چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا


دوستی


دوستی
ـ مریم! باکی حرف می زنی؟
مریم دستش را روی گوشی تلفن گذاشت و در حالی که با حرکتهای سر و چشم به مادرش اشاره می کرد که آرام باشد, با صدای آهسته گفت: با نرگس.
مادر, خنده کنان به آشپزخانه بازگشت و زیر لب زمزمه کرد: یک هفته بیشتر نیست با نرگس دوست شده; اما هر بار که تلفن می کنه, نزدیک یک ساعت باهاش حرف می زنه!
برای زن خانه داری مانند زهرا خانم ـ مثل خیلی از زنهای دیگر ـ آشپزخانه, تنها محل کار و زحمت نبود; در مدت غذا پختن و ظرف شستن, یا برنامه های مورد علاقه اش را از رادیو گوش می داد و یا درباره مطالبی که در کتابها و روزنامه ها خوانده بود, می اندیشید و برای بهتر شدن زندگی خود و همسر و فرزندانش برنامه ریزی می کرد.
تلفن طولانی مریم, او را به یاد مطلبی انداخت که در یک کتاب روان شناسی به نام (مراحل رشد و تحول انسان) خوانده بود:
هر کس در هر دوره از عمر خود به دوست نیاز دارد. دوست, به انسان محبت می نماید و مهر می ورزد; در زمان ناراحتی و اندوه, با او همدردی می کند و دلداری اش می دهد و آن گاه که در مانده شود و نیاز به کمک داشته باشد, به حمایتش برمی خیزد; در کنار این محبت و همدردی و حمایت, دوست آدمی را درک می کند; یعنی نیازها, آرزوها, غمها, مشکلات, ضعف ها و توانایی هایش را ـ اگر هم خوب نشناسد ـ تا اندازه ای می داند و نسبت به آنها بر خوردی طبیعی و بدون تحقیر و محکوم کردن دارد.۱
زهرا خانم, با یادآوری مطالب دیگری از کتاب, با خود فکر کرد که دوستی در هر مرحله از عمر انسان, رنگ و جلوه خاصی دارد. او تفاوت کیفیّت و شیوه های ابراز دوستی را در مراحل گوناگون عمر, در فرزندان خود به روشنی می دید.
او موافق نظر عدّه ای از روان شناسانی بود که نویسنده کتاب, از آنها نام برده بود. این عدّه از روان شناسان معتقدند که دوره اول کودکی (یعنی از تولد تا سه سالگی) (تهی از ابعاد اجتماعی) نیست و نمی توان با برچسب (خودمداری) اظهار کرد که کودکان در سالهای اول عمرشان, به کسی جز مادر یا بزرگسال نزدیک خود توجه ندارند.
۲ مگر علی, وقتی هنوز شش ماهه بود, به پسر کوچک همسایه نگاه نکرد و لبخند نزد؟! مگر در دو سالگی, پسر خاله همسال خود را نوازش نمی کرد و بعضی وقتها او را نمی بوسید؟ درست است که بیشتر وقتها در کنار کودکان دیگر به صورت انفرادی با اسباب بازی های خود سرگرم بود; اما مگر او (یعنی زهرا خانم) بارها شاهد نبوده است که علی و بچه های همسالش, اسباب بازی های خود را به هم می دادند؟
اکنون, از سن علی, پنج سال و نیم می گذرد; در مهد کودک با اغلب کودکان (رفاقت) دارد; یعنی با آنها بازی می کند و با راهنمایی مربّی مهد, به فعالیت های مشترک می پردازد. دقیقا همان نکته ای که نویسنده کتاب به آن اشاره کرده بود:
ارتباط کودکان خردسال, رفاقت است نه دوستی. رفاقت یعنی مشارکت در کارها و داشتن روابطی غیر شخصی; اما (دوستی) رابطه ای است شخصی, صمیمانه, خصوصی و انحصاری که در آن (علاوه بر مشارکت در فعالیت ها), همدلی و هم ذوقی به خوبی نمایان است.۳
برای گذر از رفاقت معمولی کودکی, به دوستی عمیق و پر راز و رمز نوجوانی, باید از مسیر کودکی دوم یا دوران دبستان گذشت. مریم در سالهای تحصیل دبستان, دوستان زیادی داشت, به طوری که وقتی از او می پرسیدی: (مریم! توی کلاس با چند نفر دوست هستی؟), جواب می داد: (با همه)!
جست و خیزهای مریم در مدرسه و خانه, بازی کردن با همکلاسی ها و دختران فامیل, شادان و با نشاط بودن او و کمک کردنش در خانه به مادر, تصویرهای خوشایند و زیبایی بودند که زهرا خانم از چند سال قبل دخترش مریم داشت.
با آنکه مریم ـ همان گونه که خودش می گفت ـ با همه هم شاگردی های خود با مهربانی و گشاده رویی برخورد می کرد, اما معلوم بود که با چند نفر, بیش از بقیه, نزدیک و صمیمی بود. غنچه دوستی به عنوان رابطه ای شخصی و انحصاری, بر شاخسار خرم و پر طروات زندگی او جوانه می زد و خود را با همدلی و همدردی نسبت به چند نفر خاص و حمایت از آنها نشان می داد.
اما اکنون… اکنون که مریم پا به سن سیزده سالگی گذاشته و دوران پر هیجان و شکوهمند نوجوانی را آغاز کرده است… اکنون که جوجه بی بال و پر دیروز, پرنده ای نوبال و جسور شده است… اکنون که آگاهانه و ناآگاه, سعی می کند (بزرگ شدن) و (مستقل شدن) خود را به صورت ابراز عقیده های تند, سرکشی و مقاومت, تصمیم گیری های فردی, رفتارهای راز گونه, بی نظمی, تنهایی و لجبازی نشان دهد… اکنون, دوستی های او نیز حالتی خاص و بی سابقه پیدا کرده است.
دو سه نفر دوست مریم, دیگر از همکلاس های دوران دبستان او یا دختران آشنای همسایه نیستند. او این عدّه کم را عمیقا دوست می دارد و بخصوص به نرگس, چنان دلبسته شده است که حاضر نیست به چیزی یا کسی غیر او بیندیشد!
آیا این صمیت جدید که این سان عمیق و تب آلود می نماید, عاقبت خوشی دارد؟ آیا این همه تأثیر پذیری از نرگس و مشغول شدن به او, نگران کننده نیست؟ آیا سلامت روان آنها را به خطر نمی اندازد؟
زهرا خانم, دستهایش را با حوله خشک کرد و از آشپزخانه بیرون آمد. کتاب (مراحل رشد و تحول انسان) را از قفسه کتابخانه برداشت و به اتاق نشیمن رفت. فصل( نوجوانی) را باز کرد و در حالی که به پشتی تکیه داده بود, برای پیدا کردن پاسخ سؤالاتش شروع به خواندن کرد:
نوجوانی, همیشه به عنوان سن دوستی های انحصاری و پرهیجان شناخته می شود و این خصوصیت انحصاری بودن, گاه, نوجوان را به شیوه ای چنان حسادت آمیز از دیگران دور نگه می دارد که خانواده نمی تواند این وضع تهدیدی علیه یکپارچگی خود به حساب نیاورد.۴
زهرا خانم, نگران تر شد… (دیدی گفتم… تهدیدی علیه یکپارچگی خانواده!… یعنی کنده شدن از ما بزرگترهای دلسوز و با تجربه و تقلید کورکورانه از دخترک ناپخته ای مثل نرگس!)… امّا مطالب صفحه بعد کتاب, زهرا خانم را کمی آرام کرد:
دوستی نوجوانان با همسالان خود, الزاما به معنی جدایی عاطفی از والدین نیست. درست است که فشار دوستان در انجام خواسته ها, در دوره نوجوانی زیاد است; ولی خوشبختانه اغلب نوجوانان در برابر درخواست های نامشروع همسالان خود مقاومت می کنند.
دوستان, منبع ارزشمندی برای حمایت و دلگرمی هم هستند و از این رو نوجوانان, بیش از هر گروه سنی دیگر به دوستان خود روی می آورند و با آنها درد دل می کنند.
میل به راز داری و سر نگهداری, بین نوجوانانی که با هم دوست هستند, رشد می کند و علاقه طرفین در این است که همیشه و سال به سال, این خصوصیت افزایش یابد. این نکته مهم را باید به یاد سپرد که هر چه نوجوانی از طرف والدینش بیشر طرد شود یا احساس نا امنی کند, بیشتر به (برو بچه ها) (دوستانش) روی می آورد.۵
زهرا خانم به آرامی نفسی کشید و با خود زمزمه کرد: خدا را شکر که رابطه ما با مریم, خوب و صمیمانه است. درست است که بیشتر وقت های او (چه در مدرسه و چه با تلفن و گاهی در رفت و آمدهای خانوادگی) با دوستانش صرف می شود; بیشتر با آنها حرف می زند و با آنها شادتر است تا با خانواده; و درست است که او به خاطر جدّی بودن پدر و مادر, گه گاه شکایت می کند که محیط خانه, خسته کننده و یکنواخت است; امّا بارها و بارها با صحبت کردن از مدرسه و دوستان خود, محبت و اعتمادش را نسبت به ما نشان داده است و مگر همین غر زدن های او و گله کردن هایش از پدر و مادر, خود, بیانگر پذیرش و صمیمیت او نیست؟
لبخند رضایت آمیزی که بر لبهای زهرا خانم نقش بست, گره ابروان او را گشود و غبار نگرانی و اندوه را از چهره اش زدود. به فکر تغییرات ژرفی افتاد که دوستی های دوره کودکی را از دوستی های نوجوانی جدا می کند… و باز هم به سراغ کتاب رفت:
● تغییراتی که در زمینه دوستی ـ از کودکی به نوجوانی ـ پدید می آید, به گونه های زیر آشکار می شوند:
۱) دوستی از یک رابطه خالص رفتاری به رابطه ای هیجانی و عاطفی تغییر می یابد. بچه های کوچک با هم بازی می کنند و چیزها را با هم تعویض می نمایند.
