دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

تاملی بر مبحث حضور و غیاب درمتن


تاملی بر مبحث حضور و غیاب درمتن
باتوجه به موضوع غیاب نویسنده، و ارتباط نوشتاری بین مخاطب ونویسنده، اگر به گفت وگوی مخاطب با نویسنده وعوامل مربوط به آن- نویسنده، خواننده، پیام- قائل باشیم، و غیاب خواننده هنگام نوشتن متن، و نداشتن هیچ نوع آگاهی از او، و غیاب نویسنده هنگام خواندن اثر- نظریه دریدا و طرفدارانش - (گفتگوی با متن) را باور کنیم، با توجه به ناتمام ماندن متن، از حیث نگرش آوانگاردی (پست مدرنی)، که سبب بی تفاوتی نسبت به نظم اثر، و چشمپوشی از به ثمر رسیدن متن، در زمینه های ساختار، درونمایه، شخصیت و... است. امکان تأویل متن فقط توسط خود خواننده میسر می شود. بدیهی است که با تکثر تاویل هایی که به این شکل در ذهن خود مخاطبان شکل می گیرد و برای همیشه در همان ذهن می ماند، و ارائه آن به دیگران مقدور نمی شود، موجباتی فراهم شود که خواننده نتواند اطلاعات دیگری از متن خوانده شده، بیش از آنچه که خود تاکنون کسب کرده است، کسب کند. چرا که نویسنده نکوشیده است مخاطبان را به طور کامل از تجربه اش بهره مند کند، یا درواقع کاری تمام و کمال انجام دهد. همچنین او و مخاطبان او در هر لحظه از خوانش همه با هم حضور نداشته اند که در تبادلی متقابل، اطلاعات و یا دریافت های کسب شده را با هم مبادله نموده و چیزی به آگاهی های هم بیفزایند. و اگر قبول کنیم دراین نظریه، معنا از دست نویسنده خارج و در دست خود مخاطب است- بخش اصلی همان نظریه- بنابراین خواننده بعد از خواندن اثر، خود را مغبون می داند. زیرا او ضمن آن که هیچ لذتی از خواندن نبرده است، تنها توانسته است به اطلاعات خود، آن هم از طریق حدس و گمان برای پایان داستان و ماجرا دست یابد. این درحالی است که در متون کهن، مخاطب علاوه بر لذتی که از خواندن کسب می کرد، از تجارب دیگران، بدون آن که خود در کسب آن، ذره ای متضرر شود، بهره مند می شد. بهتر است دراین زمینه به مطلب زیر توجه شود:
با طرح نظریه «مرگ نویسنده» ازسوی رولان بارت، قصد و غرض نویسنده به طور کلی نادیده گرفته شد. همچنین فکر اصلی و اندیشه او بی اعتبار اعلام شد. ازسویی بارت داستان را به دو نوع خوانشی و نگارشی تقسیم کرد. درنوع خوانشی خواننده مشارکتی ندارد و پیام نویسنده ازطریق داستان القاء می شود. دراین نوع نگارش «نویسنده پس از نگارش داستان حذف می شود و یا می میرد و قصد و نیت اولیه قابل دستیابی نمی شود. اگر هم قابل دستیابی باشد اهمیتی ندارد. داستان با خوانش خواننده زنده می شود و با مشارکت او معنی پیدا می کند.»
با توجه به مطلب فوق و با توجه به نوع خوانش هایی که ذکر شد، باید درنظر داشت توجه به مبحث حضور و غیاب و دال و مدلول، داستان نویس را برآن ندارد که هرجا که برای ادامه مطلب به مشکلی برخورد، به بهانه اطاعت از فرم آوانگاردی (پست مدرنی)، آن را رها کرده و مخاطب را طبق گفته - ناتالی ساروت- بر چهار راه انتخاب خود قرار دهد و خود رندانه از صحنه خارج شود و نیز باز به بهانه نگرش دیگر پست مدرنی، به زعم خود صفت بلاغت را نیز به مخاطب دهد که مسئولیت را از دوش خود بردارد، و مخاطب را وادارد که جای او تصمیم گرفته و داستان نیمه تمام او را تمام کند، و یا داستان بدون ساختار و شخصیت و یا شخصیت بدون هویت و متن بدون درونمایه و پایان بندی را به پایانی مطابق سلیقه خود برساند.
نهایت بهره ای که بتوان از چنین متنی گرفت، شاید جلب نظر آنی و بی نتیجه مخاطب حرفه ای و یا نویسنده ای تمام عیار باشد. آن هم برای وقت گذرانی و صرف نگاهی که هنر برای هنر دارد. ولی مگر این نویسندگان چند درصد مردم کتاب خوان هستند؟
با توجه به این مطلب که نویسنده امروز، برخلاف نویسنده دیروز که متن را برای یک گروه می نوشت، که بیشتر سواد نداشتند و خود مجبور به خواندن و گاه توضیح آن بود، مجبور است مطلب خود را برای مخاطبان بیشتر، و درسطحی وسیع تر- دنیا - بنویسد و تاکید بر نگارش- نوشتار- به جای خوانش داشته باشد، طبعا نمی تواند موقع خواندن حضور داشته باشد و آن را توضیح دهد و یا توضیح را بر متن سنجاق کند، آیا بهتر نیست متن را به طور کامل تمام برد، و آن چه در ذهن دارد به گونه ای غیرمستقیم - تاثیرپذیرتر-، در آن بگنجاند که شاید ثمری برای کسی داشته باشد.
دراین ارتباط شاید بهتر باشد که از تمام فرضیه ها، ایده ها، نظریه ها، مکتب ها و... با مطالعه تمام و کمال، بجای درنظرگرفتن صرف این جمله «شخص واحد، در لحظه واحد، همه آن چیزی است که می توان از آن دانست.» حاصل تفکر پست مدرن ها-، با تمرکز بر اندیشه و به کاربردن خلاقیت، بهترین بخش های آن ها را برای پیشبرد بهترین اهداف، جهت به کمال رساندن اثر و مخاطب و خود، به کار برد و بقیه آن را به خودشان واگذارد.

فرخنده حق شنو
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید