرزمین «راشی» قرار داشتند و عبارت بودند از «هامانو»، «بیت ایمبی»، «بوبه»، «بیت بوناکی»، «بیت ارابی». گروه دوّم شهرهایی بودند که در دره کرخه قرار داشتند یعنی «ماداکتو»، «دور-اونداسی»، «توبا»، «تل توبا»، «دین شاری» و «شوش» ؛ و گروه سوّم شهرهایی که مسکن قبایل آرامی بودند همچون «هایا-اوسی»، «گاتودو»، «دائه با» و ... . یکی از آیین هایی که دل آشوربانیپال را شادمان می ساخت در شهر شوش برگزار گردید. در این آیین، «تاماریتو» پسر «هوبان-نوگاش» یک بار دیگر بعنوان شاه بخشی از عیلام بر تخت نشانده شد. آشوربانیپال در یادداشتی از رفتار خوبی که در گذشته با او داشت سخن گفت و وعده داد چنانچه تاماریتو همچنان به او وفادار بماند، و از نبو-بل-شوماته جانبداری نکند و از هم پیمان شدن با هوبان-هالتاش سوّم بپرهیزد، در آینده رفتار بهتری با او پیش خواهد گرفت. شاه آشور سخنی نیز با مردمان سرزمین راشی داشت. او به آنان گفت که چگونه هنگامی که در روزهای فرمانروایی اورتاکی در عیلام قحطی بروز کرد، به آن سرزمین آذوقه فرستاد و از آنان خواست تا پادشاه تازه یعنی تاماریتو را بپذیرند. اما چون این پند در گوش مردمی که پایتختشان «بیت ایمبی» بتازگی غارت گشته بود فرو نمی رفت، آشوربانیپال سرکرده ایشان «ایمباپی» (داماد هوبان-هالتاش سوّم) را به قدرت بازگرداند. تاماریتو بر فرمانروایی زادبومش (ماداکتو) گمارده شده بود و آشوریان به میهن خود بازگشتند. هوبان-هالتاش سوّم از این فرصت سود جست و به ماداکتو آمد و تاماریتو، فرمانروای دست نشانده آشور، شتابان به آشور گریخت. هوبان-هالتاش سوّم در ماداکتو باری دیگر پای می فشرد که عیلامیان، نبو-بل-شوماته را تسلیم آشور کنند اما چون به پند او اعتنایی نگردید، غارت عیلامیان و آرامیان همچنان ادامه یافت. در این هنگام کاسه شکیبایی آشور بکلی بسر آمد و آشوربانیپال بر آن شد تا یک بار برای همیشه به استقلال عیلام، که از سپیده دم تاریخ دشمن سرزمین پست بابل بود، پایان دهد. بل-ابنی که باری دیگر تاخت و تازگران را رهبری می کرد، نخست بر سرزمین راشی، که فرمانروای آن «ایمباپی» نشان داده بود که وفادارتر از دیگران نیست، دست یافت. آشوریان پیروزمندانه به «بیت ایمبی» و «هامانو» درآمدند و آن سرزمین ها را بکلی ویران کردند. هوبان-هالتاش سوّم ماداکتو را رها ساخت و با مادر، همسر و خانواده اش به قصد رسیدن به «تالاه» ار رودخانه اولای (کرخه کنونی) گذشت. «هوبان-شیبار» و «اوندادو»، دو تن از کارگزاران هوبان-هالتاش سوّم که جداگانه با بل-ابنی در تماس بودند به قصد گردآوردند متحدانی، رهسپار هیدالو گردیدند. تاخت و تازگران در پی گرفتن «بیت ایمبی»، سراسر سرزمین راشی را به باد غارت دادند. «بیت بوناکو»، «هارتابانو»، و «توبا»، همه به دست ایشان افتاد و آنها بار دیگر رهسپار دره کرخه گردیدند. تاخت و تازگران، «ماداکتو» و «هالته ماراش» را به تصرف درآوردند و به شهر بی نگهبان شوش و شهرهای همسایه آن، «دین شاری»، «سومونتوناش»، «پیدیلما»، «بوبیلو»، و «کابیناک» وارد شدند. اکنون لشکرکشی ابعاد بلندپروازانه تری به خود گرفته بود. هوبان-هالتاش سوّم از کشتن یک فراری چشم پوشید و به «هیدالو» بازگشت. در پی او، «بل ابنی» نیز به آنجا رفت زیرا می دانست که آن سرزمین بر پادشاه خود شورش کرده است. «بانونو» و حوزه ای از شهر «باشیمو» به دست آشوریان غارت گردید. آشوریان که اکنون در کنار دروازه «پارسوماش» رسیده بودند از دنبال کردن عیلامیان بازایستادند. فرمانروای پارسوماش که اکنون «کوروش یکم» (۶۴۰ - ۶۰۰ ق.