سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا


مارسدن هارتلی هنرمندی نزدیک به نازی ها


مارسدن هارتلی هنرمندی نزدیک به نازی ها
میان تابلوهای نقاشی نیمه اول قرن ۲۰ كه محبوب آمریكایی ها هستند آثاری از مارسدن هارتلی می بینیم با تصاویری از مناظر نیوانگلند و یانكی های ماهیگیر. تابلوهای او در نظر مردم همچون مجسمه های ادوارد هوپر، گل های جورجیا اكیف و مزارع گرانت وود آشنا هستند. اما باید گفت كه مسیر هارتلی به سوی مجسمه سازی هموار نبود حتی وقتی كه او به عنوان موجودی مستعد شناخته شد این وضع تغییر نكرد. یكی شخص آمریكایی به نام كارلوس ویلیامز در اتوبیوگرافی اش می گوید نقاشی های هارتلی از نظر تصویرنگاری بسیار قوی اما در رنگ آمیزی ناپخته بود به طوری كه هیچ كس نمی تواند با آنها ارتباط برقرار كند. دانا ام .كسیدی در مهمترین كتابش دلایل جدیدی برای این عدم خوگرفتن با كارهای هارتلی ارائه می دهد و یكی از آنها تاثیر اتحادیه نازی است كه در تمام هنر آمریكایی او سایه افكنده. مارسدن هارتلی در ۱۸۷۷ میان مهاجران انگلیسی در لویستون متولد می شود كه برای كار به نقاط مختلف سفر می كردند. او تفاوت های فرهنگی را با این تغییر مكان ها به چشم می بیند و در این بین تلاش می كند هویت شخصی و فرهنگی را كه به آن تعلق دارد بیابد. در سال ۱۹۱۴ وقتی كه موتیف های آمریكایی - هندی را به تصویر در آورد در برلین زندگی می كرد و این سری از آثارش را آمریكا نامید اما سال ها بعد خود را به آلمان نزدیك تر یافت و طبق مدارك مستند كسیدی به ایدئولوژی های ناسیونالیستی و نژادپرستانه تمایل پیدا كرد. او پس از تجسس در مناظر طبیعی جدیدی كه در پیش رویش بود مجذوب گارد پیشاهنگ اروپایی شد و نقاشی با رنگ های روشن به سبك ماتیس و فرم های سزان و پیكاسو را شروع كرد با مهاجرت به اروپا سبك خاص خودش را كه الهام گرفته از متون عرفانی و هنرهای كوچه بازاری آلمانی بود به وجود آورد. این سبك خاص توجه بسیاری از هنرمندان برجسته اروپا را مثل گرترود استاین جلب كرد اما در سال ۱۹۲۰ پس از اینكه به عنوان یك مدرنیست شناخته شد به سبك قبلی خود یعنی به تصویر كشیدن مناظر طبیعی بازگشت.سپس سیری در موضوعات تمثیلی و سبك های فرانسوی داشت همان طوری كه در آلمان، برمودا، مكزیكو و نوا اسكوتیا و همچنین نیویورك، نیومكزیكو، نیو همپشایر و ماساچوست جست وجو كرد. از سال ۱۹۳۷ تا زمان مرگش یعنی سال ۱۹۴۳ فرصتی یافت كه در جایی ساكن شود و مناظری از كوه های بزرگ، معماری های محلی و مردم بومی را به تصویر بكشد اما در همان سال های آخر به اوج هنری خود رسید و خیلی ها كارهای اخیر او را از بهترین آثار او به شمار می آورند. كسیدی كه در دانشگاه سوترن مین به تدریس تاریخ هنر و دروس آمریكایی و نیوانگلندی مشغول است در تلاش است تا مشخص كند كه هارتلی از میان مكتب های اصلی یعنی هنرمند مدرن، رمانتیك و عرفانی به كدامیك تعلق دارد. باید گفت كه این یك مسئله سیاسی است چرا كه در آثار او رنگی از سیاست گرایی دیده می شود. در سال ۱۹۳۰ هارتلی به خاطر طبیعت گرایی روشنفكرانه اش میان آمریكایی ها به عنوان یك هنرمند یانكی محبوبیت زیادی كسب كرد. در همین زمان تلاش می كرد تا مشخصه ای برای هنر آمریكایی بیابد و ریشه های آن را در گذشته فرهنگی آمریكا جست وجو كند. اما پس از بازگشت به آلمان یعنی سال ۱۹۳۳ نقاشی های او غیرسیاسی شد مثل تابلوی بلندی های باواریا كه یك دلال آمریكایی نام آن را به كوه ها در ماین تغییر داد. با نگاهی كه در آن احساسات آلمانی دخیل نیست باواریا فقط یك منظره است اما در واقع نمایی است از نازیسم كه در آن سنت های توده مردم آلمان، روستائیان آلمان و هنر كوچه بازاری باواری به چشم می خورد - كسیدی می خواهد ثابت كند كه هارتلی در جست وجوی این بوده كه در ماین و نواسكوتیا یك توده مردمی جدید را برای جسمیت دادن به آنتی مدرن ایده آل خود بیابد مثل مردم عامی آتلانتای شمالی. نامه های هارتلی نشان می دهد كه او تا چه اندازه به گروه های نازی نزدیك بوده ، او كه از هواخواهان نازی بود، ورزش های نازی ها را می كرد، یونیفورم آنها را می پوشید و علاقه زیادی به هیتلر داشت.كسیدی اشاره ای دارد به كاری از او به نام Down East Young Blades كه در سال ۱۹۰۴ كشیده شده و نمایی است از یك قایق ماهیگیری، یك كلاه آلپی و یك ژاكت كه نمادی از مردم عامی باواری و الهام گرفته شده از پوسترهای نازی است. سیمای قهرمانانه هارتلی به ژست های مردانه به درستی تصوری است از نازی ها كه او در سال ۱۹۳۳ و ۱۹۳۴ در آلمان شاهد آن بوده و كاملاً در كارهای اخیر او منعكس شده. ایدئولوژی نازی این طرز تفكر را دربر دارد كه نژاد انگلوساكسون برترین است و مارسدن هارتلی این اندیشه را در اوایل قرن ۲۰ برای فرهنگ آمریكا تكرار می كند. در نامه های هارتلی از آلمان كه در سال ۱۹۳۳ نوشته شده می توان دید كه تا چه حد اندیشه های نژادپرستانه میان قشر متوسط و طبقه مرفه انگلو آمریكایی معمول بوده. نویسنده ای سئوالی را مطرح می كند: آیا در ادبیات توریستی دهه ۱۹۳۰ زمانی كه در آمریكا فقط تعداد كمی از مردم اصیل سفیدپوست زندگی می كرده اند و در كنار آنها یك هزار سیاه و كمتر از یك هزار هندی در ماین و نوا اسكوتیا دیده می شد هم این اندیشه های نژادپرستانه وجود داشته؟ كسیدی در كتاب جسورانه اش می گوید زمانی كه قصد این را نداشت تا ثابت كند هارتلی وابسته به نازی ها و یا یك فاشیست است سعی داشته كه در میان توابع جایی برایش باز كند مثل ازرا پاوند. حتی او را میان تعدادی از حمایت كننده های یهود جا داد مثل عكاسی به نام آلفرد استینگر كه اولین فروشنده كارهای او بود، همین طور پل رزنفیل فروشنده آثار هنری و ادیت هالپرن و سالونیست اتی استایمر و خواهر هنرمندی به نام فلورین.اما هارتلی حتی از آلمان به هالپرن نامه هایی نوشت كه در آن با لحنی متفاوت از لحنی كه برای دوستان غیریهودی خود به كار می برد صحبت كرده و از او خواسته كه به او یك مدرسه خصوصی یا یك موسسه یهودی را معرفی كند. این ضدونقیض ها شك بزرگی را به انسان می دهد (افراط و تفریط هارتلی). زندگی هارتلی درس های مهمی به انسان می دهد مثل ارزش مطالعه هنر در فرهنگ های كاملاً مخالف. همین طور او نشان می دهد كه چگونه بازرسان آمریكایی به دنبال دستگیر كردن كسانی بوده اند كه به مطالعه هنر نازی می پرداخته اند. ادوارد هوپر در كتاب گالی لویی می گوید: كسیدی با آوردن زندگینامه هارتلی در باواریا و یك بیوگرافی از جودی شیكاگو تلاش می كند كه كاتالوگی برای بالا بردن مارسدن هارتلی عرضه كند.
منبع : روزنامه شرق