دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


فیلم یعنی رنگ ظلمت روی بوم


فیلم یعنی رنگ ظلمت روی بوم
این روزها اتفاق مهمی در حال روی دادن و مدام پیش تر رفتن است؛ فیلم «اخراجی ها ۲» دارد با فروشی فوق العاده، با فاصله یی بسیار زیاد از رده های بعدی، در جایگاه پرفروش ترین فیلم تاریخ سینمای ما می نشیند. رقم فروش فیلم تاکنون از مرز پنج میلیارد تومان عبور کرده و حتی بعید نیست رفته رفته به رقم پیش بینی شده توسط پخش کننده آن (مرتضی شایسته) یعنی ۱۲ میلیارد تومان نزدیک شود.
این روزها در اغلب سایت های سینمایی و برنامه های سینمایی رادیو و روزنامه ها و مجلات و مجامع فرهنگی، تیترها و سوتیترهای تند و شدیداللحنی از جانب کارگردان «اخراجی ۲» (مسعود ده نمکی) دیده و شنیده می شود که به شکلی تعجب آور، گاه حتی یک سطرش در وصف و تشریح و تبیین فیلم و جزئیات و مراحل ساختش نیست، بلکه جدل های ژورنالیستی با منتقدانی است که فیلم را یکی از همان کمدی های زیر متوسط متداول در این سال ها می دانند، با همان شوخی های شفاهی دم دست که گاه جنسی اند و گاه بابت اشاره به مسائل نه چندان دلپذیری چون تهوع، بوی دهان یا پا، باد گلو یا معده و...، تماشاگران را یکی در میان می خندانند و به لب گزیدن وا می دارند.
این روزها سوءتفاهم بزرگی در حال شکل گیری است که از غرولندها و گلایه های سازنده فیلم برمی آید؛ او همه جا می گوید و اصرار می ورزد که هر کس می گوید فیلم را دوست ندارد، در واقع از فروش بالای آن عصبانی است، این در حالی است که کمدی های مشابه با بازی بازیگران مشابه (از جمله همین جواد رضویان بازیگر نقش غلام ببعی در «اخراجی ها ۲») چه وقتی مثل «ده رقمی» و «چارچنگولی» زیاد فروختند، چه وقتی مثل «تلافی» و «قلقلک» و «مادرزن سلام» به فروش متوسط یا کمتر تن دادند، به همین میزان مورد بی اعتنایی یا بی مهری ناقدان قرار گرفتند. این مقاله با مرور و بازخوانی مهم ترین نکات مطرح شده از سوی کارگردان و تنها مدافع فیلم در میان منتقدان جدی سینمایی یعنی مسعود فراستی، می کوشد عناصر و کنش ها و شوخی هایی از متن «اخراجی ها ۲» را یادآوری و ارزیابی کند که ثابت می کنند همه ما دوست نداران فیلم، از همان زمان نخستین نمایش آن در بیست و هفتمین جشنواره فیلم فجر این مشکلات مبنایی را با فیلم و ساختار و نوع شوخی نویسی اش داشته ایم؛ و برخلاف تصورات مطرح شده، مواضع ما ربطی به فروش فیلم ندارد. شخصاً اقرار می کنم از گردش مالی قابل توجهی که فروش این فیلم در سینمای ایران ایجاد می کند، بسیار خوشحالم. به ویژه از این حیث که توزیع آن در اختیار یکی از دو سه مهم ترین دفاتر تولید و پخش فیلم در بخش خصوصی سینمای جریان اصلی (به زبان دوستان، «سینمای بدنه یی») ماست.
● ده نمکی و بازگشت به گذشته
در یکی از سرفصل های کم و بیش تکرار شونده بحث های داغ این روزها که بر سر فیلم «اخراجی ها ۲» شکل گرفته، با مسعود ده نمکی کارگردان، نویسنده و فعال ترین روزنامه نگار کشور در زمینه پرداختن به این فیلم، کاملاً موافقم؛ او حق دارد و درست می گوید که مدام تاکید می کند دچار تغییر نشده و همچنان با همان روحیه و رویکرد و باورها و بیان سابقش در دوران نشریه گردانی و برخوردهای تند مشهورش کار می کند. بی تردید همین طور است. ده نمکی در دفاع از فیلمش با چنان پرخاشگری و تندگویی و حرارت و گاه عصبیتی تک گویی می کند و طوری بر نسبت دادن صفاتی چون بخل و تنگ نظری و حسادت به منتقدان فیلم تاکید می ورزد که در قاموس اخلاقیات حرفه یی یک فیلمساز، غریب و نامعمول می نماید.