م) پسر «چیش پش» (۶۷۵ - ۶۴۰ ق.م) بود در نزدیکی هیدالو به آشوریان برخورده به ناتوانی خویش در برابر نیروی آنها اعتراف کرد و برای اثبات کمک شاهانه خود، پسر و جانشین خود «آروکو» را بعنوان گروگان، به نینوا در آشور فرستاد. «پیرلومه» پادشاه «هودیمیری» نیز که در آن نزدیکی قرار داشت هدایایی برای پادشاه آشور فرستاد. در این میان، عیلام جنوبی نیز بر پادشاه گریخته خود بیرون آمده بود. آرامیان قبایل «تاخاشارو» و «شاکوکه آ» نیز دیگر از کرده های «نبو-بعل-شوماته» به ستوه آمده بودند و «بل ابنی» اعلام کرد که بسیار احتمال دارد که هوبان-هالتاش، آن راهزن منفور را به شرط دریافت فرمانی از سوی دولت آشور (از جمله فرمان عفو)، نزد آشوربانیپال بفرستد. در مدتی که وی چشم براه دریافت این فرمان بود، فرمانروای آشور بیکار ننشست. او به شوش بازگشت و دروازه های آن شهر کهن را به روی سربازان غارتگر خود گشوده، از دیدن انبوه گنجینه هایی که آنان به دست آورده بودند لذت می برد. زر و سیم و چیزهای گرانبهایی که شاهان عیلام در گذشته های دور از سومر و اکّد آورده در عیلام برهم انباشته بودند، سنگ های گرانبها، جامه و جنگ افزار، اسباب و کاچال نفیسی که شاهان عیلام بر آنها نشسته می خوردند و می نوشیدند، می آرمیدند و شستشو می شدند، گردونه ها، اسبان و استران، همه و همه به دست آزمند آشوریان افتاد. نیایشگاه بزرگ «اینشوشیناک» (خدای خدایان شوش)، که از آجر لعابدار ساخته شده بود و دارای برج هایی از برنز تابناک بود، ویران گردید، و اینشوشیناک، برای نخستین بار در تاریخ، راه دشت های سرزمین بابل را پیش گرفت. دیگر خدایان که عیلامیان در آن روزگار تباه به آنان حرمت می نهادند نیز از نیایشگاه هایشان گردآوری شده به آشور فرستاده شدند. اما یک خدای دیگر، یعنی خدابانو «نانا»، تندیس او را که بیش از پانصد سال پیش «کوتیر ناخونته» (۱.۱۵۵ - ۱.۱۵۰ ق.م) آن را از بودباشش در بابل گرفته بود، با آیین باشکوهی به سرزمین های جلگه ای بابل بازگردانده شد.
سی و دو تندیس ساخته از زر، سیم، و مفرغ و سنگ آهک شاهان پیشین عیلام را از محراب نیایشگاه های شوش، ماداکتو، و هورادی، به آشور بردند و در آنجا اعضایشان را شکسته ناقص و بی اندامشان کردند. سربازان بل-ابنی گذرگاه های مقدسی را که تا آن زمان پای بیگانه ای به آنجا نرسیده بود زیر پا نهادند و به کام آتش سپردند و به آرامگاه های شاهان پیشین بی حرمتی کردند و هدایا و نذورات آنها را به یغما بردند. سربازان آشور بیست و پنج روز عیلام را زیر پا نهادند و بر دژهای ویرانش نمک پراکندند. خاندان شاهی، به ویژه زنان دودمان ها را که پادشاهان از آنان زاده می شدند، همراه با سران شهری و شهرداری شهرهای گشوده شده، همچون صدها تن از سربازان اسیر و افسران بالادستشان، کمانداران، سواران، گردونه رانان و پیادگان، به آشور بردند. آشوربانیپال اعلام کرد که از این پس ویرانه ها باید کنام گوران و آهوان و همه جانوران گردد. آشوربانیپال در گزارش رسمی خود از لشکرکشی به عیلام که به نابودی آن کشور انجامید این گونه سخن می گوید: «برج نیایشگاه شو را ... ویران ساختم ... . نیایشگاه های عیلام را بکلی ویران ساختم.
خدایان و خدابانوان آن را بر باد دادم... . گورهای شاهان نخستین و پسین آن ها را، که از آشور نمی هراسیدند ... و برای پادشاهان آشور، پدرانم، مزاحمت ایجاد می کردند، ویران ساختم... . آن ها را در معرض آفتاب قرار دادم. استخوان هایشان را به آشور بردم... .
