چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا

آشفتگی در معادلات منطقه ای آمریکا


آشفتگی در معادلات منطقه ای آمریکا
ایالات متحده درپی شكست های سیاست خارجی خود نیازمند یك پیروزی علیه اسلامگرایان بود. حزب الله لبنان هدفی ساده از سوی آمریكا تصور می شد كه پیروزی بر آن را به عنوان شكست ایران و فشار بیشتر بر این كشور ارزیابی می نمود، اما آمریكا از ریشه دار بودن حركت های اصیل مردمی و اسلامی همچون حزب الله غافل بود و شكست اسرائیل در برابر حزب الله این تصورات را برهم زد.
مقاله حاضر را ظفر بنگاش سردبیر سایت مسلم مدیا قبل از انتخابات كنگره آمریكا نوشته است.
آنچه در حمله اسرائیل به لبنان شاهد آن بودیم، به طور غیرقابل اجتنابی امری از گذشته را به یاد می آورد. ما بارها شاهد چنین حملاتی از سوی اسرائیل بوده ایم. تاریخ معاصر لبنان تحت تاثیر حملات رژیم صهیونیستی و تجاوزات این رژیم شكل گرفته است. به ویژه حمله این رژیم در سال ۱۹۸۲م (۱۳۶۱ ه.ش) كه ارتش این رژیم زیربناهای اساسی لبنان را با حملات هوایی خود تخریب و بیروت پایتخت لبنان را نیز اشغال كرد. حمله اخیر رژیم صهیونیستی تداوم حملات گذشته این رژیم به لبنان و بخش های جنوبی آن بود.
در طول ۱۸ سال گذشته اسرائیل رفته رفته مجبور به عقب نشینی تدریجی از سرزمین های اشغالی شد كه علت اصلی این عقب نشینی ها مقاومت مردمی ملت لبنان بود كه رهبری آن با جنبش حزب الله بوده است. حزب الله لبنان جنبشی مردمی است كه از انقلاب ایران كه در سال ۱۹۷۹م (۱۵۳۷ه.ش) به پیروزی رسید، الگو گرفته است.
كشتار ۵۰ نفر از اعضای دو خانواده لبنانی در قانا كه توسط حملات هوایی رژیم صهیونیستی در سی ام ژوئن اتفاق افتاد، یادآور جنایات بی شرمانه این رژیم در ۱۰ سال قبل در مورد قانا است كه در آن ۱۰۰ لبنانی غیرنظامی توسط خمپاره های اسرائیلی در محل نمایندگی سازمان ملل در قانا كشته شدند. از این پس قانا سمبل جنایتگری اسرائیل و مقاومت اسلامی در اذهان مسلمانان خواهد شد كه دو بار مورد جنایات جنگی رژیم صهیونیستی قرار گرفته است.
باید خاطرنشان ساخت كه وحشیگری جدید رژیم صهیونیستی تفاوتی اساسی با ۱۰ سال قبل آن دارد. رژیم صهیونیستی از گذشته دور به عنوان رژیمی مجعول كه در قلب جهان اسلام ایجاد شده است شناخته می شد كه متحد درجه یك آمریكا است و ناامنی منطقه را به نفع سلطه آمریكا تداوم می بخشد. علاوه بر این، همواره این بحث وجود داشته است كه همكاری میان آمریكا و اسرائیل تا چه میزان است و كدامیك از دیگری در جهت منافع خویش بهره برداری و سوءاستفاده می كند. از سویی اسرائیل عامل منطقه آمریكا در نظر گرفته می شود و از منظر عده ای دیگر این اسرائیل است كه شریك مسلط این رابطه است و با استفاده از قدرت پول و لابی یهود در آمریكا، سیاست خارجی این كشور را به نفع خود تغییر می دهد. به نظر می رسد كه در حقیقت ملغمه ای از هر دوی این نظرات درست است.
در گذشته اسرائیل، اولا اجرا كننده دستورالعمل صهیونیستی براساس تصورات ژئوپلتیك منطقه ای بود و آمریكا چشم بسته از همه این فعالیت ها حمایت می كرد كه آن را اثر نفوذ صهیونیست ها در راهروهای واشنگتن می دانستند. از این رو همیشه این سؤال مطرح بود كه آیا آمریكا سودی قابل توجه از حضور اسرائیل در خاورمیانه می برد و آیا حمایت از اسرائیل پایبندی واقعی به منافع آمریكا است؟
اما این بار حمله رژیم صهیونیستی به لبنان كه اساساً حمله ای تمام عیار ارزیابی می شد، تنها به عنوان بخشی از سیاست گسترده تر آمریكا در منطقه قابل توضیح است. همه ادعاهای رژیم صهیونیستی كه بیان می داشت این حمله، حمله ای كوچك برای تحقق اهدافی كاملا اسرائیلی است، از سوی همه تحلیلگران نادرست ارزیابی شد. زمان این حمله از پیش به طور كامل قابل پیش بینی بود. حال آنكه اسرائیل می كوشید آن را یك عكس العمل ناگهانی در برابر اسارت دو سربازش به واسطه حزب الله نشان دهد، اما با آغاز نبرد واضح شد كه اسرائیل از قبل برای چنین حمله ای آماده بوده است. چرا كه به وضوح می توان فهمید كه چنین جنگ گسترده ای نیازمند تداركات پیشینی برنامه ریزی شده ای است. علاوه بر این، علیرغم همه انكارهای واشنگتن مقامات رژیم صهیونیستی و دیگر منابع مطلع اذعان داشتند كه برنامه چنین حمله ای از پیش به مقامات آمریكایی ارائه شده بود و تاییدیه آنها برای این كار گرفته شده بود. مقامات رژیم صهیونیستی این هماهنگی ها را از آن جهت انجام داده بودند كه آمریكا اقدامات این رژیم را در عرصه بین المللی موجه جلوه دهد و بمباران های مناطق مسكونی را كه جهان را شگفت زده كرد، قانونی اعلام كند.
با توجه به این تغییر اساسی چگونه می توان اوضاع جدید را تفسیر كرد. اولین نكته بارز این حمله این است كه اسرائیل، هیچ سود قابل توجهی در این نبرد نداشته است. اسرائیل از قدرت حزب الله در لبنان احساس خطر بیشتری نسبت به گذشته نمی كرد. خصوصا پس از آن كه در خروج اجباری نیروهای سوریه از این كشور در سال گذشته موفق شده بود. خطر موشك های كاتیوشای حزب الله در ماه های اخیر بیش از خطر آن در سال گذشته نشده بود. درواقع با توجه به مشكلاتی كه رژیم صهیونیستی در غزه و كرانه باختری پیدا كرده بود و خصوصا با بر سر كار آمدن دولت حماس، اوضاع برای این رژیم مناسب آغاز جنگ دیگری در شمال نبود. اگر به این نكته توجه كنیم كه تحلیل های سیاسی، احتمال طولانی شدن جنگ در لبنان را دور از ذهن نمی دانست. معقول به نظر نمی رسد كه اسرائیل برای كمك به جنگ خود در غزه جبهه شمال را نیز گشوده باشد.
این توجیه كه دولت اولمرت و تیم همراه او در ابتدای كار خود با این حمله گسترده خواهان نشان دادن جدیت خود در مبارزه بوده اند نیز قابل پذیرش نیست. حتی اگر بپذیریم كه حزب الله دو سرباز مذكور را با نفوذ به منطقه تحت اشغال اسرائیل به اسارت درآورده است، باز هم حمله اسرائیل در جواب به آن معقول به نظر نمی رسد، چرا كه چنین حركتی باید جوابی بسیار محدودتر به خود می گرفت. با اینكه اكثر رسانه های غربی و تحلیلگران آن از خط تبلیغاتی اسرائیل تبعیت كردند و حمله اسرائیل به لبنان را دفاعی مشروع و تلاشی برای آزادسازی اسرا و تخریب زیرساخت های یك گروه تروریستی غیرقابل تحمل معرفی كردند، اما باز هم بسیاری از تحلیگران از توجیه فعالیت های اسرائیل به این واسطه ناتوان ماندند.
جالب توجه این است كه آمریكا و اسرائیل در طول این مدت به شدت تلاش كردند كه پای ایران به جنگ لبنان باز شود. قابل انكار نیست كه دولت اسلامگرای ایران و جنبش حزب الله روابطی بسیار نزدیك دارند، اما تحلیلگران مطلع اندكی را می توان یافت كه حزب الله را یك گروه ایرانی تصور كنند و آن را غیرلبنانی جلوه دهند. چرا كه برخلاف این تصویر جنبش حزب الله یك جنبش كاملا معتبر با ریشه های اجتماعی عمیق در جامعه و فرهنگ جنوب لبنان است و در سیاستگذاری ها و تعیین اولویت هایش كاملا آزادانه عمل می كند. حتی در مورد رابطه این جنبش با سوریه كه تا سال گذشته دارای نیروی نظامی در لبنان بود اغراق صورت می گیرد. از این رو این برداشت كه حزب الله صرفا تداوم ایران است و حضور یك نیروی خارجی غیرمردمی در منطقه را نشان می دهد كاملا نپذیرفتنی است.
