دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

آینده باورها و اعتقادات دینی در پروسه جهانی شدن


آینده باورها و اعتقادات دینی در پروسه جهانی شدن
جهانی شدن Globalization)) و به تعبیر برخی از محققان ایرانی، جهان گستری(۱) اصطلاحی است که بیشتر در دهه ۱۹۹۰ م در محافل علمی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی رواج یافته است. وقتی اصطلاح جدیدی رواج و عمومیت می‏یابد، بدین معنا است که تغییر و تحولات عمیقی در سطح جهان حادث شده است که آن واژه و مفهوم می‏تواند آن تغییر و تحولات را تبیین و توصیف نماید. به عنوان مثال وقتی در دهه ۱۷۸۰ م جرمی‏بنتام انگلیسی واژه بین‏المللی و روابط بین‏الملل را به کار برد، بدین معنا بود که دولت ـ ملت Nation _ Statظهور و بروز یافته و برای تبیین تعاملات موجود میان دولت ـ ملت‏های گوناگون به عنوان هویت‏های سیاسی جداگانه، مفهومی تحت عنوان روابط بین الملل لازم بود که ماهیت آن تعاملات را تبیین و تشریح کند. واژه امپریالیسم در نیمه اول قرن بیستم و مفهوم «توسعه» در نیمه دوم قرن بیستم، این گونه بوده‏اند. با توجه به مطالب فوق می‏توان چنین نتیجه گرفت که درهر مقطع تاریخی، واژگان خاصی پا به عرصه ادبیات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و... می‏گذارند که بیانگر هویت و جوهره آن دوره تاریخی‏اند.
با توجه به این نوع نگرش، جهانی شدن نیز در زمره واژگانی است که بستر شکل‏دهنده ماهیت و عرصه‏های گوناگون زندگی انسانی در عصر حاضر و قرن بیست و یکم است.
گرچه دیدگاه‏های گوناگونی درتعریف جهانی شدن وجود دارد، ولی همگی مخرج مشترکی واحد دارند و آن اینکه جهانی شدن، مرحله‏ای است که به وسیله آن روابط اجتماعی و انسانی کیفیتی «بدون مرز» و «بدون زمان» به خود می‏گیرد؛ به گونه‏ای که زندگی انسان‏ها در سطح کره خاکی به عنوان مکانی واحد شکل گرفته، و در نهایت با یک نوع نگرش و نگاه به زندگی، انسجام می‏یابد و به حیات خود ادامه می‏دهد. نتیجه این نوع نگرش به جهانی شدن، فروپاشی باورها و اعتقادات سنتی و قدیمی است.
موضوع اصلی این نوشته بر محور این پرسش دور می‏زند که: وضعیت دین اسلام و اعتقادات مسلمانان در عصر جهانی شدن چگونه خواهد بود؟ آیا مسلمانان نیز از آیین خود دست خواهند کشید و به فرهنگ غربی و فرا مدرن آن تن خواهند داد و یا اینکه در آیین و مذهب خود، به گونه‏ای راسخ‏تر، باورمند خواهند ماند و بیش از گذشته به اعتقادات خود، ایمان خواهند داشت؟
برای یافتن پاسخ به پرسش فوق، فرضیه ذیل به آزمون گذاشته شده است:
«فرایند جهانی شدن و یا پروژه(۲) جهانی‏سازی، در صدد از بین بردن مذاهب سنتی به ویژه اسلام می‏باشد؛ اما از آنجا که دین اسلام، خود را جهانی می‏داند و پیروان آن دین به این مطلب عمیقا اعتقاد دارند، جهانی شدن نمی‏تواند دین اسلام را از نظام اجتماعی مسلمانان کنار گذاشته، در فرهنگ غربی هضم کند.» پیرو سؤال اصلی تحقیق و فرضیه موردنظر، مفاهیم کلیدی این پژوهش، «جهانی‏شدن و اسلام» خواهد بود.
همان‏طور که در سطور پیشین اشاره شد، هدف جهانی شدن آن است که در تمام جوامع انسانی، قید و بندهای جغرافیایی که بر روابط اجتماعی و فرهنگی سایه افکنده است، از بین برود و مردم به طور فزاینده از کاهش این قید و بندها آگاه شوند. زمانی که قیدو بندهای جغرافیایی و اجتماعی از بین رفت، به طور طبیعی ما شاهد تحولات عظیمی در سطح جامعه خواهیم بود و به طور فزاینده در سطوح مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه بشری تأثیرگذار خواهد بود.