ایالت های عیلام را نابود کردم. بر روی آن ها نمک پاشیدم... . در ظرف یک ماه عیلم را تا دورترین مرزهایش ویران ساختم. سر و صدای مردم، صدای پای گاوها و گوسپندان، فریادهای از سر شادمانی را در کشتزارهایش خاموش ساختم. کاری کردم که گورخرها، آهوان و همه انواع حیوانات دشت در میانشان بیارامند، انگار که در خانه خود هستند». برای مردم عیلام، که از گذشته شکوهمندشان آگاهی داشتند، اندوهی سنگین تر از تباهی و زوال وجود نداشت. «بل ابنی» در یکی از نامه های خود از غنایم به دست آمده از شوش، سفر پیروزمندانه ناننا به بابل، و گماردن «مردوک شار اوسور» بعنوان حاکم موقت شوش سخن می گوید. همه این ها از دید دستگاه اداری آشور بسیار خوب بود. اما کمتر مردمی بودند که فراموش کرده باشند که «هوبان هالتاش سوّم»، هنوز پادشاه اسمی سرزمین عیلام است. هوبان-هالتاش که از ناتوانی خود آگاه بود، به ماداکتوی ویران شده بازگشت، و تمایلش را برای تسلیم کردن «نبو بل شوماته» که اکنون تحت الحفظ بود، به «بل ابنی» ابلاغ کرد. سردار آشور که نمی دانست چگونه باید عمل کند پیشنهاد نمود که «هوبان هالتاش» مستقیما با آشوربانیپال تماس بگیرد.
هوبان-هالتاش این پیشنهاد را پذیرفت و تمایلش را برای تسلیم کردن آن کلدانی به دولت آشور اعلام کرد. آشوربانیپال چنان مهربانانه و مؤدبانه این پیام را پذیرفت که باشگفتی در میان آرامیان اعلام گردید که «شاهان با یکدیگر در صلح و سازش به سر می برند». آن گاه پیک های آشور برای به دست آوردن «نبو بعل-شوماته» به عیلام شتافتند. اما، با این همه، به هدف خویش نرسیدند زیرا پیش از آنکه آنها به کلدانی برسند، او که دیگر دست از جان شسته بود خودکشی کرد.
با این حال پیکر او را هنوز می توانستند بی اندام سازند و «بل ابنی» آن را در نمک نگاه داشت، و همراه با این خبر که شهرهای عیلام، از جمله شوش، آرام و در فرمان او هستند، به آشور فرستاد. او در این مورد اندکی خوشبین بود زیرا سرزمین «راشی» و شهرهای آن، بر «پائه»، فرمانروای آرامی خود که آشوربانیپال بر آنان گمارده بود بیرون آمدند، اما بار دیگر به زور جنگ افزارهای آشور گردن به اطاعت نهادند و سربازانشان ناگزیر گردیدند به دستگاه نظامی آشور بپیوندند. از آن پس، بیشترینه خاک سرزمین عیلام، جزو ایالت امپراتوری آشور گشت. اندکی بعد آشوبهای داخلی باری دیگر هوبان-هالتاش سوّم را از قلمرو کوچکی که آشوربانیپال در اختیار او نهاده بود، بیرون راند (۶۳۶ ق.م). منابع آشوری از آن زمان به بعد، از شهردار شهر «سوزانو» (که شاید همان شوش باشد)، با نام روشن آشوری «مانوآ-کی-آشور» نام می برند. و این چنین بود پایان رقابت سه هزار ساله میان عیلام و مردمان میان دو رود، که بطور ناگهانی و برای همیشه پایان یافت.
● فروپاشی امپراتوری عیلام
در سال ۱.۷۶۴ ق.م، «ریم سین» حکمران عیلامی لارسا سخت زیر فشار دولت بابل قرار گرفت. بطور کامل آشکار است که او از سرزمین نیاکانش عیلام، کمک خواسته باشد. عیلامیان بی خردانه به این درخواست پاسخ مثبت گفتند. آنان مراهشی را پایگاه خویش ساخته و از آنجا به «سوبارتوم»، «گوتیوم»، «اشنونا» و «مالگیوم» تاختن آوردند. سپاهیان حمورابی و «زیمری لیم» شاه ماری که به کمکش شتافته بود، به رویارویی عیلامیان رفتند و آنان را شکست دادند.
شکست عیلامیان به دست سپاه حمورابی و «زیمری لیم»د، نه بدان معنی بود که در سال بعد (۱.۷۶۳ ق.م)، شاه بابل سراسر لارسا را درنوردیده، ریم سین پادشاهی خود را از دست داد؛ و نه بمعنی از دست رفتن اعتبار عیلام در کشورهای بیگانه بود؛ بلکه کوششی که برای یاری رساندن به ریم سین انجام گرفت، موجب فروپاشی امپراتوری عیلام و براندازی دولت آن گردید. اگر چند هیچ تهاجمی به این سرزمین صورت نگرفت، اما شکست در بابل به ظاهر آن چنان شدید بود که عیلام دستخوش منازعات داخلی گردید. به هر تقدیر از تاریخ این سرزمین به مدت هفتاد سال چیزی در دست نیست.