اساساً وقتی فیلمی با شوخی هایی از این جنس که تنفس مصنوعی را «لب به لب» شدن توصیف کند، به فروش بالایی می رسد و سازنده اش می داند که برای خنده گرفتن (یا در مورد ملودرام ها برای گریه گرفتن) از مخاطب به چه بخشی از عادات و احساسات او چنگ زده، معمولاً سازنده اش چندان یا اصلاً درگیر بازی های حیطه نقد و نظر نمی شود؛ چون می داند که داعیه ها حاصلی به سود او و اثرش نخواهد داشت.
در مناسبات سینمای ایران قرار نانوشته یی حاکم است به این منوال که سازندگان فیلم های پرفروش آبرومند و دارای ساختار و مضمون معتبر همچون «قیصر» و «اجاره نشین ها» و «سگ کشی»، بابت اینکه توانسته اند میان تماشاگر عام و الگوهای سنجیده فیلمنامه نویسی و فیلمسازی، آشتی موقتی برقرار کنند، ستایش می شوند و گاه شیوه هایشان برای انجام این کار را توضیح می دهند. همچنین سازندگان فیلم های پرفروش عامه پسند و متکی به گرایش های سطحی تماشاگر طبقه محروم و متوسط که یکی از انبوه محرومیت های فرهنگی اش ندیدن و کم دیدن و نشناختن فیلم خوب و درست است، همچون «گنج قارون» و «شور عشق» و «چارچنگولی»، گهگاه و در یکی دو مصاحبه تاکید می کنند که فیلم را برای مردم ساخته اند و نظر تماشاگر برایشان مهم تر از «یک مشت منتقد غرغرو» یا تماشاگران خاص و فرهنگی و سینمافهم است؛ و می گذارند و می گذرند. نادر مقدس تنها بعد از آنکه به ابتکار ما در هیات مدیره انجمن منتقدان آن زمان، نشان افتخاری زرشک زرین به عنوان بدترین فیلم سال به او و «شور عشق» تعلق گرفت، جایی گفت که این برخورد ناقدان نوعی توهین به شعور مخاطب است. اما می دانست که نباید وارد بحث بر سر اجزا شود، چون خط داستانی فیلمش ده ها و صدها نمونه فیلمفارسی و هندی مشابه داشت و تازه از اغلب آنها کم رمق تر از آب درآمده بود. سعید سهیلی که حتی به قلم بنده فیلمش متهم شد به اینکه اداره نظارت بدون بازبینی آن و اطلاع از شوخی های زننده و در عین حال بی مزه اش پروانه نمایش دریافت کرده، جز یکی دو اظهارنظر کلی، هیچگاه وارد بحث پاسخگویی نشد، چون می دانست فیلمی که دست کم دوبار به رویاهای جنسی شبانه شخصیت هایش با کمترین ظرافت ممکن می پردازد، در حیطه نقد قابل دفاع نیست.
اما ده نمکی همان گونه که خود می گوید ساکت نمی ماند. به فروش فیلمش نزد صدها بیننده عادی که روح شان از این مباحث مطبوعاتی خبر ندارد و سال تا سال جز برای مراجعه به آگهی ها یا صفحات حوادث و ورزش، دست به روزنامه و مجله نمی زنند، قانع نیست. او حتی تا آنجا پیش می رود که با اطلاق تعبیر «برخورد فاشیستی» به ناقدان، عملاً فیلمش را سنگ محک شعور سینمایی قلمداد کند؛ اگر کسی گفت «اخراجی ها ۲» فیلم بدی است، از دید او فاشیست و حسود تلقی می شود. از شما که اهل مباحث فرهنگی هستید سوال می کنم؛ این مسعود ده نمکی را با این نوع برخورد سفت و سخت به یاد نمی آورید؟ این همان نیست که آن نشریات اخمو و عصبی را منتشر می کرد؟ این همان روحیه ژورنالیستی جنجال دوست نیست که بر متانت یک فیلمساز حرفه یی، فائق آمده؟ پس چرا او را به تغییر و رنگ عوض کردن متهم می کنید؟ به او حق می دهم که می گوید همانی است که بود.