مقصود ما در این نوشته از اسلام، شریعت و دینی است که خداوند متعال از سال ۶۱۰ تا ۶۳۲ م بر محمد بن عبدالله(ص) خاتم پیامبران به صورت وحی نازل کرده است. مجموعه این وحی‏ها (در طول ۲۳ سال) آیات کریمه قرآن است که بی‏کم و کاست در دسترس مسلمین و جهانیان است. تفسیر و بیان و توجیه این آیات و شکل عملی دادن به یکایک احکام و نظامات که به وسیله پیامبر به عمل می‏آمده و پس از رحلت ایشان به وسیله ائمه جانشین(۳) او تداوم یافت، «سنت و احادیث» خوانده می‏شود. مجموعه این وحی قرآنی و سنت و تعلیمات (که شامل اصول و فروع می‏شود) آئین محمد یا اسلام نامیده می‏شود.
با توجه به دو مفهوم کلیدی این بحث، پرسش بنیادی این است که آیا جهانی شدن که قید و بندها را کنار می‏زند، قید و بندهای دینی (اسلام) را نیز از بین خواهد برد و یا اینکه اصول اسلامی با شدت و حدّت از سوی مسلمانان اجرا خواهند شد.
در این جا یادآوری این نکته را لازم و ضروری می‏دانم که جهانی‏شدن در دهه ۹۰ به صورت گسترده در ادبیات سیاسی صاحب نظران و صاحب منصبان غرب مطرح گردید که پس از مدتی به یک مفهوم و پدیده جهانی تبدیل شد. رواج جهانی شدن همزمان بود به شعار «نظم نوین جهانی»، که به وسیله بوش پدر اعلام گردید. پس از فروپاشی بلوک شرق، زمینه مناسب برای امریکا فراهم شد که آن کشور با استفاده از این فرصت پدیده آمد و به یُمن پشتکار دست‏اندرکاران آن کشور و برنامه‏ریزی مدون نخبگان خود به موقعیت هژمونیک چند جانبه‏ای در عرصه بین الملل دست یابد. ایالات متحده پس از آن مصمم شد که موقعیت پیشتازی خود را به نفع تثبیت پیشوایی خود به کار گیرد؛ چرا که در این زمان نه دیگر قدرت شرق وجود داشت و نه برای مداخله هر چه بیشتر امریکا، مانع و رادعی در کار بود.(۴) بر این اساس امریکا رهبری نظم جهانی را به دست گرفت و مقوله جهانی شدن نیز در حقیقت به رهبری امریکا هدایت و تداوم یافت. لذا هم اکنون امریکا و مفهوم جهانی شدن، لازم و ملزوم یکدیگر شده‏اند. بنابراین در این نوشته اهداف، برنامه‏ها و استراتژی‏های امریکا در مسئله جهانی شدن نیز مورد بررسی قرار خواهد گرفت. این نوشته مشتمل بر یک مقدمه و سه فصل و یک نتیجه می‏باشد. در مقدمه ساختار بحث و فرضیه مورد نظر بررسی می‏شود و در فصل اول، کلیاتی درباره جهانی شدن و اسلام بحث خواهد شد. در فصل دوم به چشم‏اندازهای مدرنیستی به دین پرداخته می‏شد. در فصل سوم آموزه‏های عام و شمول‏گرای اسلام مورد بررسی قرار می‏گیرد. در پایان یک نتیجه از مباحث به عمل خواهد آمد.
فصل اول
● کلیاتی درباره جهانی شدن و اسلام
▪ جهانی شدن Globalization))
مفهوم جهانی شدن، از واژه‏های نیمه دوم قرن بیستم می‏باشد. گرچه واژه جهانی globol))(۵) قدمتی چند صد ساله دارد، ولی مفاهیمی همچون Globalization، Globalize و Globalizing از حدود دهه ۱۹۶۰ م در ادبیات سیاسی صاحب نظران و صاحب منصبان سیاسی رواج پیدا کرده است. در ابتدا اذعان می‏شد که این مفهوم به طور مشخص، تبیین نشده است. در سال ۱۹۶۲ نشریه spectator در شماره ۵/۱۰/۱۹۶۲ مفهوم جهانی شدن را یک مفهوم گیج کننده توصیف کرد.(۶) ولی پدیده جهانی شدن به معنای عام آن، در واقع از گذشته‏های دور آغاز گشته و مراحلی را طی کرده است. آنچه به عنوان جهانی شدن در این نوشته در نظر است، معنای خاصی از آن می‏باشد که در حقیقت پس از طی مراحل گوناگون اکنون به مراحل پایانی رسیده است. رونالد رابرتسون روند جهانی شدن را به پنج مرحله متفاوت تقسیم کرده است.(۷)
مرحله اول، مرحله نطفه‏ای است که از اوایل قرن پانزدهم تا قرن هیجدهم در اروپا آغاز گشت و بدین سان نظام وراملی قرون وسطایی فرو ریخت و اجتماعات ملی، تحکیم مفاهیم فردی و فردگرایی و ایده‏های مربوط به بشریت و انسان ظهور پیدا کرد.