تنها یک پادشاه با درجه ای از روشنی پدیدار می گردد. این پادشاه «اداهوشو» است که خود را خواهرزاده شیلهاها معرفی می کند و تنها در عیلام برسمیت شناخته شده بود و نیز او، خود را تنها «شبان مردم شوش» می خواند.
درباره رویدادهایی که موجب تشکیل دوباره مملکتی پابرجا و باثبات گردید چیزی نمی دانیم. شاید با به سبب ناتوان شدن دولت بابل و حمله کاسی ها به آن سرزمین، عیلام فرصتی دیگر برای آزادی پیدا کرد.
در این میان، «کوتیر-ناخونته» که شاید در خردسالی به مقام سوکل شوش رسیده بود، توانست استقلال عیلام را از بابل بازپس گیرد (۱.۶۹۵ ق.م)، و آن نوع حکومتی را که در عهد نیاکانش رواج داشت باری دیگر معمول بسازد. او، «تاتا» را که نام کاملش (آنا-مهرا-هالکی» بود به عنوان سوکل عیلام و سیماش و «تمتی-آگون» را به عنوان سوکل شوش برگزید. تمتی آگون که خود را خواهرزاده شیروک دوه می خواند، کتیبه ای به زبان اکّدی نوشت. نوشتن اسناد شاهی به زبان بیگانه، از عمق تأثیرات سامی در شوش در سالهای گذشته خبر می دهد.
«تمتی-آگون» سرانجام شاید با مرگ نابهنگام تاتا، سوکل عیلام و سیماش، و «کوتیر-شیلهاها» دست نشانده تازه «کوتیرناخونته» در شوش می شود. آن گاه تمتی-آگون به فرمانروایی عالی عیلام رسید (۱.۶۸۵ ق.م).
سپس، «کوتیر-شیلهاها» سوکل ماه عیلام می گردد (۱.۶۷۰ - ۱.۶۵۵ ق.م)، کوک ناشور نیز سوکل عیلام و سیماش شد، و «شیروته» به مقام سوکل شوش دستیافت. اما چندی نگذشت که شخصی به نام «تمتی-راپتاش» جایگزین «شیروته» می شود.
سرانجام «کوک-ناشور» سمت سوکل ماه یافت (۱.۶۵۵ - ۱.۶۴۴ ق.م) و تمتی راپتاش سوکل عیلام و سیماش شد، و «کودوزولوش دوّم»، به سمت سوکل عیلام منصوب گردید.
دوران پادشاهی «تمتی-راپتاش» (۱.۶۴۴ - ۱.۶۳۶ ق.م) به ظاهر آرام و بی حادثه گذشت؛ اما شمار زیادی اسناد اقتصادی از زمان او وجود دارد که به افزایش میزان فعالیت تجاری در شوش اشاره می کند. در دوران پادشاهی وی، «کودوزولوش دوّم» سوکل عیلام و سیماش و «تان اولی» سوکل شوش بود.
همچنین اطلاع دیگری درباره سال های فرمانروایی «کودوزولوش دوّم» (۱.۶۳۵ - ۱.۶۲۶ ق.م) در دست نیست اما مسلم است که «تان اولی» سوکل عیلام و سیماش و «هالکی» سوکل شوش گردید.
متأسفانه درباره دوران پادشاهی «تان-اولی» (۱.۶۲۵ - ۱.۶۱۶ ق.م) نیز اطلاعاتی نداریم. تنها می دانیم که تمتی-هالکی به سمت سوکل عیلام و سیماش ارتقا یافت و «کوک ناشور دوّم» سوکل جدید شوش شد.
نقص و پریشانی منابع، ما را حتی از شناخت فرمانگزاران و جانشینان «تمتی-هالکی» (۱.۶۱۵ - ۱.۶۰۶ ق.م) باز می دارد.
تاریخ گهگاه نشان داده است که فرمانروایان و مردم مملکتی تضعیف شده، سخت می کوشند تا شکوه و عظمت روزگاران گذشته را بازیابند. کهن گرایی یکی از شیوه هایی است که در کوشش برای زنده کردن گذشته بکار می رود. بنابراین، در ادعاهای گوناگون رساندن تبار به شیلهاهای بزرگ، شاید هم بتوان ضعف دید و هم کهن گرایی. به هر تقدیر، حدود ۱.۵۹۵ ق.م، عیلام بکلی از نظرها ناپدید می گردد. از آنجائیکه حدود این روزگار مملکت بابل تحت الشعاع کاسیها قرار می گیرد، باید دید آیا سرنوشت عیلام در فاجعه ای که بر سر همسایه باختری آن، یعنی بابل آمد، تغییر یافته است یا نه.
http://gahshomar.blogfa.com/