با این حال، آمریكا و اسرائیل این تحلیل نابجا را بارها و بارها تكرار كردند و آن را اصلی ترین علت حمله خود به حزب الله معرفی كردند. ایالات متحده آمریكا كوشید تا با حمله به حزب الله لبنان از یكسو و فشار سیاسی در پرونده هسته ای ایران از سوی دیگر، بیشترین فشارها را متوجه دولت اسلامگرای ایران كند. این فشارها در حالی صورت می گرفت كه آمریكا در حل مشكلات داخلی خود و جنگ هایی كه در عراق، افغانستان و علیه القاعده به راه انداخته بود، ناتوان جلوه كرده بود. افكار عمومی مردم آمریكا رفته رفته با جنبه های مختلفی از سیاست های خارجی این كشور آشنا می شدند. از این رو دولت بوش راه چاره خود را یك حركت تهاجمی جدید به یك هدف جدید می دید كه دفاع از منافع آمریكا و تامین منافع ملی را در آن نشان دهد، اما این تلاش به ایجاد یك فاجعه خارجی جدید در این كشور منجر شد كه انتخابات میان دوره ای نوامبر و اوت آتی را متاثر خواهد ساخت. حمله رژیم صهیونیستی به لبنان به خوبی در چنین تحلیلی می گنجد. آمریكا مدت هاست كه ایران را برای مردم خود به عنوان كشوری نفرت انگیز جلوه داده است، اما واضح است كه پس از شكست های افغانستان و عراق، ایالات متحده توان حمله به ایران را ندارد. دولت آمریكا برای تاثیر بر انتخابات میان دوره ای مذكور و نشان دادن جلوه ای از موفقیت در سیاست خارجی، جنبش حزب الله را به عنوان هدف برگزید. با این تصور كه حزب الله را می توان تداوم ایران نشان داد و با سركوب آن به نوعی مدعی پیروزی بر ایران شد. واضح است كه حزب الله بسیار كوچكتر و به لحاظ توان دفاعی در موقعیتی بسیار ضعیف تر از ایران قرار دارد كه در هر صورت محدود به محدودیت های موجود در لبنان است كه آمریكا در این كشور مداخلات مستقیم اندكی نیز دارد. مقامات آمریكایی تصور می كردند كه حمله به حزب الله را به سادگی می توان مبارزه با تروریسم و عكس العملی دفاعی نشان داد و وجهه تهاجمی و خشونت آمیز آن را مخفی كرد. علاوه بر این از نگاه مقامات واشنگتن سود دیگری نیز در این جنگ نهفته بود. این جنگی بود كه در آن سربازان اسرائیلی به جای سربازان آمریكایی می جنگیدند. از این رو صدمات مستقیم آمریكا بسیار محدود می شد. از سوی دیگر آمریكا همواره این شعار را مطرح كرده بود كه هرگونه حمله به اسرائیل حمله به آمریكا محسوب می شود. از این رو با دفاعی جلوه دادن این جنگ برای شهروندان آمریكایی، حمایت آمریكا از اسرائیل، حمایت از یك دوست نیازمند در برابر تهدید تروریستی محسوب می شد.
علاوه بر این از نظر مقامات آمریكایی، كسب حمایت بین المللی برای حمله اسرائیل به جنوب لبنان بسیار ساده تر از ایجاد یك جبهه جهانی برای حمله به ایران است. ایجاد تصوری از رهبری آمریكا در مبارزه با تروریسم كه به موفقیت منجر شود، در انتخابات آتی آمریكا اثر فراوانی دارد.
چنانچه در گذشته نیز گفته ایم، آمریكا می داند كه ایران و جنبش های اسلامی ای كه از خط انقلابی ایران تبعیت می كنند، پیشتازان اصلی جنبش های اسلامی در كشورهای اسلامی هستند. تا پیش از این آمریكا ترجیح می داد كه این خط اصلی را نادیده گرفته و به اشخاص و گروه های حاشیه ای و غیرمهم مانند اسامه بن لادن و ابومصعب زرقاوی، بپردازد؛ با این هدف كه این گروه های حاشیه ای را رهبران جهان اسلام نشان دهد، اما حمله به حزب الله، آغاز حمله به جبهه اصلی جنبش های اسلامگرا در جهان اسلام محسوب می شود كه در صورت پیروزی بر آمریكا منافع بیشماری خواهد داشت. به اسرائیل نیز وعده كمك های بیشمار بیشتری در صورت پیروزی در این حمله داده شده بود و باید دانست كه اسرائیل نمی توانست در برابر این پیشنهاد جذاب اصلی ترین متحد خود مقاومت كند. رنج هایی كه مردم غزه و لبنان در این میان متحمل شدند و می شوند، قربانیان دیگری را برای خواست های توسعه طلبانه و سركوبگرانه آمریكا نشان می دهد.
منبع: سیاحت غرب
منبع : روزنامه کیهان