شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا
ظهور دموکراسی
<آزادی سیاسی، بهطور كلی به معنای حق مشاركت در حكومت است و جز آن معنایی ندارد.>
هانا آرنت، انقلاب
در معنای مدرن، <مشاركت>، كنشی آگاهانه برای ابراز مسوولیت اجتماعی در نظر گرفته شده است.
مشاركت در فرایند اجتماعیشدن فرد، یك تجربه مفید از یادگیری است كه <شهروند> را نهتنها آگاه از حقوق خود، بلكه آگاه از وظایف و مسوولیتهایش پرورش سیاسی میدهد. به عبارت دقیقتر، <مشاركت سیاسی به معنی فرصت پرداختن شمار زیادی از شهروندان به امور سیاسی و از شرطهای لازم در تحقق دموكراسی است.( >لیپست، ۱۳۸۳، جلد ۳، ۱۲۴۱) البته بلافاصله میتوان تصریح كرد كه مشاركت همگانی لزوما به دموكراسی واقعی منجر نمیشود و چهبسا بالابودن مشاركت به معنای فرانكفورتی آن یعنی <مشاركت خیابانی> خود به زوال دموكراسی كمك میكند. چنان كه در نیمه نخست سده بیستم، سقوط جمهوری وایمار در آلمان از جمله مواردی است كه خطر افزایش سریع مشاركت سیاسی را گوشزد میكند.
در عین حال دانش سیاسی از ابتدا بر اهمیت حق ابراز وجود فرد در جامعه یا <پولیس> توجه كرده است، در سده چهارم پیش از میلاد، ارسطو در كتاب معروف سیاست، بر آن شد نظامهای سیاسی را براساس الگوی مشاركتی، در دو اصل طبقهبندی نماید: تعداد مردمی كه در اتخاذ تصمیمهای سیاسی شركت دارند و اینكه آیا هدفهای خوب راهنمای نظامند یا هدفهای نابهنجار. اهمیت مشاركت سیاسی نهتنها در نوشتههای ارسطو، بلكه پس از آن در آرای ویلیام اكامی، پادوایس، لاك، جان استوارت میل و دوتوكویل، رولو و حتی ماركس و برخی متفكران معاصر بروز و ظهور داشته است.
از آنجا كه نگارنده این سطور معتقد است دموكراسی به معنای تبلور آزادی سیاسی بیش از حق رأی دادن در معرض خطر است، بر آن است چنین پردازشی در سده بیستم در سه روایت مختلف تجلی یافته است كه به اختصار به آنها اشاره میشود:
● مشاركت سیاسی؛ آزادی مثبت
آیزایا برلین، در كتاب دو مفهوم آزادی ۱۹۵۸۸) بین یك نظریه <منفی> آزادی و یك نظریه <مثبت> آزادی تفاوت قائل شده است، از منظری كه برلین تصریح كرده است، نظریه مثبت آزادی به معنای امكان مشاركت سیاسی افراد است كه وی در قالب <ارباب خودبودن و خودمختاربودن فرد> تعریف كرده است. (به نقل از هیوود، ۱۳۷۹، ۷۱) نیك میدانیم ارباب خودبودن مستلزم آن است كه آن فرد بتواند مهارتها، استعدادها و خواستههای گوناگون خود را رشد دهد و به منصه ظهور برساند. از این رو آزادی مثبت با دموكراسی برابر و مترادف شده است. در این وضعیت میتوان به افرادی آزاد گفت كه خودشان حكمران باشند و به تعبیر روسویی اراده عام آنها در گونههای مختلف از مشاركت عینیت یابد. آنجا كه روسو آزادی را خود تصمیمگرفتن، توانایی كنترل و یقین راه و در راستای سرنوشت خود میداند، مترادفی برای آزادی مثبت برلین و به همان ترتیب ایده <آزادی باستانیان> بنیامین كنستان است.