● «اخراجی ها ۲» و «لیلی با من است»؛ کمدی موقعیت در دل جنگ
در یکی از گفت وگوهای پرشمار و اظهارنظرهای خودستایانه پرشمارتر مسعود ده نمکی در مجله «مردم و جامعه»، او در پاسخ سوالی درباره دو فیلم طنزآمیز در دل فضای جبهه و جنگ، به صراحت گفته که «اخراجی ها ۲» را به «لیلی با من است» ترجیح می دهد اما مهم تر این است که طرح این سوال را نادرست دانسته. اینجا می خواهم از طریق استدلال در خصوص درستی این سوال، به بحثی درباره نوع کمدی «اخراجی ها ۲» بپردازم. در ذهن تان مجموع شوخی ها و موقعیت هایی مثلاً کمیک «اخراجی ها ۲» را مرور کنید. بخشی از آنها به همان موارد تابوشکنانه مرتبط با باد گلو و معده مربوط می شوند، بخشی به موارد عمومی مثل اعتیاد و تنبلی و بزدلی که در هر جایی به غیر از جنگ و جبهه یا اسارت و زندان هم قابل طرح است، بخشی به خوش آمدن یک مرد از یک زن و لبخندها و نگاه ها و اشاره هایی که تحویل او می دهد و بخشی به بزن و برقص ها و خواندن آهنگ هایی مثل «واویلا لیلی» چه در هواپیما و چه در اردوگاه اسرا. در مقابل، موقعیت مرکزی «لیلی با من است»، ریای یک کارمند محتاج وام در وانمود به اشتیاق برای جبهه رفتن و ترس مداوم او از هر ماموریت، هر انفجار و هر قدم نزدیک شدن به خط مقدم است. آنچه در «اخراجی ها ۲» موجبات خنده تماشاگر معمولی را فراهم می آورد، می توانست هرجای دیگری، در هر موقعیت شهری و اجتماعی روی دهد. کسی با شدت یافتن حمله عراقی ها با اشاره به سلاحش می گوید «آقا بیا این ناموسای مارو بگیر ما برگردیم»، یا برای دادن تنفس مصنوعی صورتش را جلو می برد و می گوید «نفسم شفاست» و بقیه از بوی بد دهانش روی می گردانند و چهره درهم می کنند؛ و او می پرسد «مگه بو داشت؟» کسی دیگر، دو پاکت پر محتوی استفراغش را به مهماندار هواپیما تعارف می کند. یکی می گوید «تو چی منگل؟» و دو نفر به هم ادا و اشاره می کنند که «با تو بود» یا «اسم تورو صدا زد». براثر بی سوادی که مشخصه عمده شخصیت های فیلم است، بین دو واژه «ایدئولوژی» و «رادیولوژی» اختلاط و اشتباه صورت می گیرد. خب، کدام یکی از اینها ربطی به جنگ دارد؟ یا دقیق تر، کدام یک از اینها برای رخ دادن و شکل گرفتن، برای آنکه نطفه یک شوخی مفرح و جذاب بسته شود، نیاز به بستر دراماتیکی چون جبهه یا اسارتگاه دارد؟ بدیهی است که وقتی «جنس» این شوخی های دم دست پیش دبستانی همپای میان پرده های طنز تلویزیونی را امتداد بدهیم و به زمینه هایی مرتبط با جبهه برسیم، باز هم مثل «لیلی با من است» به دستاورد «کمدی موقعیت در محیط جنگ» راه نمی یابیم. مثلاً جایی یک هواپیمای میگ بر فراز هواپیمای مسافربری حرکت می کند، یکی می گوید «میگه» و دیگری که گویی دچار کند ذهنی است، می پرسد «چی می گه؟»، یا بیژن / بزغاله (امین حیایی) در اشاره به پلاک و اهمیت آن در هر جبهه جنگ، جایی می گوید؛ «آقا پلاک چند بودیم ما؟» آیا می توان ادعا کرد که کلمات «میگ» و «پلاک»، شوخی هایی در باب جبهه و جنگ از این جملات می سازند؟ و آیا از صدها شوخی اینچنینی در سرتاسر یک فیلم، موقعیتی کمیک شکل می گیرد که بگوییم خاص محیط آدم های جنگ است؟
● فانتزی یا شخصیت های کودن در موقعیت های واقعی؟