۲) روابط خود مدارانه کودکی, جای خود را به روابط دو طرفه می دهد. نوجوانان سعی در برآوردن نیازهای دوستان خود دارند; نه اینکه همچون کودکان به نیازهای خویش بپردازند.
۳) دوستی کودکان, با روابط آرام و کوتاه نشان داده می شود و دوستی نوجوانان, با روابط پر فراز و نشیب و طولانی! رشته سست دوستی های کودکان, با اولین درگیری ها و مخالفت ها می گسلد; اما قایق تندرو دوستی نوجوانان ـ با آنکه در معرض توفانها و کشمکش های سخت قرار می گیرد ـ به راه خود ادامه می دهد.۶
زهرا خانم, نگاهی به ساعت کرد. چند دقیقه دیگر, مریم به خانه می رسد و مثل هر روز, قبل از آنکه لباسش را عوض کند و کیف و کتاب مدرسه را در جای خود بگذارد, یا با چهره گرفته و یا با سیمایی گشاده, یک راست به سراغ مادر می آید و از برخوردهایی که با بچه ها و بخصوص نرگس داشته, حرف می زند.
دوران عجیبی است این نوجوانی! همه چیز آن, در بستر فراز و نشیب های تند و پرهیجانش جالب است… و دوستی, این نعمت بزرگ خدا به بندگانش, اگر با نظارت والدین و البته دخالت کم آنها, سالم و به دور از گمراهی ها و خودسری های مهار ناشدنی ادامه یابد, چه قدر مفید و سازنده است!
▪ به قول نویسنده کتاب:
مهمترین فایده دوستی, دور کردن انسان است از انزوای سرد و تاریک تنهایی. روان رنجوران, دوستان کمی دارند و از طرفی ثابت شده است که تنهایان, از خستگی, اضطراب و ضعف اعتماد به نفس, رنج می برند. رابطه زیادی بین افسردگی و تنهایی به دست آمده است.
تنهایی, بین نوجوانان و جوانان بیشتر به چشم می خورد و بویژه دختران احساس تنهایی بیشتری می کنند. فرد تنها نمی تواند با دیگران به تبادل اطلاعات و احساسات بپردازد و با آنها گفتگوهای صمیمانه ای برقرار سازد.۷
نوجوانانی که ارتباط گرم و محبت آمیزی با دوستان خود دارند, نسبت به جوانان بی دوست, احساس کفایت و شایستگی بیشتری می کنند. عناد و ستیزه گری, اضطراب, افسردگی و بی هدفی در آنها کمتر است و توان زیادتری برای مقابله با مشکلات دارند.۸
صدای زنگ خانه بلند شد. زهرا خانم, کتاب را بست و در قفسه کتابخانه گذاشت و خود را آماده کرد که با خونسردی به استقبال دخترش مریم برود.
دکتر مhttp://www.hadithezendegi.mihanblog.com/Cat/۷.aspxحمود گلزاری
۱. Papalia, D,E & Olds,S,W زHuman Developmentس ۵th edition, ۱۹۹۲.
۲. رشد روانی ـ عاطفی کودک, مارک اندره بلوشن, ترجمه فرشته توکلی, مؤسسه انتشاراتی واژه‌صبح, تهران, ۱۳۷۷.
۳. همان, ص۱۶۹.
۴. همان, ص۱۷۱.
۵. Dacey John & Kenny Maureen زAdolescent Developmentس ۱۹۹۷, Brown & Benchmark publishers, USA.
۶. Hoffman Lois, Paris Scott and Hall Elizabeth زDevelopmental psychology todayس Sixth edition, ۱۹۹۴, Mc Graw Hill, USA.
۷. Argyle Michael زThe psychology of Happinessس ۱۹۹۳, Routledg, London.
۸. منبع شماره ۶.