سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

سیاست ایالات متحده آمریکا در قبال انقلاب ایران


سیاست ایالات متحده آمریکا در قبال انقلاب ایران
● خطابه آقای سولیوان برای ناشنوایان
صبح ۲۲ بهمن‌ماه ۵۷، هیات مستشاری آمریكا در ایران مثل هر روز به محل كار خود در مركز ستاد مشترك ارتش رفتند اما طولی نكشید كه ساختمان ستاد را در محاصره انقلابیونی دیدند كه بعد از چند روز نبرد در اطراف پادگان‌های ارتش نه فقط اسلحه‌های ژـ۳ بلكه تانك نیز در اختیار داشتند.
در غرش تانك‌هایی كه ساختمان ستاد را نشانه گرفته بودند، بیست و شش عضو هیات مستشاری همچون افسران ایرانی به زیرزمین پناه بردند و در آنجا تلفنی از ویلیام سولیوان، سفیر كشور خود در تهران خواستند كه راه نجاتی برایشان بیابد.
سولیوان بی‌درنگ درصدد برآمد كه از مهدی بازرگان، نخست‌وزیر دولت موقت كمك بخواهد اما هنوز موفق به این كار نشده بود كه دیوید نیوسام، معاون وزیر امور خارجه آمریكا از واشنگتن تماس گرفت و با اعلام اینكه از جلسه اضطراری كاخ سفید درباره بحران ایران سخن می‌گوید، از سولیوان خواست كه گزارش آخرین اوضاع ایران را ارائه دهد. سفیر خیلی سریع آنچه را می‌دانست بازگو كرد و به نیوسام گفت كه باید هر چه زودتر برای نجات مستشاران آمریكایی اقدام كند. چند دقیقه بعد كادر سیاسی سفارت موفق به تماس با ابراهیم یزدی، معاون بازرگانی شدند اما هنوز این خبر را به سولیوان نداده بودند كه دوباره تلفن به صدا درآمد و نیوسام پرسش‌های دیگری را درباره وضع ایران مطرح ساخت. او گفت برژینسكی، مشاور امنیت ملی رئیس جمهور می‌خواهد بداند كه آیا امكان ترتیب یك كودتا برای استقرار یك رژیم نظامی به جای دولت بختیار وجود دارد یا نه؟ سولیوان با شنیدن این جمله اختیار خود را از كف داد و با نثار یك ناسزا به برژینسكی به نیوسام گفت: آیا او نمی‌داند كه رئیس هیات مستشاری آمریكا در یك پناهگاه زیرزمینی به دام انقلابیون افتاده؟!
عصبانیت سولیوان فقط به خاطر پرسش نامعقول برژینسكی نبود، بلكه كاسه صبر او از اینكه می‌دید اوضاع به سرعت به ضرر آمریكا در حال تغییر است و كاخ سفید هشدارها و توصیه‌های او را جدی نمی‌گیرد، لبریز شده بود. او به عنوان ارشدترین مقام آمریكایی كه از نزدیك شاهد تحولات ایران بود و دولت بختیار و ارتش را در برابر امواج انقلاب شكننده و متزلزل می‌دید، مایل بود كه برای انتقال قدرت، مذاكره با مخالفان دولت بختیار را به طور جدی دنبال كند اما نظریاتش آشكارا از سوی واشنگتن نادیده گرفته می‌شد.
سولیوان در همان ملاقات نخست با بختیار، بیهودگی سرمایه‌گذاری روی او را تشخیص داد و بعدها در خاطراتش نوشت: «با وجود اینكه از گفت‌وگوهای خود با شاه این طور استنباط كرده بودم كه بختیار بیشتر نقش یك محلل را برای خروج قانونی شاه از كشور بازی می‌كند، از مذاكرات خود با بختیار در كمال شگفتی به این نتیجه رسیدم كه او خود را چیز دیگری می‌پندارد. او با لحن پراحساسی از نقشه‌هایی كه برای دولت خود داشت، صحبت می‌كرد و از طرح‌های خود برای ربودن انقلاب از دست آیت‌الله خمینی سخن می‌گفت. او تصور می‌كرد كه با خروج شاه از ایران می‌تواند رهبری ملت ایران را به دست خود بگیرد.»
شاید از همین رو بود كه سولیوان وقت خود را بیش از این برای مذاكره با بختیار تلف نكرد و متوجه كانون اصلی قدرت یعنی مخالفان شاه شد. به یكی از ماموران سیاسی سفارت كه با نهضت آزادی در تماس بود، دستور داد كه با مهدی بازرگان، رهبر این سازمان قرار ملاقاتی را بگذارند. این ملاقات پیش از بازگشت امام خمینی به ایران به انجام رسید و در حالی كه آیت‌الله موسوی اردبیلی نیز در كنار مهندس بازرگان حضور داشت، مذاكراتی كه سولیوان آن را «رضایتبخش و شروع خوبی برای اقدامات بعدی» می‌دانست، به انجام رسید.
اما در همین زمان ژنرال هایزر كه با ماموریت بررسی امكان كودتای نظامی به ایران آمده بود، به راهی دیگر می‌رفت. او از سوی وزارت دفاع آمریكا تحت فشار قرار گرفته بود كه حوزه‌های نفتی ایران را تحت كنترل نیروهای مسلح درآورد و در صورت امكان صنعت نفت را به كمك‌ نظامیان به كار اندازد، كاری كه از نظر سولیوان كاملا غیرممكن بود.
هایزر البته از تضاد اهداف سفر خود با دیدگاه‌های سفیر آمریكا در تهران بی‌خبر نبود. وقتی در همان ابتدای كار مقاصد اساسی ماموریت خود را برای سفیر توضیح داد و نظر مشورتی او را خواست، متوجه شد او به این نتیجه رسیده كه ارتش قادر به انجام هیچ كاری نیست و كار شاه نیز تمام شده است. شاید اقامت‌ هایزر در ایران و دیدن اوضاع و احوال جاری از نزدیك می‌توانست نظر او را به نظرات سولیوان نزدیك سازد اما چنین نشد و وقتی هایزر به آمریكا بازگشت، در جلسه‌ای با حضور جیمی كارتر گفت: در بازدیدهایی كه از یگان‌های ارتش داشته به این نتیجه رسیده كه انضباط افراد همچنان قوی و پابرجاست. او افزود كه همواره نسبت به اوضاع ایران خوشبین بوده و حتی نشانه‌هایی از شكست آیت‌الله خمینی را مشاهده می‌كند.
هایزر حتی از این نیز فراتر رفت و تاكید كرد كه طی روزهای اخیر فرسایش كلی در شهرت و محبوبیت آیت‌الله خمینی به وجود آمده است.
این سخنان بیش از همه برای برژینسكی خوشایند بود كه معتقد بود آشتی دادن شاه با مخالفان و شركت آنها در حكومت، باید سال‌ها پیش و قبل از رسیدن بحران به مرحله حاد انجام می‌گرفت اما در شرایطی كه بحران به مرحله رویارویی اراده و قدرت رسیده، توصیه به نرمش و سازش نتیجه عكس دارد. از این رو بر خلاف سولیوان و نیز سایروس ونس، وزیر امور خارجه ایالات متحده، تماس با مخالفان حكومت ایران را گامی در جهت دودلی بیشتر شاه می‌دانست. از این گذشته او كه كودتای نظامی و سركوب شدید انقلابیون را یك گزینه جدی برای آمریكا می‌دانست، می‌هراسید كه خالی كردن پشت شاه تاثیر ناخوشایندی بر متحدان آمریكا در سراسر جهان بگذارد و دیكتاتورهایی چون انور سادات مصر یا عمر توریخوس، دیكتاتور نظامی پاناما را نسبت به پشتیبانی ایالات متحده مردد سازد.
برژینسكی نهایتا در حساس‌ترین روزها موفق شد كه كفه ترازو را به نفع خود پایین آورد و هنگامی كه در ۱۷ بهمن ۵۷ روزنامه واشنگتن‌پست به نقل از یك منبع وزارت امور خارجه آمریكا نوشت كه انتظار نمی‌رود دولت بختیار بیش از چند روز دوام آورد، كارتر مقام‌های این وزارتخانه را به كاخ سفید احضار كرد و به آنها گفت: تنها سولیوان نیست كه برای من مشكل ایجاد كرده است. اگر مایل نیستید كه از تصمیمات من [در حمایت از شاه و بختیار] حمایت كنید تنها راه كناره‌گیری است.
در این زمان سولیوان كاملا منزوی شده بود. او در خاطراتش می‌نویسد: «واقعه عجیب و غیرعادی دیگری كه در این مدت روی داد این بود كه از واشنگتن مستقیما پیامی به عنوان بختیار مخابره شد كه او را از حمایت و اعتماد كامل دولت آمریكا مطمئن می‌ساخت. این پیام مستقیم، نشانه دیگری از عدم اعتماد واشنگتن به من و ظاهرا برای پیشگیری از فتنه‌انگیزی من در تهران بود. رونوشت پیام به من مخابره شد كه متضمن دستوراتی در اجرای مفاد آن بود و من بر خلاف عقیده و احساس خود، در اجرای سوگند وفاداری كه نسبت به رئیس‌جمهوری و قانون اساسی آمریكا خورده بودم عمل كردم و به بختیار اطلاع دادم كه در اجرای دستور دولت متبوع خود، آنچه از دستم برآید خواهم كرد.»
اما اوضاع وقتی برای سولیوان گیج‌كننده‌تر شد كه با اوج‌گیری انقلاب و نزدیك شدن آن به روزهای سرنوشت‌ساز، واشنگتن عملا با سفارت قطع رابطه كرد و هیچ دستورالعملی برای تعیین خط‌مشی سفیر صادر نمی‌كرد. او به تماس‌های خود با بازرگان كه حالا نخست‌وزیر دولت موقت شده بود، ادامه داد و در یك مورد نیز برای كمك به بختیار از استعفای ارتشبد قره‌باغی، رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران، جلوگیری كرد اما به درستی نمی‌دانست كه دولت متبوعش چه رویه‌ای را در قبال بحران ایران تعقیب می‌كند.
البته از ۲۶ دی‌ماه ۵۷ (روز رفتن شاه از ایران) وارن زیمرمن، نماینده دولت آمریكا در پنج نوبت با امام خمینی كه در پاریس اقامت داشت، تماس گرفته و نظرات ایالات متحده درباره ایران را به اطلاع رهبر انقلاب رسانده بود اما این ملاقات‌ها پیش از آنكه برای سیاست آمریكا راهگشا باشد، موجب گردید كه امام دست آمریكایی‌ها برای دور نگه داشتن او از ایران و ترتیب یك كودتا را بخواند و در نتیجه بازگشت خود به كشور را به جلو بیندازد (متن این مذاكرات از سوی دكتر ابراهیم یزدی كه در هر پنج ملاقات حضور داشته، منتشر شده است.)
دست آخر بی‌توجهی كاخ سفید به سولیوان او را تا آستانه استعفا پیش برد اما وخامت بیش از حد اوضاع، مانع از تقدیم استعفا شد. در واقع روشن نبود كه اگر كاخ سفید نتواند نظر سفیر و كادر سفارت خود در تهران درباره اوضاع و احوال ایران را بپذیرد، پس كاركرد سفیر و سفارت چه خواهد بود؟ آیا كاخ سفید دیده‌بان دیگری در ایران داشت كه این وظیفه را بر دوش بگیرد؟
نهایتاً انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و دولت آمریكا در حالی كه تا آخرین روزها و شاید ساعت‌ها برای شكست آن تلاش كرده بود، ناگزیر به شناسایی دولت انقلاب شد. این شناسایی نه از آن رو بود كه كاخ سفید واقعاً با انقلاب كنار آمده بود، بلكه بدین سبب صورت می‌گرفت كه هنوز تعداد زیادی اتباع آمریكایی در ایران به‌سر می‌بردند.
سرنوشت قراردادهای نظامی و اقتصادی بین دو كشور در هاله‌ای از ابهام بود و حفظ جریان صدور نفت ایران به آمریكا دست‌كم در كوتاه‌مدت اهمیت حیاتی برای اقتصاد این كشور داشت.
روز ۲۵ بهمن دستورالعملی از سوی واشنگتن به سولیوان رسید كه بر مبنای آن سفیر باید شناسایی حكومت جدید از سوی ایالات متحده را به وزیر خارجه جدید ایران ابلاغ می‌كرد اما او هنوز موفق به این كار نشده بود كه رگبار بی‌امان گلوله، شیشه‌های سفارت را شكست و همه را به وحشت انداخت.
طی ساعت‌های بعد، ۷۵ چریك مسلح چپ‌گرا، سفارت را به اشغال خود درآوردند و سولیوان را دستگیر كردند. هرچند اندكی بعد با مداخله دولت موقت او و كادر سفارت آزاد شدند و چریك‌ها محوطه سفارت را ترك كردند اما این آغاز جریانی بود كه در نهایت به تسخیر سفارت آمریكا در ۱۳ آبان ماه ۵۸ و قطع روابط سیاسی دو كشور در فروردین ۵۹ انجامید.
در ۱۱ فروردین ۵۸ دولت آمریكا سولیوان را پس از دو سال به واشنگتن فراخواند تا این فراخوانی همچنان كه به پای ضعف او در مواجهه با انقلاب ایران گذارده می‌شد، نشانه‌ای از رویكرد جدید كاخ سفید به ایران تلقی شود. گویی آنكه ماموریت دو ساله سولیوان در تهران چیزی نبود، مگر خطابه‌ای برای گوش‌های ناشنوا!
منبع : روزنامه تهران امروز