چنان كه به اشاره گذشت، مشاركت سیاسی به معنای آزادی مثبت میتواند اشكال گوناگون به خود گیرد. براساس نظریه مطرح شده در كتاب مشاركت سیاسی لسترمیلر، سلسله مراتب آن از عدم درگیری تا گرفتن مقام رسمی دولتی در نوسان است و میتواند به پایینترین سطح آن یعنی رأیدادن برسد.
● سلسله مراتب مشاركت سیاسی:
۱) داشتن مقام سیاسی
۲) جستوجوی مقام سیاسی - اداری
۳) عضویت در سازمان سیاسی
۴) مشاركت در اجتماعات
۵) عضویت انفعالی در سازمان سیاسی
۶) مشاركت در بحثهای سیاسی
۷) اندكی علاقه به سیاست
۸) رأیدادن
● مشاركت سیاسی؛ تنهانبود
هانا آرنت در نقد مدرنیته و اجزای آن چون سیاست، جامعه و اقتصاد به اندیشه متفكران یونانی و حیات سیاسی و اجتماعی آن روزگار بازمیگردد. او كه در این جهتگیری در پی توصیف و تبیین جدیدی از سیاست و حق حیات سیاسی همچنین نگاهی از غربت و دلتنگی دارد، بر آن است تعریف این پدیده از آغاز دوران مدرن در اندیشههای ماكیاولی، هابز، روسو و ماركس همانقدر ناكارآمد است كه در جریانهای نظری مدرنیته متأخر چون رفتارگرایی، كاركردگرایی، عملگرایی و اثباتگرایی.
در كتاب وضع بشر ۱۹۵۸۸) و نیز انسان در زمانه تاریك ۱۹۷۲۲) به بررسی انسانشناختی سیاست میپردازد تا نشان دهد در چه شرایطی سیاست درمعنای برخورد و تضاد و اعمال قدرت میتواند رویههای تاریكی چون توتالیتاریسم و در وجهی دیگر لیبرالیسم ناكارآمد را پیدا كند. او انسان به معنای تقلاگر Labour و كارگر Work را از انسان در معنای كنشگر action جدا میكند. در وضعیت نخست، انسان چون در قید ضرورت است، آزاد نیست. انسان تنها معطوف به تأمین معاش و رفع نیازهای اولیه است و نمیتواند در مسائل سیاسی - اجتماعی جامعهاش، فردی <انتخابگر> باشد: <آیا فردی كه تمام وقت خود را به كار تأمین معاش اختصاص میدهد، میتواند در امور جامعه مشاركت سیاسی داشته باشد؟ آیا چنین شخصی از وابستگی لازم برای توجه مسوولانه به حیات اجتماعی برخوردار است؟( >به نقل از قادری، ۱۳۸۵، ۱۷۱) در چارچوب مفاهیم تقلا و كار، سیاست و جزء اساسی آن <مشاركت> جایی ندارد. سیاست در جایی شروع میشود كه انسان كنشگر معنا پیدا میكند. كنش به معنای سیاست واقعی تنها میان انسانها صورت میگیرد و خود زمینهساز <تكثر> و تحقق شرایط لازم برای حیات سیاسی میشود. (واستن، ۱۳۸۶، ۸۳.) آرنت با تلقی ارسطویی از انسان به مثابه موجودی اجتماعی، حضور در دل دولت - شهر را عین آزادی مثبت و نیز پایان تنهایی و انزوا میدانست.
از آنجا كه آزادی فقط در مفهوم مشاركت خلاقانه و مثبت در حیات سیاسی شهر امكانپذیر است، لذا آزادی منفی به معنای لیبرالی آن نیز ناكارآمد است. لیبرالیسم چهبسا آزادی در حیطه خصوصی (آزادی در تنهایی) به مفهوم اقتصادی بها میدهد و لذا فردیت گزینهای پیشاسیاسی است، اما اگر حیات سیاسی حضور در قلمرو همگانی باشد، چنان كه در نمونه تاریخی در دولت - شهرهای یونانی بود، میتوان انتظار تحقق امیال سیاسی را داشت. ناگفته نماند آرنت وضعیتهای سیاسی خاصی چون انقلابها و مراحل آغازین آنها را در چارچوب حق مشاركت سیاسی مثبت در نظر داشت.
● مشاركت سیاسی؛ حوزه عمومی
هابرماس در مقام متفكر منتقد در مكتب فرانكفورت، بر مبانی معرفتی و تكنیكی - جامعهشناختی سیاست مدرن به شدت میتازد. از یك سو معرفتشناسی پوزیتیویستی با نادیدهانگاشتن رابطه میان شناخت و علایق متنوع انسانی، نوع خاصی از علوم اجتماعی تكنیكی را پدید میآورد كه همچون ابزاری سبب میشود تا عدهای قدرت خود را بر عده دیگر اعمال كنند. از سوی دیگر پهنه عمل حیات اجتماعی و سیاسی نیز با رشد <نظام> یا سیستم رابطهای فاعلان یا عاملان اجتماعی را رابطهای اساسا استراتژیك و مبتنی بر استثمار میكند. از جمله نظام بازار سرمایهداری و سیاست بروكراتیك كه تنها كسانی میتوانند آزادانه اعمال قدرت كنند كه به ابزارهای خاص سیستم دسترسی داشته باشند.
اما هابرماس با اتكا به مبانی معرفتی جدید در حوزه زبان مثل هرمنوتیك، <عقلانیت ارتباطی> را همان استفاده بشر از زبان به منظور مشاركت برابر و واقعی در حیات سیاسی تعریف میكند: <مشاركتجویان با واردشدن در فرآیند استدلال اخلاقی عمل ارتباطی> را با نگرش تأملی ادامه میدهند و هدفشان باز رسیدن به توافقی است كه از میان رفته است.( >به نقل از لسفاف، ۱۳۷۸، ۴۵۲)
چنین مشاركتی تنها در نتیجه تمایز حوزه خصوصی و حوزه عمومی زندگی میسر میشود. حوزه عمومی به معنای متأخر آن از نظرهابرماس در سده هجدهم در اروپای غربی پدید آمد. استفاده از روزنامهها و نیز ساختارهای اجتماعی حوزه عمومی مثل قهوهخانهها و قرائتخانهها امكان آگاهی از عقاید سیاسی و اجتماعی و به این ترتیب مشاركت سیاسی را عملی ساخت.
مشاركت سیاسی در این معنا، واقعی بود، چرا كه شركتكنندگان در بحث علیرغم نابرابری و تفاوت زمینه اجتماعی، با یكدیگر همچون افراد برابر رفتار میكردند. این همان <عقیده عموم> بود كه بهعنوان افكار عمومی میتوانست حكومتها را مسوول و پاسخگو در برابر خواستههای گوناگون تودهها درآورد. امروزه برخیها از ایده هابرماس در حوزه عمومی از نوع دموكراسی گفتمانی حمایت میكنند كه در پی نهادیكردن سیاستی است كه در آن حق مشاركت سیاسی برای هر فرد تضمین شود.
● مشاركت در فراسوی
▪ چپ و راست
صاحبنظران سیاسی بهدرستی تاكید كردهاند كه مشاركت واقعی به عواملی چون انگیزههای سیاسی گوناگون، موقعیتهای اجتماعی متفاوت، ویژگیهای شخصی و محیط سیاسی بستگی دارد. هرچند توجه به تمام این زمینهها حتی در دموكراتیكترین نظامهای سیاسی هم دور از دسترس است، با این همه وضعیت سیاسی و اجتماعی جهان كنونی بهویژه در دل <جهانیشدن>های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی صورتی به خود گرفته است كه توجه به آن متغیرها اهمیت دوچندان یافته است.
محیط سیاسی در این میان دستخوش دگرگونی زیادی شده است، چرا كه مفهوم سیاست جهانی تغییر كرده است. اكنون دیگر احزاب و جنبشهای سیاسی و حتی افراد از قالب تنگ وابستگی به یك جامعه سیاسی خاص سخن نمیگویند. با توجه به نزدیكی علایق سیاسی، فرهنگی ملتها، سیاست طالبگذار به فراسوی چپ و راست است. از قضا مسائلی كه جنبشهای اجتماعی جدید به آن توجه كردهاند، مثل سیاست بدن، سلامت و هویت جنس، هویت فرهنگی، قومی، زبانی، خصلتی <جهانگرایانه> )Universalistic( گرفته است. این یكی از مهمترین چالشهایی است كه در برابر حاكمیتهای سیاسی قرار گرفته و از جهاتی مشروعیت آنها را با نقصان مواجه كرده است.
متفكری چون آنتونی گیدنز در كتاب فراسوی چپ و راست (۱۳۸۲) از این منظر به مقوله دموكراسی توجه كرده است. او با حمایت از نوعی <رادیكالیسم سیاسی> به این واقعیت اشاره دارد كه <ما درجهان به شدت آسیبدیدهای زندگی میكنیم كه نیازمند درمانهای اساسی است.( >گیدنز، ۱۳۸۲؛ ۲۳)
در چنین وضعیت بحرانی مجددا دموكراسی در مقام تمهید بهترین شرایط برای مشاركت واقعی محبوبیت یافته است. با این همه دموكراسی كارآمد اگر اعتقاد به مشاركت داشته باشد، باید به صورتی از دموكراسی مشورتی یا گفتوگویی )dialogic democracy( درآید. گیدنز این وجه از مشاركت را از ایده هابرماس متمایز كرده و بر فعالیت روزانه و مشاركتهای عمل گستردهتر سازمانی تاكید میكند. در عین حال چندان بر وصول به وضعیت آرمانی گفتار هم توجه نداشته و بهتر آن است ذات سیاست متنازع و زایش عقاید مخالف است، اما در حالتی از امكان مدارا و كثرت مشاركتكنندگان میتوان سیاست را از حالت انفعالی درآورد. امروزه نظامهای سیاسی از درون و بیرون در معرض فشارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و فرهنگیاند. اگر در عرصه بینالمللی و بر فراز سطح دولتهای ملی افرادی چون دیوید هلد از امكان استقرار سازمانها و استقرار مجالس منطقهای سخن میگویند، در سطح داخلی و در دل یك دولت ملی فرضی، نیاز به گسترش و عملیكردن مكانیسمهای دیگری است. نظامهای سیاسی اگر نقصانی در مبانی حكومتی خود داشته باشند و در همان حال نیازمند احیای همبستگی اجتماعی و سیاسی هم باشند، میبایست مشاركت در معنای واقعی و مبتنی بر تفاوتهایی در سطوح تقاضاها را مورد عنایت قرار دهند. چند دهه پیش برخی از نظریهپردازان بهمنظور حل مشكلات نظامهای سیاسی به ایده چپی <دولت رفاه> دل خوش كرده بودند، اما عصر كنونی نیازمند <دولت همه> یا <سیاست همگانی> است.
محمدتقی قزلسفلی
منبع : روزنامه اعتماد ملی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
سیستان و بلوچستان چین دولت انتخابات مجلس شورای اسلامی جنگ دولت سیزدهم حسن روحانی نیکا شاکرمی رهبر انقلاب معلمان رسانه
سیل هواشناسی ایران تهران آتش سوزی باران هلال احمر سازمان هواشناسی اصفهان روز معلم شهرداری تهران پلیس
خودرو قیمت خودرو قیمت دلار تورم مسکن قیمت طلا بازار خودرو حقوق بازنشستگان سهام عدالت دلار ایران خودرو بانک مرکزی
صدا و سیما مهران غفوریان تلویزیون ساواک صداوسیما سریال موسیقی سینمای ایران دفاع مقدس رضا عطاران
رژیم صهیونیستی جنگ غزه فلسطین غزه آمریکا ترکیه روسیه حماس اوکراین انگلیس نوار غزه ایالات متحده آمریکا
فوتبال پرسپولیس استقلال لیگ برتر سپاهان جواد نکونام علی خطیر باشگاه استقلال بازی تراکتور باشگاه پرسپولیس لیگ قهرمانان اروپا
آیفون اپل ناسا گوگل صاعقه عکاسی تماس تصویری تلفن همراه
کبد چرب فشار خون