مرحله دوم آغاز جهانی شدن، از نیمه دوم قرن هجده تا دهه ۱۸۷۰ می‏باشد. در این مرحله گرایش شدید به مفاهیم و مباحث ذیل است: ایده دولت واحد همگن، تبلور انگاره روابط رسمی بین المللی و فراملی فرد به عنوان شهروند، تأکید فراوان بر حقوق انسان و نوع بشریت، گسترش میثاق‏ها و نمایندگی‏های مرتبط با تنظیم روابط بین‏المللی و فراملی و ترازبندی موضوعات در چارچوب ملی و بین‏المللی.
مرحله سوم یا مرحله خیزش، از دهه ۱۸۷۰ تا دهه ۱۹۲۰ ادامه یافت. گرایش‏های جهانی‏کننده پیشین به قالبی واحد و بازگشت‏ناپذیر تبدیل گردید که شامل چهار مرجع اصلی جوامع ملی، فرد، جامعه بین المللی و نوع بشر (به عنوان مفهومی واحد اما نه یک‏پارچه) می‏شود. البته مباحث این دوره با چهار مرجع فوق شامل، زیرمجموعه‏های ذیل نیز می‏شود: ترازبندی موضوع تجدد، توجه بیش از پیش به انگاره جهانی در مورد نوع جامعه ملی قابل قبول، طرح مفاهیم مربوط به هویت‏های ملی و شخصی، رسمیت مفهوم بشر در سطح بین المللی، جهانی شدن محدودیت‏های مربوط به مهاجرت، ازدیاد تشکل‏های ارتباط جهانی، رشد جنبش‏های وحدت جهانی، پیدایش نخستین رمان‏های بین‏المللی، رشد مسابقات جهانی مثل المپیک و نوبل، نزدیک شدن به پذیرش جهانی یک تقویم واحد و نخستین جنگ جهانی.
مرحله چهارم یا مرحله مبارزه برای هژمونی، از نیمه دهه ۱۹۲۰ تا اواخر دهه ۱۹۶۰ می‏باشد. در این مرحله موضوعات و مباحث ذیل قابل توجه بوده است: منازعه و جنگ بر سر وضعیت جهانی شدن که در پایان دوره خیزش استقرار یافته بود، تأسیس جامعه و سازمان ملل متحد، تثبیت استقلال ملی، دریافت‏های متعارض از تجدد (متحدین در برابر متفقین) و به دنبال آن بالا گرفتن جنگ سرد میان دو بلوک شرق و غرب (مناقشه در درون پروژه مدرن)، استفاده از بمب اتم و تبلور جهان سوم.
مرحله پنجم، مرحله بلاتکلیفی است که از اواخر دهه ۱۹۶۰ تا اوایل دهه ۱۹۹۰ به طول انجامید. در این مرحله، موضوعات زیر مطرح بوده است: بالا گرفتن آگاهی نسبت به جهان، تحکیم ارزش‏های پسامادیگرایی، پایان جنگ سرد و سقوط بلوک شرق، طرح مسئله مربوط به حقوق و دسترسی گسترده به سلاح‏های اتمی، افزایش تعداد نهضت‏ها و نهادهای جهانی، تعدد فرهنگی و تکثرنژادی، پیچیده‏تر شدن مفهوم فرد به واسطه طرح ملاحظات جنسی، نژادی و قومی، تبدیل حقوق مدنی به مسئله‏ای جهانی، پایان نظام دو قطبی، افزایش دلمشغولی نسبت به بشریت به عنوان یک نوع ویژه از طریق جنبش‏های محیط زیست، رشد توجه به جامعه مدنی و شهروندی جهانی، تحکیم موقعیت نظام ارتباط جمعی در جهان و رشد اسلام گرایی به مثابه جنبش ضد جهانی شدن.
