یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا


موسیقی مازندرانی


موسیقی مازندرانی
واژه ی مازندران؛ بر می گردد به قوم مازندر، قومی که در نبشته های ایران باستان و نیز شاهنامه در شرق سگستان (سیستان: که رستم سگی بود در سیستان) می زیسته و چه بسا که از نژاد اسکایتی (سگ ها، سکاها) بوده باشند. این نژاد، به خاطر هیکل های درشت و قد بلندشون، نیز ناشهر نشینی، مورد علاقه ی آریاییان دیگر نبودند و نمونه اش جنگ خود رستم (که به ایران خدمت می کرد) با دیو های مازندران است. نیز جنگ شاهزاده ی ایرانی، سپندیاتان (اسفندیار) با پهلوان ِ سگ، رستم دستان.
من فکر می کنم اصلا خود کلمه ی مازندر، معنی دیو بدهد. نمی دانم افسانه ی لابیرنت و هیولای گاوسر زندانی در آن را شنیده اید یا نه. این افسانه یونانی ست. اما ریشه اش در اقوام هندواروپایی باستان است و مانند آن در هندواروپاییان دیگر هم هست. نمونه اش همین مازندر. مازندر، از دو جزء "ماز" (=maze در انگلیسی= لابیرنت) و اندر (=Enter=درون) ساخته شده است؛ کل آن می شود: درون ماز= درون لابیرنت.
خوب روشن است که درون لابیرنت، جز دیو چیز دیگری پیدا نمی شود.
در سده های بعدی، این قوم، اندک اندک به سرزمین اقوام تپوری (=سرزمین تپورستان=طبرستان) کوچیدند و مازندران شد آن جا که اکنون هست. راستش من کم در مازندران نبوده ام. به خصوص برای تحقیقاتم زیاد به این سرزمین رفتم و فکر نمی کنم امروز جز همان اقوام تپوری، هیچ مازندری در آن جا مانده باشد.
اما همه ی این ها مقدمه باشد، برای معرفی موسیقی مازنی.
موسیقی مازندران، از سویی به موسیقی ترکمنی پیوند دارد و از سویی به موسیقی گیلان. دوتار مازندرانی (که خود در نواحی غرب و میانه و شرق گونه گون می شود) دورافتاده ترین و پیشین ترین شیوه نواخت را داراست. دوتار، سازیست که از اویغور چین، تا کردستان، به نام های مختلفی نواخته می شود. شیوه ی نواخت بسیار دارد ولی دوتار مازنی چیز دیگری ست! بگذریم، امروز صحبتی از دوتار مازنی نمی خواهم آوردن.
موسیقی گدار های مازندران، چیزی ست که وعده کرده بودم. اگر اون صحبت های من رو در باب حافظ شناسی گوش کرده باشین، اون جا توضیحاتی در مورد اقوام کولی ایران و نقش اون ها در اشاعه و حفظ موسیقی نواحی ایران دادم. از جمله ی این کولی ها، گدار های مازندران هستند.
من هم نخواستم بی گدار به آب زده باشم. پس، در این جا، دو اجرا، از یک آهنگ محلی را به شما تقدیم می کنم. موسیقی مازنی، سیستمی مقامی دارد. کتولی یکی از مهمترین مقام های موسیقی مازنی ست. کتولی خود سه روایت شرقی، مرکزی و غربی دارد. در اجرای نخست، روایت شرقی کتولی، نهایتا به یک کیجاجان (نوعی آهنگ مازنی ضربی برای معشوق) ختم می شود، به نام لیلا خانم. به این ترتیب که یک دو بیتی بر روی مقام کتولی و یک دو بیتی بر روی کله حال خوانده می شود و سپس کیجاجان لیلا خانم آغاز می شود (که در همان مقام کتولی قرار دارد). اگر به صدای خواننده دقت کنید، این جنس صدای مطلوب در شرق مازندران است. صدایی پرفشار و گرفته. در لیلا خانم، پس از هر مصرع از شعر، یک ترجیع به عبارت "لیلاخانم" داریم که اصطلاحا در موسیقی مازنی به این ترجیع "گوشواره" می گویند.
