جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


گور به گور


گور به گور
«بعد از مرگ هنوز می میرم» نوشته فتح الله بی نیاز که توسط انتشارات «آوای کلار» به چاپ رسیده، حدیث نفس دختری است بی بهره از زیبایی. از این بی بهرگی رنج می کشد و دل در گرو مردی دارد که جز رنج مکرر حاصلی در پی ندارد. مرد این شیفتگی را وقعی نمی نهد و شیدایی اش را به مرز جنون می کشد.
راوی تک گویی درونی دارد و مخاطب او در این واگویه ها مرد است یا به تعبیر بهتر خواننده رمان (من و شما). این انتخاب، مزایا و معایبی خواهد داشت مثل هر گزینش دیگر.
در وصف سجایای آن همین بس که مافی الضمیر عاشق، آشکار می کند و راز از پرده بیرون. در این شیوه می توان از عشق عاشق شنید و هر چه در دل دارد. اما از معایب آن غافل نمی توان بود. روایت راوی چیزی است که خود می خواهد. اعتمادی به گفته هایش نمی توان داشت چرا که در گزینش آنچه می بیند و می داند، چیزی را برمی گزیند که دوست دارد. آنچه روایت می کند ممکن است کذب محض باشد. ممکن است در پی توجیه کار خود باشد یا مثل هر ذهن دیگر برخی مسائل اهمیت چندانی برایش نداشته باشد. پس ممکن است طی طریق با چنین ذهنیتی به ناکجاآباد بینجامد. پا جا پای او نمی توان گذاشت و بر گفته هایش اعتماد نمی توان داشت.
آنچه از خطاها و سجایای راوی اینچنین گفتم، در این رمان پی می گیریم. از روایت زن برمی آید عاشقی است که دیوانه وار معشوق را دوست دارد و نویسنده تصویری می سازد از یک عشق جنون آمیز اما در مقابل، گفته ها و کرده های زن چندان با هم متناسب نیستند. راوی با وجود شیفتگی جنون آمیزی که دم از آن می زند، زیاده مهربان است.
باید در مقابل زنی که با معشوق او وصلت می کند، بی رحم باشد (که نیست). هیچ چیزی جز او را نخواهد و تنها به دنبال او باشد. بی پرده؛ با یک عاشق پاستوریزه طرف هستیم. در نهایت هم انتظار همکاری در مرگ معشوق از چنین زنی انتظار نمی رود. شاید از آن جهت که مخاطب گفته ها معشوق است، می خواهد خود را از حسادت ها بری بداند. شاید هم تنها در پی توجیه است. اگر ایرادات ما در چنین موردی روا نباشد می توان گفت که راوی با چنین حالات روحی، در گفته هایش اغراق ندارد.
وقتی چنین اغراقی در واگویه های او دیده نمی شود وقتی به مرگ معشوق راضی می شود، باورپذیر نخواهد بود. گاه نیز به خرده روایت هایی می پردازد که در داستان عشق او بی معنی است. به عنوان مثال داستان فرزاد و الهام، به خصوص جایی که ماجرا در اعتقادات انقلابی فرزاد طول و تفصیل داده می شود، توجیه داستانی ندارد.
بیایید باز هم بر ذهنیت راوی تمرکز کنیم. مخاطب او معشوق است. از یکسو معشوق و از سوی دیگر من خواننده. وقتی مخاطب را معشوق بدانیم، عاشق ناگزیر در پی توجیه برمی آید. در این راه سعی می کند رفتار خود را منطقی جلوه دهد، حسادت خود نسبت به دختر مورد علاقه معشوق را تا حداقل کاهش دهد و... پس تا اینجای کار به نویسنده حق می دهیم و به تبع آن به زن نیز همچنین. اما مخاطب هم کنار معشوق، خواننده نیز هست. از بد ماجرا باید بنشینیم و به پای هر گفته موجه و ناموجه او بسوزیم. اینجاست که به نویسنده و در عین حال خواننده به یکسان حق می دهم.
راوی رمان، عاشق است و معذور از گفته ها. باید زمینه چینی کند تا همکاری در اعدام معشوق را منطقی جلوه دهد. خواننده نیز حق دارد از بار گران برخی گفته های ملال آور راوی گلایه کند. آیا قضاوت در همین نقطه پایان می یابد؟ نه، این پایان دادگاه نخواهد بود.
یک پوئن منفی به پای نویسنده خواهیم نوشت از آن جهت که در یک مورد کم کاری کرده است؛ انتخاب راوی یا انتخاب آنچه راوی قرار است روایت کند. ایراد جدی به یکی از این دو امر وارد است و بیشتر به مورد دوم. نویسنده در انتخاب راوی زن بسیار جسورانه عمل کرده است و در حدیث نفس او نیز ما را قانع می کند که با یک زن طرفیم. پس این مورد را کنار می گذاریم چرا که یکی از نکات مثبت رمان محسوب می شود. اما اینکه راوی بنا به اینکه عاشق است، هر چه می خواهد می تواند بگوید و از هر دری سخنی براند ناصواب است.
ماجرای انقلابی بودن فرزاد و کارهای تشکیلاتی او ممکن است برای راوی و به تبع آن نویسنده جذاب باشد و گفتنی اما در ساختار داستان کارکردی ندارد. درست است که پس زمینه مکانی داستان بیشتر در یک کارخانه می گذرد و مشتی کارمند که از بی عدالتی روسا به تنگ آمده اند اما باز هم نمی تواند توجیه درستی برای مورد مذکور باشد.
در پایان باید برای انتخاب راوی زن به نویسنده و نقش او در باورپذیری ذهنیت یک زن برای مخاطب تبریک گفت. نویسنده در این امر بسیار موفق بوده است به گونه یی که نام او به عنوان یک نویسنده مرد به هیچ وجه ما را در همذات پنداری با ذهنیت زن داستانش دچار تردید نمی کند.
یاسر نوروزی
منبع : روزنامه اعتماد