همان‏طور که در سطور پیشین بیان شد، مقصود از جهانی شدن در این نوشته، همان مرحله پنجم می‏باشد؛ هر چند در طرح مباحث از مراحل دیگر نیز سخنی به میان خواهد آمد. با توجه به تقسیم بندی مرحله‏ای رونالد رابرتسون، مالکوم واترز در کتاب خود در باب نظریه‏های جهانی شدن، سه احتمال و دیدگاه را درباره جهانی شدن مطرح می‏کند که عبارتند از:
الف) جهانی شدن فرایندی است که از شروع تاریخ بشر آغاز شده و تأثیرات آن با گذشت زمان افزایش یافته است؛ لیکن این فرایند در سال‏های اخیر یک جهش ناگهانی داشته است.
ب) جهانی شدن همزاد تجدد یا نوسازی (مدرنیزاسیون) است و در نگاهی دیگر، همان توسعه سرمایه‏داری است که اخیرا از یک جهش ناگهانی برخوردار شده است.
ج) جهانی شدن، پدیده و فرایندی متأخر است که همراه با فرایندهای اجتماعی، تحت عناوین فراصنعتی Post) Industralization)، فرا تجدد (Post modernization)یا بی سازمانی (شالوده‏شکنی) سرمایه داری Disorganization of) (cupatalismهمراه است.(۸)
دیدگاه مالکوم واترز با نظریه پنج مرحله‏ای رابرتسون این تفاوت را دارد که واترز آغاز جهانی‏شدن را از زمان شروع زندگی انسان، تلقی می‏کند، ولی رابرتسون قرن پانزدهم میلادی را شروع جهانی شدن می‏داند. به نظر واترز جهانی شدن به طور نامنظم، از طریق توسعه امپراطوری‏های گوناگون قدیمی، غارت و تاراج و تجارت دریایی و گسترش آرمان‏های مذهبی و دینی، تحول یافته است. البته واترز نیز اذعان دارد که جهانی‏شدن به مفهوم امروزی، مترادف با نوگرایی و تجدد می‏باشد و توسعه خطّی جهانی شدن که هم اکنون ما شاهد آن هستیم، همزاد عصر جدید است.(۹)
اکنون این پرسش بنیادی مطرح است که چه عواملی موجب پدیدار گشتن فرایند جهانی‏شدن بوده است. در نظریه‏های کلاسیک جهانی شدن بر این نکته تأکید فراوان شده است که صنعتی شدن، موجب تضعیف تعهدات جمعی می‏شود و راه را برای کاهش اهمیت مرزها در بین جوامع باز می‏کند. اما نظریه‏پردازان جهانی‏شدن، بر این باورند که جهانی شدن از اروپا آغاز شده است و ماکس‏وبر اعتقاد داشت که عقلانیت به وجود آمده دوره رفرم، به تمام فرهنگ‏های اروپایی سرایت خواهد کرد. کارل مارکس نیز معتقد بود که جهانی شدن، قدرت طبقه سرمایه‏دار را بشدت افزایش می‏دهد و رشد سریع تکنولوژی موجب ایجاد بازار جهانی برای صنایع جدید می‏شود. در دیدگاه مارکس «نیاز به گسترش مداوم بازار برای صدور محصولات، توجه طبقه سرمایه‏دار را به تمام اکناف جهان جلب می‏کند. باید به همه جا سر می‏کشید، در همه جا سکنی می‏گزید و با همه ارتباط برقرار می‏کرد.»(۱۰) بنا به گفته مارکس هر چند این تحول با اقتصاد و سرمایه آغاز می‏شود، ولی به اقتصاد ختم نمی‏شود؛ چرا که موجب تحول فرهنگی در سطح جهان نیز می‏شود. صدور محصولات سرمایه‏داری نه فقط به تولید، بلکه به مصرف نیز ویژگی جهانشمولی می‏دهد و هر کالای سرمایه‏داری فرهنگ خود را نیز به کشور صادر شده انتقال‏می‏دهد. بر این اساس طبقه سرمایه‏دار سوداگر، جهان را مطابق با اندیشه و تصور خود بازآفرینی می‏کند و این به معنای جهانی شدن است.
جامعه‏شناسان ساختارگرای کارکردگرا با استفاده از آرا و نظریات امیل دورکیم، صنعتی شدن را عامل جهانی‏شدن می‏دانند. در دیدگاه آنان صنعتی شدن پیامدهای اجتماعی زیادی را به همراه خود دارد و تحولات جهانی سرمایه داری را به دیگر حوزه‏های زندگی اجتماعی که از لحاظ کارکردی با مراکز صنعتی سازگاری دارند، انتقال می‏دهند و در صورت عدم سازگاری، رسانه‏های گروهی نظام سرمایه‏داری، نمادسازی‏های مناسب را عرضه می‏دارند. این تحولات ساختاری، ارزش‏ها را در مسیر فردگرایی، جهان‏گرایی، دنیاداری و عقلانیت هدایت می‏کند، و سرانجام جوامع مقلد و کمتر توسعه‏یافته از نهادهای جوامع نوین و سرمایه دار پیروی می‏نمایند. این تحولات کلی و پیچیده را ساختارگرایانه کارکردگرا نوسازی می‏نامند. یکی از علل جهانی شدن نیز همین نوسازی و نوگرایی است.(۱۱)
آنتنی گیدنز جهانی شدن را نتیجه مستقیم نوگرایی می‏داند و معتقد است که جهانی شدن، یعنی تشدید روابط اجتماعی در سرتاسر جهان که در آن جوامع دور از هم، طوری به یکدیگر وابسته می‏شوند که حوادث محلی از رویدادهایی تأثیر می‏پذیرند که در مناطق دور دست شکل می‏گیرند و بر آنها تاثیر می‏گذارند.(۱۲)
جهانی شدن را می‏توان از زوایای مختلف مورد بررسی قرار داد: از بعد اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... و با توجه به رهیافت‏های گوناگون، در معرض نقد و بررسی قرار داد. اما آنچه مهم است این است که در دو برهه زمانی، فرهنگ غربی در قالب لیبرالیسم در جهان حکمفرما بوده است: در وهله اول که از قرن نوزدهم میلادی آغاز شد، با رهبری انگلستان، سرانجام منجر به گسترش جهانی امپریالیسم شد که این امر در روند جهانی شدن نیز تاثیر گذار بوده است. وهله دوم، مربوط به دوران بعد از جنگ دوم جهانی است که به رهبری امریکا هدایت شده است. ایالات متحده امریکا از این دوره به بعد، با تکیه بر مزیت‏های تکنولوژیک، سیستم تولید انبوه و قدرت نظامی قوی، به قدرت مسلط جهانی تبدیل شد و سرانجام پس از فروپاشی بلوک شرق به عنوان قدرت پیشتاز در جهان و هم اکنون به عنوان «پیشوای بین المللی» مطرح است. امریکا بر پایه موافقتنامه برتون وودز، صندوق بین المللی پول و بانک جهانی را به منظور ثبات بخشیدن به نرخ تسخیر ارزها و کنترل تورم بین المللی به وجود آورد و با تسلط به اهرم اقتصادی جهان، نبض اقتصاد جهانی را به دست گرفت و هم اکنون جهانی شدن، با فرهنگ امریکایی که به نوعی فرهنگ غربی محسوب می‏شود، فرایند خود را طی می‏کند.
پس از تشریح ابعاد جهانی شدن، اینک قدری نیز درباره دین اسلام بحث و گفتگو می‏شود.
▪ دین اسلام
تعریف دین، شاید یکی از مشکل‏ترین تعاریف باشد؛ چرا که آنچه امروزه در سطح کره خاکی با نام دین شناخته می‏شود، از تنوع و گستردگی فراوانی برخوردار است. یکتاپرستی، اعتقاد به قدرت‏های جادویی، روح‏پرستی، اعتقاد به تقدس برخی حیوانات و اشیا و حتی اشکال گوناگون بت‏پرستی، همگی نام دین و آیین بر خویش می‏نهند و هم اکنون این نوع اعتقادات در مجامع علمی و دانشگاهی جهان در شاخه‏های مختلف معرفت، نظیر جامعه‏شناسی ادیان و روان‏شناسی مذهب، فلسفه دین و کارکردهای ادیان و... از زوایای گوناگون مورد بررسی و کندوکاو محققین و کارشناسان قرار می‏گیرند. این تنوع و گستردگی، موجب می‏شود که جهت مشترک و جامعی میان ادیان و آیین‏های مختلف وجود نداشته باشد و امکان ارائه تعریفی واحد، جامع و مانع از ادیان و مذاهب بر اساس جهات مشترک، مشکل و حتی منتفی باشد. با توجه به مطالب فوق، لفظ دین از این جهت بسیار شبیه کلمه و لفظ «بازی»(۱۳) است. بازیها در هر فرهنگ تنوع گسترده و بسیار دارند. برخی از آنها برای تفریح و لذت استفاده می‏شود و برخی از آنها برای ورزش جسمی و روح مورد بهره‏برداری قرار می‏گیرد و بخشی ازآنها برای ارضای حس رقابت و برتری‏جویی، و بعضی از آنها برای سلامتی و گاه به صورت جمعی و یا انفرادی صورت می‏گیرد. با توجه به تنوع گوناگون، ارائه تعریف واحد و مشترکی از بازی، قدری مشکل می‏شود.
بسیاری از متألهین، فلاسفه و متکلمین از ادیان اسلام، یهود، مسیح و فرقه‏های گوناگون، بسیار کوشیده‏اند که در خور فهم خود، تبیین و تعریفی از مقوله و مفهوم دین ارائه دهند. در میان اندیشمندان اسلامی، کتاب‏هایی درباره شرایع و مذاهب جهان، نوشته شده است و برخی از دانشمندان نیز به طور اخص درباره مذاهب و فرقه‏های اسلامی، رساله‏هایی را به رشته تحریر در آورده‏اند.(۱۴)
از مجموع نوشته‏های مربوط به دین و مذاهب و با توجه به اعتقادات نگارنده، می‏توان ادیان را به دو دسته کلی و کلان تقسیم کرد: ادیان یا الهی‏اند و یا بشری. ادیان الهی ریشه در غیب دارند و پایه و اساس آنها بر وحی و پیام الهی و غیبی استوار است؛ ولی ادیان بشری ریشه در نیازها و حاجات آدمی دارند و مصنوع و مخلوق بشرند. ادیان بشری نیز خود به شعبه‏های مختلف تقسیم می‏شود که شامل بت پرستی نیز می‏گردد. البته بر اساس آیات قرآن کریم، اگر از بت‏پرستان سؤال شود که چرا بت می‏پرستند، آنان جواب می‏دهند که: «ما آنها را نمی‏پرستیم؛ مگر اینکه آنان جایگاه ما را به خداوند نزدیک می‏نمایند.» شاید پلورالیسم دینی جان هیک نیز از این زاویه قابل تحلیل و تفسیر باشد؛ چرا که ایشان ادیان را اعتقاد و باورداشتن به امر قدسی و حقیقت ماورایی تفسیر می‏کنند و حقیقت متعالی فی نفسه را از حقیقت متعالی ـ آنچنان که در ادیان ظاهر می‏شود ـ جدا می‏نمایند و سرّ تفاوت ادیان را نیز همین می‏دانند و آنچه به عنوان دین و مذهب وجود دارد، تجارب دینی پیروان آن‏ها است و تجارب دینی نیز ذاتا متکثرند.(۱۵)
تعریف و تفسیر ما از دین هر چه باشد، از دایره تقسیم بندی دوگانه مسطور پیشین خارج نمی‏شود. ادیان یا وحیانی و الهی هستند و یا اینکه زاییده و ساخته و پرداخته ذهن بشرند. آدمی در دین وحیانی الهی دریافت‏کننده و درک‏کننده پیام الهی و محتوای دین است. جوهر دینی و مذهبی بودن یک فرد در اعتقاد و التزام قلبی به محتوای وحی و پیام الهی و مشی و سلوک و التزام عملی به آموزه‏های الهی و وحیانی نهفته است. بنابراین دین از مجموعه‏ای عناصر تشکیل می‏یابد و عناصر سازنده محتوای دین همه از یک سنخ نمی‏باشد؛ بلکه مجموعه‏ای از عناصر در کنار یکدیگر تشکیل‏دهنده چیزی به نام دین الهی می‏باشد.(۱۶) با این وصف، دین الهی ـ وحیانی، مجموعه‏ای از حقایق و قوانین، مناسک و اخلاقیات است. به تعبیر دیگر، ادیان الهی ـ وحیانی دارای هسته و پوسته می‏باشند، قواعد و قوانین و اخلاقیات هسته آن هستند و مناسک نیز پوسته آن. دین اسلام یکی از ادیان الهی و وحیانی است و به تعبیر قرآن کامل‏ترین ادیان و پیامبر اسلام نیز خاتم النبیین است.(۱۷) دین اسلام، به تمام جوانب هستی و حیات انسان توجه و نگرش عمیق دارد و شاید بتوان ادعا کرد که واژه Religionکه در متون لاتین و غربی معادل دین گرفته شده است و بیشتر ارتباط شخصی ـ فردی را با خداوند و دین بیان می‏دارد و چنان مفهوم وسیعی را که یک مسلمان از دین و اسلام می‏فهمد، هرگز بیان نمی‏کند.
همان‏طور که در سطور بالا بیان شد، اسلام مجموعه‏ای از عناصری است که در کنار هم چیده شده‏اند و یک مسلمان باید التزام نظری و عملی به آن عناصر داشته باشد. دین اسلام، تجزیه و تفکیک زندگی انسان به واحدهای شخصی و اجتماعی، و این که دین فقط بخش خصوصی و فردی را می‏تواند تحت شمولیت خود بگیرد، ولی بخش اجتماعی از شمول دین آزاد باشد، مقبول اسلام نیست و اسلام شامل رفتار، گفتار و پندار فردی و اجتماعی انسان معتقد به خود را در برمی‏گیرد.(۱۸) قرآن کریم شعاع نظارت اسلام را در پهنه حیات کل انسانها و در کل مسایل جهت تفکیک حق از باطل و رهانیدن بشر از ظلمتها و رسانیدن به راه سعادت و نور اعلام می‏کند. خداوند خطاب به پیامبر اسلام می‏فرماید: «کتابٌ‏اَنْزَلْناهُ اِلَیْکَ‏لِتُخْرجَ النّاسَ مِنْ الظُلماتِ اِلیَ النّورِ باذْنِ رَبِهم اِلی صِراطِ العَزیزِ الحَمید.(۱۹)قرآن، وحی و شریعتی که بر تو ای پیامبر نازل کردیم برای آن است که تا تمامی مردم را از تمامی ظلمتها، نابسامانیها، نادرستیها، بت‏سازی‏ها به نور رحمت هدایت نمایی و در خط شایسته و والای الهی قرار دهی. خطاب آیه، عام و گسترده است و تنها شامل پیروان اسلام نمی‏شود، چرا که می‏فرماید، تمام مردم را از ظلمات به سوی نور رهنمون نمایی.
با توجه به مطالب فوق، دین اسلام یک پدیده الهی است اما این پدیده الهی در خلأ کارکرد نخواهد داشت و این دین برای اجتماع انسانی است. بر این اساس می‏توان گفت که دین اسلام یک پدیده الهی - اجتماعی و انسانی است. با افزودن قید اجتماعی و انسانی، به یک مثلث اشاره می‏شود.
▪ فرد + جامعه + حاکمیت
دین به عنوان یک پدیده الهی - اجتماعی، باید انتظار خودش را از این سه واحد بیان کند. یعنی باید بگوید، چه فردی را می‏پذیرد تا بتوان به او گفت فرد دینی (انسان متدین) و چه جامعه‏ای را می‏پذیرد تا بتوان به آن گفت جامعه دینی (جامعه متدین) و چه حاکمیت و مدیریت اجتماعی و سیاسی و تربیتی و قضایی و اقتصادی را می‏پذیرد تا بتوان به آن گفت: نظام دینی (نظام متدین) و دین اسلام به هر سه سؤال پاسخ داده است. دین، نظامی را می‏پذیرد که عامل به عدل باشد: ان الله یامر بالعدل(۲۰)، و جامعه‏ای را می‏پذیرد که قائم به قسط باشد: لیقوم الناس بالقسط(۲۱)، و افرادی را می‏پذیرد که معتقد و درستکار باشند: الذین آمنوا و عملوا الصالحات(۲۲).(۲۳)
با توجه به مطالبی که از دین اسلام بیان شد، می‏توان چنین نتیجه گرفت که دین اسلام، یک دین جهانشمول می‏باشد و آموزه‏های آن برای حوزه‏های مختلف زندگی اعم از خصوصی و اجتماعی، دستور و برنامه خاصی دارد و پیروان خود و حتی انسان‏های جهان را به انجام آن دستورها فرا می‏خواند و در مقابلِ هر پدیده‏ای از جمله جهانی‏شدن، مقاومت و حتی به مبارزه برمی‏خیزد.
منبع : طوبی