این اجرا توسط اصغر اَتولی (کتولی) و قدر اتولی، دو موسیقی دان گدار پدر و پسر (کمانچه و آواز) اجرا گردیده است، به نظر من یکی از دلنشین ترین موسیقی هایی که در عمرم شنیدم این اجرا از کتولی و لیلاخانم است. شعر کیجاجان:
یار اگر عالم بسوزه ته ره ورمه لیلا خانم
یار اگر خودا نکوشه ته ره ورمه لیلا خانم
یار مره بورد بینه بشهر ی زیندون لیلا خانم
یار زیندون جی در امبه باز ته ره ورمه لیلا خانوم
معنی این شعرا رو مطمئنا باید از شریف پرسید که خودش مازرونیه!
اما یه چیزایی به هر حال خودم می فهم:
اگر عالم بسوزه، تو را می گیرم لیلا خانم
اگر خدا نکشدم، تو را می گیرم، لیلا خانم
اگر مرا به زندان بهشهر هم ببرند تو را می گیرم....
این توضیحات مربوط به نخستین اجرا از این کیجاجان بود. اما اجرای دوم، اجرایی ارکسترال با نام "دوش برار" به رهبری استاد محمدرضا درویشی و خوانندگی استاد نورالله علیزاده ست. آقای درویشی، رهبر ارکستر سنفونیک تهران بودند، واز جمله ی آثارشون: موسیقی فیلم های روزی که زن شدم، تخته سیاه، سفر قندهار، کیسه ی برنج (فکر کنم همه آثار مخملباف باشند)، موسیقی "مجلس شبیه در ذکر مصائب..." (بهرام بیضایی)، آثاری ارکسترال چون: موسم گل (ایرج بسطامی)، گنبد مینا و جان عشاق (تنظیم برای موسیقی پرویز مشکاتیان و آواز محمدرضا شجریان)، زمستان (شهرام ناظری)و آثار مدرن آهنگسازی (به یاد اقبال...) رو می شه ذکر کرد.
توضیح این که، آقای درویشی، بیست و اندی سال پیش به کمک نوازنده ی روشن دل کمانچه،استاد احمد محسن پور، این نغمه ها را جمع آوری کردند. برای این جمع آوری، ایشان مدت مدیدی را در روستایی در مازندران زیستند.
به علت این که این روستا شده بود آلونک تعدادی از این مجاهدهایی که نمی دونم چه لغتی شایسته شون هست، برای آقای درویشی هم مدت ها مشکلاتی پیش آمد که چون خودشان برای ما تعریف نکردند و من از دیگری شنیدم، حساب را بر این می گذارم که مایل به طرح این موضوعات نیستند. بنابراین نمی توانم شرح ماجرا بدهم. تنها باید بگویم محمدرضا درویشی، در جوانی معروف بود به رضا بتهون! به قول خودش موهایش بلند بود و عکس شوئنبرگ روی پیانو اش بود. آن موقع ها این جوان شیرازی مثل ما غربزده بود، ولی نمی دانم چه شد که این جوری شد، هم خودش را بدبخت کرد، هم ما را!
الان گویا روی پیانو اش عکس شیر محمد اسپندار جای گزین شوئنبرگ شده ولی او هنوز خود را آهنگساز مدرن می داند. بعدا در مورد شخصیت آقای درویشی به عنوان موسیقی دان مدرن و آثار مدرن ایشان صحبت می کنم.
ایشان حق استادی به گردن من و خیلی های دیگر دارند و به حق در دانشکده ی هنرهای زیبای دانشگاه تهران، جزء بهترین معلم های ما بودند، که قدر ایشان را مسئولین خوب شناختند و نیک دانستند که بحر در کوزه نمی گنجد! زین رو بحر از امسال دیگر در آن کوزه ریخته نمی شود! دست امثال آقای حسام الدین سراج و سایر دست نشانده های نظام درد نکند بابت این خدمتی که به آقای درویشی داشتند.
بگذریم، آقای درویشی موسیقی مازندرانی را در سال ۱۳۶۱ اجرا کرد. زان گاه تا هنوز، مانده است که کسی هم چین تنظیمی برای چنان آهنگی بیاورد، که هنوز! به قول دوستی، موسیقی مازندرانی (اثری که مشتمل بر دوش برار= این اجرا از لیلاخانم، است) بس است برای یک عمر فخر و مباهات یک آهنگساز. اما درویشی که مرد این حرف ها نیست، او درویشی ست، درویشی در لباس رهبر ارکستر، دانش جویی در لباس استاد و استادی در لباس تحقیق.
منبع : ایران ملودی