مشکلی که چند سطر پیش مطرح کردم یعنی حرف ها و کارهایی که در موقعیت های ملتهبی چون هواپیماربایی یا زیر آتش سنگین دشمن یا حین کتک خوردن در اردوگاه اسیران، از شخصیت های مختلف «اخراجی ۲» سر می زند، باب بحثی اساسی و ریشه یی را درباره منطق رخدادهای این فیلم می گشاید. در طنزی از جنس کارهای مهران مدیری که یکسره با شکستن منطق عینی، با نگاه شخصیت ها به دوربین، با تیپ سازی ها و موقعیت سازی های کاملاً دور از واقعیت همراه است، بدیهی است می توان رفتار نامعقول آدم ها در موقعیت های جفنگ / absurd را باور کرد. اما در «اخراجی ها ۲» که سکانس اول فیلم با آن همه لرزش دوربین و هیجان نبرد، انصافاً کارگردانی قابل اعتنایی دارد، اگر بناست با موقعیت های فانتزی مواجه شویم، دیگر چرا این همه وقت و امکانات، هزینه شده تا همه چیز واقع نما به نظر برسند؟ وقتی در بحبوحه تنش های یک هواپیماربایی، کسی بلند می شود و برای زوج گروگانگیر (امیریل ارجمند و مهراوه شریفی نیا) دم بگیرد و بخواند «دو تا مرغ منافق»، آن هم در حالی که سلاح و هواپیما و آن همه گروگان در اختیار پسرک است، چطور قابل باور می شود؟ چطور می توان پذیرفت که غلام ببعی بلند شود و کنار کابین خلبان «واویلا لیلی» بخواند.
چطور می شود پذیرفت که در دل آن همه تلاش برای واقع گرایی یک سکانس پرتنش جنگی، بایرام / باقالی (اکبر عبدی) بگوید «بریم امام رضا یه زیارت بکنیم»؟، با این همه بعد مسافت، یا باید او را کندذهن بپنداریم یا بپذیریم که فیلم، دارد کاملاً با نوع کمدی فانتزی و دور از منطق واقعی رویدادها کار می کند؛ که در این صورت، همه طراحی محیط و لباس ها و خاک و خل و موسیقی جدی و حماسی و احساساتی و رشادت های بخش اسارتگاه، غیرضروری می شود چون اصلاً قرار نبوده فیلم ساختاری واقع گرا داشته باشد.
اینجا دردسر دیگری پیش می آید؛ وقتی فیلم در هر موقعیتی و به هر بهانه یی می خواهد ابزار به خنده افتادن تماشاگرش را فراهم کند و به سببیت و چگونگی خط و ربط این بهانه ها کاری ندارد، نتیجه اش چنین می شود که هیچ کدام از موقعیت های جدی و مثلاً مهیج یا غم انگیز فیلم اثرگذار جلوه نمی کند و مدام به تناقض در لحن و بیان و هدف هر سکانس منتهی می شود. رزمندگان ایرانی به دست عراقی ها و به منظور مجازات، تا گردن در خاک دفن شده اند اما با وجود آنکه دوربین کرین می کند و تصویر لانگ شات می شود، واکنش های چهره کمدین ها به گونه یی است که تماشاگر روی این نمای اندوهبار می خندد. در شروع هواپیماربایی، موسیقی ضرب و آهنگ مهیجی دارد اما همه گروه فامیل غلام ببعی چنان رفتارها و ادا و اطواری دارند که تماشاگر بدون هیچ تعلیق و اضطرابی، می خندد. رزمنده های اسیر از دالانی که در بازداشتگاه نامش را «تونل وحشت» گذاشته اند، می گذرند و موسیقی بار دیگر غمخوارانه و حماسی است، اما عکس العمل های عبدی و بقیه در تناقض با آن لحن و موقعیت، به سمت خنداندن بیننده پیش می رود. به نظر می رسد موسیقی متن فقط ساخته شده تا به فیلمساز و صداگذار فیلم تحویل داده شود و قرار نیست هیچ تاثیری بر مخاطب بگذارد. چون همواره در تضاد با حس موسیقی، با لودگی هایی به قصد ایجاد خنده مواجه می شویم. با این اوصاف، و با توجه به اینکه فیلم در تیتراژ خود تاکید کرده «قصد ورود به حوزه تخصصی زندگی در اسارت را ندارد»، واقعاً عجیب به نظر می رسد که ده نمکی همچنان در بسیاری از گفت وگوهایش می کوشد «اخراجی ها ۲» را تلاشی برای نمایش رنج ها و مصائب آزادگان و خانواده هایشان بخواند. فیلمی که در غم انگیزترین میدان ها هم چاشنی های خنده کار می گذارد، چگونه می تواند داعیه تعهد و بازتاب دردها را مطرح کند؟ و اگر به عنوان یک هوادار کمیاب فیلم، ادعا کنیم که این اثری کاملاً خیالی و دور از منطق واقعیت است و به همین دلیل کمدی را با موقعیت های انسانی غمبار تلفیق کرده، دیگر چرا آن شعارها را در باب بازتاب مصائب در فیلم سر می دهیم؟ دوستم مسعود فراستی می گوید فیلم می خنداند و مهم همین است و نباید اهمیت داد که چندتایی هم اشکال تکنیکی وجود دارد و چند نما به هم مچ کات نمی شوند (از جمله نمایی از غلام در هواپیما که دست چپش را حرکت داده و در نمایی از زاویه دیگر، دست راستش بالاست) یا در جاهایی بوم وارد کادر می شود (از جمله در آن نمای سه نفره مکالمه حسام نواب صفوی و مهران رجبی و حاجی در اردوگاه اسرا)، بله، من هم موافقم که در مقابل نماهای بسیار خوب کار شده آسمان در پس زمینه شیشه کابین خلبان که در سینمای ایران کم سابقه است، نباید چند خطای تکنیکی را چندان مهم دانست. اما آنچه در خصوص منطق فیلم توضیح دادم، مبحثی بنیادین است و کل ساختار و فضای وقوع داستان را زیر سوال می برد.
● چراغ قرمز به جای خط قرمز
بحثی که این روزها یکسره در گفت وگوهای ده نمکی به چشم می خورد، این است که از او می پرسند آیا قبول دارد که فیلمش از خط قرمزها عبور کرده؟ و معمولاً پاسخ او چنان تند و آتشین است که به نظر می آید برای هر نوع نقد مخالفی و برای اظهارنظر و تحلیل و بررسی هر کسی که فیلم را دوست نداشته باشد، چراغ قرمز گذاشته و اساساً معتقد است هیچ انگیزه یی جز بخل و حسد نمی تواند به دوست نداشتن «اخراجی ها۲» بینجامد. تصور غریبی است. به این می ماند که فکر کنیم تا پیش از فروش فیلم، هیچ کس درباره آن نظری نداده و فقط در صورت استقبال مخاطب بدگویی ها شروع شده. «اخراجی ها۲» به دلایلی که در متن تشریح کردم، نه فیلم ماندگاری است و نه حتی کمدی استانداردی محسوب می شود. اما می فروشد و این از همه جهات به نفع سینمای ایران است، جز از حیث مبحث سلیقه سازی. اگر این هم برای فیلمساز نگران کننده نیست و اگر معتقد است سلیقه عمومی است که روش و داستان و شوخی های او را می سازد (و نه برعکس)، بسیار خوب. پس در حیطه نقد هم جایی برای هیچ بحثی باقی نمی ماند. ما هم می پذیریم که می توان هم باور کرد و هم خندید و هم تحت تاثیر قرار گرفت که کسی در طول جنگ تحمیلی در موقعیتی گرفتار شود و به فرد مسلح مقابلش بگوید؛ «آقای صدام خوبن؟ خانواده شون خوبن؟»، از خودم می پرسم ده نمکی که هر انتقادی را توهین به شعور مخاطب می داند، جعل چنین موقعیتی را در قبال ادراک بیننده نوعی اهانت قلمداد نمی کند؟ و آیا در خصوص فروش بالای «شارلاتان» و «شاخه گلی برای عروس» و «بله برون» و حتی «آتش بس» هم معتقد است اقبال اقتصادی حتماً مترادف با ارزش های والای یک فیلم سینمایی است؟ و هر نقد منفی درباره هر یک از این فیلم ها را نیز توهین به شعور مخاطبان پرشمارشان می خواند؟
امیر پوریا
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید